Get the Flash Player to see this player.

time2online Joomla Extensions: Simple Video Flash Player Module

  کانال تلگرام اهل ولاء کانال تلگرام اهل ولاء اینستاگرام اهل ولاء


شنبه ۳ آذر
۱۴۰۳

21. جمادي‌الاول 1446


23. نوامبر 2024






مدیر موفّق
تالیفات استاد - کتاب مدیریت اسلامی

مدیر موفّق از دیدگاه مدیریّت اسلامی کیست و معیار ارزیابی موفّقیّت مدیر مسلمان چیست؟

با روشن شدن مفاهیم فوق اکنون به عرصة مدیریّت گام می‌نهیم تا مصادیق آنها را در این عرصه، از دیدگاه مدیریّت اسلامی شناسایی کنیم.

مدیر موفّق مدیری است که به هدفی که از پذیرش مدیریّت داشته دست یابد. برای پی بردن به این که هدف مدیر مسلمان از پذیرش مدیریّت چیست، باید ابتدا با طرز تفکّر و نظام ارزشی و نحوة اولویّت‌‌بندی امور در اندیشة وی آشنا شد.

در نظام فکریِ مدیر مسلمان، کمال معنوی بر رفاه مادّی، سعادت اُخروی بر لذایذ دنیوی و در نهایت رضایت خدا بر رضایت خلق ترجیح دارد.

این طرز تفکّر مدیر مسلمان از آیات قرآن کریم و احادیث معصومین علیهم السّلام نشأت گرفته است. طرز تفکّرهای دیگری وجود دارد که با شعار زیبای «مخالفت اسلام با رهبانیّت و اهتمام اسلام به امور اجتماعی» از برابری اهمّیّت رفاه مادّی با کمال معنوی و لذایذ دنیوی با سعادت اخروی سخن می‌رانند و در عمل از این هم فراتر می‌روند و کارشان به قربانی کردن کمال معنوی برای افزودن بر رفاه مادّی و چشم‌پوشی از سعادت اخروی برای کامجویی بیشتر از لذایذ دنیوی می‌کشد و در راه کسب شهرت و محبوبیّت در میان خلق، جلب رضایت و تأمین هوسهای آنان را هدف قرار می‌دهند و از رضایت الهی چشم می‌پوشند. این طرز تفکّرها را نمی‌توان اسلامی دانست و تشبّث طرفداران این فکر و رَویّه به آیات و احادیث را به چیزی جز تلاش بیهوده برای توجیه دنیاطلبیها و لذّت‌جویی‌هایشان نمی‌توان تعبیر کرد. اساساً آنچه راه و بینش انبیای الهی را از دنیامداران متمایز می‌سازد، چیزی جز همین شاخصه‌ها نیست. در نتیجه، نمی‌توان مدّعی پیروی از انبیا بود و در اندیشه و عمل در موضعی متضادّ با شاخصه‌های اصلی مکتبشان قرار گرفت.

برای نمونه به برخی از مستندات این طرز تفکّر مدیر مسلمان از قرآن کریم اشاره می‌کنیم:

بَلْ تُؤْثِرُونَ ﭐلْحَیٰوةَ ﭐلدُّنْیا وَ ﭐلآخِرَةُ خَیْرٌ وَ أبْقیٰ:

بلکه آنها زندگی دنیوی را ترجیح می‌دهند در حالی که آخرت بهتر و ماندگارتر است.[۱]

وَ رِضْوانٌ مِنَ ﭐللهِ أکْبَرُ ذٰلِکَ هُوَ ﭐلْفَوْزُ ﭐلْعَظیمُ:

و خشنودی الهی بزرگتر است و آن همان موفّقیّت بزرگ است.۲

رِجالٌ لاٰ تُلْهیهِمْ تِجارَةٌ وَ لاٰ بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ ﭐللهِ:

مردانی که هیچ داد و ستد و خرید و فروشی آنها را از یاد خدا غافل نمی‌سازد.[۲]

ﭐلَّذینَ یَشْرُونَ ﭐلْحَیٰوةَ ﭐلدُّنْیا بِالآخِرَةِ:

