Get the Flash Player to see this player.

time2online Joomla Extensions: Simple Video Flash Player Module

  کانال تلگرام اهل ولاء کانال تلگرام اهل ولاء اینستاگرام اهل ولاء


شنبه ۳ آذر
۱۴۰۳

21. جمادي‌الاول 1446


23. نوامبر 2024






جایگاه زکات در ایجاد توازن اجتماعی
تالیفات استاد - کتاب آيين بندگي

برای شناخت جایگاه زکات در ایجاد توازن اجتماعی نیازمندیم به شیوه‌ای موجز و با تکیه بر عمیق‌ترین نظرات اسلام، به بررسی روح این کار و نقاط شروعی که پایه‌هایی را که اسلام در این زمینه بر آن‌ها تکیه نموده است تشکیل می‌دهد، بپردازیم.

هنگامی که به پی‌‌جویی نقطه‌های شروع اصلیِ حلَّ قضیۀ توازن اجتماعی توسّط اسلام بپردازیم، می‌یابیم که اسلام در حلَّ آن، از دو حقیقت شروع می‌کند: یکی از آن‌ها تکوینی است و دیگری تشریعی، که بر نحوۀ بینش اسلام در زمینۀ عدالت مبتنی می‌باشد.

امّا حقیقت نخست این است که افراد بشر از نظر توانایی‌های جسمی متفاوت‌اند و این تفاوت قبل از هر تفاوت اجتماعی‌ای وجود دارد؛ زیرا غالباً همة تفاوت‌های اجتماعی، مر‌هون آن تفاوت تکوینی است. و امّا حقیقت دوم عبا‌رتست از اعتقاد اسلام ـ بر اساس تصوّر خاصّش از عدالت ـ به این‌که اساس مالکیّت و حقوقی که مالکیّت در پی دارد، کار است.

ایمان به این دو ‌حقیقت، به این معنی است که اسلام پیدایش تفاوت در بین افراد را از نظر ثروت می‌پذیرد؛ و در این دو، خطری برای توازن اجتماعی نمی‌بیند. اسلام نظر خود را در این سخن که توازن اجتماعی همان توازن بین افراد جامعه در سطح ز‌ندگی است، نه در سطح درآمد، خلاصه می‌کند.

معنای توازن در سطح زندگی این است که ثروت در نزد افراد جامعه وجود‌ داشته باشد و بین آن‌ها در گردش باشد در حدّی که برای هر فرد امکان زندگی در سطح عموم را فراهم نماید. یا این‌که همۀ افراد در سطح وا‌حدی از نظر معیشت زندگی کنند با حفظ در‌جاتی در داخل این سطح واحد، که به موجب آن، معیشت هم متفاوت خو‌اهد بود ولکن این تفاوت در حدّ در‌جه است و تناقض کلّی‌ای در سطح زندگی، مثل تناقضات شدید بین سطوح معیشت در جوامع سرمایه‌داری، وجود نخواهد داشت. این بدان معنی نیست که اسلام ایجاد این حالت از توازن اجتما‌عی را به‌صورت دفعی و در یک لحظه مقرّر می‌کند؛ بلکه به این معنی است که توازن اجتماعی در سطح معیشت را هدفی قرار می‌دهد ‌که دولت در حدود اختیارات و صلاحیّتش، از راههای گوناگون و به روش‌های مشروعی که در محدودۀ صلاحیتّش می‌باشد، در جهت تحقّق و دستیابی به آن تلاش می‌کند.

اسلام به منظور تحقّق این امر، از یک سو اسراف و تبذیر را حرام کرده و از رفاه بی‌حد نهی نموده و به آزادی از قید‌های تجمّلاتی خارج از اندازه و شریک شدن با فقرا حتّی در شیوۀ زندگیشان و احساس مواسات با آنان از سوی اغنیا، تشویق کرده است؛ و از سوی دیگر نصوص بسیاری دلالت دارند بر این‌که سطحی وجود دارد که باید همۀ افراد بدان برسند و آن بی‌نیازی است و این بی‌نیازی، همان هدف نهایی‌ای است که اسلام تحقّق بخشیدن آن را به همۀ افراد جامعه اسلامی محوّل می‌سازد.

