Get the Flash Player to see this player.

time2online Joomla Extensions: Simple Video Flash Player Module

  کانال تلگرام اهل ولاء کانال تلگرام اهل ولاء اینستاگرام اهل ولاء


سه شنبه ۴ دی
۱۴۰۳

22. جمادي‌الثاني 1446


24. دسامبر 2024






۶- انتصابات کلیدی (۱/ قائم‌مقام، معاونین و رئیس دفتر)
تالیفات استاد - کتاب مدیریت اسلامی

انتصاب قائم‌مقام، معاونین و رئیس دفتر

پس از مسألة انتخاب و استخدام کارکنان، نوبت به انتصابات در سازمان می‌رسد. از آنجا که مدیر شخصاً نمی‌تواند همة کارها را تا پائین‌ترین رده پیگیری کند و نیز از آنجا که کلّیّة تصمیم‌گیریها علاوه بر اینکه حجم بسیار زیادی دارند در حدّی از اهمّیّت نیستند که لازم باشد شخص مدیر به آنها بپردازد، عملاً وجود معاونینی که هر یک براساس خطّ‌مشی‌یی که از مدیر می‌گیرند شعبه‌ای از کارها را سرپرستی نمایند ضرورت می‌یابد. نیز با توجّه به اینکه در شرایطی که شخص مدیر در محیط سازمان حضور نداشته و قابل دسترسی نیست، تصمیم‌گیریهایی که او شخصاً بر عهده دارد متوقّف می‌ماند، ضرورت دارد مدیر فردی را به عنوان قائم‌مقام خویش در سازمان تعیین کند تا در غیاب وی به اخذ تصمیم در آن امور بپردازد و در زمان حضور او نیز براساس تدابیری که از مدیر دریافت می‌دارد به هماهنگ کردن معاونتها مبادرت ورزد و در حوزه و رده‌ای که مدیر تعیین می‌کند به اخذ تصمیم و صدور دستور بجای مدیر اقدام نماید. علاوه بر قائم‌مقام و معاونین، مدیر به یک مسؤول دفتر نیز احتیاج دارد تا کارهای او را سازمان دهد و برنامه‌های او را ثبت و ملاقاتهایش را تنظیم و دستوراتش را پیگیری کند. چنین فردی به سبب موقعیّت شغلیش از بسیاری از اسرار و طرحهای محرمانه و سرّی مدیر نیز اطّلاع خواهد یافت. لذا شغل رئیس دفتر نیز از حساسیّت ویژه‌ای برخوردار است و در سرنوشت سازمان و کامیابی مدیر نقش اساسی دارد. اهمّیّت مسؤولیّتی که قائم‌مقام، معاونین و رئیس دفتر بر عهده دارند ایجاب می‌کند که مدیر اسلامی با باریک‌بینی و دقّت کافی در مورد انتصاب افراد در این سِمَتها عمل کند.

 

فریب ظاهر افراد را نخوردن

مسؤولیّتهای بالای هر سازمان مشتاقان بسیاری دارد و به محض ورود مدیر جدید به سازمان، افراد سعی می‌کنند به نحوی خود را برای تصدّی آنها شایسته معرّفی کنند و چه بسا در این میان افراد نالایق و بی‌صلاحیّت، بیشتر از دیگران خودنمایی کنند و برای فریفتن مدیر ظاهرسازی نمایند. بنابراین به هیچ‌وجه جایز نیست مدیر در انتخاب افراد برای مسؤولیّتهایی از قبیل جانشینی، معاونت و رئیس دفتری، تنها به برداشتهای شخصی و اینکه بنظرش فرد خوب و قابل اعتمادی آمده و نسبت به او خوشبین است تکیه کند؛ بلکه باید ملاکهایی را که برای این امر وجود دارد دقیقاً در نظر بگیرد و براساس آن در زمینة این مسؤولیّتها تصمیم‌گیری نماید.

حضرت امیر علیه السّلام در این زمینه به مالک اشتر دستور می‌دهند:

ثُمَّ لاٰ یَکُنْ ﭐخْتِیارُکَ إیّاهُمْ عَلیٰ فَراسَتِکَ وَ ﭐسْتِنامَتِکَ وَ حُسْنِ ﭐلظَّنِّ مِنْکَ فَإنَّ ﭐلرِّجالَ یَتَعَرَّفُونَ لِفَراساتِ ﭐلْوُلاٰةِ بِتَصَنُّعِهِمْ وَ حُسْنِ خِدْمَتِهِمْ وَ لَیْسَ وَراءَ ذٰلِکَ مِنَ ﭐلنَّصیحَةِ وَ ﭐلأمانَةِ شَیءٌ.

نباید گزینش آنها را بر این گمان شخصی خود که به نظرت خوب آمده‌اند یا شخصاً به آنان خوشبین می‌باشی، انجام دهی. زیرا افراد با ظاهرسازی و خوش‌خدمتی نظر مدیران را جلب می‌کنند در حالی که ورای آن ظاهر، از خیراندیشی و امانت اثری نیست.[۱]

 

 

 

معیارهای انتخاب افراد برای مسؤولیّتهای کلیدی

معیارهایی که مدیر می‌بایست در انتخاب افراد برای مسؤولیّتهای کلیدی در نظر بگیرد متعدّدند که به توضیح آنها می‌پردازیم.

 