آنان که آخرت را به بهای زندگی دنیا می‌خرند.۲

إنَّ ﭐللهَ ﭐشْتَریٰ مِنَ ﭐلْمُؤْمِنینَ أنْفُسَهُمْ وَ أمْوالَهُمْ بِأنَّ لَهُمُ ﭐلْجَنَّةَ:

همانا خداوند از مؤمنان جانها و داراییهایشان را در قبال این که بهشت برای آنها باشد می‌خرد.۳

وَ ما أُوتیتُمْ مِنْ شَیءٍ فَمَتاعُ ﭐلْحَیٰوةِ ﭐلدُّنْیا وَ زینَتُها وَ ما عِنْدَ ﭐللهِ خَیْرٌ وَ أبْقیٰ:

هر چه (در این عالَم) به شما داده شده است کالا و زینت زندگی دنیوی است و آنچه نزد خداست بهتر و ماندگارتر است.۴

زُیِّنَ لِلنّاسِ حُبُّ ﭐلشَّهَواتِ مِنَ ﭐلنِّساءِ وَ ﭐلْبَنینَ وَ ﭐلْقَناطیرِ ﭐلْمُقَنْطَرَةِ مِنَ ﭐلذَّهَبِ وَ ﭐلْفِضَّةِ وَ ﭐلْخَیْلِ ﭐلْمُسَوَّمَةِ وَ ﭐلأنْعامِ وَ ﭐلْحَرْثِ ذٰلِکَ مَتاعُ ﭐلْحَیٰوةِ ﭐلدُّنْیا وَ ﭐللهُ عِنْدَهُ حُسْنُ ﭐلْمَآبِ قُلْ أؤُنَبِّئُکُمْ بِخَیْرٍ مِنْ ذٰلِکُمْ لِلَّذینَ ﭐتَّقَوْاْ عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنّاتٌ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا ﭐلأنْهارُ خٰلِدینَ فیها وَ أزْواجٌ مُطَّهَّرَةٌ وَ رِضْوانٌ مِنَ ﭐللهِ وَ ﭐللهُ بَصیرٌ بِالْعِبادِ۵

برای مردم، دوستی تمایلات به زنان و فرزندان و انبانهای چرمی انباشته از زر و سیم و اسبان علامت‌دار و دامها و کشت و زرع، نیکو و زیبا جلوه داده شد. این بهرة زندگانی دنیاست و خداوند نزدش بازگشتگاه نیکوست. بگو آیا از بهتر از اینها باخبرتان سازم؟ برای کسانی که تقوا پیشه کردند در نزد پروردگارشان بهشتهایی که جویها از زیر آنها روان است و همسرانی پاک و خشنودی از جانب خدا، می‌باشد و خداوند بینای بر احوال بندگان است.

قُلْ إنَّ ﭐلْخاسِرینَ ﭐلَّذینَ خَسِرواْ أنْفُسَهُمْ[۳]

بگو زیانکاران کسانی هستند که خود را به زیان باختند.

أُولٰئِکَ ﭐلَّذینَ خَسِرُواْ أنْفُسَهُمْ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ لاٰ جَرَمَ أنَّهُمْ فِی ﭐلآخِرَةِ هُمُ ﭐلأَخْسَرُونَ:۲

آنها کسانی هستند که خویشتن را به زیان باختند و آنچه دروغ می‌زدند از ایشان گم شد. ناگزیر آنها در قیامت همان زیانکارترین اشخاصند.

براساس این طرز فکر و چنین اولویّت‌بندی و ارزش‌گذاری، هدف اصلی مدیر مسلمان در زندگی به طور اعمّ و در پذیرش مسؤولیّت مدیریّت به طور اخصّ چیزی نیست جز جلب رضایت و نیل به قرب الهی که همان تعالی معنوی و کمال انسانی است.

