Get the Flash Player to see this player.

time2online Joomla Extensions: Simple Video Flash Player Module

  کانال تلگرام اهل ولاء کانال تلگرام اهل ولاء اینستاگرام اهل ولاء


يكشنبه ۱۶ ارديبهشت
۱۴۰۳

26. شوال 1445


5. می 2024






آنچه را نماز در روح ‌فرد و جامعه تحکیم می‌کند
تالیفات استاد - کتاب آيين بندگي

مهم‌ترین امری که نماز محقّق می‌سازد مسألۀ ایمان به غیب، ایمانی که فراتر از همۀ ادراکات است، می‌باشد. اَلَّذینَ یُؤمِنُونَ بِالغَیبِ وَ یُقیمُونَ الصَّلوةَ: کسانی که ایمان به غیب می‌آوردند و نماز را به پا می‌دارند.[۱]

ایمان به غیب دریچة ارتباط با عالم مقدّس و راه رهایی از اسارت حواس و ارتباط با نیروی عظیم آفرینندۀ جهان، با همۀ ثمراتی که این ارتباط دارد، می‌باشد.

اوّلین موضوع، بلکه مهم‌ترین موضوع در این ارتباط، مسألۀ ایمان به خداوند ‌بزرگ و نفی هر نیروی صاحب اثری غیر از او و ارتباط دادن هستی و مظاهرش به خداوند متعال است. نماز‌گزار در مقدّمۀ نماز و در جریان آن، شهادت بزرگ اسلامی را تکرار می‌کند: اَشهَدُ اَن لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ: گواهی می‌دهم که معبودی جز ‌الله نیست. گواهی‌ای که بندگی مطلق خدای تعالی و یاری ‌جستن مطلق و مختصّ به او اِیّاکَ نَعبُدُ وَ اِیّاکَ نَستَعینُ: تنها تو را می‌پرستیم و تنها از تو یاری می‌جوییم.[۲] و منزّه دانستن او از هر شریکی قُل هُوَ اللهُ اَحَدٌ: بگو او خدای یگانه است.[۳]، سُبحانَ رَبِّیَ العَظیمِ وَ بِحَمدِهِ: منزّه است پروردگار بزرگ من و او را ستایش می‌کنم، را می‌طلبد.

گواهی‌ای که در روح، نیاز همیشگی انسان به راهنمایی آسمانی در تمامی شؤون زندگیش را تثبیت می‌کند. اِهدِنَا الصِّراطَ المُستَقیمَ صِراطَ الَّذینَ اَنعَمتَ عَلَیهِم غَیرِ المَغضُوبِ عَلَیهِم وَ لاَ الضّالّینَ: ما را به راه راست هدایت کن، راه کسانی که بر آن‌ها نعمت بخشیدی و نه آنان که بر ایشان غضب نمودی و نه گمراهان.[۴]

گواهی بر آفرینندۀ بزرگ هستی که عالم را به مقتضای رحمت خویش آفرید بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ: به نام خداوند رحمان و رحیم.[۵] شهادتی که سپاس و شکر را به خداوند متعال منحصر می‌سازد اَلحَمدُ‌ ِللهِ رَبَّ العالَمینَ: سپاس تنها سزاوار خدا، پرورد‌گار جهانیان است.[۶]

همۀ اینها را در سوره‌ای که خواندن آن در همۀ نماز‌ها واجب است، می‌یابیم لاصَلاةَ اِلاّ بِفاتِحَةِ الکِتابِ: نمازی نیست مگر با فاتحة الکتاب.[۷] تعبیر فاتحة‌ الکتاب بدین خاطر است که آغاز قرآن و خلاصه و بیان مجملی از روح آن بوده و حاوی معانی بسیار بلندی است.