۱ـ سابقة روشن و درخشان

از آنجا که بهترین معرّف هر فرد اعمال و رفتار اوست، سابقة کاری هر کس می‌تواند بخوبی صلاحیّت و شایستگی او را برای هر کار روشن کند. بی‌شک توجّه به این امر در انتصابات مسؤولیّتهای کلیدی سازمان، اهمّیّت بیشتری می‌یابد. بنابراین باید دید افرادی که نامزد احراز چنین مسؤولیّتهایی هستند در دوران مدیران قبلی چگونه عمل کرده‌اند و چه مسؤولیّتهایی را بر عهده داشته‌اند؛ زیرا از دو صورت خارج نیست، یا مدیران قبلی افراد ناصالح و فاسدی بوده‌اند که همکاری با آنها و خوش‌خدمتی برای ایشان و شریک بودن در مفاسد و مظالم از طریق پذیرفتن مسؤولیّتهای کلیدی در دستگاه ایشان، بهترین معرّف بی‌صلاحیّتی فرد برای این‌گونه مسؤولیّتهاست؛ و یا مدیران قبلی افراد صالح و شایسته‌ای بوده‌اند و در نتیجه همکاری با آنها و کمک به ایشان در کارهای حسّاس و سنگین، خود بهترین معرّف صلاحیّت فرد می‌باشد. پس اوّلین معیاری که در انتصابات حسّاس و بالای سازمان، مدیر اسلامی باید در نظر بگیرد سابقة عملکرد افراد در دورانهای مدیران صالح و فاسد قبلی است. نکتة دیگری در این بحث لازم به ذکر است و آن اینکه مدیر اسلامی هرگز نباید به این بهانه که افرادی که سابقه و آشنایی با کار را دارند بر دیگران مقدّمند، استفاده از کسانی را که در دوران مدیران فاسد قبلی در رده‌های بالای سازمان قرار داشته و به اصطلاح مقرّب خاقان بوده‌اند و تصمیم‌گیریهای کلیدی را بر عهده داشته‌اند، توجیه نماید. بی‌شک این سخن هم که افراد توانمندی برای احراز این سِمَتها جز آنان یافت نمی‌شود سخن نادرستی است؛ زیرا اگر
مدیر واقعاً به اصل فوق معتقد باشد، با اندکی جستجو خواهد دید که افراد لایق
و کارای دیگری نیز وجود دارند که این سابقة سوء را هم ندارند و با استفاده از آنان می‌توان سازمان را در خطّ صحیح پیش برد. البتّه ممکن است دلیل استفاده از
افرادی با سابقة سوء این باشد که این‌گونه افراد به دلیل ترسی که از سابقة بدشان دارند معمولاً افراد مطیعتر و بله قربان‌گویی هستند و کار کردن با آنها ساده‌تر است؛ ولی باید دانست بله قربان‌گوئیها و بی‌دردسر بودن کار با آنها تنها امری ظاهری است والاّ چنین افرادی اساساً اعتقادی به روش صحیحی که حاکم شده است ندارند و لذا با زبان و ظاهر، مدیر را راضی می‌نمایند و در باطن و خفا، کار خودشان را می‌کنند و روش فاسد گذشته‌شان را ادامه می‌دهند و با کارهایی که مخفیانه انجام می‌دهند در درازمدّت دردسرهای بزرگ برای سازمان و مدیر به وجود می‌آورند. در مقابل اگرچه به ظاهر کار کردن با افراد صالح و مستقلّ و صاحب‌نظر و رأی، اندکی دشوار است، امّا می‌توان اطمینان داشت که چنین افرادی هرگز حقایق را از چشم مدیر مخفی نمی‌کنند و به او دروغ نمی‌گویند و در خفا برخلاف اصول گام بر نمی‌دارند و مصالح سازمان را قربانی انحرافات فکری و اخلاقی خود نمی‌سازند.

علی علیه السّلام در این زمینه به مالک می‌نویسند:

وَ لکِنْ ﭐخْتَبِرْهُمْ بِما وُلُّوا لِلصّالِحینَ قَبْلَکَ.

آنها را با توجّه به نحوة همکاریشان با مدیران صالحی که قبل از تو بر سر کار بوده‌اند ارزیابی کن.[۲]

و نیز خطاب به وی می‌نگارند:

إنَّ شَرَّ وُزَرائِکَ مَنْ کانَ لِلاشْرارِ قَبْلَکَ وَزیراً وَ مَنْ شَرَکَهُمْ فِی ﭐلآثامِ فَلاٰ یَکُونَنَّ لَکَ بِطانَةً فَإنَّهُمْ أعْوانُ ﭐلأثَمَةِ وَ إخْوانُ ﭐلظَّلَمَةِ وَ أنْتَ واجِدٌ مِنْهُمْ خَیْرُ ﭐلْخَلَفِ مِمَّنْ لَهُ مِثْلُ آرائِهِمْ وَ نِفاذِهِمْ وَ لَیْسَ عَلَیْهِ مِثْلُ آصارِهِمْ وَ أوْزارِهِمْ مِمَّنْ لَمْ یُعاوِنْ ظالِماً عَلیٰ ظُلْمِهِ وَ لاٰ آثِماً عَلیٰ أثَمَةِ أُولٰئِکَ أخَفُّ عَلَیْکَ مَؤُونَةً وَ أحْسَنُ لَکَ مَعُونَةً وَ أحْنیٰ عَلَیْکَ عَطْفاً وَ أقَلُّ لِغَیْرِکَ إلْفاً. فَاتَّخِذْ أُولٰئِکَ خاصَّةً لِخَلَواتِکَ وَ حَفَلاٰتِکَ.

بدترین معاون برای تو کسی است که پیش از تو معاون اشرار بوده

است و در گناهانشان شریک و یار، پس مباد که اینان محرم اسرار تو شوند که یار گنهکارانند و برادر بیدادگران. و تو می‌توانی بهترین جایگزین‌ها را بجای آنها از کسانی که هم در صاحب‌نظر بودن و براحتی فرمان بردن همانند آنها می‌باشند و هم در گناه و کردار زشت همچون آنها نیستند، پیدا کنی. از بین کسانی که ستمگری را در ستمکاریش دستیار نبوده‌اند و گناهکاری را در گناهکاریش یاری نکرده‌اند. این‌گونه افراد بار توقّعشان سبکتر و یاریشان نیکوتر
و پیوندشان با تو مهرآمیزتر و دلبستگیشان با اغیار کمتر است. پس برای جلسات محرمانه و نشستهای خصوصی، اینان را برگزین.[۳]

یکی دیگر از زمینه‌هایی که می‌تواند معرّف سابقة فرد باشد و شخصیّت واقعی او را به مدیر معرّفی نماید خاطره‌ای است که عموم، از نحوة کار او دارند؛ زیرا همان‌گونه که در گذشته نیز بدان اشاره شد یکی از معیارهای ارزیابی افراد، قضاوتهائی است که مردم دربارة آنها می‌کنند و در نتیجه اگر فرد خود را خدمتگزار مردم بداند و با تعهّد و شوق در جهت خدمت به مردم به انجام وظیفه بپردازد، بی‌شک قدرش ناشناخته نخواهد ماند و خاطرة خوشی از او در اذهان نقش خواهد بست. بنابراین مدیر به هنگام تصمیم‌گیری در مورد مشاغل کلیدی سازمان باید به قضاوت عمومی در مورد فرد نیز توجّه نماید. البتّه منظور از قضاوت عمومی تنها تلقّی مراجعین نیست، بلکه علاوه بر آن نوع شناختی که کارکنان دیگر سازمان نیز در مورد او دارند می‌تواند معرّف چهرة واقعی فرد باشند؛ زیرا روابط کاری و ارتباطات شغلی از یک سو و برخوردها و روابط اخلاقی و اجتماعی کارکنان سازمان از سوی دیگر، بخوبی ماهیّت افراد را برای یکدیگر آشکار می‌کند. بنابراین تصویری که از سیمای فرد در دو آئینة مردم و همکاران نقش می‌بندد مکمّل یکدیگرند و هر کدام یکی از دو نیمرخ شخصیّت فرد را در خود منعکس می‌کنند.

