Get the Flash Player to see this player.

time2online Joomla Extensions: Simple Video Flash Player Module

  کانال تلگرام اهل ولاء کانال تلگرام اهل ولاء اینستاگرام اهل ولاء


شنبه ۳ آذر
۱۴۰۳

21. جمادي‌الاول 1446


23. نوامبر 2024






حدیث دوست
فهرست مطلب
حدیث دوست
صفحه اول کتاب حدیث دوست
متن عربی حدیث - کتاب حدیث دوست
ترجمه حدیث عنوان بصری - کتاب حدیث دوست
شرح حدیث عنوان بصری
تمامی صفحات

فهرست اجمالی مطالب

پیشگفتار................................................................................. ۷
حدیث عنوان بصری..................................................... ۱۱
شرح حدیث عنوان بصری............................................. ۲۳
نمایه‌ها.................................................................... ۱۵۸
فهرست تفصیلی....................................................... ۱۵۹


پیشگفتار
طلب و عطش نیل به کمال پیامد گریزناپذیر بیداری و به‌خودآمدن بشر است و جستجوی راه نیل به کمال و آنچه انجام آن لازمه‌ی پیمودن راه مزبور است نیز پیامد این عطش و طلب می‌باشد.
پیرمردی نود و چهار ساله به نام عُنوان بصری، که در پی جستن راه کمال و پی بردن به شیوه‌ی طیّ آن، سالیان متمادی در مجلس درس مالک‌بن‌انس حضور یافته و به خواسته‌اش نرسیده بود، دست بر قضا گذرش به مجلس امام صادق۷ می‌افتد و در می‌یابد که تاکنون به بیراهه می‌رفته و در سراب به دنبال آب می‌گشته است و تنها در محضر امام صادق۷ می‌تواند گمشده‌‌اش را پیدا کند؛ لذا دل به آن حضرت می‌بازد و با شیدایی و عطشی وصف‌ناپذیر، پس از مراحلی، به محضر امام صادق۷ راه می‌یابد و آن حضرت معارفی بلند و دستورالعمل‌هایی راهگشا برای نیل به وادی معرفت و توحید به او عنایت می‌فرمایند. این ماجرا، در قالب حدیثی تحت عنوان حدیث عنوان بصری در منابع حدیثی نقل شده است.[۱]
متجاوز از یک‌هزار و دویست سال است که حدیث عنوان بصری مورد توجّه خاصّ بزرگان اهل معرفت بوده و بر فراگیری معارف و به‌کارگیری دستورالعمل‌های آن اهتمام فوق‌العاده دارند. به عنوان نمونه، از معاصران، عارف کامل، آیت حق، قلّه‌ی رفیع توحید، مرحوم سیّد علی قاضی طباطبایی رضوان‌الله‌تعالی‌علیه به سالکان تحت تربیت خویش تأکید می‌فرمودند حدیث مزبور را نوشته و بدان عمل کنند و همواره آن را همراه داشته باشند و لااقل هفته‌ای یکی دو بار آن را مطالعه نمایند.[۲]
در سالیان اخیر با اقبال نسل جوان و فرهیخته به عرفان اصیل اسلامی و ابراز علاقه‌ی وافر آنان به عرفای شیعی معاصر و سبک و روش تربیتی آنان، خوشبختانه حدیث عنوان بصری مورد توجّه ایشان قرار گرفت و در پی این اقبال و توجّه، متن حدیث همراه با ترجمه‌ی آن، بارها منتشر شد؛ لکن از آنجا که مضامین عمیق حدیث مزبور تنها با ترجمه‌ی عبارات آن، برای عموم قابل فهم و دستیابی نبود؛ نیاز به شرح و توضیح آن به نحوی که برای جوانان قابل فهم و بهره‌مندی باشد، به شدّت احساس می‌شد.
در سال ۱۳۸۴، در جلسات اهل ولاء، که سال‌هاست با حضور دانشگاهیان عزیز تشکیل می‌شود، چند جلسه‌ای را به بازخوانی و شرح برخی نکته‌ها که از حدیث مزبور می‌توان آموخت، اختصاص دادم. مباحث مطرح شده در آن جلسات به شدّت مورد اقبال شنوندگان قرار گرفت و در پی آن، فایل ضبط‌شده‌ی گفتارهای مزبور بارها در شمارگان بسیار زیاد تکثیر شده و مورد استفاده قرار گرفت.[۳] استقبال و ابراز علاقه‌ی مذکور این ایده را در پی آورد که متن گفتارها نگاشته و منتشر شود. به همّت و یاری چند تن از دوستان جلسات اهل ولاء مراحل نخستین کار انجام شد و خدای تعالی توفیق عنایت فرمود که با ویرایش مختصر و افزودن نکاتی چند به آن، گفتارهای مزبور را برای انتشار آماده کنم و نتیجه‌ی نهایی کار اکنون به صورت کتاب حاضر در اختیار شما خواننده‌ی عزیز قرار دارد.
امید است مطالعه‌ی این اثر بتواند به درک بهتر مضامین حدیث عنوان بصری کمک کند و زمینه‌ساز بهره‌گیری عملی بیشتر خوانندگان عزیز از آموزه‌ها و دستورالعمل‌های آن حدیث شریف برای سلوک در صراط مستقیم عرفان، که همان عرفان زلال شیعی و مبتنی بر تعالیم قرآن و عترت است، شود. بمنّه و فضله
مهدی طیّب