در ‌حدیثی از امام صادق ۷ آمده است که فرمود: تُعطیهِ مِنَ الزَّکاةِ حَتّی تُغنیهِ: به میزانی از زکات به او بده که بی‌نیازش کنی.[۱]

ولکن بی نیازی چیست؟ نصّ آینده آن را برای ما روشن می‌سازد. در حدیث ابی بصیر است که: اِنَّهُ سَأَلَ الاِمامَ جَعفَرَ الصّادِقِ ۷ عَن رَجُلٍ لَهُ ثَمانمِئَةِ دِرهَمٍ وَ هُوَ رَجُلٌ خِفافٌ، وَ لَهُ عِیالٌ کَثیرٌ، اَلَهُ اَن یَأخُذَ مِنَ الزَّکاةِ: فَقالَ لَهُ الاِمامُ ۷: یا اَبا مُحَمَّدٍ اَیَربَحُ مِنَ دَراهِمِهِ ما یَقُوتُ بِهِ عِیالَهُ وَ یَفضُلُ؟ فَقالَ اَبُو بَصیرُ: نَعَم. فَقالَ الاِمامُ ۷: اِن کانَ یَفضُلُ عَن قُوتِهِ مِقدارُ نِصفِ القُوتِ، فَلا یَأخُذُ الزَّکاةَ وَ اِن کانَ اَقَلُّ مِن نِصفِ القُوتِ، اَخَذَ الزَّکاةَ وَ ما اَخَذَهُ مِنها فَضَّهُ عَلی عِیالِهِ حَتّی یُلحِقَهُم بِالنّاسِ: او از امام جعفر صادق ۷ در مورد مردی که هشتصد درهم داشت و مردی کم بضاعت بود و عائله زیادی داشت سؤال کرد که آیا برای آن مرد جایز است که زکات بگیرد؟ امام ۷ فرمود: ای ابا محمّد آیا درهم‌هایش به میزانی است که در حدّی که قوت عائله‌اش را تأمین نماید استفاده کند و زیادی هم بیاید؟ ابوبصیر گفت: آری. پس امام ۷ فرمود: اگر به‌اندازۀ نصف قوتش زیاد می‌آید، زکات نمی‌گیرد و اگر کمتر از نصف قوت بود، زکات می‌گیرد و در حدّی می‌گیرد که بین عائله‌اش پخش کند ‌تا جایی که آن‌ها را به حدّ عموم مردم برساند.[۲]

لکن امکاناتی که اسلام برای ولیّ امر ‌فراهم نموده تا بتواند علاوه بر کار‌های دیگرش، این کار بزرگ را، که همان تأمین بی‌نیازی برای همۀ افراد است انجام دهد، چیست؟

ما در ادامۀ بحث تنها به جنبه‌های ثابتی که اسلام آن‌ها را مرجعی قرار داده است که ولیّ امر برای ادامۀ حرکت به سوی هدفی که از سوی اسلام برای او ترسیم شده است، از آن مدد می‌گیرد، می‌پردازیم.

در این‌جا، جنبه‌های غیرالزامی، مثل تبرّعات و اقدامات داوطلبانه و مستحبّ مالی و عملی‌ای وجود دارد که اسلام بسیار بر آن‌ها تشویق نموده و روایات متواتره بر ثواب فراوان آن‌ها تأکید کرده است؛ بلکه اسلام پیروان آگاهش را بر این شیوه تربیت نموده است ‌که خودشان ـ نسبت به اسلام ـ ملتزم می‌گردند که اموالشان را با خدا نصف کنند و احیاناً از همۀ آن‌ها دست بکشند. این چیزی است که در روایاتی که حالات معصومین و اصحاب آگاهشان را حدیث می‌نماید، می‌بینیم. وارد شده است که امام حسن ۷ سه بار اموالش را با خدا تقسیم نمود تا جایی که لنگه‌ای از کفش را می‌بخشید و لنگه‌ای را نگاه می‌داشت و دو بار از همۀ مالش به خاطر خدا دست برد‌اشت.[۳]همین‌طور در این زمینه کفّاره‌های مالی و موارد دیگر، مثل نذورات و موقوفات وجود دارد که مرجع مهمّی را تشکیل می‌دهد که به ایجاد بی‌نیازی در حدّ بزرگی کمک می‌کند.

لکن این جنبه‌ها جای جنبه‌های ثابتی که حاکم شرع از آن مدد می‌گیرد را نخواهد گرفت و آن جنبه‌ها عبارتند از:

۱ـ ضریب‌های ثابت

مقصود خمس و صدقاتی است که به‌هر دو، نام زکات اطلاق می‌شود. زکات فقط برای تأمین نیاز‌های اساسی تشریع نگردیده، بلکه برای نفی فقر و تحقّق بخشیدن توازن نیز تشریع شده است. وقتی نصوص آینده را ملاحظه ‌نماییم مطلب روشن می‌گردد.