امیرالمؤمنین علیه السّلام در این مورد به مالک اشتر توجّه می‌دهند:

فَاعْمَدْ ِلاَحْسَنِهِمْ کانَ فِی ﭐلْعامَّةِ أثَراً.

پس خوش سابقه‌ترین آنها را در نزد عموم برگزین.[۴]

یکی دیگر از زمینه‌هایی که در سابقة فرد باید مورد توجّه مدیر قرار گیرد این است که سیمای فرد به امانتداری شناخته شده و در این صفت زبانزد خاصّ و عام باشد، زیرا همان‌گونه که قبلاً گفتیم، مدیریّت امانتی است که شخص مدیر بر عهده می‌گیرد و خویشتن را وقف حفظ و نگهداری آن می‌کند و اکنون که فردی در ردة بعد از مدیر می‌خواهد بخشی از مسؤولیّتهای او را عهده‌دار شود، او نیز باید شایستگی لازم را برای حفظ این امانت داشته باشد و خدای ناکرده به جای امانتداری به امانتخواری و خیانت در امانت نپردازد. اسراری که مدیر در اختیار فرد قرار می‌دهد، سرمایه‌های سازمان که به دست فرد سپرده می‌شود، نیروهای انسانی سازمان که تحت فرمان فرد در می‌آیند و خلاصه کلّیّة امکانات و تجهیزاتی که به فرد واگذار می‌شود و نیز اعتبار سازمان و مدیر که در گروه نحوة عملکرد فرد قرار می‌گیرد، همه و همه امانتهایی است که شخصی که مسؤولیّتهای کلیدی سازمان را بر عهده می‌گیرد باید شایستگی حفظ و نگهبانی از آنها را داشته باشد و اطمینان از واجدیّت این صلاحیت نیز با توجّه به سابقة امانتداری فرد و اینکه در رابطه با این صفت چگونه شناخته شده است امکان‌پذیر می‌باشد.

حضرت علی علیه السّلام در رابطه با این خصوصیّت نیز به مالک اشتر می‌نگارند:

وَ أعْرَفِهِمْ بِالأمانَةِ وَجْهاً.

و کسی را که از همه، چهره‌اش به امانتداری بیشتر شناخته شده است انتخاب کن.۲

خصوصیّات فوق، یعنی عدم سابقة همکاری با مدیران فاسد و داشتن سابقة همکاری با مدیران صالح و نیز سابقة مطلوب در نزد عامّه و شناخته بودن به امانتداری، ویژگیهایی است که به مدیر اطمینان خاطر می‌بخشد که فرد واجد آنها هرگز بدخواه اسلام، نظام، سازمان، مدیر و رده‌های بالاتر از وی نبوده، صادقانه در

خطّ صحیح عمل می‌کند و خیر آنها را می‌خواهد و هرگز از موقعیّت حسّاسی که در اختیارش قرار گرفته است علیه مکتب، نظام، سازمان، مدیر و مسؤولان ردة بالاتر از خود استفاده نمی‌کند و به توطئه علیه آنها نمی‌پردازد. در حالی که بی‌شک نه تنها چنین اطمینانی نسبت به افرادی که این ویژگیها را ندارند وجود ندارد، بلکه به احتمال قوی می‌توان انتظار هرگونه توطئه و خیانت یا حرکتهای انحرافی مخفیانه و دور از چشم مدیر را از آنها داشت. بنابراین خیراندیشی مدیر برای اسلام، نظام و رهبران جامعه اقتضا می‌کند که امانتی را که بر عهده گرفته به افراد خوش‌سابقه بسپارد.

حضرت امیر علیه السّلام به مالک در این رابطه می‌نویسند:

فَإنَّ ذٰلِکَ دَلیلٌ عَلیٰ نَصیحَتِکَ ِللهِ وَ لِمَنْ وُلّیتَ أمْرَهُ.

پس هرآینه این رویّه (در انتصابات کلیدی) نشانة خیرخواهی تو برای خدا و برای کسی است که از سوی او مدیریّت یافته‌ای.[۵]

 

۲ـ صلاحیّت اخلاقی

صرف نظر از بررسی سابقة کاری افراد که بهترین مبیّن میزان انطباق ادّعاها و ظواهر ایشان با واقعیّتشان است، احراز مسؤولیّتهای حسّاس و کلیدی مستلزم واجدیّت صلاحیّتهای خاصّی است که مدیر اسلامی در انتصاباتش باید به آنها توجّه داشته باشد. اوّلین شرط در این زمینه صلاحیّت اخلاقی فرد است؛ زیرا شخصی که مسؤولیّتهای بالای یک سازمان به او سپرده می‌شود از یک سو باید قدرتی که بدست آورده است او را به سرمستی و بیخود شدن نکشاند و در اثر آن نفسش بر وی غلبه نکند و خودخواهی و خودمحوری و زورگویی و استبداد به رأی و دیکتاتوری را پیشه نکند، از سوی دیگر در ارتباطات زیادی که با کارکنان سازمان و مراجعین خواهد داشت دچار لغزشهای اخلاقی نشود و به جای برقراری امنیّت و آرامش روحی و اعتماد و خوش‌بینی متقابل، موجبات سلب آن را از
محیط سازمان و رابطه مراجعین و سازمان فراهم ننماید.

علی علیه السّلام در این مورد به مالک اشتر می‌فرمایند:

وَ ﭐخْصُصْ رَسائِلِکَ ﭐلَّتی تُدْخِلُ فیها مَکائِدَکَ وَ أسْرارَکَ بِأجْمَعِهِمْ لِوُجُوهِ صالِحِ ﭐلأخْلاقِ.