 

 


متن عربی حدیث
کُنتُ أَختَلِفُ إِلیٰ مالِکِ‌بنِ‌أَنَسٍ سِنینَ، فَلَمّا قَدِمَ جَعفَرٌ الصّادِقُ عَلَیهِ السَّلامُ المَدینَةَ اختَلَفتُ إِلَیهِ وَ أَحبَبتُ أَن آخُذَ عَنهُ کَما أَخَذتُ عَن مالِکٍ. فَقالَ لی یَوماً: إِنّی رَجُلٌ مَطلُوبٌ وَ مَعَ ذٰلِکَ لی أَورادٌ فی کُلِّ ساعَةٍ مِن آناءِ اللَّیلِ وَ النَّهارِ فَلا تَشغَلنی عَن وِردی وَ خُذ عَن مالِکٍ وَ اختَلِف إِلَیهِ کَما کُنتَ تَختَلِفُ إِلَیهِ. فَاغتَمَمتُ مِن ذٰلِکَ وَ خَرَجتُ مِن عِندِهِ وَ قُلتُ فی نَفسی: لَو تَفَرَّسَ فیَّ خَیراً لَما زَجَرَنی عَنِ الإِختِلافِ إِلَیهِ وَ الأَخذِ عَنهُ. فَدَخَلتُ مَسجِدَ الرَّسُولِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمتُ عَلَیهِ ثُمَّ رَجَعتُ مِنَ الغَدِ إِلَی الرَّوضَةِ وَ صَلَّیتُ فیها رَکعَتَینِ وَ قُلتُ: أَسأَلُکَ یا اَللهُ! یا اَللهُ! أَن تَعطِفَ عَلَیَّ قَلبَ جَعفَرٍ وَ تَرزُقَنی مِن عِلمِهِ ما أَهتَدی بِهِ إِلىٰ صِراطِکَ المُستَقیمِ؛ وَ رَجَعتُ إِلیٰ داری مُغتَمّاً وَ لَم أَختَلِف إِلیٰ مالِکِ‌بنِ‌أَنَسٍ لِما أُشرِبَ قَلبی مِن حُبِّ جَعفَرٍ. فَما خَرَجتُ مِن داری إِلاّ إِلَی الصَّلاةِ المَکتُوبَةِ، حَتّىٰ عیلَ صَبری. فَلَمّا ضاقَ صَدری تَنَعَّلتُ وَ تَرَدَّیتُ وَ قَصَدتُ جَعفَراً وَ کانَ بَعدَ ما صَلَّیتُ العَصرَ. فَلَمّا حَضَرتُ بابَ دارِهِ استَأذَنتُ عَلَیهِ فَخَرَجَ خادِمٌ لَهُ، فَقالَ: ما حاجَتُکَ؟ فَقُلتُ: السَّلامُ عَلَی الشَّریفِ. فَقالَ: هُوَ قائِمٌ فی مُصَلاّهُ. فَجَلَستُ بِحِذاءِ بابِهِ. فَما لَبِثتُ إِلاّ یَسیراً إِذ خَرَجَ خادِمٌ. فَقالَ: ادخُل عَلیٰ بَرَکَةِ اللهِ. فَدَخَلتُ وَ سَلَّمتُ عَلَیهِ. فَرَدَّ السَّلامَ وَ قالَ: اجلِس، غَفَرَ اللهُ لَکَ. فَجَلَستُ. فَأَطرَقَ مَلیّاً ثُمَّ رَفَعَ رَأسَهُ وَ قالَ: أَبُو مَن؟ قُلتُ: أَبُوعَبدِاللهِ. قالَ: ثَبَّتَ اللهُ کُنیَتَکَ وَ وَفَّقَکَ یا أَباعَبدِاللهِ! ما مَسأَلَتُکَ؟ فَقُلتُ فی نَفسی: لَو لَم یَکُن لی مِن زیارَتِهِ وَ التَّسلیمِ غَیرُ هذَا الدُّعاءِ لَکانَ کَثیراً. ثُمَّ رَفَعَ رَأسَهُ ثُمَّ قالَ: ما مَسأَلَتُکَ؟ فَقُلتُ: سَأَلتُ اللهَ أَن یَعطِفَ قَلبَکَ عَلَیَّ وَ یَرزُقَنی مِن عِلمِکَ وَ أَرجُو أَنَّ اللهَ تَعالىٰ أَجابَنی فِی الشَّریفِ ما سَأَلتُهُ. فَقالَ: یا أَباعَبدِاللهِ! لَیسَ العِلمُ بِالتَّعَلُّمِ؛ إِنَّما هُوَ نُورٌ یَقَعُ فی قَلبِ مَن یُریدُ اللهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالىٰ أَن یَهدیَهُ. فَإِن أَرَدتَ العِلمَ فَاطلُب أَوَّلاً فی نَفسِکَ حَقیقَةَ العُبُودیَّةِ وَ اطلُبِ العِلمَ بِاستِعمالِهِ وَ استَفهِمِ اللهَ یُفهِمکَ. قُلتُ: یا شَریفُ! فَقالَ: قُل یا أَباعَبدِاللهِ. قُلتُ: یا أَباعَبدِاللهِ! ما حَقیقَةُ العُبُودیَّةِ؟ قالَ: ثَلاثَةُ أَشیَاءَ، أَن لا یَرَی العَبدُ لِنَفسِهِ فیما خَوَّلَهُ اللهُ مِلکاً ِلانَّ العَبیدَ لا یَکُونُ لَهُم مِلکٌ، یَرَونَ المالَ مالَ اللهِ، یَضَعُونَهُ حَیثُ أَمَرَهُمُ اللهُ بِهِ؛ وَ لا یُدَبِّرُ العَبدُ لِنَفسِهِ تَدبیراً؛ وَ جُملَةُ اشتِغالِهِ فیما أَمَرَهُ تَعالیٰ بِهِ وَ نَهاهُ عَنهُ. فَإِذا لَم یَرَ العَبدُ لِنَفسِهِ فیما خَوَّلَهُ اللهُ تَعالیٰ مِلکاً هانَ عَلَیهِ الإِنفاقُ فیما أَمَرَهُ اللهُ تَعالیٰ أَن یُنفِقَ فیهِ وَ إِذا فَوَّضَ العَبدُ تَدبیرَ نَفسِهِ عَلیٰ مُدَبِّرِهِ هانَ عَلَیهِ مَصائِبُ الدُّنیا وَ إِذَا اشتَغَلَ العَبدُ بِما أَمَرَهُ اللهُ تَعالیٰ وَ نَهاهُ لا یَتَفَرَّغُ مِنهُما إِلَی المِراءِ وَ المُباهاةِ مَعَ النّاسِ فَإِذا أَکرَمَ اللهُ العَبدَ بِهذِهِ الثَّلاثَةِ هانَ‏ عَلَیهِ الدُّنیا وَ إِبلیسُ وَ الخَلقُ وَ لا یَطلُبُ الدُّنیا تَکاثُراً وَ تَفاخُراً وَ لا یَطلُبُ ما عِندَ النّاسِ عِزّاً وَ عُلُوّاً وَ لا یَدَعُ أَیّامَهُ باطِلا.