Get the Flash Player to see this player.

time2online Joomla Extensions: Simple Video Flash Player Module

  کانال تلگرام اهل ولاء کانال تلگرام اهل ولاء اینستاگرام اهل ولاء


شنبه ۳ آذر
۱۴۰۳

20. جمادي‌الاول 1446


22. نوامبر 2024






۱۰ ـ جبرگرایی و مسئولیّت گریزی
تالیفات استاد - کتاب سر حق

برخی گرویدگان به راه عرفان و تصوّف، با استناد به توحید افعالی و این که در عالم وجود، فاعلی جز خدانیست و سررشتة همة امور در دست خداوند است، و آنچه خدا بخواهد واقع می‏شود و مشیّت پروردگار بر مشیّت بنده غالب است، هر انجام معصیت و ترک طاعتی از جانب خویش را به مشیّت الهی منسوب نموده و خود را از هر گونه مسئولیّت در برابر اعمال خویش مبرّا می‌شمرند.

این برداشت و نتیجه‎گیری از توحید افعالی، جاهلانه و نادرست و مغایر با قرآن و سنّت و عقل و منطق است. برای پی بردن به نادرستی این برداشت از یک سو باید توجّه کرد که اگر واقعیّت همین بود که این جاهلان پنداشته‌اند، امر و نهی خداوند در قالب شرایع الهی، وظیفة امر به معروف و نهی از منکر و دعوت به نیکی و موعظه و مجادلة به احسن برای مؤمنان، حدود و قصاص و دیات مجرمان در دنیا، وجود حسابرسی پس از مرگ و پاداش و کیفرهای اخروی، تحسین و تشویق نیکان و تقبیح و تحذیر بدان در کلام الهی و نهایتاً بعثت پیامبران، همه لغو و بیهوده یا ناعادلانه و ستمگرانه بودند؛ زیرا انسان‌ها فاقد اختیار و آزادی‌اند و درنتیجه نه امر و نهی به آن‎ها معنی دارد و نه تحسین و تقبیح و تنبیه و مجازات و پاداش و عقوبت ایشان به خاطر کارهایی که کرده‌اند عادلانه است. این در حالی است که هیچ مؤمنی خداوند را بیهوده‎کار و ستمکار نمی‏داند بلکه او را حکیم و دادگر می‏شناسد.

از سوی دیگر باید توجّه داشت که مشیّت تکوینی الهی، به این که انسان موجودی دارای آزادی و اختیار و قدرت انتخاب باشد، و مشیّت تشریعی الهی، به این که تصمیم انسان بر انجام نیکی‌ها مجاز و بر ارتکاب زشتی‌ها ممنوع است، تعلّق گرفته و در قالب شرایع الهی به انسان‌ها اعلام شده است. پس آنچه شخص بر او مصمّم می‌شود جلوه‎ای از اختیار او، که مصداقی برای مشیّت تکوینی خداوند است، می‌باشد؛ امّا این تصمیم آزاد شخص ممکن است در راستای مشیّت و اذن تشریعی الهی و یا در جهت مخالف آن اتّخاذ شده باشد. عملی شدن این تصمیم نیز در قلمرو مشیّت و اذن تکوینی الهی قرار دارد و اگر خداوند وقوع آن را به مصلحت نداند مانع از عملی شدن آن خواهد شد؛ لکن هیچ‎گاه تصمیمی را که خود شخص خواستار آن نیست بر او تحمیل نمی‏کند و به جبر و زور او را وادار به اتّخاذ آن تصمیم و انجام آن عمل نمی‏کند. بنابراین در عین این که همة چیزها در قلمرو مشیّت تکوینی الهی قرار داشته و همة امور در قلمرو آن واقع می‏شوند، آزادی انسان در تصمیم‎گیری و مسئولیّت او در قبال تصمیم‌هایی که اتّخاذ می‌نماید و در پی آن استحقاق او برای تشویق و تنبیه و پاداش و کیفر الهی به تناسب نوع تصمیمی که آزادانه گرفته، غیر قابل انکار است.[i]



