Get the Flash Player to see this player.

time2online Joomla Extensions: Simple Video Flash Player Module

  کانال تلگرام اهل ولاء کانال تلگرام اهل ولاء اینستاگرام اهل ولاء


شنبه ۳ آذر
۱۴۰۳

21. جمادي‌الاول 1446


23. نوامبر 2024






اهل بیت علیهم السّلام
تالیفات استاد - کتاب مصباح الهدی
اهل بیت علیهم السّلام

۞     خدا که اسم و رسم ندارد. اسم خدا همان محمّد و آل محمّدند. رزّاق، غفّار، ستاّر و همان محمّد و آل محمّدند. گرچه در مورد خدا داریم: لَهُ الاَسماءُ الحُسنى وَ الاَمثالُ العُلیا: برای خداوند نامهای نیکو و مَثَلهای برتر است، ولی خود اهل بیت علیهم السّلام فرمودند: نَحنُ الاَسمَاءُ الحُسنى وَ الاَمثالُ العُلیا: نامهای نیکو و مثل‎‎های برتر ماییم.

۞     محمّد و علی و حسن و حسین علیهم السّلام و اسماء آدم است. آدم را محمّد و آل محمّد علیهم السّلام آفریدند و اسمائشان را هم به او دادند. اسمائشان را دادند نه خودشان را؛ لذا فرمودند: نَحنُ صَنائِعُ رَبِّنَا وَ الخَلقُ مِن بَعدُ صَنَائِعُنَا: ما مصنوع پروردگارمان هستیم و خلایق مصنوع ما هستند.

۞            ناس یعنی فراموشکار. اهل بیت علیهم السّلام از ناس بالاترند. آنها در آدم بودند که ملائکه به او سجده کردند.

۞            ملائکه به آدم سجده میکنند و آدم به محمّد و آل محمّد علیهم السّلام سجده میکند.

۞     وقتی شیطان از سجده در برابر آدم سرباز زد، خداوند از او پرسید: ءَاستَکبَرتَ أَم کُنتَ مِنَ العَالینَ: آیا تکبّر ورزیدی یا از عالین بودی؟ عالین محمّد و آل محمّد علیهم السّلام هستند که برای احدی جز خدا سجده نکردهاند. علّت این هم که ملائکه مأمور به سجده برای آدم شدند، نور عالین بود که در وجود آدم قرار داشت. در واقع ملائکه برای آن نور سجده کردند.

۞     اَللهُ نُورُ السَّمَوَاتِ وَ الاَرضِ. آسمانها و زمین همه جان دارند و جانشان علی و اولاد اوست؛ با نور محمّد و آل محمّد علیهم السّلام خلق شدهاند.

۞     اهل بیت علیهم السّلام انسانهای کاملی هستند که به ماسوا احاطه و سعه‌ی وجودی دارند و همهی ذرّات و موجودات از شعاع وجودی آن بزرگواران نور وجود میگیرند. در دعای ماه رجب آمده است: فَبِهِم مَلأتَ سَمَائَکَ وَ اَرضَکَ حَتّی ظَهَرَ اَن لا الهَ الاّ اَنتَ: پس آسمان و زمینت را از آنها پر کردی تا اینکه آشکار شد که خدایی جز تو نیست. و نیز در زیارت جامعهی کبیره هفت فقره وجود دارد که بیانگر عظمت و سعهی وجودی آن حضرات است: ذِکرُکُم فِی الذّاکِرینَ وَ اَسمَائُکُم فِی الاَسماءِ وَ اَجسَادُکُم فِی الاَجسادِ وَ اَرواحُکُم فِی الاَرواحِ وَ اَنفُسُکُم فِی النُّفُوسِ وَ اثارُکُم فِی الاثارِ وَ قُبُورُکُم فِی القُبُورِ: یاد شما در وجود یادکنندگان است و نامهای شما در نامها و جسدهای شما در جسدها و روحهای شما در روحها و نفسهای شما در نفسها و آثار شما در اثرها و قبرهای شما در قبرهاست.

۞     پیامبر و اهل بیت علیهم السّلام خزانههای خدا هستند و خداوند خزانههایی دارد که از اوّل خلقت تا به حال کسی به آنها دست نیافته است.

۞     فى بُیُوتٍ اَذِنَ اللهُ اَن تُرفَعَ وَ یُذکَرَ فیهَا اسمُهُ: در خانههایی که خداوند اذن داده است نامش از آنجا بالا رود و ذکر شود. مقصود از این خانهها، خانهی اهل بیت علیهم السّلام است که اهل آسمان و ملائکة‌‌الله ذکر را از آنها یاد گرفتند. سَبَّحنَا فَسَبَّحَتِ المَلائِکَةُ: در آغاز ما خدا را تسبیح نمودیم، سپس ملائکه به تسبیح خدا پرداختند.

۞     محمّد و آل محمّد علیهم السّلام خدا را ملاقات کردند و با وجه‌‌الله تماس گرفتند و در نتیجه خودشان وجه‌‌الله شدند و خدا را در بین خلق نمایش دادند.

۞     امام و قرآن هر دو تَنزیلٌ مِن رَبِّ العَالَمینَ هستند. آنچه از امام و قرآن که ما میبینیم و میشناسیم، تنزیل یافتهی حقیقت آنهاست.