ً فَهذا أَوَّلُ دَرَجَةِ التُّقیٰ؛ قالَ اللهُ تَبارَکَ وَ تَعالیٰ:«تِلکَ الدّارُ الاخِرَةُ نَجعَلُها لِلَّذینَ لا یُریدُونَ عُلُوًّا فِی الأَرضِ وَ لا فَساداً وَ العاقِبَةُ لِلمُتَّقینَ» قُلتُ: یا أَباعَبدِاللهِ! أَوصِنی. قالَ: أُوصیکَ بِتِسعَةِ أَشیاءَ، فَإِنَّها وَصیَّتی لِمُریدِی الطَّریقِ إِلَی اللهِ تَعالیٰ، وَ اللهَ أَسأَلُ أَن یُوَفِّقَکَ ِلاستِعمالِهِ؛ ثَلاثَةٌ مِنها فی ریاضَةِ النَّفسِ وَ ثَلاثَةٌ مِنها فِی الحِلمِ وَ ثَلاثَةٌ مِنها فِی العِلمِ؛ فَاحفَظها وَ إیَّاکَ وَ التَّهاوُنَ بِها. قالَ عُنوانُ: فَفَرَّغتُ قَلبی لَهُ. فَقالَ: أَمَّا اللَّواتی فِی الرّیاضَةِ، فَإیّاکَ أَن تَأکُلَ ما لا تَشتَهیهِ، فَإِنَّهُ یُورِثُ الحِماقَةَ وَ البُلهَ وَ لا تَأکُل إِلاّ عِندَ الجُوعِ وَ إِذا أَکَلتَ فَکُل حَلالاً وَ سَمِّ اللهَ وَ اذکُر حَدیثَ الرَّسُولِ صلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ« ما مَلأَ َآدَمیٌّ وِعاءً شَرّاً مِن بَطنِهِ؛ فَإِن کانَ وَ لا بُدَّ فَثُلُثٌ لِطَعامِهِ وَ ثُلُثٌ لِشَرابِهِ وَ ثُلُثٌ لِنَفَسِهِ» وَ أَمَّا اللَّواتی فِی الحِلمِ، فَمَن قالَ لَکَ إِن قُلتَ واحِدَةً سَمِعتَ عَشراً، فَقُل إِن قُلتَ عَشراً لَم تَسمَع واحِدَةً؛ وَ مَن شَتَمَکَ فَقُل لَهُ إِن کُنتَ صادِقاً فیما تَقُولُ فَأَسأَلُ اللهَ أَن یَغفِرَ لی وَ إِن کُنتَ کاذِباً فیما تَقُولُ فَاللهَ أَسأَلُ أَن یَغفِرَ لَکَ؛ وَ مَن وَعَدَکَ بِالخَنا فَعِدهُ بِالنَّصیحَةِ وَ الرِّعاءِ وَ أَمَّا اللَّواتی فِی العِلمِ، فَاسأَلِ العُلَماءَ ما جَهِلتَ وَ إیَّاکَ أَن تَسأَلَهُم تَعَنُّتاً وَ تَجرِبَةً وَ إیَّاکَ أَن تَعمَلَ بِرَأیِکَ شَیئاً وَ خُذ بِالإِحتیاطِ فی جَمیعِ ما تَجِدُ إِلَیهِ سَبیلاً وَ اهرُب مِنَ الفُتیا هَرَبَکَ مِنَ الاَسَدِ وَ لا تَجعَل رَقَبَتَکَ لِلنّاسِ جِسراً. قُم عَنّی یا أَباعَبدِاللهِ، فَقَد نَصَحتُ لَکَ وَ لا تُفسِد عَلَیَّ وِردی فَإِنِّی امرُؤٌ ضَنینٌ بِنَفسی وَ السَّلامُ عَلیٰ‏ مَنِ اتَّبَعَ الهُدیٰ.


