Get the Flash Player to see this player.

time2online Joomla Extensions: Simple Video Flash Player Module

  کانال تلگرام اهل ولاء کانال تلگرام اهل ولاء اینستاگرام اهل ولاء


سه شنبه ۴ دی
۱۴۰۳

22. جمادي‌الثاني 1446


24. دسامبر 2024






سالک باید چگونه باشد
تالیفات استاد - کتاب مصباح الهدی
سالک باید چگونه باشد

۞     کسی که عمل صالحی میکند، باید به خاطر توفیقی که خدا به او داده، خود را بدهکار خدا بداند؛ نه طلبکار از خدا که بهشت و مزد بخواهد.

۞            غَضُّوا اَبصَارَهُم عَمَّا حَرَّمَ اللهُ: مؤمنان از آنچه خدا حرام نموده، چشمپوشی میکنند؛ یعنی صرف نظر میکنند.

۞     خوشا به حال کسی که واعظ از نفس خود و زاجر از نفس خود داشته باشد. حضرت امام صادق علیه السّلام فرمود: مَن لَم ‌‌یَکُن لَهُ وَاعِظٌ مِن قَلبِهِ وَ زَاجِرٌ مِن نَفسِهِ وَ لَم ‌‌یَکُن لَهُ قَرینٌ مُرشِدٌ استَمکَنَ عَدُوُّهُ مِن عُنُقِهِ: کسی که از دل خویش نصیحت‌کننده‌ای و از وجود خود نهی‌کننده‌ای نداشته باشد و قرین و همراه رشددهنده‌ای نداشته باشد، دشمنش به گردن او مسلّط می‌شود.

۞     دل هر چه بشکند، قیمتی‌تر می‌شود. خداوند می‌فرماید من در دل‌های شکسته جای دارم. شیطان صاحبان دل‌های شکسته را نمی‌تواند ببرد؛ اگر هم ببرد، رها می‌کند. لذا نزد خدا محترمند.

۞     علی علیه السّلام فرمود: مَن کَثُرَ کلامُهُ کَثُرَ خَطائُهُ وَ مَن کثُرَ خَطائُهُ قَلَّ حَیائُهُ وَ مَن قَلَّ حَیائُهُ قَلَّ وَرَعُهُ وَ مَن قَلَّ وَرَعُهُ مَاتَ قَلبُهُ: کسی که سخنش بسیار شود، خطایش بسیار میشود و کسی که خطایش زیاد شود، حیایش کم میشود و کسی که حیایش کم شود، پروایش از گناه کم میشود و کسی که پروایش کم شود، دلش میمیرد. پس کسی که کم حرف بزند، قلبش زنده میشود.

۞     وقتی بدانید که هر کار خوبی بکنید، خدا انجام داده است، مَا اَصابَکَ مِن حَسَنَةٍ فَمِنَ اللهِ: آنچه از خوبیها به تو برسد، از جانب خداست، کوچک بودن آن عمل و ذلّت در انجام آن، موجب خستگی و ناامیدی نمیشود. کار برای بزرگ، کوچک و بزرگ ندارد. همهاش بزرگ و ارزشمند است.

۞            اعمال خوب را به جا آورید، هر چند به نظر کوچک باشند.

۞     در امور اخروی کارهای کوچک را هم کوچک نشمارید و از دست ندهید. امور اخروی اصلاً کوچک و بزرگ ندارد؛ کوچکش هم بزرگ است.

۞     بعضی سالها میشد که مزرعهی اصلی ما آفت میخورد و تمام محصولمان از بین میرفت. یک قطعه زمین کوچک هم جای دیگری کاشته بودیم، به اصطلاح کنارهکاری، و اصلاًَ آن را به حساب نمیآوردیم؛ امّا همهی خرج سالمان را همان کنارهکاری تأمین میکرد و جبران همهی خسارت مزرعهی اصلی را هم مینمود. خوب است مؤمن در کنار عبادات و اعمال واجبش یک عمل مستحب، هر چند هم که کوچک باشد، به طور خصوصی برای خودش قرار بگذارد، مثل دست‌گیری از یک خانوادهی فقیر یا سرپرستی یتیم و چه بسا فردای قیامت همین کنارهکاری باعث نجات انسان شود.