از امام رضا علیه السّلام روایت شده است که هنگامی که از ایشان در مورد سرّ وجوب قرائت سورۀ حمد در هر ‌نماز پرسیده شد، فرمو‌دند: ِلاَنَّهُ لَیسَ شَی‌ءٌ مِنَ القُرآنِ وَ الکَلامِ جَمَعَ مِنهُ مِن جَوامِعِ الخَیرِ وَ الحِکمَةِ ما جَمَعَ فی سُورَةِ الحَمدِ: به‌ خاطر این‌که چیزی در قرآن و دیگر کلام‌ها نیست که مجموعه‌های خیر و حکمت در او جمع شده باشد آن‌گونه که در سورۀ حمد جمع شده است.[۸] و به همین دلیل است که کُلُّ صَلاةٍ لایُقرَأُ فیها بِفاتِحَةِ الکِتابِ فیهِ خَداجُ: هر نمازی که در آن فاتحة‌ الکتاب خوانده نشود، ناقص است.[۹]

همین‌طور، منزّه شمردن خدای تعالی را در حدّ کمال، در عبارتی که در نماز تکرار می‌شود، می‌یابیم و آن سُبحانَ اللهِ: منزّه است خدا؛ یا سُبحانَ رَبِّیَ العَظیمِ وَ بِحَمدِهِ: منزّه است خداوند بزرگ من و او را می‌ستایم؛ یا سُبحانَ رَبِّیَ الاَعلی وَ بِحَمدِهِ: منزّه است خدای برتر من و او را می‌ستایم؛ می‌باشد.

هشام بن حکم روایت نموده است که از امام صادق علیه السّلام در مورد سُبحانَ اللهِ سؤال کردم، پس آن حضرت فرمودند: اَنفَةُ اللهِ: ننگ داشتن خداوند است از آنچه که سزاوارش نیست.[۱۰]

و از امیرالمؤمنین علیه السّلام در مورد معنی سُبحانَ اللهِ سؤال شد، ایشان فرمودند: کَلِمَةٌ رَضِیَهَا اللهُ تَعالی لِنَفسِهِ فَاَوصی بِها: سخنی است که خدای تعالی برای خویش پسندیده است و در نتیجه دیگران را به گفتن آن توصیه نموده است.[۱۱]

پس از تنزیه خدای تعالی و تثبیت بندگی او، نماز در فرد مسلمان شهادت بر پیامبر بزرگوار، بر این‌که او فرستادۀ صادق خداوند و بندۀ امانت‌دار او بود را تثبیت می‌‌کند. و در همان حال که آن شخصیّت عظیم را تقدیس می‌نماید و به حقوق حضرتش متذکّر می‌شود، نفی هر مطلقی در برابر خدا را تثبیت می‌کند. بعد از شهادت دادن به رسالت پیامبر، صلوات بر او و خاندانش می‌آید تا پیوند عقیدتی و احساسی مسلمان‌ها را با این رهبران، برای همیشه استوار نماید و آنان را یاد‌آور شود که صراط مستقیم در آن پیوند نهفته است. از این جا است که در می‌یابیم نصوص تعیین شده در نمازی که نماز‌گزار می‌خواند، مفاهیم متعالی ذیل را به او الهام می‌کند:

ـ به ‌او ضرورت تبلور بخشیدن به مضمون نماز در واقعیّت خارجی را الهام می‌نماید.

ـ به او الهام می‌کند که جز به کلام خدا زبان نگشاید و جز از دید‌گاه قرآن به هستی ننگرد. همان‌گونه که امیر‌المؤمنین علیه السّلام در نهج‌البلاغه می‌فرماید: کِتابُ اللهِ تُبصِرُونَ بِهِ وَ تَنطِقُونَ بِهِ وَ تَسمَعُونَ بِهِ ...: کتاب خدا، با آن می‌بینید و با آن سخن می‌گویید و با آن می‌شنوید[۱۲]

ـ به او الهام می‌نماید که واجب است همواره از خداوند استمداد کند و این‌که باید خویش را با اوامر الهی منضبط سازد و این‌که زندگیش را بر وفق رضایت الهی و راه مستقیم خداوند، که آن را از راه غضب‌شد‌گان و راه گمراهان متمایز می‌سازد، تطبیق دهد، بدین خاطر که راهی است که خداوند آن را می‌پسندد و برای این‌که راه هشیاری و ایمان زنده است.