 

 



ترجمه‌ی حدیث
علاّمه‌ی مجلسی در کتاب شریف بحارالانوار[۴] نوشته است، به خطّ شیخ‌مان بهایی حدیثی یافتم که عبارت آن این است.
شیخ شمس‌الدّین محمّدبن‌مکّی گفت این روایت را از دست‌خطّ شیخ احمد فراهانی که رحمت خدا بر او باد، از عنوان بصری که پیرمردی کهنسال بود که نود و چهار سال از عمرش گذشته بود، نقل می‌کنم.
عنوان بصری گفت: سال‌ها بود نزد مالک‌بن‌انس آمد و شد می‌کردم. هنگامی که امام جعفر صادق۷ به مدینه وارد شدند، نزد ایشان رفت و آمد ‌کردم و دوست داشتم همان‌گونه که از مالک مطالبی گرفته بودم، از ایشان نیز حقایقی بیاموزم. امام صادق۷ روزی به من فرمودند: من مردی هستم که دستگاه حکومت در پی من است (‌همه‌ی مردم طالب ارتباط با من می‌باشند و سرم شلوغ است و وقت ندارم‌.) علاوه بر آن برای هر ساعت از شبانه‌روز اوراد و اذکاری دارم که باید به‌جا آورم؛ پس مرا از اوراد و اذکارم بازمدار و همان‌گونه که تاکنون از مالک علوم را دریافت می‌نمودی و نزد او آمد و شد می‌کردی، از این پس نیز از او بگیر و نزد او رفت و آمد کن.
از این سخن امام اندوهگین شدم و از نزد آن حضرت بیرون آمدم در حالی که در درون، با خودم گفتم: اگر حضرت در من خیری می‌یافتند مرا از آمد و شد نزد خود و کسب علوم از محضر خویش نهی نمی‌کردند و محروم نمی‌ساختند. پس به مسجد پیامبر۶ وارد شدم و بر آن حضرت سلام کردم [و بیرون آمدم]. فردای آن روز به روضه بازگشتم و در آن محل دو رکعت نماز گزاردم و عرضه داشتم: یا الله! یا الله! از تو درخواست می‌کنم قلب امام جعفر صادق۷ را به من متوجّه و متمایل سازی و از علم ایشان آنچه را به وسیله‌ی آن به صراط مستقیم و راه راست تو هدایت یابم، روزی‌ام کنی. آن‌گاه اندوهگین به خانه‌ام بازگشتم و به خاطر شراب محبّت امام صادق۷ که قلبم نوشیده بود، دیگر به نزد مالک‌بن‌انس آمد و شد نکردم و جز برای نمازهای واجب، از خانه‌ام بیرون نیامدم؛ تا اینکه صبرم به‌سر آمد. هنگامی که سینه‌ام تنگ شد، کفش‌هایم را به‌پا کردم و جامه‌ام را پوشیدم و عزم خانه‌ی امام صادق۷ کردم و این در زمانی بود که نماز عصر را به‌جا آورده بودم.
هنگامی که به در خانه‌ی حضرت رسیدم، اذن ورود خواستم. در پی آن، خدمتکار حضرت بیرون آمد و گفت: چه می‌خواهی؟ گفتم: عرض سلامی به خدمت شریف. گفت: حضرت در محلّ نماز خویش به نماز ایستاده، مشغول نمازند. در درگاه خانه‌ی حضرت نشستم. اندکی نگذشته بود که خدمتکار بیرون آمد و گفت: برکت الهی بر تو، وارد شو. داخل شدم و به حضرت سلام کردم. حضرت پاسخ سلامم را دادند و فرمودند: خدا تو را بیامرزد، بنشین. نشستم. حضرت زمان کوتاهی به حالت تفکّر سر به زیر انداختند و سپس سر خود را بالا آوردند و فرمودند: کنیه‌ات چیست؟ عرض کردم: اباعبدالله. فرمودند: ای اباعبدالله! خدا کنیه‌ات را ثابت بدارد و توفیق نصیبت ساخته و موفّقت بدارد؛ چه خواسته‌ای داری؟ ـ در دلم گفتم اگر از دیدار و عرض سلام به محضر حضرت جز همین دعایی که در حقّ من فرمودند، چیزی عایدم نشود، باز هم بهره‌ی زیادی نصیبم شده است. ـ سپس حضرت سر خویش را بالا آوردند و [مجدّداً] فرمودند: چه خواسته‌ای داری؟ عرض کردم: از خداوند درخواست کردم قلب شما را به من متوجّه و مهربان کند و از علم شما به من روزی فرماید و امیدوارم خداوند متعال آنچه را در مورد شریف خواسته‌ام، اجابت کرده باشد.
حضرت فرمودند: ای اباعبدالله! علم به فراگیری و درس‌آموزی نیست. علم منحصراً نوری است که خداوند در قلب هر کس که بخواهد هدایتش فرماید، قرار می‌دهد. پس اگر قصد کرده‌ای به علم نایل شوی، ابتدا حقیقت عبودیّت و بندگی را در جان خویش طلب کن و علم را با به کار بستن آن بطلب و از خدا بخواه به تو بفهماند، که خواهد فهماند.