۞     امام هادی علیه السّلام در زیارت جامعهی کبیره در مورد اهل بیت علیهم السّلام میفرمایند: ذِکرُکُم فِی الذَّّاکِرینَ وَ اَسمَائُکُم فِی الأسماءِ وَ اَجسادُکُم فِی الاَجسادِ وَ اَرواحُکُم فِی الاَرواحِ وَ اَنفُسُکُم فِی النُّفُوسِ وَ اثَارُکُم فِی الاثارِ وَ قُبُورُکُم فِی القُبُورِ: ذکر شما (اهل بیت علیهم السّلام) در وجود ذاکران و نامهای شما در اسماء و بدنهای شما در داخل بدنها و روحهای شما در روحها و جانهای شما در جانها و آثار شما در آثار و قبرهای شما در قبرها قرار دارد. پس آنها را در درون خودت پیدا کن. [شبیه مضامین مذکور در زیارت جامعه کبیره، در صلواتی که از حضرت رضا علیه السّلام روایت شده است نیز وجود دارد و حضرت در مورد آن صلوات فرمودهاند که اگر در قبرستان مسلمین یک بار خوانده شود، تا ده سال، و اگر دو بار خوانده شود تا چهل سال، و اگر سه بار خوانده شود، تا ابد عذاب از اهل آن قبرستان برداشته میشود و اگر بر سر قبر پدر و مادر خوانده شود، حقّ آنها ادا شده است. آن صلوات به این قرار است: اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمّدٍ وَ آلِ مُحَمّدٍ مَا دامَتِ الصَّلَواتُ وَ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّدٍ مَا دامَتِ البَرَکاتُ وَ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحمّدٍ ما دامَتِ الرَّحمَةُ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی روحِ مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّدٍ فِی الاَرواحِ وَ صَلِّ عَلی جَسَدِ مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّدٍ فِی الاَجسادِ وَ صَلِّ عَلی قَبرِ مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّدٍ فِی القُبُورِ وَ صَلِّ عَلی صُورَةِ مُحمّدٍ و آلِ مُحمّدٍ فِی الصُّوَرِ وَ صَلِّ عَلی تُربَةِ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ فِی التُّرابِ وَ صَلِّ عَلی نُورِ مُحَمّدٍ وَ آلِ مُحَمّدٍ فِی الاَنوارِ بِرَحمَتِکَ یا اَرحَمَ الرّاحِمینَ: خداوندا تا صلوات باقی است، بر محمّد و آل محمّد صلوات بفرست و تا برکات باقی است، بر محمّد و آل محمّد صلوات بفرست و تا رحمت باقی است، بر محمّد و آل محمّد صلوات بفرست. بارالها بر روح محمّد و آل محمّد که در روحهاست، صلوات بفرست و بر جسد محمّد و آل محمّد که در جسدها است، صلوات بفرست و بر قبر محمّد و آل محمّد که در قبرهاست، صلوات بفرست و بر صورت محمّد و آل محمّد که در صورتهاست، صلوات بفرست و بر تربت محمّد و آل محمّد که در تربتهاست، صلوات بفرست و بر نور محمّد و آل محمّد که در نورهاست، صلوات بفرست؛ به رحمتت ای رحم کنندهترین رحم کنندگان.]

۞     تمام ماسوا غرق م احمد هستند که حبیب خداست. اَوَّلُنَا مُحَمَّدٌ، اَوسَطُنَا مُحَمَّدٌ، آخِرُنَا مُحَمَّدٌ، کُلنَُّا مُحَمَّدٌ. کُلُّنا گوشهاش شیعیان و محبّین را هم میگیرد. ما ظرفیم و آنها مظروفند؛ ظرفش هم محمّد است.

۞     انشاءالله محمّد و آل محمّد علیهم السّلام به دل ما پا بگذارند و خانه را صاحبخانه تصرّف کند. وقتی آنها بیایند، ما بر جا نمیمانیم.

۞     برای دوستان اهل بیت علیهم السّلام همین افتخار بس است که زیر سایهی محمّد و آل محمّدند. دوستان اهل بیت علیهم السّلام در دنیا چون خودشان مستقیماً نمیتوانستند از آفتاب توحید استفاده کنند، آفتاب توحید که بر محمّد و آل محمّد علیهم السّلام تابید و سایهی آنها زیر پایشان افتاد، دوستان اهل بیت علیهم السّلام هم رفتند از سایهی آنها استفاده کردند.

۞     نجس و قذر بودن چیزی به خاطر آلودگیهای ظاهری و باطنی اشیاء است. ائمّه‌ی اطهار علیهم السّلام به حکم آیهی تطهیر، طهارت مطلقه داشتهاند.

۞     تمام انبیای سلف بالأخره در زندگی یک ترک اولی یا نقطه‌ی ضعفی داشتند و تنها پیامبر ما و اهل بیت علیهم السّلام هستند که هیچ نقطه‌ی ضعفی در زندگی نداشتهاند. حتّی یک جا ندارد که به دشمنانشان هم کلام بیجایی گفته باشند.

۞     خداوند فرمود: عَبدی اَطِعنى حَتّی اَجعَلَکَ مَثَلی: ای بندهی من، از من اطاعت کن تا تو را مَثَل (نمونه) خودم کنم. پیامبر و ائمّه علیهم السّلام هم میتوانند شاگردانشان را مثل خودشان بسازند. محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم، محمّد میسازد و علی علیه السّلام، علی.

۞     کوچک اصلاً نمیتواند بزرگ را تعریف کند، بلکه شخص بزرگ را هم با تعریف خود کوچک میکند، برای همین خود آنها باید معرّف خودشان باشند.

۞     آنچه از فعل و صفات که مطابق ذهن خودمان به ائمّه علیهم السّلام نسبت میدهیم، شمایلی است که در حدّ فهم خودمان از آنها در درون خویش ترسیم میکنیم و با حقیقت آنها بسیار فاصله دارد. هیچ کس نمیتواند به حقیقت آنها دست یابد، لذا خودشان فرمودند: نَزِّلُونَا عَن الرُّبُوبِیَّةِ وَ قُولُوا فى فَضلِنَا مَا شِئتُم وَ لَن تَبلُغُوا: ما را از رتبهی خداوندگاری پایینتر بدانید و هر چه میخواهید در فضیلت ما بگویید و (لکن بدانید هر چه هم به خیال خود بلندپروازی کنید) به حقیقت فضیلت ما نمیرسید.

