Get the Flash Player to see this player.

time2online Joomla Extensions: Simple Video Flash Player Module

  کانال تلگرام اهل ولاء کانال تلگرام اهل ولاء اینستاگرام اهل ولاء


شنبه ۳ آذر
۱۴۰۳

21. جمادي‌الاول 1446


23. نوامبر 2024






تنها از خدا خواستن و به خدا اتّکا داشتن
تالیفات استاد - کتاب مصباح الهدی
تنها از خدا خواستن و به خدا اتّکا داشتن

۞            در امور دنیا و آخرت هر جا مضطر شدی و اضطرارت را دیدی، باطناً با خدا معامله کن.

۞            خداوند فرمود:  به عزّت و جلالم سوگند هر کس به غیر من امید ببندد، امیدش را قطع میکنم و ناکامش میسازم . همهی درها را میبندد تا دوباره به آغوش پر مهر خودش پناه ببرند و آنها را غرق لطف و رحمت کند.

هر در که به هر کجاست شب بربندند      الاّ در دوسـت را که شب بـاز کنند

۞            امر دنیایت را به خدا توکّل کن و امر آخرتت را به خدا تفویض کن.

۞     انسان اگر در مورد آنچه خداوند از اوّل عمر با او کرده است، کمی فکر کند، میبیند خدا چه خوبیها با او کرده است. خیلی از خیرها را بدون تدبیر و خواست ما به ما داده است. در روایات داریم خداوند وقتی خیری را بر بندهای مقدّر مینماید، عقل آن بندهی صاحب عقل را سلب میکند و بی‎‎تدبیر و توجّه، او را به آن خیر میرساند و سپس عقل را به او باز میگرداند. وقتی عبد متوجّه شد که خودش مصالح خود را تشخیص نمیدهد و خداست که هم خیر او را تشخیص میدهد و هم خیرخواه اوست، تصمیم میگیرد خدا را وکیل کند. مثل کسی که از مسائل قضایی سر در نمیآورد و یک وکیل آگاه قضایی را انتخاب میکند و تعقیب پروندهاش را برای رسیدن به مقصودش به او محوّل میکند. کسی که وکیل میگیرد، هم مقصود مشخصّی دارد و هم خودش را صاحب اصلی کار میداند. عبد متوکّل هم همینطور است. بعد از مدّتی که عبد دید خدا چقدر خبیر و خیرخواه اوست، تصمیم میگیرد خیال خودش را راحت کند و کلّ کار را به خدا واگذار و تفویض نماید تا هر طور که خدا مصلحت میداند، عمل کند. در تفویض، عبد از خود سلیقه و مقصودی ندارد، روزی که قرار میگذارد به محضر برود و این ملک را به خدا واگذار کند، همین که وارد محضر می‌شود و وکیل را میبیند، متوجّه میشود که مالک حقیقی، همان کسی است که تا امروز او را وکیل میپنداشت، در نتیجه واگذار کردن ملک به او بی‎‎معنی است و او از روز اوّل مالک بوده است.

۞     همیشه امیدتان به آنچه ندارید، بیشتر از آن چیزی باشد که دارید. حضرت امیر علیه السّلام میفرماید: کُن لِما لا تَرجُو أرجی مِنکَ لِما تَرجُو: امیدت به آنچه بدان امید نداری، بیشتر از چیزی باشد که به آن امیدواری. لا یَصدِقُ ایمانُ عَبدٍ حَتّی یَکُونَ بِما فى یَدِ اللهِ اَوثَقُ مِنهُ بِما فى یَدِهِ: انتساب ایمان به هیچ بندهای صدق نمیکند، مگر اینکه اعتمادش به آنچه در دست خداست، بیشتر از آن چیزی باشد که در دست خودش است.

۞            طمع، خواستهی بی‎‎حدّ و بدون استحقاق است. مؤمن طمعش به خداست. اِلهی اِلَیکَ طَمِعتُ: خدایا به تو طمع میورزم.

۞     طمع به خلق بد است و طمع به خدا خوب است. اَلَّذی اَطمَعُ أن یَغفِرَ لى خَطیئَتى یَومَ الدّینِ: کسی که طمع دارم روز قیامت از خطاهایم در گذرد.

۞            طمع جای مناسبش پیش خدا و خوبان خداست و غفلت جای مناسبش دنیا و اهل دنیاست.

۞     هرقدر طمع داشتن به خلق زشت است، چند برابر آن، طمع داشتن به خدا زیباست. طمع خواستهی بدون توجّه به لیاقت و استحقاق است و حد هم ندارد. دهان طمع، یک لبش زیر هفت طبقهی زمین است و لب دیگرش بالای عرش. خداوند فرمود: خُلِق الاِنسانُ هَلُوعاً: انسان، طمّاع آفریده شده است. هیچ چیز جز خزانهی خدا طمع انسان را سیر نمیکند. ملک و حیوان اینطور نیستند. خداوند انسان را مناسب خزانهاش آفریده است.