۞     همهی ذیروحها در حرکتند. انسان هم در حرکت است و هم تحریک کنندهی دیگران است و هم حرکت دهندهی دیگران. در ابتدای راه حرکت و در آخر کار، آرام بودن خوب است. اگر دانا نیستی و حرکت نداری، باید تقلاّ کنی که حرکت کنی تا رشد بیابی. ببین همهی اهل دنیا برای زیاد کردن پول و قدرت دنیایشان در تقلاّ هستند، پس تو هم که مقصدت بسیار شریف‌تر از مقصد آنهاست، حرکت کن.

۞            حاجتت را مخفی کن و غم و غصّهات را بپوشان که خالقت میبیند و قیمتی است. شادیهایت را آشکار کن.

۞            وقتی راه پیدا شد، اوّلِ صبر است. با صبر و استقامت میتوانی به مقصد برسی. اصلاً ایمان اوّلش و وسطش و آخرش صبر است.

۞     دیدن هر چیزی وقت و اجلی دارد. زودتر یا دیرتر از آن، دیدن ممکن نیست. خداوند فرمود: اِذَا جَاءَ اَجَلُهُم فَلا یَستَأخِرُونَ سَاعَةً وَ لا یَستَقدِمُونَ: وقتی که اجل آنها آمد، نه یک لحظه تأخیر میکنند و نه یک لحظه پیش میافتند.

۞     در سیر نباید شتاب‌زدگی داشت. اگر جنین قبل از کامل شدن از رحم مادر بیرون بیاید، یا تلف میشود و یا ناقص از کار در میآید. باید صابر بود و به صانع و مربّی خود اعتماد داشت. هر وقت کامل شدیم، مربّی ما را از حجاب بیرون خواهد آورد.

۞     ما وقتی داشتیم به این سفلی میافتادیم، آن‌قدر لباس از ما کندند که تا به اینجا رسیدیم، لخت و عریان شدیم. حالا که میخواهیم برگردیم، لباس میخواهیم. بهترین لباس لباس تقواست و تقوا ولایت علی علیه السّلام است.

۞            لباس تقوا اگر بر تن کنیم، به بهشت میرویم؛ یعنی اگر خداوند را در زندگی شریک کنیم.

۞            اِنَّ اللهَ مَعَ الَّذینَ اتَّقَوا وَ الَّذینَ هُم مُحسِنُونَ: همانا خداوند با کسانی است که تقوا پیشه کردند و کسانی که آنها نیکی‌کنندگانند.

۞     خداوند فرمود: فَخَلَقتُ الخَلقَ لِکَی اُعرَفَ: مخلوقات را آفریدم تا شناخته و آشکار شوم. مخلوقات آینههایی هستند که خدا آفرید تا خودش را در آنها تماشا کند. هر یک از ما هم آینه هستیم. انشاءالله این آینه را کثیف نکنیم.

۞     عادات و رسوم و تابع تحسین و تقبیح مردم بودن، خود دین مستقلّی در برابر دین خدا است و انسان را از دین خدا باز میدارد. ابتدا باید در برابر آن بایستی تا قوّت پیدا کنی و عزّت و اختیار خود را در برابر آن فدا نکنی. بعد که قوّت گرفتی، با عزّت و اختیار با خلق مدارا کن تا بر کسانی که هنوز به حدّ تو نرسیدهاند، زندگی تلخ نشود.

۞            عادات و رسوم، بسیار مانع راهند. هر قدر توانستهاید آنها را ترک کنید، ترقّی و رشد کردهاید.

۞     در طواف کعبه و سعی بین صفا و مروه اگر تو را هل دادند و چند قدم جلو رفتی، باید برگردی و با ارادهی خودت مجدّداً بروی. در راه خدا با تحریک و فشار دیگران نباید راه رفت؛ با خواست خود باید طی طریق کرد.