  1. [i]. جبر مستلزم دو طرف، یعنی شخص اجبار کننده و فرد مجبور شونده است و اجبار به معنی با قهر و غلبه و نیروی برتر، از فاعلی سلب قدرت و آزادی کردن و علی‎رغم میل فرد،بهاکراهاورابهانجامکاریوادارنمودناست.بااینتعریف،درامورتکوینیکهتنها خدا فاعل است و طرف مقابلی مطرح نیست، مفهوم جبر نمی‎‌تواند مصداق یابد؛ زیرا خود خداست که براساس مشیّت و خواست خود، موجودات و حوادث را پدید می‎آورد. مثلاً وقتی خداوند کسی را می‎آفریند، فاعل آفرینش، خداوند و مفعول آن، شخصی است که آفریده می‎شود. بنابراین بی‎معناست که گفته شود شخص مزبور در آفریده شدنش مجبور است؛ زیرا در آفریده شدنش نقشی ندارد که به اکراه و اجبار به انجام آن نقش وادار شده باشد.
  2. در امور تشریعی نیز هر کس با اندک تأمّلی در درون خود، درمی‎یابد و وجدان می‎کند که در هر کار، در مقابل دو گزینة انجام و عدم انجام قرار دارد و خود اوست که با در نظر گرفتن شرایط و موقعیّت، براساس ارزش‎ها و باورهای مورد قبول و علاقة خودش، گزینة مطلوب‎تر را بر گزینة مقابل ترجیح می‎دهد و برمی‎گزیند و متعاقب آن، با خواست خود، به آن گزینه، خواه انجام آن عمل و خواه عدم انجام آن، مبادرت می‎ورزد. گرچه ممکن است خود شخص در ایجاد شرایط و موقعیّتی که در آن واقع شده است نقشی نداشته و شرایط و موقعیّت مزبور مورد خواست و رضایتش نباشد؛ امّا آنچه که در آن شرایط برمی‎گزیند و بدان مبادرت می‎ورزد، خواه انجام و خواه عدم انجام عمل، چیزی است که خود ترجیح داده و خواسته است. بنابراین در حوزة امور تشریعی نیز جبری وجود ندارد.
  3. توضیح فوق بدان خاطر لازم دانسته شد که بعضاً در مکتوبات و گفتارهای عرفانی، بین دو اصطلاح جبر و تسلیم تداخل صورت می‎گیرد. باید توجّه داشت آنچه عارف بدان روی می‎آورد تسلیم است. تسلیم یعنی با طوع و رغبت و میل و رضا، اختیار خود را به دست خدا سپردن و بدون سنگین و سبک کردن‎های بشری، آنچه را خدا پیش می‎آورد پذیرا شدن و آنچه را خدا امر می‎کند انجام دادن. برای شخصی که خود را در عرصة پزشکی بی‎اطّلاع می‎داند و با میل و رغبت، اختیار خود را به دست پزشک می‎دهد و تسلیم نظر پزشک می‎شود تا هر گونه که خود پزشک مصلحت می‎داند در مورد معالجة او اقدام ‎کند، به کار بردن تعبیر جبر صحیح نیست. به همین ترتیب حالت کسی را که خود را جاهل و خدا را بر همه چیز، عالم می‎داند و در نتیجه در برابر آنچه خدا برای او رقم می‎زند تسلیم می‎شود، نمی‎توان جبر نامید.
  4. همچنین شخصی که در جذبة محبّت و عشق به کسی قرار می‎گیرد و خود و خواستة خود را کنار نهاده و به فراموشی می‎سپارد و با میل و رغبت، تسلیم و پذیرای خواستة محبوب و معشوق خود می‎شود، استعمال تعبیر جبر نادرست است. به همین ترتیب برای کسی که در جذبة محبّت و عشق الهی، خود و خواستة خود را کنار می‎نهد و به فراموشی می‎سپارد و تسلیم خواست خدا می‎شود، تعبیر جبر را نمی‎توان به کار برد.
  5. در موردی که شخصی به فردی پی در پی لطف و خدمت و خوبی می‎کند و در‎نتیجه فرد مزبور در کمند احسان او می‎افتد و به اصطلاح بی‎اختیار به آن شخص علاقمند می‎شود و درصدد برمی‎آید با انجام آنچه مورد پسند و میل آن شخص است وی را خشنود سازد تا به این وسیله پاسخ شایسته‎ای به خوبی‎های آن شخص دهد؛ آنچه فرد مزبور را در برابر خواست او تسلیم و با طوع و رغبت، در پی عمل طبق خواست آن شخص روانه می‎سازد، به هیچ وجه جبر، که مستلزم اکراه و تحمیل رفتاری مخالف میل انجام دهندة عمل است، نمی‎باشد. به همین ترتیب حالت کسی هم که احسان و لطف و نعمت‎های پی‎درپی و بی‎شمار الهی سبب شده به اصطلاح بی‎اختیار به خدا علاقمند شود و درصدد برآید با انجام آنچه موجب خشنودی و مطابق رضای خداست پاسخ شایسته‎ای به لطف و خوبی‎های خدا بدهد و لذا با طوع و رغبت، تسلیم فرمان خدا می‎شود، به هیچ وجه مصداق جبر، که مستلزم اکراه و تحمیل امری ناخواسته است، نمی‎باشد.
  6. نکتة آخر این که همان گونه که گفتیم جبر مستلزم وجود دو فاعل است که یکی، دیگری را به کاری وادار سازد. در نتیجه، کسی که وجود را منحصر به خدا دانسته و همة عالم را فانی و نمود می‎داند و وجودی برای آن قائل نیست و به تعبیر دیگر در دار وجود جز خدا دیّاری را نمی‎بیند، اساساً نمی‎تواند از جبر سخن بگوید؛ زیرا به موجب عقیدة مزبور، کسی وجود ندارد تا خدا او را مجبور کرده باشد. به بیان دیگر کسی که معتقد است فاعل همة کارها خداست و فاعل واقعی دیگری وجود ندارد، چگونه می‎تواند به جبر قائل شود؛ زیرا وجود جبر مستلزم وجود فاعل دیگری است که خدا او را مجبور کرده باشد.