مکاتبات و اموری را که حاوی تمامی تدابیر محرمانه و اسرار توست به شخصیّتهای واجد صلاحیّت اخلاقی واگذار کن.[۶]

 

۳- ظرفیّت روحی

یکی از ویژگیهایی که برای عهده‌دار شدن مسؤولیّتهای کلیدی و بالای سازمان ضروری است ظرفیّت روحی فرد است. زیرا افرادی که از نظر شخصیّت گنجایش سِمَتهای مهمّ را ندارند وقتی به این مسؤولیّتها گمارده می‌شوند و مورد احترام مدیر و دیگران قرار می‌گیرند چه بسا خود را گم کنند و پا از حدود خویش فراتر نهند و سودای خام قدرت‌طلبی در آنها بالا گیرد و ایشان را به خیالِ از میدان به در کردن مدیر و نشستن به جای وی بیندازد و در نتیجه، فردی که مدیر، برای یاری گرفتن از وی برگزیده بود به رقیبی سرسخت تبدیل شود و با استفاده از اطّلاعاتی که به دلیل مسؤولیّتی که مدیر به وی سپرده است در اختیارش قرار می‌گیرد به مخالفت علیه خود مدیر برخیزد و در حضور جمع، نقاط ضعفی را که خود مدیر بدان واقف است و درصدد رفع آن می‌باشد، تنها برای ابراز وجود و خودنمایی و نیز درهم شکستن مدیر، به رخ او بکشد.

امیرالمؤمنین علیه السّلام در مورد این ویژگی می‌فرمایند:

مِمَّنْ لاٰ تُبْطِرُهُ ﭐلْکَرامَةُ فَیَجْتَرِیءَ بِها عَلَیْکَ فی خَلاٰفٍ لَّکَ بِحَضْرَةِ مَلاَءٍ.

از کسانی که بزرگداشت و احترام او را سرکش نسازد تا به آن سبب در برابر چشم بزرگان به مخالفت با تو بپردازد.[۷]

 

۴ـ دقّت نظر و هوشیاری

خصوصیّت دیگری که مسؤولیّتهای حسّاس سازمان ایجاب می‌کند دقّت نظر و هوشیاری است؛ زیرا مدیر از مسیر قائم‌مقام و معاونین و مسؤولین دفترش است که با دیگران و با کارهای سازمان در تماس است. بنابراین اگر افراد مزبور تمرکز حواسّ و توجّه کافی نداشته باشند چه بسا مسائل مهمّ و نامه‌های حسّاسی پیش آید که به اطّلاع مدیر نرسد و کارهای حسّاسی متوقّف بماند و مسؤولینی به دلیل منتظر تعیین تکلیف از سوی مدیر بودن، در انجام مسؤولیّتهایشان بلاتکلیف و معطّل بمانند. همچنین نداشتن دقّت نظر و هوشیاری ممکن است سبب شود برخلاف نظر مدیر به مکاتبات و مراجعات پاسخ گفته شود و انحرافی از مسیر صحیح در سازمان پدید آید.

حضرت امیر علیه السّلام در این زمینه به مالک می‌نگارند:

مِمَّنْ ... لاٰ تَقْصُرُ بِهِ ﭐلْغَفْلَةُ عَنْ إیرادِ مُکاتِباتِ عُمّالِکَ عَلَیْکَ وَ إصْدارِ جَواباتِها عَلی ﭐلصَّوابِ عَنْکَ فیما یَأْخُذُ لَکَ وَ یُعْطی مِنْکَ.

از کسانی که غفلت او باعث آن نگردد که نامه‌های کارگزارانت را به نظرت نرساند یا از طرف تو در آنچه برای تو می‌ستاند یا از طرف تو می‌بخشد پاسخهای نادرست دهد.۲

 

۵ـ ظرفیّت کاری

حجم فراوان کار فرد در مسؤولیّتهای بالای سازمان و نیز خطیر بودن تصمیم‌گیریهایی که در آن موضع بر عهده دارد اقتضا می‌کند فردی آن مسؤولیّتها را بر عهده گیرد که ظرفیّت انجام آنها را داشته باشد. در غیر این صورت یا ضعف او سبب می‌شود از تصمیم‌گیری در مواقع حسّاس بازماند و از ترس نتواند تصمیم مناسب و بموقع را اتّخاذ نماید و یا انبوهی حجم کارها او را دچار پریشانی و آشفتگی نماید و نظم کار از دستش خارج شود و در نتیجه یا کارها به فراموشی

سپرده شده و بر زمین بماند و یا تصمیمات نادرست در مورد آنها اتّخاذ شده و به نتیجة مطلوب نرسد. بنابراین فردی که شجاعت و صلاحیّت تصمیم‌گیریهای سرنوشت‌ساز را ندارد و نیز شخصی که فکر منظّم و نظم دهنده و توان انجام کار زیاد را ندارد بی‌شک نمی‌تواند در رده‌های بالای سازمان عنصر موفّق و مفیدی باشد.

علی علیه السّلام در این رابطه به مالک می‌نویسند:

لاٰ یَقْهَرُهُ کَبیرُها وَ لاٰ یَتَشَتَّتُ عَلَیْهِ کَثیرُها.

کسی که نه بزرگی کار، او را از پا درآورد و نه فراوانی آن، او را دچار پریشانی و سردرگمی نماید.[۸]

 

۶ـ دقّت نظر حقوقی و قانونی

از آنجا که ردة پس از مدیر در سازمان، از جانب مدیر تعهّداتی را می‌پذیرند و قراردادهایی را امضاء می‌کنند و یا مقرّراتی را تصویب و حاکم می‌نمایند و در رابطه با ضوابط و مقرّرات و تعهّدات و پیمانها نیز مورد مشورت مدیر قرار می‌گیرند تا بهترین راه و سودمندترین نوع برخورد را به وی ارائه نمایند؛ افرادی که در آن رده قرار می‌گیرند باید دارای آگاهی و دقّت نظر حقوقی و قانونی باشند؛ زیرا در غیر این صورت ممکن است مدیر و سازمان را زیر بار تعهّدات زیانبار یا قراردادهای غیر نافع برده و یا مقرّرات و دستورالعملهای غیرمنطقی و نادرست را بر سازمان حاکم کنند و نیز در رابطه با مقرّرات و آئین‌نامه‌ها، آنجا که کار به بن‌بست می‌رسد و گره می‌خورد، نتوانند کمکی برای مدیر در جهت رهایی از آن مشکل باشند.

امیرالمؤمنین علیه السّلام در این مورد به مالک می‌فرمایند:

وَ لاٰ یُضْعِفُ عَقْداً ﭐعْتَقَدَهُ لَکَ وَ لاٰ یُعْجِزُ عَنْ إطْلاٰقِ ما عَقَدَ عَلَیْکَ.