۞     وقتی هشیارید که بالأخره یک کاری میکنید و خودتان را در مسیر نگه میدارید. انشاءالله طوری بشوید که وقتی غافلید هم خطّتان درست کار کند.

۞     اصل این است که انسان از درون طوری ساخته شود که کارهای خوب بکند، نه این که با فشار خود را به کار خوب وادار سازد، نه به تحریک، نه به عادت، نه به ملکه، بلکه با اختیار و خواست کار خوب کند. عبادت این است.

۞             خود به خود بود و هست و خواهد بود  خداوند خودکار است. کمال عبد هم در خودکار بودن است؛ با تحریک دیگران کار نمیکند.

۞     خداوند عبادش را با اسماء خودش، یعنی با محمّد و آل محمّد علیهم السّلام آفریده است و همه خودکارند. به هیچ چیز احتیاج ندارند؛ خودشان گناه میکنند و خودشان توبه میکنند. عبد باید خودش را بشناسد تا خالقش را بشناسد.

۞            باید خودکار شویم، ولی خلق تا خودش را پیدا نکند، خودکار نمیشود.

۞     چقدر خوب است آدم با خودش خلوت کند، خودش با خودش باشد. خدا خودکار است، تو را هم خودکار آفریده است. تو هم خودکار باش. خودکار موادّش داخل خودش است، خدا هم موادّت را در خودت قرار داده است که نور محمّد و آل محمّد علیهم السّلام است. اگر خودت را دیدی که قشنگی، بگو سبحان الله و بر پیامبر صلوات بفرست، چون موادّت را از نور او آفریدند.

۞     عمل خالص یعنی عملی که فاعل آن در انجام آن عمل در پی هدف و غرض خاصّی نیست و محرّک خارجی هم او را به عمل وا نداشته است، مثل فعل خداوند که صرفاً به اقتضای کمال و جمال خود، کار میکند و فعلش بی‎‎غرض است و با اختیار و خواست خود نیز انجام میدهد و کسی او را وادار نساخته است. عمل خالص از دو کس سر میزند؛ غنی مطلق و فقیر مطلق. فقیری هم که فقرش قابل رفع نیست، فعلش بی‎‎غرض است. به تعبیر دیگر، در بین انسانها عمل خالص و بی‎‎غرض از دو کس سر میزند؛ فرد دیوانه و عبد کامل. لقاء خدا نتیجهی عمل خالص است. فَمَن کانَ یَرجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلیَعمَل عَمَلاً صَالِحاً وَ لا یُشرِک بِعِبَادَةِ رَبِّهِ اَحَداً: پس هر کس امید و آرزوی دیدار پروردگارش را دارد باید کار شایسته انجام دهد و احدی را در بندگی پروردگارش شریک قرار ندهد.

۞            تقدّس و تدیّن یعنی خود را به پاکی و دیانت زدن؛ قداست و دیانت خوب است.

۞     انسان باید مثل شتر باشد، غذای خدا (خار بیابان) را میخورد (از حاصل کار و رنج خود چیزی نمیخورد) و کار خلق را انجام میدهد و به آنها خدمت میکند. اَفَلا یَنظُرُونَ اِلَی الاِبِلِ کَیفَ خُلِقَت: آیا به شتر نمینگرند که چگونه آفریده شده است؟

۞     اینکه در روایت داریم که کمال انسان در این است که اشخاص را کَالاَباعِر (مثل شتران) ببیند، مقصود این است که همانطور که شتر خار بیابان را میخورد، دوست اهل بیت علیهم السّلام هم حرفهای بی‎‎خود و تهمتهای خلق را تحمّل میکند و همانگونه که شتر همه چیزش نافع است، بار میکشد و شیر میدهد و گوشتش را میخورند و پشم و پوستش را هم استفاده میکنند، دوست اهل بیت علیهم السّلام هم خدوم و نافع به حال خلق است و همچنان که شتر از نتیجهی کارش نمیخورد، بلکه غالباً خار بیابانها را میخورد، دوست اهل بیت علیهم السّلام هم رزق خدا را میخورد و خودش را در روزی‌اش مؤثّر نمیداند.