عرض کردم: ای شریف! حضرت فرمودند: بگو ای اباعبدالله. عرض کردم: ای اباعبدالله! حقیقت عبودیّت و بندگی چیست؟ فرمودند: سه چیز است؛ [نخست] این که بنده در آنچه خداوند به او عطا کرده است [برای خویش] مِلکیّتی نبیند؛ زیرا بندگان و بردگان مِلک و دارایی ندارند. مال را مال خدا می‌بینند و در جایی که به آنها فرمان داده است، قرار می‌دهند و مصرف می‌کنند. [دوم این که] بنده برای خویش تدبیر و مصلحت‌اندیشی نمی‌کند. [سوم این که] همه‌ی مشغولیّت او به آنچه خدای تعالی او را به آن فرمان داده یا از آن نهی کرده است، منحصر می‌باشد.
هنگامی که بنده در آنچه خدای تعالی به او عطا کرده است [برای خویش] مِلکیّتی نبیند، انفاق کردن در موردی که خدای تعالی به او فرمان داده است انفاق کند، برای او آسان و سبک می‌شود. و هنگامی که بنده تدبیر خویش را به مدبّر خود واگذار نماید، مصیبت‌های دنیا بر او سبک و آسان می‌شود. و هنگامی که بنده به آنچه خدای تعالی به او امر کرده یا از آن نهی کرده است، مشغول شود، برای پرداختن به جدل و فخرفروشی با مردمان، فراغتی نمی‌یابد.
پس آن‌گاه که خداوند بنده‌ای را به این سه خصلت گرامی داشت، دنیا و ابلیس و خلایق برای او سبک و کم اهمیّت و بی‌اثر می‌شوند و به قصد افزون‌طلبی و فخرفروشی در طلب دنیا برنمی‌آید و آنچه را نزد مردم است، به قصد عزّت یافتن و برتری‌جویی، طلب نمی‌کند و روزهای عمر خویش را به بطالت و بیهودگی رها نمی‌کند. و این نخستین درجه‌ی تقوا است. خدای تبارک و تعالی می‌فرماید: «این خانه‌ی آخرت است که آن را برای کسانی که در زمین در پی تفوّق و برتری و فساد و تباهی نیستند، قرار داده‌ایم و عاقبت، از آن تقواپیشگان است».[۵]
عرض کردم: ای اباعبدالله! توصیه‌ای به من بفرمائید. حضرت فرمودند: تو را به نُه چیز توصیه می‌کنم و هرآینه آنها توصیه‌ی من به کسانی است که قصد طیّ طریق بندگی حضرت حق را دارند؛ و از خداوند درخواست می‌کنم تو را در به کار بستن آنها موفّق بدارد. سه تا از آنها در زمینه‌ی ریاضت نفس است و سه مورد از آنها در زمینه‌ی حلم و بردباری است و سه تا از آنها در زمینه‌ی علم و دانش است؛ پس آنها را حفظ کن و از این که در مورد آنها سستی کنی، برحذر باش.
عنوان گفت: قلبم را برای توصیه‌های حضرت فارغ ساختم.
حضرت فرمودند: امّا چیزهایی که در مورد ریاضت است، [نخست] برحذر باش از این که چیزی را که به آن اشتها نداری بخوری؛ که هرآینه آن حماقت و بلاهت برجا می‌گذارد. [دوم این که] جز هنگام گرسنگی مخور. [سوم این که] هنگامی که می‌خوری، حلال بخور و نام خدا را ببر و این حدیث رسول خدا۶ را به یاد آور که: «انسان ظرفی بدتر از شکم خود را پر نکرده است. پس اگر گریزی از خوردن نداشتی، یک سوّم [معده را] برای غذایش و یک سوّم را برای نوشیدنی‌اش و یک سوّم را برای تنفّسش اختصاص ده.»
امّا مواردی که در زمینه‌ی حلم و بردباری است، [نخست این که] کسی که به تو گفت: اگر یکی بگویی ده تا خواهی شنید؛ به او بگو: اگر ده تا بگویی یکی هم نخواهی شنید. [دوم این که] کسی که به تو ناسزا گفت، به او بگو: اگر در آنچه می‌گویی صادقی، از خدا می‌خواهم مرا ببخشد و اگر در آنچه می‌گویی کاذبی، از خدا می‌خواهم تو را ببخشد. [سوم این که] اگر کسی تو را به دشنام دادن تهدید کرد، او را به خیرخواهی و مراعات وعده بده.
امّا مواردی که در زمینه‌ی علم است. [نخست این که] آنچه را نمی‌دانی از دانایان بپرس. [دوم این که] برحذر باش که برای اذیّت و به زحمت افکندن و یا محک زدن و امتحان کردن، از ایشان سؤال کنی. [سوم این که] برحذر باش از این که در مورد چیزی، به نظر و رأی خودت عمل کنی! و در آنچه راهی برای مراعات جانب احتیاط دارد، جانب احتیاط را نگاه دار و از فتوا دادن بگریز همان‌گونه که از شیر [درنده] می‌گریزی و گردن خود را پلی برای مردم قرار نده.
ای اباعبدالله! از نزد من برخیز، که هرآینه به اقتضای خیرخواهی در حقّ تو عمل کردم؛ و ورد و ذکرم را خراب نکن، که هر‌آینه من در مورد خودم شخصی بخیلم؛ و سلام و درود بر آن کس باد که از هدایت پیروی کند.