۞     غیر از معصومین علیهم السّلام، همه تقلید میکنند. علما و عرفا و زهّاد و عبّاد و تقلید میکنند. حتّی پیغمبرهای غیر مرسل از نور پیغمبر اسلام صلّی الله علیه و آله و سلّم بهره میگرفتند و تقلید میکردند.

۞     پیامبر ما صلّی الله علیه و آله و سلّم همه را همراه خود برداشت و پیش خدا برد. تنها اشقیا به اصرار، خود را بیرون کشیدند و در بین راه افتادند و تلف شدند، و الاّ ما بقی همه رفتند نزد خدا.

۞     تا شفاعت را نچشی و در آن قدم بر نداری، خواندن کتاب و نماز و روزه و عبادات فایدهای ندارد و کاری از پیش نمیبرد. احدی جز به شفاعت پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم امکان نجات ندارد. پیغمبر اسلام که دست به کار میشود، مفت و مجّانی، دسته دسته اقوام و اشخاص را میگوید مال من هستند و آنها را به بهشت میبرد. به هر کس هم که مورد شفاعت قرار گرفت، اذن میدهند که لااقل چهل نفر را شفاعت کند. سعی کن همینجا شفاعت را بچشی.

۞     اهل بیت علیهم السّلام مانند حملهداری میباشند که خلق خدا را بغل کرده و به سمت خدا میبرند و در هر بار هر چه بالا میروند، در بین راه تعدادی میریزند، تا اینکه نهایتاً تعداد کمی باقی میمانند.

۞     حضرت علی علیه السّلام اهل سنّتی را که نه محبّت او را دارند و نه عداوتش را و اخلاق و اعمال خوبی هم دارند، به درجهی هشتم بهشت که نازل‌ترین مرتبهی بهشت است، میبرد. علی به همه فیض میدهد. دشمنان و معاندین، خودشان خود را کنار میکشند و محروم میکنند و الاّ علی علیه السّلام دشمن نمیشناسد. معاند میگوید: اَلنَّارُ وَ لاَ العَارُ: به آتش دوزخ تن میدهم؛ امّا به ننگ رفتن زیر بار علی تن نمیدهم. من در جهنّم میمانم و دنبال علی به بهشت نمیروم. ولی بقیه پشت سر ائمّه علیهم السّلام از جهنّم عبور میکنند و به بهشت وارد میشوند. نکند تو هم در دنیا بگویی فرمان علی را نمیبرم، چون آبرویم پیش اهل دنیا میرود.

۞     علی علیه السّلام ساقی سلسبیل است و به پیروان و دوستانش مینوشاند و حتّی به کسی که دوستش نیست، ولی با او دشمنی هم ندارد، می‌نوشاند.

۞            ائمّه علیهم السّلام نه تنها به هر کس به اندازهی ظرف خودش فیض میدهند، بلکه خود ظرف را هم بزرگ میکنند.

۞     سالها قبل که پدرم در سنین جوانی بوده، روزی خانم علویهای به در منزل پدربزرگم میآید. مردها هیچ‌کدام در منزل نبودند. مادرم که عروس جدید خانواده بود، با همسر عموی بزرگم در منزل بودند. مادرم دم در میرود و خانم علویه که گویا برایش مهمان رسیده بود، مقداری علف بادمجان (چیلَک) میخواهد. چیلَک به جای هیزم برای پخت غذا از آن استفاده میشد و قیمتی هم نداشت. مادرم به احترام جاری خود که گویا مشغول نماز بوده است، به آن خانم میگوید مقداری صبر کنید تا نماز جاری‌ام تمام شود و از ایشان اجازه بگیرم، ولی آن خانم علویه منتظر نمیشود و بر میگردد. در همین اثناء پدرم میرسد و همسرش ماجرا را تعریف میکند. پدرم بلافاصله یک بغل از آن علفها را برمیدارد و به در خانهی آن خانم علویه میبرد. همان شب پدرم خواب میبیند که ندا داده شد همهی اهل این خانه امسال به کربلا میروند. پدرم چون عملی شدن این خواب را ناممکن میداند، آن را برای کسی نقل نمیکند. ماهها میگذرد و این قضیه را فراموش میکند تا اینکه چاووش کاروان سفر کربلا علاقمندان را به رفتن همراه کاروان دعوت میکند و پدرم و همهی برادرها تصمیم به رفتن میگیرند و زراعت و دامها را به دیگران میسپارند و در خانه را میبندند و به راه میافتند. در بین سفر پدرم به یاد داستان بردن علف بادمجان برای آن خانم علویه و خوابی که دیده بود میافتد و میبیند خواب عیناً در عمل تعبیر شد.

اهل بیت علیهم السّلام کوچک‌ترین اظهار ارادت و محبّتی به خود و فرزندانشان را بی‎‎پاسخ نمیگذارند. پس هیچ کار خیری را کوچک نشمارید. گاهی همین کارهای کوچک نتایج بسیار بزرگ در پی دارد.

۞     در همسایگی مرحوم شهید مطهّری خانم بی‎‎حجابی زندگی میکرد که یک‌باره چادری شده بود. خودش تعریف کرده بود که ما اصلاً اهل دیانت نبودیم. یک بار به قصد تفریح با شوهرم به مشهد رفتیم و چند روزی را که آنجا بودیم، در تفریحگاهها گذراندیم. روز آخر که میخواستیم به تهران برگردیم، من از خیابان جلوی حرم مطهّر امام رضا علیه السّلام عبور میکردم که از خیابان نگاهم به ایوان حضرت افتاد. سلامی کردم و رد شدم. شب خواب دیدم که حضرت رضا علیه السّلام فرمودند: کسی که دعای یا مَن ‌تُحَلُّ ‌بِهِ ‌عقدُ ‌المَکَارِهِ (که در مفاتیح‌الجنان و صحیفه‌ی سجّادیه است) را بخواند، ما دست او را میگیریم. بعد از بیدار شدن از خواب، آن دعا را خواندم و تمام زندگی‌ام متحوّل شد و روح دیانت و معنویت بر زندگی ما حاکم شد. ائمّه علیهم السّلام حتّی کوچک‌ترین اظهار ارادت و محبّتی را بی‎‎پاسخ نمیگذارند.