حضرت امام خمینی قدّس سرّه در تبیین همین حقیقت چنین می‌فرمایند:

قرآن آمده است که انسان را انسان کند، و همة اینها وسیله است برای همان یک مطلب. تمام عبادات وسیله است. تمام ادعیه وسیله است. همه وسیله‌ای برای این است که انسان آن لُبابش ظاهر بشود. آن که بالقوّه است و لُبّ انسان است، به فعلیّت برسد و انسان بشود آدم. انسانِ بالقوّه بشود یک انسانِ بالفعل. انسانِ طبیعی بشود یک انسان الهی که همه چیزش الهی باشد، هر چه می‌بیند حقّ ببیند. انبیا هم برای همین آمده‌اند. انبیا نیامده‌اند حکومت درست کنند. حکومت را می‌خواهند چه کنند؟ این هم هست، امّا نه این که
انبیا آمده‌اند که دنیا را اداره کنند. حیوانات هم دنیا دارند و کار خودشان را اداره می‌کنند. البتّه بسط عدالت، همان بسط صفت حقّ‌تعالی است برای اشخاصی که چشم دارند، بسط عدالت هم می‌دهند. عدالت اجتماعی هم به دست آنهاست. حکومت هم تأسیس می‌کنند، حکومتی که حکومت عادله باشد. لکن مقصد

این نیست. اینها همه وسیله است که انسان برسد به یک مرتبة دیگری که برای آن انبیا آمده‌اند.
[۴]

برای مدیر مسلمان رفع نیازهای مادّی مثل خوراک، پوشاک، مسکن و...، و ارضای خواسته‌های روانی، مثل آرامش و امنیّت، برخورداری از احترام و تحسین دیگران، احساس مؤثّر بودن و...، هیچ یک هدف اصلی به شمار نمی‌آید و اگر با هدف اصلی تعارض داشته باشد، بی‌درنگ از آنها صرف نظر می‌شود. بنابراین، مدیر مسلمان وقتی موفّق خواهد بود که به هدف اصلی که از پذیرش مدیریّت دارد، یعنی تعالی معنوی و کمال انسانی که عین رضایت و نیل به قرب الهی است، دست یابد. در نتیجه، دستیابی به بالاترین بهره‌وریها و اثربخشیها، در صورتی که به بهای دست شستن از هدف اصلی، یعنی تعالی معنوی و کمال انسانی و چشم‌پوشی از اولویّتهایی که ذکر شد، باشد، برای مدیر مسلمان به هیچ‌وجه به معنای موفّقیّت نخواهد بود.

مدیر مسلمان توفیق خود را در ادای تکلیف الهی می‌بیند نه در هیچ نتیجة مشخّص بیرونی. بنابراین اگر تکلیف را به شایستگی و خداپسندانه ادا کرده باشد خود را موفّق می‌یابد. خواه بازده بیرونی چشمگیر باشد خواه اندک.

اگر بازده بیرونی و بهره‌وری و اثربخشی را برای ارزیابی موفّقیّت مدیران ملاک قرار دهیم خواهیم دید که باید اغلب پیامبرانی را که قرآن کریم از آنها نام برده است ناموفّق بدانیم، چون سرانجام، جز اندکی به آنها ایمان نیاوردند و با فرود آمدن عذاب الهی پروندة قومشان درهم پیچیده شد، همچون نوح و لوط و صالح و
هود و شعیب علیهم السّلام و حتّی پیامبر اسلام
صلّی الله علیه و آله و سلّم که پس از رحلتش بجز تعداد انگشت‌شماری، همة پیروانش راه ارتداد در پیش گرفتند و به رغم تأکیدات مکرّر آن حضرت دربارة خلافت و ولایت حضرت علی علیه السّلام ، بیشترشان زیر پرچم غاصبان ولایت جمع شدند و نیز امیرالمؤمنین علیه السّلام را که در دوران خلافت ظاهریش
از نافرمانیهای افراد تحت حکومت خود و استواری و انسجام اصحاب معاویه