 

 


شرح حدیث عنوان بصری

مدخل
علاّمه‌ی مجلسی[۶] در کتاب بحارالانوار نوشته است:[۷] در نسخه‌ی خطّی که به خطّ شیخ بهایی قدّس‌الله‌روحه[۸] موجود است، حدیثی پیدا کردم که عباراتش این‌گونه است.
شیخ شمس‌الدّین محمّدبن‌مکّی[۹] گفت: من از خطّ شیخ‌ احمد فراهانی ـ که رحمت خدا بر او باد ـ از عُنوان بصری که پیرمردی ۹۴ ساله بود، نقل می‌کنم که او در بیان حالش گفت:

کُنتُ أَختَلِفُ إِلیٰ مالِکِ‌بنِ‌أَنَسٍ سِنینَ‏: سال‌های متمادی نزد مالک‌‌بن‌‌ انس آمد و شد می‌کردم.

خودبزرگ‌بینی و ادّعا در برابر ولیّ خدا
مالک‌‌بن‌انس (۹۳- ۱۷۹ هـ .ق) یکی از چهار فقیه برجسته‌ی اهل‌سنّت است که رهبری مالکی‌ها ـ یکی از چهار مذهب فقهی اهل‌سنّت ـ را بر عهده‌ دارد و از معاصران و شاگردان امام صادق۷ به شمار می‌رود.[۱۰] او در مورد آن حضرت می‌گوید: در علم و عبادت و پرهیزگاری، برتر از جعفر‌بن‌محمّد صادق۷ نه چشمی دیده، نه گوشی شنیده و نه به قلب هیچ بشری خطور کرده است.[۱۱]
برخی اوقات شاگردها باوفا نیستند، چهار کلمه‌ که از استاد آموختند، برای خود تخته‌پوستی پهن می‌کنند، ادّعا می‌کنند و جلوی استاد خود قد علم می‌کنند.
هر چهار رهبر مذاهب اهل‌سنّت، به طور مستقیم یا باواسطه شاگرد امام صادق۷ بوده‌اند؛[۱۲] امّا متأّسّفانه حقّ شاگردی را ادا نکردند و ادب تلمّذ را رعایت نکرده، نمک خورده و نمکدان را شکستند. آنها چهار کلمه یاد گرفتند، خیالاتی شدند و گمان بردند در برابر امام صادق۷ کسی هستند.
جای تأسف است که وقتی انسان چهار کلمه یاد گرفت، همه چیز را فراموش کند. خصوصاً وقتی چند نفر دور انسان جمع می‌شوند، شخص برای لغزیدن آماده می‌شود و خیال می‌کند حالا که این همه اشخاص دور من جمع شده‌اند، پس من حتماً شخصیت مهمی هستم؛ از این بهتر چه دلیلی می‌خواهد؟ در نتیجه امر بر او مشتبه می‌شود. خدا انسان را حفظ کند، امر بسیار خطرناکی است.