۞     خوبان خدا عادتشان احسان و کرم است؛ عَادَتُکُم الاِحسَانُ وَ سَجِیَّتُکُم الکَرَمُ. به زیردستانشان، هر چند هم که بد باشند، خوبی میکنند. البته گاهی با لحن پدری که به اولادش التماس میکند، به ما فرمودهاند: کُونُوا لَنا زَیناً: زینت ما باشید. یا مثل امیرالمؤمنین که به حسنین علیهما السّلام فرمود تا ما گوش کنیم که: نکند آنها که به قرآن ایمان ندارند، در عمل به آن از شما پیشی بگیرند و بهرهی آن را ببرند و شما محروم بمانید.

۞            چیزی بالاتر از نشستن در محضر اهل بیت علیهم السّلام ، در بهشت و قرب و در هیچ جای دیگر وجود ندارد.

۞            علی و فرزندانش علیهم السّلام معلّم فطرتند؛ معلّم همان موادّی هستند که خدا ما را از آن آفریده است.

۞     بدن مال طبیعت است و دل مال محمّد و آل محمّد علیهم السّلام است. دوستان اهل بیت علیهم السّلام دلشان از طینت محمّد و آل محمّد است. طین غیر از تراب و خاک معمولی است؛ خاک بسیار پاک و طیبی است. محمّد و آل محمّد علیهم السّلام معلّم طینت و فطرتند. فطرت که یک حقیقت مخفی در سِرّ شماست، چنین معلّمی هم که در سِرّ شماست لازم دارد.

۞            قامت ائمّه قیامت است. وقتی قیامت پیدا شد، همه چیز قیمتی میشود.

۞     مَن لَم ‌‌یَجعَلِ اللهُ لَهُ نُوراً فَمَا لَهُ مِن نُورٍ: هر کس را که خدا برایش نور قرار ندهد، بی‎‎نور است. ما با نور ائمّه علیهم السّلام راه میرویم.

۞     هر کس که در دنیا بویی از خوبان خدا را در نفس خود استشمام کرد و با سرمهی نور محمّد و آل محمّد علیهم السّلام چشم خود را سرمه کشید، در آخرت بیناست. ذکر خوبان خدا سرمهی چشم دل است. از سرمهی این خاندان دست برندار. اقلّش این است که این سرمه کور مادرزاد را بینا میکند. این کاری است که حضرت عیسی علیه السّلام میکرد که هر چه دارد، از حضرت محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم دارد.

۞     زنی که شوهرش مرده بود و از او پسربچّهای داشت، دیگر ازدواج نکرد به این امید که پسرش بزرگ میشود و حامی او خواهد بود. امّا متوجّه شد که آن پسربچّه بسیار نحیف و ضعیف است و از بچّههای کم سنّ و سالتر از خودش در کوچه زمین میخورد. فهمید که بچّههای دیگر پدر را بالای سرشان میبینند و به اتّکای او احساس قدرت میکنند و این بچّه چون پدری بالای سرش نمیبیند، اینگونه رنجور و نحیف مانده است. برای حلّ مشکل نزد نقاّشی رفت و به او گفت تصویر یک پهلوان قدرتمند را بکشد و بازوبند پهلوانی را روی بازویش ترسیم کند. تابلو را گرفت و در اتاق نصب کرد و پردهای روی آن کشید و پسرش را صدا زد و گفت: میخواهی پدرت را ببینی؟ پسر با اشتیاق گفت بلی. مادر کم کم پرده را از روی آن شمایل کنار زد و به تعریف زور بازو و قدرت پهلوانی پدر مشغول شد. هر چه عکس آن پهلوان بیشتر نمودار میشد، استخوانهای در هم فرورفتهی پسر از هم باز میشد و در خود احساس قدرت میکرد. وقتی تصویر کاملاً از پشت پرده بیرون آمد، بچّه چنان نیرویی گرفت که از آن پس بچّههای بزرگ‌تر از خود را هم به راحتی به زمین میزد. شیعه هم در دوران غیبت مثل آن بچّه است که پدر را بالای سر خود نمیبیند. اگر کسی پیدا شود که بتواند در توصیف امام، حقّ مطلب را ادا کند، شیعه چنان زنده میشود و قدرت میگیرد که هیچ کس در عالم نمیتواند در برابر او بایستد.

۞     هر وقت بزرگ قومی خوشحال شود، بر آن امّت رحمت میبارد. وقتی محمّد و آل محمّد علیهم السّلام خوشحال شوند، بر همهی امّتشان رحمت میبارد.

۞     هر که با لب ذکر امیرالمؤمنین و اولادش را بکند و آنها را قبول کند، یک درجهی بهشت را گرفته و آخرش اهل بهشت است، ولی تا به آن برسد، چقدر طول میکشد و چقدر در دنیا له میشود. بهتر است کاری کنیم که همین الآن به بهشت وارد شویم، یعنی با دل با خوبان خدا ربط برقرار کنیم.

۞            اهل بیت علیهم السّلام وقتی هم که در ظاهر آمدند، نیامدند. پس با دلهایتان از درون با اهل بیت علیهم السّلام کار کنید.

۞            ما هم در تولّد و هم در شهادت ائمّه علیهم السّلام سود میکنیم و باید بهره ببریم. آنها در شهادتشان هم به وصال رسیدهاند.

۞     هر وقت بچّهات خندید و تو را بوسید، تو هم با حضرت محمّد و حضرت علی علیهما السّلام که پدربزرگ و پدر این امّت هستند، همین کار را بکن.

۞     بچّهها از اینکه پدر و مادرشان را اذیت کنند و حرص آنها را در آورند، خیلی کیف میکنند. بزرگ‌ترها هم خیلی میخواهند اولیای خودشان را بترسانند. مواظب باشیم ما موالیانمان را اذیت نکنیم.