تعهّدی که از جانب تو می‌پذیرد، یا مقرّراتی که از سوی تو وضع می‌کند، سست نباشد و از رهانیدن تو از تعهّدات و مقرّراتی که گره در کارت ایجاد کرده ناتوان نباشد.[۹]

 

۷ـ مراعات حدود خود در کارها

با عنایت به این که اختیارات ردة پس از مدیر از اختیارات مدیر نشأت می‌گیرد و آنها تا حدودی حقّ تصمیم‌گیری و صدور دستور دارند که مدیر به آنها تفویض اختیار کرده و در سازمان برای آنها پیش‌بینی و منظور شده باشد و اخذ برخی از تصمیمات منحصراً در اختیار مدیر بوده و به رده‌های بعد داده نشده است؛ قائم‌مقام و معاونین و مسؤولین دفتر مدیر در جریان کار باید حدود خود را بخوبی بشناسند و مراعات نمایند و به هیچ‌وجه در اموری که مدیر شخصاً باید تصمیم بگیرد اتّخاذ تصمیم ننمایند. همچنین انتظار نداشته باشند که در آن زمینه‌ها مدیر دقیقاً از نظر آنها پیروی کند و طبق خواستة آنان دستور دهد، بلکه باید پس از ارائة مشورتها و دادن نظرات، چنانچه مدیر تصمیمی برخلاف نظر آنها گرفت برایشان دشوار نیاید و این را حقّ مسلّم مدیر بدانند. بر این مبنا فردی که در این سِمَتها مسؤولیّت می‌پذیرد باید به دقّت حدود خود را بشناسد و از آن پا فراتر ننهد.

حضرت امیر علیه السّلام در رابطه با این خصوصیّت به مالک می‌فرمایند:

وَ لاٰ یَجْهَلُ مَبْلَغَ قَدْرِ نَفْسِهِ فِی ﭐلأُمُورِ فَإنَّ ﭐلْجاهِلَ بِقَدْرِ نَفْسِهِ یَکُونُ بِقَدْرِ غَیْرِهِ أجْهَلَ.

و از کسانی که به قدر و حدود خود در کارها نادان نباشند؛ پس هرآینه کسی که حدود خود را نشناسد حدود دیگران را بیشتر نخواهد شناخت.[۱۰]

 

۸ـ حقّ‌گویی

همان‌گونه که گفتیم مسؤولین ردة بالای سازمان از یک سو واسطة ارتباط مدیر

و سازمانند و از سوی دیگر مشاورین مدیر در تصمیم‌گیریهایند. بنابراین برای اینکه تصویری صحیح و منطبق بر واقعیّت از مسائل سازمان به مدیر ارائه شود و ضعفها و کاستیهای سازمان و ناموفّق بودن برخی تدابیر و دستورات مدیر در جریان کار سازمان، بصورت صریح و دور از هرگونه پرده‌پوشی به وی ارائه گردد تا بتواند به رفع آن نقائص و تصحیح آن تدابیر و فرامین پرداخته و خود و سازمان را تصحیح و تکمیل نماید؛ و نیز برای اینکه در مشاوره‌ها چنانچه نظر مدیر بر امری است که به مصلحت نمی‌باشد و مضارّش بیش از منافعش بوده و مشکلاتی به بار خواهد آورد، عدم صحّت نظر مدیر به صراحت برایش آشکار و اثبات شود و راه‌های بهتر به وی ارائه گردد تا به یاری این مشاوره‌ها بتواند همواره بهترین و صحیحترین تصمیم را اتّخاذ نموده، پربارترین فرامین را صادر نماید؛ مسؤولین این رده می‌بایست به دور از هرگونه چاپلوسی و تملّق و بدون اینکه هدفشان تنها دلخوش کردن مدیر با تعریف از اوضاع سازمان یا تأیید نظراتش باشد، با صراحت تمام حقایق و واقعیّتها را ولو به کام مدیر خوش نیاید به وی گوشزد نمایند. بنابراین یکی دیگر از شرایط افرادی که این مسؤولیّتها را بر عهده می‌گیرند حقّ‌گویی و صراحت لهجه است.

حضرت علی علیه السّلام در این زمینه به مالک مرقوم می‌دارند:

ثُمَّ لْیَکُنْ آثَرُهُمْ عِنْدَکَ أقْوَلَهُمْ بِمُرِّ ﭐلْحَقِّ لَکَ.

پس آنگاه برگزیده‌ترین آنان در نزد تو باید حقّ‌گوترین آنها در عین تلخی حقایق باشد.[۱۱]

 

۹ـ شهامت ایستادگی در برابر باطل

همان‌طور که حقّ‌‌گویی مسؤولین رده بالای سازمان به مدیر امکان می‌دهد حقایق را دریابد و خطاهایش را اصلاح کند؛ اگر این مسؤولین روحیّه‌ای مستحکم و الهی داشته باشند و در پذیرش این مسؤولیّتها انگیزه‌های مذهبی و دینی مشوّق

آنها بوده باشد و تنها رضایت خدا را از رهگذر انجام مسؤولیّتها طلب نمایند، بی‌شک چنانچه مدیر در عین آگاهی به نادرست و غیرشرعی بودن نظراتش باز هم بر اجرای آنها پافشاری کرد، آنها از پذیرش آن دستورات و اجرای آن خودداری نموده و بر سر دو راهی تحمّل لطمات و خسارات ناشی از تمرّد از امر مدیر و عمل برخلاف رضای الهی، راه نخست را برگزیده و حاضر نمی‌شوند به دلیل اینکه ممکن است این تمرّد برای آنها گران تمام شده و منجر به خلع آنها از مسؤولیّت و یا اعمال تنبیهات شدید در حقّ آنها شود خشم الهی را بر خود بخرند و برخلاف رضای خداوند عمل نمایند. این روحیّه در مسؤولین ردة بالای سازمان سبب می‌شود که مدیر از بسیاری انحرافات که ناشی از مسلّط شدن هوای نفس و یا غضب و عصبانیّت بر وی در برخی شرایط است مصونیّت یابد. ایستادگی و مقاومت ردة پس از مدیر در برابر چنین دستوراتی، مدیر را به خود آورده و به تجدید نظر در دستورش وا می‌‌دارد. بنابراین ویژگی دیگر برای کسانی که می‌خواهند چنین مسؤولیّتهایی را بر عهده گیرند شهامت ایستادگی در برابر باطل و تحمّل تبعات آن است و این روحیّه نقطة مقابل اندیشة مأمور و معذور و روحیّة اطاعت محض و بی‌قید و شرط از مدیر است.