بی‌اعتباری اقبال و ادبار خلق
از جمع شدن مردم نباید فریب خورد. مردم نه جمع شدنشان اعتباری دارد و نه پراکنده شدنشان. چند روزی که منافع یا سلیقه‌شان اقتضا می‌کند دور کسی باشند، همراه او هستند. چهار روز بعد اگر چیزی از او دیدند که سازگار با سلیقه و میلشان نبود، در تنهایی رهایش می‌کنند.
ملاک دانستن روی‌آوری مردمان، اشتباه بسیار بزرگی است. ان‌شاءالله طوری باشیم که با معیارهای اصیل، خود را بسنجیم. حدیثی از کتاب مدیریّت اسلامی‌ نقل می‌کنم. ـ توصیه می‌کنم این کتاب را بخوانید. خدا عنایت کرده نکته‌های خوبی در آن نوشته شده است ـ ببینیم سیره‌ی دوست واقعی اهل‌بیت: چگونه است. آیا جا دارد انسان فریب افرادی را که در مقابلش خم و راست می‌شوند یا ابراز ادب یا محبّت می‌کنند، بخورد؟
امام باقر۷ در بخشی از توصیه‌هایی که به یکی از شاگردان و شیعیان خود به نام جابربن‌یزیدجُعفی نمودند، فرمودند:
وَ اعلَم بِأَنَّکَ لا تَکُونُ لَنا وَلیّاً حَتَّیٰ لَوِ اجتَمَعَ عَلَیکَ أَهلُ مِصرِکَ وَ قالُوا إِنَّکَ رَجُلُ سَوءٍ لَم یَحزُنکَ ذٰلِکَ وَ لَو قالُوا إِنَّکَ رَجُلٌ صالِحٌ لَم یسُرَّکَ‏ ذٰلِکَ وَ لکِنِ اعرِض نَفسَکَ عَلیٰ ما فی کِتابِ اللهِ، فَإِن کُنتَ سالِکاً سَبیلَهُ، زاهِداً فی تَزهیدِهِ، راغِباً فی تَرغیبِهِ، خائِفاً مِن تَخویفِهِ، فَاثبُت وَ أَبشِر فَإِنَّهُ لا یضُرُّکَ ما قیلَ فیکَ وَ إِن کُنتَ مُبایِناً لِلقُرآنِ فَما ذَا الَّذی یَغُرُّکَ مِن نَفسِکَ‏:[۱۳] و بدان تو ولیّ ما شمرده نمی‌شوی تا اینکه چنان گردی که اگر همه‌ی اهل دیارت به زبان واحد بگویند تو مرد بدی هستی، مایه‌ی اندوه تو نگردد و اگر همه‌ی آنها بگویند تو مرد خوبی هستی، شادت نکند. ولکن خود را بر قرآن عرضه کن. پس اگر رهرو راه قرآن بودی و به آنچه قرآن در خصوص آن به زهد ورزیدن دعوت کرده، زهد ورزیده بودی و به آنچه قرآن بدان ترغیب نموده، رغبت داشتی و از آنچه قرآن ترسانده، ترسیده بودی؛ پس ثابت‌قدم، استوار، شادمان و خرسند باش که در چنین حالتی هرچه درباره‌ات بگویند، به تو زیانی نخواهد رساند؛ امّا اگر از قرآن جدا بودی، پس چه چیزی است که سبب شده بر خود ببالی؟! چهار تا آفرین و بارک الله گفتن، هورا کشیدن، کف زدن، حتّی تکبیر گفتن و صلوات فرستادن خلق برای تو، مغرورت کرده است؟ چه چیزی مغرورت کرده است؟
به هر حال انسان این‌طور است. چند نفر که دور او جمع می‌شوند، خیالاتی ‌شده و فکر می‌کند کسی است.