شکایت می‌فرمود
[۵] و امام حسن علیه السّلام را که در مقابل معاویه به علّت نداشتن پیروان مصمّم و پایدار ناگزیر به ترک مخاصمه شد و امام حسین علیه السّلام را که نتوانست در کارزار با یزید به پیروزی ظاهری دست یابد و سرانجام دیگر ائمّة اطهار علیهم السّلام را که در برابر بنی‌اُمیّه و بنی‌عبّاس به پیروزی ظاهری دست نیافتند. متقابلاً باید از بنی‌امیّه و بنی‌عبّاس، به دلیل پیروزی ظاهری و نفوذ امرشان در مردم و از همه بالاتر سازندگیهایی که خصوصاً در دوران حکومت عبّاسیان در سراسر بلاد اسلام صورت گرفت، به مثابة مدیران موفّق نام ببریم. بی‌شک هیچ مسلمان بصیر و هیچ شیعة آگاهی چنین قضاوتی را تأیید نمی‌کند. تنها توجّه به یک کلام امیرالمؤمنین علیه السّلام پرده از راز ناکامیهای ظاهری خیل رهبران الهی بر می‌دارد، آنجا که می‌فرمایند:

وَ إنّی لَعالِمٌ بِما یُصْلِحُکُمْ وَ یُقیمُ أوَدَکُمْ وَ لکِنّی لاٰ أریٰ إصْلاٰحُکُمْ بِإفْسادِ نَفْسی:

من به روشی که شما را اصلاح می‌کند و کجی و نافرمانیتان را درست می‌کند به درستی آگاهم؛ لکن در نظر ندارم و شایسته نمی‌دانم که با تباه ساختن و به فساد افکندن خویشتن شما را اصلاح کنم.۲

مدیر مسلمان همان‌گونه که بازده بیرونی سازمان را معیار سنجش موفّقیّت خود در امر مدیریّت نمی‌داند، تحسین و اقبال دیگران را نیز ملاک ارزیابی توفیق خویش در عرصة مدیریّت به شمار نمی‌آورد.

در همین راستا، امام باقر علیه السّلام در نامه‌ای خطاب به یکی از شیعیان و شاگردان خود می‌نگارند:

و ﭐعْلَمْ بِأنَّکَ لاٰ تَکُونُ لَنا وَلِیّاً حَتّیٰ لَوِ ﭐجْتَمَعَ أهْلُ مِصْرِکَ وَ قالُوا إنَّکَ رَجُلٌ سُوءٌ لَمْ یَحْزُنْکَ ذٰلِکَ وَ لَوْ قالُوا إنَّکَ رَجُلٌ صالِحٌ لَمْ یَسُرُّکَ ذٰلِکَ وَ لٰکِنْ أعْرِضْ نَفْسَکَ عَلیٰ کِتَابِ ﭐللهِ، فَإنْ کُنْتَ سالِکاً سَبیلَهُ، زاهِداً فی تَزْهیدِهِ،
راغِباً فی تَرْغیبِهِ، خائِفاً مِنْ تَخْویفِهِ، فأثْبِتْ وَ أبْشِرْ فَإنَّهُ لاٰ یَضُرُّکَ ما قیلَ فیکَ وَ إنْ کُنْتَ مُبائِناً لِلْقُرْآنِ فَما ذَا ﭐلَّذی یَغُرُّکَ مِنْ نَفْسِکَ؟

بدان که تو ولیّ ما شمرده نمی‌شوی تا چنان گردی که اگر همة اهل دیارت به زبان واحد بگویند تو مرد بدی هستی، مایة اندوه تو نگردد و اگر همة آنها بگویند تو مرد خوبی هستی، شادت نکند. ولکن خود را بر قرآن عرضه کن. پس اگر رهرو قرآن بودی و از آنچه قرآن به زهد ورزیدن در موردش دعوت کرده زهد ورزیده بودی، و به آنچه قرآن بدان ترغیب نموده رغبت داشتی و از آنچه قرآن ترسانده ترسیده بودی، پس ثابت‌قدم و استوار و شادمان و خرسند باش که در چنین حالتی هر چه درباره‌ات بگویند به تو زیانی نخواهد رساند. امّا اگر از قرآن جدا بودی پس چه چیزی است که سبب شده بر خود ببالی؟[۶]

ذکر این نکته ضروری به نظر می‌رسد که از مطلب فوق نباید چنین برداشت کرد که مدیر مسلمان اساساً به بازده خارجی سازمان، تأمین رضایت جامعه و کارکنان، و برخورداری از عزّت و کرامت نزد دیگران بی‌توجّه است؛ بلکه با عنایت به تعریفی که از هدف و سلسله مراتب اهداف در آغاز این بخش به دست دادیم، همة اینها در نظر او اهداف فرعی و تَبَعی‌اند و در راستای جلب رضایت الهی جایگاه می‌یابند.