امیرالمؤمنین علیه السّلام در خصوص این ویژگی به مالک می‌فرمایند:

وَ أقَلَّهُمْ مُساعَدَةً فیما یَکُونُ مِنْکَ مِمّا کَرِهَ ﭐللهُ ِلأوْلِیائِهِ واقِعاً ذٰلِکَ مِنْ هَواکَ حَیْثُ وَقَعَ.

و کسانی که با پذیرش هر چه که از رهگذر هوای نفس تو ممکن است برای آنها پیش آید، در آنچه خدا بر دوستانش نمی‌پسندد کمترین کمک را به تو بدهند.[۱۲]

 

۱۰ـ پرهیزگاری و صداقت

دو ویژگی دیگر برای اشخاصی که سِمَتهای کلیدی و بالای سازمان را عهده‌دار

می‌شوند پرهیزگاری و صداقت است؛ زیرا پرهیزگاری و پاکدامنی شخص سبب می‌شود در مواردی که می‌تواند با چرخش قلمی یا اظهار کلامی منافع خویش را به قیمت پایمال شدن حقّی تأمین کند یا نفسانیّاتش را ارضا نماید و یا در امکانات و نیروهای سازمان برای نیازهای شخصی خود تصرّف کند؛ از لغزش باز ایستد و از سوء استفاده از پست و مقام خود مصون ماند. همچنین صداقت و یکرنگی شخص باعث می‌گردد که شائبة دورویی و نفاق‌ورزی در مورد وی وجود نداشته باشد و حسن نیّت او در جریان کارها مورد اطمینان بوده و خطر اینکه در خفا برخلاف ظاهرش اهداف باطل و فاسدی را دنبال کند در مورد او وجود نداشته باشد. در نتیجه، این دو خصوصیّت اطمینان خاطری به مدیر می‌بخشد که بدون هرگونه دغدغه و نگرانی، کارها را به دست فرد بسپرد و شاهد جریان یافتن امور در مسیر صحیح باشد.

علی علیه السّلام در مورد این دو ویژگی به مالک اشتر می‌نگارند:

وَ ألْصِقْ بِأهْلِ ﭐلْوَرَعِ وَ ﭐلصِّدْقِ.

به اهل پرهیزگاری و صداقت بپیوند.[۱۳]

بنابراین مدیر به هنگام انتخاب افرادی برای قائم‌مقامی یا معاونت و یا مسؤولیّت دفترش باید به سابقة روشن و درخشان، صلاحیّت اخلاقی، ظرفیّت روحی، دقّت نظر حقوقی و قانونی، شناخت و مراعات حدود، حقّ‌‌گویی، شهامت ایستادگی در برابر باطل، پاکدامنی و صداقت به عنوان ضوابط و ملاکهای شایستگی برای عهده‌دار شدن این مسؤولیّتها توجّه داشته و براساس آن به انتصاب اشخاص در این سِمَتها مبادرت نماید.

 

تعیین حقوق و وظائف در آغاز انتصاب

از آنجا که مبهم بودن حقوق و وظائف ممکن است سبب شود مسؤولی که سِمَتی را بر عهده گرفته است تصوّرات غیرواقعی در مورد آنها داشته و توقّعات و

انتظارات بیش از واقع از مدیر داشته باشد و متقابلاً وظائف و مسؤولیّتهایی را که با پذیرفتن آن سِمَت می‌بایست انجام دهد، به طور کامل نشناسد و برخی از آنها انجام نشده برجا بماند و در پایان هم عذر عدم اطّلاع از آنها را در برابر مدیر مطرح سازد؛ مدیر باید در آغاز کار و همزمان با پیشنهاد مسؤولیّت و نصب فرد در آن سِمَت، دقیقاً این امور را مورد تصریح قرار دهد، تا هم فردی که مسؤولیّت را می‌پذیرد بداند حدود و ثغور کارش چیست و چه اختیارات و حقوق و مسؤولیّتهایی متوجّه وی خواهد شد و هم مدیر با مراعات حقوق و دادن اختیارات مزبور به وی، بتواند انتظار انجام دقیق مسؤولیّت را از او داشته باشد.

این اصل کلّی در زمینة امور نظامی حساسیّت و اهمّیّت بیشتری می‌یابد. زیرا از یک سو فرماندهان رده‌های پایین‌تر به علّت عملی نشدن برخی از انتظاراتی که می‌پندارند حقّ آنهاست آزرده‌خاطر شده، به نحو شایسته دل به انجام مأموریّت نمی‌سپارند و از سوی دیگر انجام نشده باقی ماندن برخی از مأموریّتها، با توجّه به حساسیّت امور نظامی، غیر قابل تحمّل است. بنابراین در نصب فرماندهان این نکات باید به روشنی مورد تصریح قرار گیرد و عواقب تلخ قصور در انجام مسؤولیّتها به آنان گوشزد شود.

علی علیه السّلام در بخشنامه‌ای که خطاب به کلّیّة فرماندهان نظامیش صادر فرموده می‌نگارند:

ألاٰ وَ إنَّ لَکُمْ عِنْدی أنْ لاٰ أحْتَجِزَ دُونَکُمْ سِرّاً إلاّٰ فی حَرْبٍ وَ لاٰ أطْوِی دُونَکُمْ أمْراً إلاّ فی حُکْمٍ وَ لاٰ أُؤَخِّرَ لَکُمْ حَقّاً عَنْ مَحَلِّهِ وَ لاٰ أقِفَ بِهِ دُونَ مَقْطَعِهِ وَ أنْ تَکُونُوا عِنْدی فِی ﭐلْحَقِّ سَواءً. فَإذٰا فَعَلْتُ ذٰلِکَ وَجَبَتْ ِللهِِ عَلَیْکُمْ ﭐلنِّعْمَةُ وَ لی عَلَیْکُمْ ﭐلطّاعَةُ وَ أنْ لاّ تَنْکُصُوا عَنْ دَعْوَةٍ وَ لاٰ تُفَرِّطُوا فی صَلاحٍ وَ أنْ تَخُوضُوا آلْغَمَراتِ إلَی ﭐلْحَقِّ فَإنْ أنْتُمْ لَمْ تَسْتَقیمُوا لی عَلیٰ ذٰلِکَ لَمْ یَکُنْ أحَدٌ أهْوَنَ عَلَی مِمَّنْ ﭐعْوَجَّ مِنْکُمْ ثُمَّ أُعْظِمَ لَهُ ﭐلْعُقُوبَةَ وَ لاٰ یَجِدُ عِنْدی فیها رُخْصَةً. فَخُذُوا هٰذا مِنْ أُمَرائِکُمْ وَ أعْطُوهُمْ مِنْ أنْفُسِکُمْ ما یُصْلِحُ ﭐللهُ بِهِ أمْرَکُمْ.