۞     روزی پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم برای اقامهی نماز جماعت از کوچه به سمت مسجد عبور میکردند که به تعدادی بچّه برخورد نمودند که در کوچه مشغول بازی بودند. بچّهها از حضرت صلّی الله علیه و آله و سلّم خواستند که با آنها بازی کنند. ایشان هم پذیرفتند و مشغول بازی با بچّهها شدند. اذان گفته شد و مدّتی مؤمنین در صفوف جماعت مسجد منتظر آمدن پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم بودند، ولی بچّهها حضرت را رها نکردند. وقتی اصحاب مشاهده کردند که حضرت تشریف نیاوردند، از مسجد بیرون آمدند و برای پیدا کردن حضرت صلّی الله علیه و آله و سلّم به راه افتادند تا اینکه دیدند بچّهها مشغول بازی با حضرت هستند و ایشان را رها نمیکنند. پیش آمدند و از حضرت تقاضا کردند به مسجد تشریف بیاورند. حضرت صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: ببینید بچّهها حاضرند مرا به شما بفروشند. بالأخره بچّهها راضی شدند با گرفتن تعدادی گردو دست از حضرت بردارند. حضرت یکی از صحابه را به منزلشان فرستادند تا آن تعداد گردو را بیاورد و بالاخره بچه‌ها به قیمت چند گردو حضرت را فروختند و ایشان همراه اصحاب راهی مسجد شدند. مواظب باشید ما هم مثل آن بچّهها خدا و پیامبر و ائمّه علیهم السّلام را به چند گردو نفروشیم.

۞     یکی از دوستان اهل بیت علیهم السّلام که تمکن مالی خوبی داشت، مدّتی به خدمتکار حضرت صادق علیه السّلام پیشنهاد میداد که تو منصب خدمتکاری حضرت را به من واگذار کن، من هم تمام آنچه را دارم، به تو واگذار میکنم. بالأخره روزی خدمتکار میل کرد این معامله را انجام دهد و مسأله را خدمت حضرت عرض کرد و اجازه خواست. حضرت علیه السّلام هم فرمودند هر طور میل خودت هست عمل کن. او به نزد فرد ثروتمند آمد تا جایشان را عوض کنند. همین که خواست لباس کهنه و ساده‌ی خدمتکاری را از تن بیرون آورد، یکباره متوجّه شد چه خسارت بزرگی خواهد کرد؛ صیحهای زد و گفت: پشیمان شدم و این منصب را با هیچ چیز در این عالم عوض نخواهم کرد.

۞     پای خود را جای پای ائمّه علیهم السّلام بگذار. جلوتر از آنها که حق نداری بروی، ولی نگویی که در حدّ ما نیست که پا جای آنها بگذاریم. این حرف مال محبّین ناقص است. دیدی سلمان چگونه پا جای پای امیرالمؤمنین علیه السّلام گذاشت؟

۞     جلوتر از ائمّه رفتن درست نیست. پشت سر یا محاذی ائمّه علیهم السّلام راه برو. اگر اجازه دادند، محاذی رفتن بهتر از پشت سر رفتن است.

۞     در مراسم عروسی غذا کم آمده بود. پدر داماد به آشپز گفت: نمیخواهد به کسی بگویی، خودم مشکل را حل میکنم. آن‌وقت خودش آمد توی حیاط و یک به یک بعضی از مهمانها را کنار می‌کشید و آهسته به او میگفت: تو از خودمانی، نمیخواهد بروی توی اطاق سر سفره‌ی غذا. آن مهمان هم همین حرف چنان برایش لذیذ بود که نه تنها دیگر شام نمیخواست، بلکه در اثر آن سرفراز میشد و قد میکشید. قربان آن معصیتی که در قیامت، پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم به خاطر آن به شخص بگوید تو از خودمانی و او را شفاعت کند. در قیامت هیچ کس، حتّی انبیای سلف، نجات ندارند، مگر به شفاعت محمّد و آل محمّد علیهم السّلام.

۞     قربان بزرگواری اهل بیت علیهم السّلام که با کمترین غلامشان جوری مینشینند که او فکر میکند آنها هیچ کس را به اندازهی او دوست ندارند و به احدی به اندازهی او توجّه ندارند.

۞     آیا کسی دوستش را به کسی میدهد؟ خداوند یک حبیب بیشتر نداشت و آن را هم به بشر داد! اگرچه در واقع همهی خلق را در اختیار او گذارد.

۞            مرحوم آیتالله شاه‌آبادی نقل میکرد که یکی از علمای اهل سنّت کتابی علیه شیعه نوشته و گفته است که این کتاب مثل صاعقه شیعه را میسوزاند. امّا خود این عالم سنّی در همین کتابش از عایشه نقل کرده است شبی حضرت رسول صلّی الله علیه و آله و سلّم در حجرهی من بودند. نیمه‌ی شب حضرت را نیافتم. حجرهی سایر همسرانشان را گشتم، آنجا هم نبودند. بعد دیدم با سر و پای برهنه بالای بام حجرهی خودم ایستاده و دست به آسمان بلند کرده و خداوند را به حقّ حضرت علی علیه السّلام قسم میدهند و عرضه میدارند: اِلهی بِحَقِّ عَلِیٍّ، اِلهی بِحَقِّ عَلِیٍّ و دعا میکنند. عرض کردم کسی را بهتر از علی نیافتید که خدا را به حقّ او قسم میدهید؟ فرمود قسم به آن کسی که جانم به‌ دست قدرت اوست، به آسمان نگاه کردم، بهتر از علی نبود، به زمین نظر کردم، بهتر از علی نبود، به شرق و غرب نگاه کردم، کسی بهتر از علی نبود، لذا خدا را به حقّ او قسم دادم.