ـ و پیوند کامل و پیمان استواری را که مؤمنین بر این‌که در راه ایمان به پیش روند با یکدیگر می‌بندند، به او الهام می‌کند. این امر هنگامی که نماز‌گزار این عبارت را بر زبان ‌جاری می‌سازد که اَلسَّلامُ عَلَینا وَ عَلی عِبادِاللهِ الصّالِحینَ: سلام بر ما و بر بندگان شایستۀ خدا باد، پدیدار می‌گردد، آری تمامی بندگان خدا در پهنۀ زمین و در طول تاریخ، به خاطر این‌که با او در هدف بزرگش شریک‌اند.

اینها برخی از چیز‌هایی بود که الفاظ نماز آن‌ها را الهام می‌کند و تکرار نماز آن‌ها را در روح تثبیت می‌نماید و عقیدۀ انسان را تبلور می‌بخشد و او را نسبت به التزام به آن‌ها و اقدام به آنچه مقتضای آنهاست متعهّد می‌سازد.

این الفاظ، تکیه‌گاه محسوس و مؤثّر و بارزی را می‌طلبند، که افعال نمازند، تا با آن افعال، یگانگی و هماهنگی روح و جسم، محتوا و ظاهر، تفکّر و حس، را مورد تأکید قرار دهند. نماز‌گزار در حالی که در آغاز نماز با حالت خشوع ایستاده است، دستانش را بالا می‌برد و سپس این عمل را در هنگام انتقال از هر حالتی به حالت دیگر تکرار می‌کند ‌تا حضور قلب و توجّه را مؤکّد سازد. از سوی دیگر این کار را بدین خاطر انجام می‌دهد که ‌نوعی انقطاع از غیر خدا است.

از امام رضا علیه السّلام این سخن روایت شده که: اِنَّما تُرفَعُ الیَدانِ ِلاَنَّ رَفعَ الیَدَینِ ضَربٌ مِنَ الاِبتِهالِ وَ التَّبَتُّلِ وَ التَّضَرُّعِ وَ ِلاَنَّ فی رَفعِ الیَدَینِ اِحضارُ النِّیَّةِ وَ اِقبالُ القَلبِ: دست‌ها بالا برده می‌شوند به خاطر ‌این‌که بالا بردن دست‌ها نوعی مناجات و انقطاع و تضرّع است و نیز به خاطر این‌که در بالا بردن دست‌ها حاضر کردن نیّت و روی آوردن قلب می‌باشد.[۱۳]

انسان نماز‌گزار در حالی که خدا را تسبیح و تنزیه می‌نماید، به رکوع می‌رود و بر زمین سجده می‌کند تا به الفاظ، قالبی مؤثّر بخشد و افتادگیش در برابر خدا، و در همان حال، برتریش بر همۀ چیز‌های موهوم و خیالی را، عملاً به روح خود الهام نماید. امام علیه السّلام می‌فرمایند: اَقرَبُ ما یَکُونُ العَبدُ اِلی رَبِّهِ وَ هُوَ ساجِدٌ: نزدیکترین حالت بنده به خدایش وقتی است که به سجده رفته باشد.[۱۴]

سپس با حالت احترام و تعظیم به تشهّد می‌نشیند، و برمی‌خیزد در حالی که می‌گوید: بِحَولِ‌ اللهِ وَ قُوَّتِهِ اَقُومُ وَ اَقعُدُ: به حول و نیروی الهی می‌ایستم و می‌نشینم.