الف ـ از اسحق بن عمّار است که گفت: قُلتُ لِلاِمامِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ ۷: اُعطِی الرَّجُلَ مِنَ الزَّکاةِ مِئَةً؟ قالَ: نَعَم. قُلتُ: مِئَتَینِ؟ قال: نَعَم. قُلتُ: ثَلاثَمِئَةً؟ قالَ: نَعَم. قُلتُ: اَربَعَمِئَةً؟ قالَ: نَعَم. قُلتُ: خَمسَمِئَةً؟ قالَ: نَعَم، حَتّی تَغنیهِ: به امام جعفر بن محمّد ۷ گفتم: آیا به مرد، صد درهم زکات داده می‌شود؟ فرمود: آری. گفتم: دویست؟ فرمود: آری؛ گفتم: سیصد؟ فرمود: آری. گفتم: چهار‌صد؟ فرمود: آری. گفتم: پانصد؟ فرمود: آری؛ تا جایی که او را بی‌نیاز کنی.[۴]

ب ـ از عبدالرّحمن بن حجّاج است که گفت: سَاَلتُ الاِمامَ مُوسَی بنَ جَعفَرٍ ۷ عَنِ الرَّجُلِ یَکُونُ اَبُوهُ اَو عَمُّهُ اَو اَخُوهُ یَکفیهِ مَؤُونَتَهُ، اَیَأخُذُ مِنَ الزَّکاةِ فَیُوسَعَ بِها،‌ اِن کانَ لایُوسِعُونَ عَلَیهِ فی کُلِّ مایَحتاجُ اِلَیهِ؟ فَقالَ ۷: لا بَأسَ: از امام موسی بن جعفر ۷ در مورد مردی که پدرش یا عمویش یا برادرانش هزینۀ او را کفایت می‌نمایند پرسیدم که آیا از زکات می‌گیرد تا به‌وسیلۀ آن به زندگیش وسعت بخشد، اگردر همۀ احتیاجاتش آن‌ها برای او وسعت ایجاد نمی‌کنند؟ فرمود: اشکالی ندارد.[۵]

ج ـ از سماعه است که گفت: سَألتُ جَعفَربنِ مُحَمَّدٍ ۷ عَنِ الزَّکاةِ، هَل تَصلَحُ لِصاحِبِ الدّارِ وَ الخادِمِ؟ فَقالَ الاِمامُ ۷: نَعَم: از جعفر‌ بن محمّد ۷ در مورد زکات سؤال کردم که ‌آیا برای کسی که خانه و خدمتکار دارد درست است؟ امام ۷ فرمود: آری.[۶]

د ـ از ابی بصیر است که: اِنَّ الاِمامَ جَعفَرَ الصّادِقَ ۷ تَحَدَّثَ عَمَّن تَجِبُ عَلَیهِ الزَّکاةُ وَ هُوَ لَیسَ مُؤسِراً. فَقالَ: یُوسَعُ بِها عَلی عَیالِهِ فی طَعامِهِم وَ کَسوَتِهِم، وَ یَبقی مِنها شَیئاً یُناوِلُهُ غَیرَهُم، وَ ما اَخَذَ مِنَ الزَّکاةِ فَضَّهُ عَلی عَیالِهِ حَتّی یُلحِقَهُم بِالنّاسِ: امام جعفر صادق ۷ در مورد کسی که زکات بر او واجب است و تنگدست نیست، سخن می‌گفت، پس فرمود: به‌وسیلۀ آن در خوراک و پوشاک عائله‌اش وسعت می‌دهد و چیزی از آن باقی می‌ماند که به دیگران می‌رسد و آنچه زکات می‌گیرد بین عائله‌اش پخش می‌کند تا آن‌ها را به سطح مردم برساند.[۷]

هـ ـ از اسحاق بن ‌عمّار است که گفت: به امام صادق ۷ گفتم: اُعطِی الرَّجُلَ مِنَ الزَّکاةِ ثَمانینَ دِرهَماً؟ قالَ: نَعَم وَزِدهُ. قُلتُ: اُعطیهِ مِئَةً. قالَ: نَعَم وَ اَغنِهِ اِن قَدَّرتَ عَلی اَن تُغنِیَهُ: آیا به مرد هشتاد درهم از زکات داده می‌شود؟ فرمود: آری و بر آن بیفزا. گفتم: به او صد درهم داده می‌شود؟ فرمود: آری و اگر می‌توانی او را بی‌نیاز سازی، بی‌نیازش کن.[۸]

و ـ از معاویة بن وهب است که گفت: به امام صادق ۷ گفتم: یُروی عَنِ النَّبِیِّ ۶: اِنَّ الصَّدَقَةَ لاتَحِلُّ لِغَنِیٍّ، وَ لا لِذی مِرَّةٍ سَوِیٍّ. فَقالَ: لا تَحِلُّ لِغَنِیٍّ: از پیامبر که درود خدا بر او و خاندانش باد روایت می‌شود که: صدقه بر بی‌نیاز و کسی که عاقل و سالم است حلال نیست. پس فرمود: ‌بر بی‌نیاز ‌حلال نیست.[۹]