۞     قرآن فرمود: اِستَعینُوا بِالصَّبرِ وَ الصَّلَوةِ: از صبر و نماز کمک بگیرید و پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: یا عَلِیُّ اَنتَ الصَّومُ وَ اَنَا الصَّلَوةُ: ای علی تو روزهای و من نمازم.

۞     پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم به حضرت امیر علیه السّلام فرمود: یا عَلِیُّ مَا عَرَفَ اللهُ حَقَّ مَعرِفَتِهِ غَیری وَ غَیرُکَ وَ ما عَرَفَکَ حَقَّ مَعرِفَتِکَ غَیرَ اللهِ وَ غَیری: یا علی خدا را آنگونه که شایستهی شناختن است، نشناخت جز من و تو و تو را آنگونه که شایستهای نشناخت مگر خدا و من.

۞     پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: یا عَلی کُنتَ مَعَ الأنبِیاءِ سِرّاً وَ مَعِیََ سِرّاً وَ جَهراً: ای علی تو با سایر پیامبران در سِر بودی و با من، هم در سِر هستی و هم آشکارا. نوری از امیرالمؤمنین در سرّ همهی دوستان اهل بیت علیهم السّلام هست که با آن نور راه خدا را میروند.

۞     همهی انبیا در سرّشان از علی علیه السّلام بهره میبردند و خدا را در سرّشان با علی علیه السّلام میخواندند، ولی آنهایی که پی بردند و او را در سرّ خود شناختند، اولواالعزم شدند. همهی ملائکه از علی علیه السّلام بهره میبردند، ولی آنهایی که به او معرفت پیدا کردند، ملک مقرّب شدند.

۞     فقط انبیاء مرسل و ملائکه‌ی مقرّب و دوستان اهل بیت علیهم السّلام که به کمال رسیدهاند و قلبهایشان با ایمان امتحان شده است، علی علیه السّلام را شناختهاند. دیگران از علی علیه السّلام بهره میبرند، ولی او را نمیشناسند. این‌ها در راهند.

۞     حضرت علی علیه السّلام فرمود: من و پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم یک نور بودیم که نصف شدیم، یکی در صلب عبدالله و دیگری در صلب ابوطالب قرار گرفتیم. من در دنیا پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم را یاری کردم و پیامبر هم در رجعت مرا یاری خواهند کرد.

۞     هر عابدی که عبادت میکند، عبادتش از علی علیه السّلام قاطی دارد، ملائکه از سر سفره‌ی فضل و عنایت علی علیه السّلام روزی خوردند. هر چه پیامبر آمد، از سفره‌ی علم و عنایت علی استفاده میکرد؛ علی در سرّ همه‌ی انبیا بود.

۞            نور در خلقت یعنی نور امیرالمؤمنین علیه السّلام.

۞     خضر شاگرد مخصوص امیرالمؤمنین علی علیه السّلام است. شیعیان با امیرالمؤمنین علیه السّلام راه میروند. در ظلمات دنیا و آخرت با نور امیرالمؤمنین که همراهت است کار کن.

۞     شخصی از اینکه دائم در مورد خدا و خوبان خدا و حقایق معنوی و دینی برای مردم سخن میگفت، ناراحت بود و در دل میگفت چرا آنچه را نصیبم شده است، خودم نمیخورم و به این و آن عرضه میکنم. یک‌بار در حالت مکاشفه دید که امیرالمؤمنین یک لیوان بزرگ شیر به او دادند. او هم مسرور از این مرحمت حضرت، لیوان را گرفت و به سرعت مشغول خوردن شیر شد، لکن مقداری از شیرها از کنار دهانش بر روی محاسن و لباسش ریخت. با دیدن این صحنه متوجّه شد که حضرت از این طریق به او فهماندهاند که فضائل ما بیشتر از آن است که تو تنها بتوانی در خود جای دهی؛ آنچه اظهار و ابراز میکنی، همان است که از ظرف وجود تو لبریز میشود و سهم دیگران است.

۞     حضرت امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود: اَلدَّهرُ اَنزَلَنى ثُمَّ اَنزَلَنى حَتّی یُقالُ مُعاوِیَةُ وَ عَلیُّ: روزگار مرا تنزیل داد، سپس تنزیل داد، تا جایی که گفته میشود معاویه و علی. در این عبارتِ حضرت چقدر مصیبت خوابیده است و چقدر عظمت نهفته است.

۞     در ایام جوانی شبی در بیابان راه میرفتم و با خود فکر میکردم این چیست که یک ساعت علی علی میگوییم و ساعت بعد، عمر عمر میگوییم و از پول دنیا حرف میزنیم. (عُمرِ دنیا یعنی عُمَر. یک  یا علی  که گفتی، عُمَر و عُمر دنیا و دنیا و جهنّم، همهاش رفت که رفت.) به خودم میگفتم مگر قدّ علی و عمر، یکی در خوبی و دیگری در بدی، هماندازه است که یک بار علی علی میگوییم و یک بار لعن به عُمَر میکنیم؟ به خودم گفتم آیا میشود ولو یک سر سوزن هم که هست، علی بلندتر باشد؟ گفتم خدایا میشود یک خرده هم که شده، علی بلندتر باشد؟ دیدم همهی پیغمبران گفتهاند علی بلندتر است. من عرض کردم خدایا من همان یک خورده را که عمر آنجا وجود ندارد، دوست دارم. آنجا صلواتی است که در مقابلش لعن نیست. اصلاً یاد غیر از علی را نمیکنی که لعنش کنی. این داغ را بر دل غیر میگذاری که حتّی با لعن کردن هم که شده، یادش کنی.