در حالت‌های موجود در نماز مشاهده می‌شود که نماز، حالات مختلف یک فرد فعّال را دربردارد و از این طریق، از ضرورت پیروی انسان از رهنمود‌های نماز در همۀ حالت‌ها حکایت می‌کند؛ به‌ نحوی که نمی‌ایستد و نمی‌نشیند و به رکوع نمی‌رود و سر به سجده نمی‌گذارد مگر در حال توجّه به اینکه با حول و قوّه‌ای از خدای تعالی بدان‌ها مبادرت می‌ورزد و این امر فرد را به ضرورت شکر و سپاسگزاری پیوسته‌ای که در جاهای مختلف نماز تکرار می‌شود، می‌کشاند تا آن را همچون حقیقتی در جانش استقرار بخشد و در عملش همچون روحی مستقر سازد. کما این‌که در بالا بردن دست‌ها در قنوت برای دعا، تعبیر زیبایی از احتیاج شدید به خدای تعالی و تثبیت مفهوم اُدعوُنی اَستَجِب لَکُم: مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم،[۱۵] وجود دارد.

پس از مشاهدۀ سخنان و حرکات نماز، نوبت به بررسی شروط مقرّر در نماز می‌رسد که تعیین شده‌اند تا بر ثمرات سخنان و حرکات، ثمرات دیگری بیفزایند که آن ثمرات را مورد تأکید قرار دهند و مقتضیات آن‌ها را وسعت بخشند.

اوّلین چیزی که پدیدار می‌گردد مسألۀ شرط بودن طهارت است. شرط قصد قربت خالص در وضو یا غسل یا تیمّم و سپس مشروط بودن نماز به طهارت، و این‌که نماز عملی است در جهت تطهیر از شرک، انسجامی عالی را بین حس و معنی محقّق می‌سازد و وظیفۀ تطهیر روح را، در ایستادن‌های مکّررِ پیوسته در برابر خداوند بزرگ، به انسان تأکید می‌نماید و همچنین در اعماق وجودش تثبیت می‌کند که گناهان، آلودگی و پلیدی می‌باشند و روحش را به گونه‌ای پرورش می‌دهد که به گناهان به عنوان انحراف از طبیعت و قواعد انسانی بنگرد و در نتیجه اگر قصد به انحراف رفتن کند، بزرگترین حقارت‌های روحی را در خود احساس نماید و شاید به همین خاطر است که نماز بدین گونه توصیف شده است که تَنهی عَنِ الفَحشاءِ وَالمُنکَرِ: از پلیدی‌ها و ناشایست‌ها باز می‌دارد.

مقیّد به زمان خاصی بودن، که در هر نماز وجود دارد، نقش خاصّی را که برایش ترسیم شده است، ایفا می‌کند. در قرآن کریم این سخن خدای تعالی آمده است که اَقِمِ الصَّلوةَ لِدُلوُکِ الشَّمسِ اِلی غَسَقِ اللَّیلِ وَ قُرآنَ الفَجرِ اِنَّ قُرآنَ الفَجرِ کانَ مَشهُوداً: نماز را وقت زوال آفتاب تا اوّل تاریکی شب به پا دار و نماز صبح را نیز به جای آور که نماز صبح مورد مشاهده ـ ملائکۀ شب و روز ـ است.[۱۶] و در قرآن آمده است: حافِظُوا عَلَی الصَّلواتِ وَ الصَّلوةِِ الوُسطی وَ قُومُوا ِللهِ قانِتینَ: مراقب نماز‌ها باشید و ‌بخصوص نماز ظهر و در مسیر اطاعت خدا قیام کنید.[۱۷]

در آیۀ نخست ملاحظه می‌شود که تعیین وقت با پدیده‌های بزرگ زمانی در زندگی انسان ارتباط داده شده و آن دُلُوکِ الشَّمسِ یا زوال آفتاب، غَسَقِ اللَّیلِ یا آغاز تاریکی و فَجر یا دمیدن سپیده است. تأکید بر این زمان‌ها به انسان الهام می‌‌کند که تعیین وقت، اوّلاً یاد‌آوری کنندة نعمت‌های الهی در این مظاهر زمان است و چه بزرگند آن نعمت‌های ‌نهفته در آفتاب و شب و سپیده دم، ثانیاً ثمرۀ ملتزم شدن انسان به برنامۀ ویژه‌ای در زندگی که با التزام به برنامة‌ ویژ‌ة نماز هماهنگ باشد را در‌ پی دارد.

