Get the Flash Player to see this player.

time2online Joomla Extensions: Simple Video Flash Player Module

  کانال تلگرام اهل ولاء کانال تلگرام اهل ولاء اینستاگرام اهل ولاء


سه شنبه ۴ دی
۱۴۰۳

22. جمادي‌الثاني 1446


24. دسامبر 2024






ارتباط با مطلق مشکلی دو جانبه
تالیفات استاد - کتاب آيين بندگي

در بررسی ادوار مختلف سیر تمدّن انسان در جریان تاریخ، فرد محقّق می‌یابد که در سبک‌های موجود در زندگیِ هر دوره‌ای، مشکلات متنوّع و خواسته‌های متباینی وجود دارد؛ لکن وقتی از این سبک‌ها بگذریم و به عمق مشکل و جوهر آن نفوذ کنیم، می‌توانیم از خلال بسیاری از این سبک‌های متنوّع ادواری، به مشکل اصلی ثابتی که دو سو یا دو قطب متقابل دارد و انسان در سیر تمدّنش در مسیر تاریخ، از آن دو در تعب است، دست یابیم. یک سوی آن، مشکل «سردرگمی و عدم انتساب به یک مبدء» است که جنبۀ سلبی آن مشکل را مجسّم می‌سازد، و سوی دیگر آن، مشکل «غلوّ در انتساب»، به‌صورت تبدیل به مطلق نمودن حقایق نسبی‌ای است که انسان خود را به آن‌ها منسوب می‌سازد؛ و این جنبة ایجابی مشکل را مجسّم می‌کند.

شریعت خاتم مشکل اوّل را «الحاد» خوانده، چرا که نمونة بارز آن است، و به مشکل دوم نام «بت‌پرستی» اطلاق کرده، زیرا آن را نیز نمونة بارزی برای آن دانسته است. مبارزة مستمرّ اسلام بر ضدّ الحاد و شرک در طول تاریخ، مبارزه‌ با آن دو مشکل در بعد تاریخیشان است.

این دو مشکل در نقطة واحدی با هم تلاقی می‌کنند و آن تأثیری است که هر دو، در به تعویق انداختن حرکت تکاملی انسان و ممانعت از حرکتی خلاّق و نوآور و شایسته در این زمینه، دارند. مشکل سردرگمی انسان، به معنی تحوّل مستمرّ بی‌هدف و سردر‌گم انسانی است که به مطلقی انتساب ‌ندارد تا در راه دشوار‌ دیرپایانش، بدان تکیه کند و از اطلاق و شمول آن، برای تشخیص هدف، طلب یاری و روشنگری نماید و از خلال آن، حرکتش را با هستی، با همة هستی، با ازل و ابد، مرتبط سازد و جایگاهش را در رابطه با آن و پیوندش را با چهار‌چوب فراگیر هستی، مشخّص نماید. پس حرکت انسان سردرگم و بدون مطلق، بمنزلة حرکت موجودی در تنگنا و تاریکی و در جریان وزش باد است، که عوامل اطراف بر او اثر می‌گذارند لکن او بر آن‌ها تأثیر ندارد.

در حرکت بزرگ انسان در جریان تاریخ، هیچ نوآوری و دستاوردی نیست مگر اینکه با اتّکاء به مطلق و پیوند با آن در حرکتی هدفدار، مرتبط است.

از جهت دیگر، انسان با جنبة دیگر مشکل، یعنی مشکل «غلّو در انتساب» و تبدیل نمودن نسبی به مطلق، رو‌به‌رو است و این مشکلی است ‌که همواره انسان با آن مواجه می‌باشد. انسان ابتدا دل در گرو چیزی می‌نهد تا این پیوند، او را در توانائی بر حرکت و پیوستن به جریان تحوّلات کمک کند. امّا این پیوند به‌تدریج جمود یافته و از شرایط نسبی‌ای که پیوند مزبور در آن شرایط درست بود، جدا می‌شود و ذهن انسان، مطلقی را از آن چیز انتزاع می‌کند که حد ندارد و در برآوردن خواسته‌های وی نیز نامحدود است. به تعبیر مذهبی، به معبودی بدل می‌شود که به ‌‌جای این‌که نیازی را که فرد، طالب برآورده شدن آن بود تأمین کند، مورد پرستش قرار می‌گیرد. وقتی که نسبی به مطلق و به معبودی از این قبیل بدل می‌شود، ابزاری می‌گردد برای مهار ساختن حرکت انسان و منجمد ساختن قدرتش بر تحوّل و ابتکار، و زمین‌گیر نمودن وی در انجام نقش طبیعی گسترده‌اش در مسیر تکامل.

لا تَجعَل مَعَ اللهِ اِلهاً آخَرَ فَتَقعُدَ مَذمُوماً مَخذُولاً: با الله معبود دیگری قرار مده که مذموم و خوار و زمینگیر خواهی شد.[۱]

این حقیقتی است که بر همۀ معبود‌هایی که انسان در جریان تاریخ ساخته است صدق می‌کند، خواه آنچه در مر‌حلة بت‌پرستی ساخته است و یا در مراحل بعدی.

از دوران زندگی قبیله‌ای تا دوران علم و دانش، سلسله‌ای از معبود‌هایی را می‌یابیم که انسان با پرستیدن آن‌ها و به منزلۀ موجودی مطلق رفتار نمودن با آنها، از پیشرفت شایسته بازمانده است. آری، از قبیله‌ای که انسانِ نخستین به اعتبار این‌که به‌علّت شرایط خاص زندگیش، آن را نیاز واقعی پنداشت و پیوند ولایش را بدان بخشید و سپس در مورد آن غلوّ نمود و در نتیجه در نزد او به موجود مطلقی بدل شد ‌که توجّه او را متمرکز به خود کرد و هیچ چیز از خلال آن دیده نمی‌شد و وسیله‌ای شد برای بازداشتن او از پیشرفت، تا علم و دانشی که انسان جدید حقّاً به خاطر این‌که راه تسلّط بر طبیعت را به روی او باز نموده، پیوند ولایش را بدان بخشیده است، ولکن در این ولاء نیز برخی اوقات غلو کرده و در نتیجه به ولاء مطلق تبدیل شده و آن را از حدودی که باید از آن قطع دلباختگی می‌نمود خارج ساخته است، همه مصداق این حقیقتند. انسان فریفتۀ علم، از علم، مطلقی انتزاع نموده که آن را می‌پرستد و فرائض طاعت و ولاء را به آن تقدیم می‌نماید و به خاطر آن، همة ارزش‌ها و حقایقی را که نمی‌شود با متر اندازه گرفت یا با تلسکوپ و میکروسکوپ دید، کنار می‌گذارد.

هر امر محدود و نسبی‌ای که در یک مرحله، انسان از آن مطلقی می‌سازد و بر این اساس با آن ارتباط برقرار می‌کند، به حکم این‌ که محدود و نسبی است، در مر‌حلۀ رشد جدید فکری، قیدی می‌شود بر ذهنی که آن را ساخته است.

برای حرکت تکاملی انسان، ناگزیر باید مطلقی وجود داشته باشد و آن مطلق باید مطلقی حقیقی باشد تا بتواند به حرکت انسانیّت گسترش ببخشد و جامعۀ بشری را، هر‌چه در مسیر طولانیش پیش رود، در راه مستقیم، رهبری نموده و همۀ معبود‌هایی را که حرکت را مهار می‌کنند و به تعویق می‌‌اندازند، از سر راهش محو نماید. به این وسیله است که مشکل با دو قطبش توأماً درمان می‌شود.



[۱]. سورة اسراء، آیة‌ ۲۲/