۞     اِذ قَالَ لُقمانُ ِلابنِهِ وَ هُوَ یَعِظُهُ یا بُنَیَّ اِنَّ الدُّنیا بَحرٌ عَمیقٌ قَد هَلَکَ فِیهَا عَالَمٌ کَثیرٌ. فَاجعَل سَفینَتَکَ فِیهَا الایمَانَ وَ اجعَل شِراعَهَا التَّوَکُّلَ. فَإن نَجَوتَ فَبِرَحمَةِ اللهِ وَ إن هَلَکتَ فَبِذُنُوبِکَ: هنگامی که لقمان پسرش را اندرز میداد، به او گفت پسرم، هرآینه دنیا دریای عمیقی است که گروه بسیاری در آن هلاک و غرق شدند. پس در آن دریا کشتی خود را ایمان و بادبانش را توکّل قرار بده، پس اگر نجات یافتی به سبب رحمت الهی است و اگر هلاک شدی، به خاطر گناهان خودت میباشد.

آسمان آب است و زمین آب است، همه آب است؛ ایمان به خدا کشتی است. ناخدای کشتی عالَم که الآن در آن نشستهایم، علی علیه السّلام است. شخصی که در کشتی است، از همهی اضطرابات راحت است مگر اینکه نداند که در کشتی است. اگر مسافر کشتی خواب باشد یا سرش گرم کار خودش باشد، ناخدا مواظب است و یک لحظه هم غافل نیست. پس اگر کشتی تکانی خورد، توکّل کن.

۞     در آیهی اِنَّ اَکرَمَکُم عِندَ اللهِ اَتقیکُم: همانا گرامیترین شما نزد خدا با تقواترین شماست. مقصود از تقوا ولایت امیرالمؤمنین است. هر کس تقوا داشته باشد، شاگرد مدرسه‌ی امیرالمؤمنین علیه السّلام است. همهی متقّین شاگرد این مدرسهاند، ولی در کلاسهای مختلف؛ بعضی کلاسهای بالا و بعضی کلاسهای پایین. مثل پیامبرانی که اختلاف ندارند، ولی در طبقات و درجات متفاوتی قرار دارند. مؤمنین هم کوچک و بزرگ دارند. هر یک از شاگردهای این مدرسه باید به شاگردهای بالاتر از خودش که تقوای بیشتری دارد، احترام بگذارد و به شاگردان پایینتر از خودش رسیدگی کند.

۞     ذوالفقار یعنی تیغ دو دَم که امیرالمؤمنین علیه السّلام با یک دَمش عرش را تمیز میکند و با دیگری فرش را؛ با یکی بالا را و با دیگری پایین را.

۞     جوانی مورد علاقهی سلطان قرار داشت. وزرا و درباریان به او حسد بردند و برای اینکه او را از نظر سلطان بیندازند، از او نزد سلطان سعایت کردند. بالأخره سلطان تحت تأثیر سعایتها قرار گرفت و دستور داد او را در باغ وحش در قفس شیرها بیندازند. در بین راه که او را به باغ وحش میبردند، فرار کرد و سر به بیابان گذاشت. در بیابان دید یک شیر به طرف او میآید؛ خود را باخت و تن به مرگ داد؛ امّا شیر در حالی به او نزدیک شد که دهانش باز بود و ناله میکرد. جوان متوجّه شد تیغی در دهان او فرو رفته است و لذا دنبال بنیآدم میگردد و التماس میکند تا او را کمک کند و خار را از دهانش بیرون آورد. جوان هم با دقّت تیغ را بیرون آورد. شیر در کنار جوان نشست و از آن پس از جوان مراقبت میکرد. هر وقت هم جوان به غذا احتیاج داشت، پرندهای برای او شکار میکرد و جوان هم او را کباب میکرد و میخورد. پس از مدّتها بالأخره جوان دلش برای زن و بچّهاش تنگ شد و به شیر گفت: تو همینجا بمان تا من بروم و چند روز دیگر برگردم. سپس مخفیانه وارد شهر شد و چند روزی پیش خانوادهاش ماند تا اینکه شخصی آمدن جوان را به سلطان خبر داد. سلطان هم دستور داد او را بگیرند و در مراسمی با حضور خود سلطان او را در قفس شیرها بیندازند. روزی که قرار بود این کار انجام شود، مردم دیدند شیری از بیابان آمد و کنار قفس شیرها رفت و با آنها گفتگو کرد و بازگشت. او همان شیری بود که جوان تیغ را از دهانش بیرون آورده بود؛ آمده بود سفارش آن جوان را به شیرهای داخل قفس بکند تا به او آسیبی نرسانند. وقتی مراسم شروع شد و جوان را داخل قفس انداختند، سلطان دید شیرها دور جوان میگردند و به او کاری ندارند؛ لذا دستور داد جوان را نزد او بیاورند و سرّ قضیه را از او جویا شد. جوان هم تمام ماجرا را برای سلطان تعریف کرد. سلطان فهمید جوان بی‎‎گناه است و دوباره او را از نزدیکان خود قرار داد.

امیرالمؤمنین علیه السّلام اسدالله و شیر خداست. بارها هم فرمود استخوان در گلویم گیر کرده است و از بنیآدم یاری طلبید. دوستان اهل بیت علیهم السّلام هم به منزلهی آن جوانند که تیغ را بیرون آورد.

۞     امیرالمؤمنین علیه السّلام شمع است و محبّان او پروانهاند. از پروانه جسد سوختهای باقی میماند، ولی شمع همهی وجودش میسوزد و نور میدهد و آب میشود و جسدی از او بر جا نمیماند.

۞     مردم رفتند دنیا را بگیرند، دنیا آنها را گرفت. امیرالمؤمنین که از دنیا کمتر نیست. شما هم اگر بروید علی علیه السّلام را بگیرید، خواهید دید که علی شما را گرفت و برد.

۞     امیرالمؤمنین علیه السّلام به حسنینعلیهما السّلام وصیت فرمود جنازهام را که در تابوت گذاردید، عقب آن را شما بردارید، جلوی آن خودش بلند میشود و میرود. وقتی حسنین خواستند تابوت را بلند کنند، سواری از دور آمد و به آقازادهها گفت: اجازه بدهید جلوی جنازه را من بگیرم. آن دو گفتند پدرمان وصیت کرده است که جلوی جنازه را به کسی ندهید. سوار نقاب را از چهرهاش کنار زد و آقازادهها دیدند خود امیرالمؤمنین است. امیرالمؤمنین علیه السّلام خودش جنازهاش را میبرد. روح شیعیان همان بدن و جنازهی ائمّه علیهم السّلام است. ائمّه خودشان جنازهشان را میبرند.