اینها ثمراتی است علا‌وه بر منظور اصلی نماز، یعنی تثبیت ایمان به خدای آفرینندۀ هستی، از راه ایستادن خاشعانه در برابر او در شرایط مواجهه با تحوّلات بزرگ جهان هستی.

بعد از این بحث نوبت به سخن از رو کردن به قبله می‌رسد و این عرصۀ گسترده‌ای است که ما به اشاره‌ای به آن، اکتفا می‌کنیم و آن این‌که مسلمانان امر شده‌اند که در وقت واحدی به معنای عرفی، گر‌ چه از نظر علمی واحد نباشد، در محل‌های گوناگو‌نشان، به محلّ واحدی رو کنند که آن مکان، مرکز وحدت زمین و مرکز ارتباط با عالم غیب و راه سیر پیامبران را، که برترین مسیر برای بشریّت است، مجسّم می‌سازد. و در پی آن باید کار‌های یکسانی را انجام دهند و به زبان واحدی سخنان واحدی را به زبان آورند.

این امر بر‌ای انسان مسلمان ـ خصوصاً وقتی که در نماز ‌جماعت باشد ـ متصوّر می‌سازد که تمامی زمین به سوی بیت‌العتیق ـ خانۀ آزاد ـ رو می‌کند. پس وقتی بخش مشخّصی بدان رو نمی‌کند، به خاطر منحرف بودن آن بخش است و بر اوست که به عنوان یک وظیفۀ حتمی، آن بخش منحرف را به حال طبیعی، یعنی روی کردن به کعبۀ شریف، برگرداند. کما این‌که روی کردن به کعبه، تمام معانی‌ای را که خانۀ خدا از آن حکایت می‌کند، در حواسّ انسان تثبیت می‌نماید و آن‌ها را از نظر حسّی در او تحکیم می‌بخشد، به همان‌گونه که قبلاً از نظر اعتقادی و عاطفی در او شدّت بخشیده بود. دیگر این‌که روی کردن به نقطه‌ای واحد، به شخصیّت اسلامی ویژگی‌ای می‌بخشد که آن را از شخصیّت‌های دینی دیگر متمایز می‌سازد. این امر ثمرات نماز را با ثمرات حج در هنگام به پا داشتن آن عبادت پر فایده ـ همان‌طور که در فصول آینده خواهد آمد ـ پیوند می‌دهد.

به همین نحو می‌توانیم به روشنی حکمت‌های نهفته در مشروط شدن نماز به مکان مباح و لباس مباح و همین ‌طور شرط عدم پوشش مرد با طلا و حریر، به خاطر این‌که با حالت جدّی بودن که یکی از پایه‌های مردانگی است قابل جمع نیستند، و بسیاری امور دیگر را مشاهده کنیم.



[۱]. سورۀ بقره، آیۀ ۳/

[۲]. سورۀ حمد، آیۀ ۴/

[۳]. سورۀ توحید، آیۀ ۱

[۴]. سورۀ حمد، آیات ۵ تا ۷/

[۵]. سورۀ حمد، آیۀ ۱/

[۶]. سورۀ حمد، آیۀ ۲/

[۷]. مستدرک الوسائل، ج۴، ص ۱۵۸/

[۸]. وسائل الشّیعه، ج۶ ص ۳۸ و ۳۹/

[۹]. وسائل الشّیعه، ج ۶ ص ۳۸ و ۳۹/

[۱۰]. اصول کافی، ج ۱، ص ۱۱۸/

[۱۱]. تاج العروس، مادۀ سبح

[۱۲]. نهج‌البلاغه، خطبۀ ۱۳۳/

[۱۳]. وسائل الشّیعه، ج ۶ ، ص ۲۹/

[۱۴]. وسائل الشّیعه، ج ۶ ، ص ۳۰۵/

[۱۵]. سورۀ غافر، آیۀ ۶۰ .

[۱۶]. سورۀ اسراء، آیۀ ۷۸/

[۱۷]. سورۀ بقره، آیۀ ۲۳۸/