بدانید که حقّ شما بر من آنست که رازی را، جز در امر جنگ، از شما پوشیده ندارم و کاری را، جز احکام الهی، بدون مشورت شما انجام ندهم و ادای حقّی از شما را از موقع مناسب آن به تأخیر نیندازم و تا به طور کامل آن حقّ ادا نگردد از تلاش باز نایستم و اینکه در قائل شدن حقّ برایتان همه را یکسان در نظر گیرم. پس آنگاه که چنین کردم بر شما شکر نعمت الهیِ این نحوة عمل واجب می‌شود و اطاعت از من بر شما فرض می‌گردد و نیز بر شما واجب می‌شود که چون شما را احضار کنم درنگ نکنید و در انجام کارهای شایسته کوتاهی نورزید و در راه حقّ در امواج سختی‌ها شناور شوید. پس اگر در این امور برای من در مسیر صحیح عمل نکنید هیچکس در نزد من خوارتر از آن یک از شما که راه کج بپیماید نیست. پس آنگاه وی را کیفری سنگین دهم و او هیچ راه گریزی از آن کیفر نخواهد داشت. پس شما نیز از فرماندهان سپاه خود بر همین‌سان پیمان گیرید و با آنان به نحوی رفتار کنید، که خدای کار شما را بدان وسیله اصلاح فرماید.[۱۴]

 

معرّفی مسؤولین نصب شده به کارکنان

پس از اینکه مدیر شایسته‌ترین افراد را برای عهده‌دار شدن مسؤولیّتها شناسایی نمود، باید در سپردن آن مسؤولیتها به ایشان و معرّفی آنها به همکارانشان به نحوی عمل نماید که هم کارکنانی که باید تحت امر آنها انجام وظیفه کنند با دلی گرم و قلبی امیدوار از آنان استقبال نمایند و هم مسؤولان مزبور بتوانند با قاطعیّت و استحکام، کارکنان را به کار گیرند و اداره کنند. لذا مدیر باید از یک سو با ذکر نقاط مثبت کارکنان از آنها تجلیل کرده و به آنها شخصیّت ببخشد تا تصوّر نکنند که مدیر برای ایشان ارزشی قائل نیست و بی‌توجّه به خصوصیّات آنها، در زمینة تعیین مسؤول برای آنها اقدام کرده است. از سوی دیگر باید با ذکر نقاط مثبت مسؤول

جدید، کارکنان را به شایستگی و لیاقت وی واقف و معترف سازد تا قلباً از وی استقبال و در برابر فرمان او خضوع نمایند. پس از ایجاد چنین خوش‌بینی متقابلی بین مسؤول و کارکنانش، مدیر باید از یک سو به کارکنان اطمینان ببخشد که آنچه آن مسؤول دستور می‌دهد منطبق بر دستورات شخص مدیر است و از آنها بخواهد که به طور کامل فرامینش را اجرا نمایند و از سوی دیگر بر قاطعیّت او در برخورد با تخلّفات و تمرّدها اشاره کند، تا کسی به خود اجازة چنین خطاهایی ندهد.

حضرت امیر علیه السّلام به هنگام معرّفی مالک اشتر به اهل مصر در شرایطی که فرمانروایی آنان را به وی سپرده بودند چنین می‌نگارند:

مِنْ عَبْدِ ﭐللهِ عَلِی أمیرِ ﭐلْمُؤْمِنینَ إلَی ﭐلْقَوْمِ ﭐلَّذینَ غَضِبُوا للهِ حینَ عُصِی فی أرْضِهِ وَ ذَهَبَ بِحَقِّهِ فَضَرَبَ ﭐلْجَوْرُ سُرادِقَهُ عَلَی ﭐلْبِرِّ وَ ﭐلْفاجِرِ وَ ﭐلْمُقیمُ وَ ﭐلظّاعِنِ فَلاٰ مَعْرُوفٌ یُسْتَراحُ إلَیْهِ وَ لاٰ مُنْکَرٌ یُتَناهیٰ عَنْهُ. أمّا بَعْدُ فَقَدْ بَعَثْتُ إلَیْکُمْ عَبْداً مِنْ عِبادِ ﭐللهِ لاٰ یُنامُ أیّامَ ﭐلْخَوْفِ وَ لاٰ یَنْکُلُ عَنِ ﭐلأعْداءِ ساعاتِ ﭐلرَّوْعِ، أشَدَّ عَلَی ﭐلْفُجّارِ مِنْ حَریقِ ﭐلنّارِ وَ هُوَ مالِکُ بْنُ ﭐلْحارِثِ أخُو مَذْحِجِ. فَاسْمَعُوا لَهُ وَ أطیعُوا أمْرَهُ فیما طابَقَ ﭐلْحَقَّ. فَإنَّهُ سَیْفٌ مِنْ سُیُوفِ ﭐللهِ لاٰ کَلیلُ ﭐلظُّبَةِ وَ لاٰ نابِی ﭐلضَّریبَةِ، فَإنْ أمَرَکُمْ أنْ تَنْفِرُوا فَانْفِرُوا وَ إنْ أمَرَکُمْ أنْ تُقیمُوا فَأقیمُوا، فَإنَّهُ لاٰ یُقْدِمُ وَ لاٰ یُحْجِمُ وَ لاٰ یُؤَخِّرُ وَ لاٰ یُقَدِّمُ إلاّٰ عَنْ أمْری وَ قَدْ آثَرْتُکُمْ بِهِ عَلیٰ نَفْسی لِنَصیحَتِهِ لَکُمْ وَ شِدَّةِ شَکیمَتِهِ عَلیٰ عَدُوِّکُمْ.