۞     حضرت علی علیه السّلام را در کاسهی سر حضرت آدم علیه السّلام دفن کردند. این اشارهای است به اینکه هر صاحب نور و صاحب روحی که از نسل آدم علیه السّلام آمد، علی علیه السّلام توی مغز اوست و تو هم اگر آدمی، علی علیه السّلام توی سر توست.

۞     اصل درخت طوبی در بهشت در خانهی امیرالمؤمنین و حضرت زهرا علیهما السّلام است و در خانهی هر مؤمنی شاخهای از آن سر کشیده است.

۞     وقتی حضرت زهرا علیها السّلام در مدینه به نماز میایستادند، پنج نور از ایشان در آسمان مدینه پخش میشد؛ نورهای سفید و زرد و سبز و قرمز و سیاه. نور سفید، زیبا است ولی مربوط به اوّل راه است. نور سیاه از همه افضل است و نور معرفت است و آنجا دیگر غیر از خدا دیده نمیشود. حضرت زهرا علیها السّلام هر پنج تجلّی را داشت.

۞     حوض کوثر مال حضرت زهرا علیها السّلام است. کوثر یعنی کثرات. کثرات مال خانم زهرا است. واحد مال خداست و کثرات مال حضرت زهرا علیها السّلام است و آن حضرت امور عالم کثرت را ردیف میکند.

۞            کوثر یعنی کثرت، یعنی آبش خیلی زیاد است؛ دوازده نهر از آن حوض منشعب شده است.

۞     همهی دوستان اهل بیت علیهم السّلام، محرم حضرت زهرا علیها السّلام هستند و کسی که محرم آن حضرت باشد، به جهنّم نمیرود.

۞     مادر یواشکی جگرش و هستی‌اش را به بچّهاش میدهد و دائم مواظب بچّه است که پدر را اذیت نکند که پدر هم تلافی کند. خانم زهرا علیها السّلام دوستان اهل بیت علیهم السّلام را خیلی دوست دارد و میگوید هر کس بچّههای مرا دوست بدارد، او هم بچّهی من است. حضرت زهرا علیها السّلام امّ المؤمنین است.

۞     در نوجوانی پدرم به من سفارش میکرد با حیوانی که سوار میشوی، با مهربانی رفتار کن و حتّی‌المقدور آن را نزن، اگر هم احیاناً خواستی به او ضربهای بزنی، هرگز به صورت حیوان نزن. وجه و صورت محترم است؛ حتّی صورت حیوان. وجه مال وجه‌‌الله است. خدا لعنت کند کسانی را که به صورت دختر پیامبر سیلی زدند.

۞     خوب است پیروان سایر ادیان خبر ندارند که امّت پیغمبر آخرالزّمان، با آن همه مهربانی و خیرخواهی پیامبر برای امّتش، با دختر پیغمبرشان و با فرزندان او چه کردند، و الاّ این امّت تا قیامت نمیتوانست سرش را پیش سایر امّتها بلند کند. خدا این ننگ را از نظر سایر امم پوشاند.

۞     ائمّه علیهم السّلام فرمودند جدّهی ما حضرت زهرا علیها السّلام در صحرای قیامت مثل مرغی که دانه را از بین سنگ و خاشاک جمع میکند، دوستان ما را از بین اهل محشر جمع میکند و به بهشت میبرد. همینطور فرمودند حضرت زهرا علیها السّلام سوار بر شتری از نور وارد محشر میشود و دوستان ما ریشههای روپوشی را میگیرند که بر روی آن شتر قرار دارد و حضرت آنها را با خود به بهشت میبرد. انشاءالله همینجا اینها را ببینی و به بعد از فوت موکول نکنی.

۞     در حدیث است که حضرت زهرا علیها السّلام در صحرای محشر مثل مرغ که دانههای خوب را از بین سنگریزهها جمع میکند، دوستان خود را جمع خواهد کرد. اگر چشمت باز باشد، امروز آن را میبینی.

۞     مرحوم حاج ملاّ آقاجان زنجانی (شیخ محمّد عتیق) از عاشقان مجنون امام حسین علیه السّلام بود. مدتّها در اثر این شیدایی در شهرها و دهات آواره بود و هر جا میرسید، شال سفیدی را که به کمر میبست، دور سرش میپیچید و در مجالس ذکر امام حسین علیه السّلام روضه میخواند و غوغایی به پا میکرد. یک‌بار گذرش به روستایی میافتد که در ایاّم محرّم به اسم امام حسین علیه السّلام مردها در خانهی یکی از اهالی جمع میشدند و چای میخوردند و صحبت میکردند و اصلاً خبری از روضه و عزاداری نبود. حاج ملاّ آقاجان به آنها اعتراض میکند که این چه مجلس عزاداری است. شب حضرت زهرا علیها السّلام را در خواب میبیند که به او میفرمایند چرا مجلس عزای پسرم را بر هم زدی؟ فردا حاج ملاّ آقاجان از اهل آن جلسه عذرخواهی میکند. اهل بیت علیهم السّلام هر جا دوستانشان به هر صورتی به یاد آنها باشند، به آنجا توجّه دارند و لذا نباید مجالس ذکر اهل بیت علیهم السّلام را کوچک شمرد.

۞     ظاهراً میرزا حبیب‌‌الله خراسانی که عالم و مجتهد بود و دیوان شعری هم از او باقی است، در حرم امام رضا علیه السّلام رو به ضریح نماز خواند. پس از نماز کسی به او گفت: آقا قبله این طرف نبود، اشتباه نماز خواندید. میرزا حبیب پاسخ داد همهی نمازهای یقینی که خواندهام، فدای این اشتباه.