۞      اَلکَمالُ کُلُّ الکَمالِ قَطعُ الطَّمَعِ عَمّا فى اَیدِی النّاسِ: کمال و همهی کمال در طمع بریدن است از آنچه در دست مردم میباشد. یعنی خدا برای ما کافی است.

۞     خداوند میفرماید: اَلَیسَ اللهُ بِکافٍ عَبدَهُ؟ آیا خدا (برای رفع حوائج) بندهاش کافی نیست؟ در مقابل هر چه در دنیا و آخرت از آن میترسی، فقر، مرض، تهمت، گناه، شیطان، مرگ، جهنّم و، آیا خدا تو را کافی نیست؟

۞     از انبیا گرفته تا پایینترین مردم، در هیچ کس خواستی ظهور نمیکند، مگر اینکه آیهی اَلَیسَ اللهُ بِکافٍ عَبدَهُ؟ آیا خدا برای تأمین خواسته‌ی بندهاش کافی نیست؟ آن خواست را خاموش میکند و فرو مینشاند. دیدی خدا چطور اسم اعظم را داد؟ انشاءالله هر وقت گرفتار شدی و احتیاجی پیدا کردی، چه دنیوی چه اخروی، این آیه به یادت بیاید؛ چون همهی گرفتاریها و حاجتها را رفع میکند. این آیه مثل سخن پدری است که به بچّهاش میگوید بچّه جان چرا غصّه میخوری؟ مگر پدرت به فکر احتیاجاتت نیست که تو غصّه میخوری؟

۞     در جوانی گاه میشد از روی تقدّس چند بار پدرم را وا میداشتم خمس بدهد. به هر عالم و سیدی میرسیدم که مرا جلب میکرد، به پدرم میگفتم به او خمس دهد. در دوران رضاخان که مرحوم شیخ محمّد بافقی در حضرت عبدالعظیم تبعید بودند، به نزد ایشان رفتم تا سهم امام علیه السّلام را به ایشان بدهم. از روی عادت خلق و به خواست یکی از دوستان که او هم میخواست سهم بپردازد، از ایشان پرسیدم آیا شما که در نجف تشریف داشتید، از مراجع اجازهی دریافت سهم امام دارید؟ ایشان گفتند: هنگام بازگشتنم به فکرم رسید از مرحوم آقا سیّد محمّدکاظم یزدی صاحب عروه اجازهی دریافت سهم بگیرم تا از آن محل بتوانم زندگی‌ام را اداره کنم، ولی قرآن را که باز کردم، این آیه آمد که اَلَیسَ اللهُ بِکافٍ عَبدَهُ: آیا خدا برای تأمین نیازهای بندهاش کافی نیست؟ این بود که از گرفتن اجازه صرف نظر کردم و به ایران آمدم.

۞            بِسمِ‌‌الله که میگوییم، کار را به طور کامل به دست صاحب کار میدهیم.

۞     شخصی اسم پسرش نعمت‌‌الله بود. اوایل که سنّ پسرش کم بود، او را نعمت صدا میکرد و میگفت نعمت فلان چیز را بده، نعمت فلان چیز را بیاور. وقتی که پسرش بالغ شد، پدرش او را با اسم کامل صدا می‌زد و میگفت: نعمت‌الله فلان چیز را بده، نعمت‌‌الله فلان چیز را بیاور. آخر کار دیگر نعمت را نمیگفت و میگفت یا الله فلان چیز را بده. سیر همهی خلق هم همین است؛ ابتدا طالب نعمتند، بعد نعمت را از خدا میبینند و میخواهند، آخر کار هم خود خدا را میخواهند.

۞     مرضی را که داریم، اگر برای غیر اهلش تعریف کردیم، دوایش دیرتر پیدا میشود. اسرار خدا را نباید فاش کرد. شکایت از خدا نزد خدا عین ایمان است، نزد مؤمن نیز عیبی ندارد، ولی شکایت از مردم به مردم عین کفر است.

۞     اینکه گفتهاند شکایت از خدا را به خدا کردن ایمان محض است، معنی‌اش این است که کس دیگری وجود ندارد، اوست که سختی را پیش آورده و هم اوست که میتواند برطرف کند. اصلاً کس دیگری نیست که به او بگوییم.

۞     حضرت امیر علیه السّلام فرمود: ما أحسَنَ تَواضُعُ الاَغنِیاءِ لِلفُقَراءِ طَلَباً لِما عِندَ اللهِ وَ اَحسَنُ مِنهُ تیهُ الفُقَراءِ عَلَی الاَغنِیاءِ اِتِّکالاً عَلَی اللهِ: چه نیکوست تواضع و فروتنی اغنیا برای فقرا به خاطر نیل به آنچه نزد خداست (چه غنا و فقر دنیوی و چه اخروی) و از آن نیکوتر بی‎‎اعتنایی فقرا نسبت به اغنیاست در اثر توکلی که بر خدا دارند.