از بندة خدا علی امیرالمؤمنین به مردمی که در راه خشنودی خدا، آن هنگام که دیدند در زمین خدای نافرمانی روی داده و روی از حقیقت برتافته شده است و بیداد و افزون‌طلبی بر سر پرهیزکار و بدکار و بر مقیم و مسافر خیمه برافراشته است و در نتیجه نه معروفی بر جای مانده تا به اتّکای آن آسایشی دست دهد و نه هیچ عمل ناپسندی که بدان مبادرت نشود، برآشفتند. امّا بعد، اینک بنده‌ای از بندگان خدا را به سوی شما اعزام نمودم که در روزهای سراپا ترس، خواب و آرام اختیار نکند و در اوقات خطر از دشمنان نمی‌هراسد. بر بدکاران از شعله‌های آتش سوزنده‌تر است و او مالک پسر حارث از طایفة مذحج است. پس گوش به فرمانش دهید و در آنچه از فرامینش که با حقّ منطبق است از او اطاعت کنید که او شمشیری از شمشیرهای خداست که دم آن کُند نگردد و هر جا که فرود آید بشکافد. پس اگر به شما فرمان کوچ دهد، کوچ کنید و اگر دستور اقامت دهد، پس اقامت کنید، چه او جز به فرمان من کاری را به تأخیر نیندازد و در امری پیشتاز نگردد. اینک با همة نیازی که به او دارم او را نزد شما می‌فرستم بدین سبب که خیرخواه شماست و بر دهان دشمنانتان مشتی کوبنده است.[۱۵]

 

تجدیدنظر در انتصابات

در عین اینکه می‌بایست کلّیّة دقّتها را در آغاز انتصاب افراد در مشاغل و مسؤولیّتهای گوناگون به خرج داد، امّا چنانچه پس از نصب فردی در یکی از سِمَتها، مدیر تشخیص داد که در عین صداقت و حسن نیّت فرد مزبور، شخص دیگری وجود دارد که بمراتب بهتر از او از عهدة آن مسؤولیّت بر می‌آید یا خود
آن فرد برای کار دیگری مناسب است و در سِمَت دیگری بهتر می‌تواند
انجام وظیفه نماید؛ باید بی‌درنگ و بدون اتلاف وقت و امروز را به فردا
محوّل کردن، در انتصابات قبلی تجدیدنظر نموده و هر کس را در مسؤولیّت مناسبترش قرار دهد. بدیهی است برای اینکه زمینة پیدایش هرگونه سوء تفاهمی
در این تغییر و تحوّلات نیز از بین برود، مدیر می‌تواند از مسؤول صدیق
قبلی تقدیر به عمل آورده و از خدمات دوران مسؤولیّتش قدردانی نماید؛
تا نه فردی که قبلاً مسؤولیّت پذیرفته و در راه انجام آن تلاش نموده
دلسرد و آزرده‌خاطر شود و نه دیگران احتمالاً تصوّر کنند که به خاطر خطا و خیانتی، او از کنار برکنار شده است. با چنین اقدامی است که در عین حفظ
حیثیّت اشخاص و نیز دلگرم نگاهداشتن افراد صادق و خدمتگزار، می‌توان همواره قویترین و شایسته‌ترین افراد را در هر مسؤولیّت داشت و سازمان را با بالاترین کیفیّت اداره نمود.

امیرالمؤمنین علیه السّلام در نامه‌ای که خطاب به فرماندار بحرین در جریان تعویضش نوشته‌اند می‌فرمایند:

فَإنّی قَدْ وَلَّیْتُ نُعْمانَ بْنَ عَجْلانَ ﭐلزُّرَقِی عَلَی ﭐلْبَحْرَیْنِ وَ نَزَعْتُ یَدَکَ بِلاٰ ذَمٍّ لَّکَ وَ لاٰ تَثْریبٍ عَلَیْکَ فَلَقَدْ أحْسْنْتَ ﭐلْوِلایَةَ وَ أدَّیْتَ ﭐلأمانَةَ فَأقْبِلْ غَیْرَ ظَنینٍ وَ لاٰ مَلُومٍ وَ لاٰ مُتَّهَمٍ وَ لاٰ مَأْثُومٍ. فَلَقَدْ أرَدْتُ ﭐلْمَسیرَ إلیٰ ظَلَمَةِ أهْلِ ﭐلشّامَ وَ أحْبَبْتُ أنْ تَشْهَدَ مَعی فَإنَّکَ مِمَّنِ ﭐسْتَظْهِرُ بِهِ عَلی جِهادِ ﭐلْعَدُوِّ وَ إقامَةِ عَمُودِ ﭐلدّینِ إنْ شاءَ ﭐللهُ.

من نعمان پسر عجلان زرقی را بر بحرین فرمانروا کردم و تو را بی‌آنکه بر تو نکوهشی یا سرزنشی باشد. از آن کار بر کنار داشتم. همانا که تو وظیفة فرمانداری را نیکو انجام دادی و شرط امانت را به جای آوردی. پس اکنون نه به تو بدگمانم، نه توبیخی برایت روا می‌دانم، نه اتهامی متوجّه توست و نه تو را گناهکار می‌شمرم. نزد من آی که برآنم تا با ستمگران شام درآویزم و دوست دارم که در این سفر با من باشی؛ چه تو از زمرة آن کسانی هستی که در جهاد با دشمن در بر پا داشتن ستون دین، از آنان یاری می‌جویم.[۱۶]



[۱]- نهج ‌البلاغه، نامة ۵۳/

[۲]- نهج ‌البلاغه، نامة ۵۳/

[۳]- نهج ‌البلاغه، نامة ۵۳/

[۴]- نهج ‌البلاغه، نامة ۵۳/                       ۲- نهج ‌البلاغه، نامة ۵۳/

[۵]- نهج ‌البلاغه، نامة ۵۳/

[۶]- نهج ‌البلاغه، نامة ۵۳/

[۷]- نهج ‌البلاغه، نامة ۵۳/                      

[۸]- نهج ‌البلاغه، نامة ۵۳/

[۹]- نهج ‌البلاغه، نامة ۵۳/

[۱۰]- نهج ‌البلاغه، نامة ۵۳/

[۱۱]- نهج ‌البلاغه، نامة ۵۳/

[۱۲]- نهج ‌البلاغه، نامة ۵۳/

[۱۳]- نهج ‌البلاغه، نامة ۵۳/

[۱۴]- نهج ‌البلاغه، نامة ۵۰/

[۱۵]- نهج ‌البلاغه، نامة ۳۸.

[۱۶]- نهج ‌البلاغه، نامة ۴۲.