زـ از ابی بصیر است که گفت: به امام جعفر صادق ۷ گفتم: اِنَّ شَیخاً مِن اَصحابِنا یُقالُ لَهُ عُمَرُ،‌ سَألَ عیسَی بنَ اَعیُنٍ وَ هُوَ مُحتاجٌ، فَقالَ لَهُ عیسی بنُ اَعیُنٍ: اَمّا اِنَّ عِندِی مِنَ الزَّکاةِ وَلکِن لااُعطیکَ مِنها ِلاَنّی رَاَیتُکَ اشتَرَیتَ لَحماً وَ تَمراً. فَقالَ لَهُ عُمَرُ: اِنَّما رَبِحتُ لِحاجَةٍ: پیر‌مردی از شیعیان است که به او عمر می‌گویند، در حالی که محتاج بود از عیسی بن اعین درخواست نمود. عیسی بن اعین به او گفت: نزد من مقداری زکات هست ولکن از آن به تو نمی‌دهم چون دیدمت گوشت و خرما خریدی. پس عمر به او گفت: برای نیازی از آن استفاده کردم. روایت می‌گوید امام وقتی به داستان عمر و عیسی گوش داد، لختی دستش را بر پیشانیش نهاد و سپس سرش را بلند کرد و فرمود: اِنَّ اللهَ تَعالی نَظَرَ فی اَموالِ الاَغنِیاءِ ثُمَّ نَظَرَ فِی الفُقَراءِ فَجَعَلَ فی اَموالِ الاَغنِیاءِ ما یَکتَفُونَ بِهِ؛ وَ لَو لَم یَکفِهِم لَزادَهُم، بَل یُعطِیَهُ ما یَأکُلُ وَ یَشرَبُ وَ یَکتَسی وَ یَتَزَوَّجُ وَ یَتَصَدَّقُ وَ یَحِجُّ: خدای تعالی بر اموال ثروتمندان نظر انداخت، سپس به فقرا نظر کرد. پس آن‌گاه، آنچه را که فقرا را کفایت نماید، در اموال اغنیا قر‌ار داد و اگر کفایتشان نمی‌کرد، آن‌ را می‌افزود، بلکه به او ـ عمر ـ به میزانی که بخورد و بیاشامد و بپوشد و ازدواج کند و صدقه دهد و به حج رود، داده می‌شود.[۱۰]

ح ـ از حمّاد بن عیسی است که: امام موسی بن جعفر ۷ در حالی که از سهم یتیمان و مسکینان و در راه ماندگان از خمس، سخن می‌گفت، فرمود: اِنَّ المَوالِیَ یُقسَمُ بَینَهُم عَلَی الکِتابِ وَ السُّنَّةِ وَ ما یَستَغنُونَ بِهِ فی سُنَّتِهِم فَاِن فَضَلَ عَنهُم شَیءٌ فَهُوَ لِلوالی. فَاِن عَجَزَ اَو نَقَصَ عَن اِستِغنائِهِم کانَ عَلَی الوالی اَن یُنفِقَ مِن عِندِهِ بِقَدرِ ما یَستَغنُونَ بِهِ: بردگان، بر اساس قرآن و سنّت و به میزانی که در ‌حدّ سنّتشان به‌وسیلۀ آن بی‌نیاز شوند، بین ایشان تقسیم می‌شود. پس اگر از آن‌ها چیزی زیاد آمد، متعلّق به حاکم است، پس اگر نتوانست یا از حدّ بی‌نیازیشان کم آورد، بر حاکم واجب است که از پیش خود به میزانی که به‌وسیلۀ آن بی‌نیاز شوند، انفاق کند.[۱۱]

از این نصوص می‌توانیم بفهمیم که فقیر کسی است که به سطحی از معیشت دست نیافته است که به او امکان دهد نیاز‌های ضروریش را و نیاز‌های تکاملیش را، به‌اندازه‌ای که حدّ متوسّط دارائی در شهر‌ها ا‌مکان می‌بخشد، تأمین کند.



[۱]. وسائل الشّیعه، ج ۹، ص ۲۵۸/

[۲]. وسائل الشّیعه، ج ۹، ص ۲۳۲/

[۳]. اعیان الشّیعه، ج ۱، ص۲۶، اسدالغابه ج ۲، ص۱۲، طبقات ابن سعد، الشّرف المؤبّد لال محمّد، ص ۶۸ .

[۴]. وسائل الشّیعه، ج ۹، ص ۲۶۰/

[۵]. وسائل الشّیعه، ج ۹، ص ۲۳۸/

[۶]. وسائل الشّیعه، ج ۹، ص ۲۳۵/

[۷]. وسائل الشّیعه، ج ۹، ص ۲۳۲/

[۸]. وسائل الشّیعه، ج ۹، ص ۲۶۰/

[۹]. وسائل الشّیعه، ج ۹، ص ۲۳۲/

[۱۰]. وسائل الشّیعه، ج ۹، ص ۲۸۹/

[۱۱]. وسائل الشّیعه، ج ۹، ص ۵۲۰/