بدین سبب است که امیرالمؤمنین علیه السّلام در پایان دستورالعمل حکومتی و مدیریّتی خود به مالک اشتر می‌نگارند که:

وَ أنَاْ أسْئَلُ ﭐللهَ بِسِعَةِ رَحْمَتِهِ وَعَظیمِ قُدْرَتِهِ عَلیٰ إعْطاءِ کُلِّ رَغْبَةٍ أنْ یُوَفِّقَنی وَ إیّاکَ لِما فیهِ رِضَاهُ مِنَ ﭐلإقامَةِ ﭐلْعُذْرِ ﭐلْواضِحِ إلَیْهِ وَ إلیٰ خَلْقِهِ مَعَ حُسْنِ ﭐلثَّناءِ فِی ﭐلْعِبادِ وَ جَمیلِ ﭐلأثَرِ فِی ﭐلْبِلادِ وَ تَمامِ ﭐلنِّعْمَةِ وَ تَضْعیفِ ﭐلْکَرامَةِ وَ أنْ یَخْتِمَ لی وَ لَکَ بالسَّعادَةِ وَ ﭐلشَّهادَةِ:

از خداوند به اتّکاء رحمت گسترده‌اش و قدرت عظیمی که بر دادن هر خواسته‌ای دارد درخواست می‌کنم که مرا و تو را به آنچه رضای او در آن است موفّق دارد، در زمینة آوردن عذر آشکار نزد خدا و خلقش (چون ادای حقّ آنها آنگونه که شایسته است از توان بشری خارج می‌باشد) همراه با نام نیک در بین بندگان و آثار زیبا در شهرها و به نهایت رساندن نعمت و به مراتب افزون نمودن کرامت و اینکه زندگانی من و تو را با سعادت و شهادت خاتمه بخشد.[۷]

بنابراین، تمامی موارد ذکر شده، از مظاهر موفّقیّت مدیر مسلمان به شمار می‌آید به شرط آن که در راستای رضای الهی به دست آیند. البتّه، این توفیق نیز به لطف و عطای الهی ممکن است و از همین رو حضرتش آن را از خداوند درخواست می‌کند. همچنان که در قرآن کریم از زبان شعیب علیه السّلام آمده است:

إنْ أُریدُ إلاَّ ﭐلإصْلاحَ ما ﭐسْتَطَعْتُ وَ ما تَوْفیقی إلاّٰ باللهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إلَیْهِ أُنیبُ:

موفّقیّت من جز به مدد الهی امکان‌پذیر نیست، لذا بر او توکّل نمودم و به جانب او روی آورده و در طلب آن نزد وی انابه می‌کنم.[۸]

با شاخصه‌هایی که از آغاز این مبحث تاکنون ذکر گردید هر مدیر از یک سو می‌تواند به بررسی اهداف و اولویّتهایی بپردازد که در عرصة مدیریّت برای او به طور واقعی مطرح است، نه آنچه در ذهن دارد و در سخن به عنوان هدف و اولویّت تعریف می‌کند، و میزان نزدیکی خود را به الگوی اسلامی مدیریّت دریابد. از سوی دیگر از آنجا که به فرمودة قرآن، انسان بر نفس خویش بصیر است؛۲ هر مدیر با اندکی تأمّل و محاسبة نفس می‌تواند دریابد که از رهگذر انجام وظایف شغلی تا چه حدّ به رضایت و قرب الهی و تعالی و تکامل معنوی نایل شده و به تعبیر دیگر
از دیدگاه اسلامی تا چه حدّ موفّق بوده است. فرار از این ارزیابی و پنهان کردن واقعیّت مزبور در پشت پردة آمار و ارقام بازده کار سازمان، تلاش بیهوده‌ای است که جز فریب دادن خود ثمری ندارد. مدیری که با مطرح کردن افزایش بهره‌وری مادّی سیستم تحت مدیریّت خود یا ارائة جنبه‌هایی از اثربخشی کارش، سعی در القای احساس موفّقیّت به خویش دارد و با جنجال به راه انداختن در زمینة این که محصولات تولیدی سازمانش تأییدیّه‌های کیفی بین‌المللی را بدست آورده است یا آمار تعداد محصولات تولید شدة تحت مدیریّتش چندین برابر افزایش یافته است یا در پرتو مدیریّت او خدمات عمومی فراوانی صورت گرفته است، بر باد رفتن ارزشهای معنوی و تکامل انسانی و تقرّب خویش به پیشگاه الهی را می‌پوشاند، مصداق بارزی برای این کلام الهی در قرآن کریم است که می‌فرماید:

قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالأخْسَرینَ أعْمالاً ﭐلَّذینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی ﭐلْحَیٰوةِ ﭐلدُّنْیا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً:

ای پیامبر! بگو آیا شما را به زیانکارترین اشخاص باخبر سازم؟ کسانی که تمامی تلاششان، در زندگی دنیا مصروف و گم شد، در حالی که خودشان می‌پنداشتند که کار و روش نیکویی دارند.[۹]

بر همین اساس است که پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم در مقام دعا از درگاه الهی درخواست می‌نمایند که:

ﭐللّهُمَّ ... لاٰ تَجْعَلِ ﭐلدُّنْیا أکْبَرَ هَمِّنا وَ لاٰ مَبْلَغَ عِلْمِنَا:

پروردگارا هدف عمدة ما و قلّة دانش ما را دنیا قرار مده.[۱۰]

چرا که در این صورت فرد از مسیری که قرآن برای مدیر مسلمان ترسیم نموده است دور خواهد افتاد. قرآن کریم مسیر مزبور را چنین ترسیم می‌فرماید:

وَ ﭐبْتَغِ فیما ءاتیٰکَ ﭐللهُ ﭐلدّارَ ﭐلآخِرَةَ وَ لاٰ تَنْسَ نَصیبَکَ مِنَ ﭐلدُّنْیا:

در بهره‌برداری از آنچه خداوند به تو عنایت فرموده،جهان آخرت را بجوی و بهره‌مندی از آنچه از امکانات و موقعیّتهای دنیوی نصیبت شده را در این آخرت‌جویی فراموش مکن.[۱۱]

در تبیین مقصود همین آیه است که امیرمؤمنان علیه السّلام می‌فرمایند:

لاٰ تَنْسَ صِحَّتَکَ وَ قُوَّتَکَ وَ فَراغَکَ وَ شَبابَکَ وَ نِشاطَکَ أنْ تَطْلُبَ بِهَا ﭐﻵخِرَةَ:

سلامتی و نیرومندی و فراغت و جوانی و نشاط خود را فراموش مکن که به وسیلة آنها آخرت را طلب نمایی.[۱۲]



[۱]- سورة أعلیٰ، آیات ۱۶ و .۱۷               ۲- سورة توبه، آیة .۷۲

[۲]- سورة نور، آیة .۳۷                         ۲- سورة نساء، آیة .۷۴

۳- سورة توبه، آیة .۱۱۱                      ۴- سورة قصص، آیة .۶۰

۵- سورة آل عمران، آیات ۱۴ و .۱۵

[۳]- سورة زمر، آیة .۱۵                         ۲- سورة هود، آیات ۲۱ و .۲۲

[۴]- امام خمینی، تفسیر سورة حمد، ص .۱۷۴

[۵]- نهج ‌البلاغه، خطبة .۲۷                     ۲- نهج ‌البلاغه، خطبة .۶۹

[۶]- ابن شعبة حرّانی، تحف العقول، ترجمة علی‌اکبر غفاری، ص .۲۹۲

[۷]- نهج ‌البلاغه، نامة ۵۳/

[۸]- سورة هود، آیة .۸۸                                    ۲- سورة قیامت، آیة .۱۴

[۹]- سورة کهف، آیة .۱۰۴

[۱۰]- محدّث قمّی، مفاتیح الجنان، اعمال شب نیمة شعبان.

[۱۱]- سورة قصص، آیة .۷۷

[۱۲]- تفسیر نور الثّقلین، ذیل آیة ۷۷ سورة قصص.