۞     پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند:  پنج خصلت کودکان را دوست دارم؛ اوّل اینکه اهل گریه‌اند. دوم اینکه بر زمین خاکی جمع می‌شوند و در پی تشریفات نیستند. سوم اینکه دعوا میکنند اما کینه به دل نمیگیرند و چند لحظه بعد مجدّداً آشتی و رفاقت میکنند. چهارم اینکه چیزی را برای فردا ذخیره نمی‌کنند. پنجم اینکه میسازند و خراب میکنند و هر دو را بازی میدانند و لذّت میبرند. بچه‌ها نمیدانند غذا و مایحتاجشان چگونه فراهم میشود و در آن تابع هیچ منطق بشری نیستند و به اسباب توجّه ندارند .

۞     افعال، انجام دادنی و اختیاری‌اند و صفات، دیدنی و نظر کردنی. در عمل باید حلال و حرام خدا را با اختیار مراعات کرد. در صفات باید به درون خود نظر کرد و صفات نیک و بد خود را دید و برای نیکها شکر کرد و بدها را هم از خدا طلب تبدیل نمود.

۞            در حدیث است که  خداوند چهار چیز را در چهار چیز مخفی کرده است؛ رضایت خود را در عمل صالح، پس همهی اعمال صالح را انجام بده تا عملی را که رضایت الهی را در بردارد انجام داده باشی. سخط و غضب خود را در معاصی، پس از همهی معاصی پرهیز کن تا از عملی که موجب غضب الهی است، مصون مانده باشی. لیلةالقدر را در شبهای سال، پس همهی شبها را قدر بدان تا لیلةالقدر را هم درک کرده باشی. اولیا خودش را در بین مردم، پس به همهی مردم احترام بگذار تا حرمت اولیای خدا را نگه‌داشته باشی .

۞     سلمان پشت سر حضرت علی علیه السّلام که راه میرفت، جای پای جداگانهای از او بر جا نمیماند، چون پا جای پای مولا میگذاشت. دوست اهل بیت علیهم السّلام از خود تشخیص و نظریه و سلیقهی علیحدّه ندارد.

۞            چه با گریه و چه با خنده، هر جور هست خودت را نزد خوبان خدا جا کن.

۞     یکی از شعرا که به اهل بیت علیهم السّلام علاقمند بود و هر وقت حضرت صادق علیه السّلام را میدید، سلام میکرد، مبتلای به مشروبات الکلی بود. روزی که تازه شراب خورده بود و دهانش بو میداد، از کوچه‌ی تنگی عبور میکرد و حضرت صادق علیه السّلام هم از مقابل تشریف میآوردند. خجالت کشید با آن حال به حضرت سلام کند، رویش را برگرداند و به طرف دیوار کرد و مشغول وررفتن به لباسش شد. وقتی حضرت به او رسیدند، از پشت، سر به در گوشش گذاشتند و سلام کردند و فرمودند: در هر حالی که هستید، از ما روی نگردانید و به ما پشت نکنید.

۞     حضرت امیر و حضرت زهرا علیهما السّلام فرمودند: فِعلُهُ قَولٌ؛ سخن خدا همان کارهایی است که میکند، یعنی خدا با کارهایش با ما حرف میزند. همانطور که خدا با عملش حرف میزند، شما هم با عملتان با خدا حرف بزنید، با عملتان به خدا بگویید: خدایا من علم ندارم، فهم ندارم، قدرت ندارم. سجده و رکوع نماز، فعلی است که با آن فقر و جهل و عجز و نیستی خودمان را به خدا اظهار میکنیم. لذا امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود: اَلاِسلامُ هُوَ التَّسلیمُ وَ التَّسلیمُ هُوَ الیَقینُ وَ الیَقینُ هُوَ التَّصدیقُ وَ التَّصدیقُ هُو الاِقرارُ وَ الاِقرارُ هُوَ الأداءُ وَ الأداءُ هُوَ العَمَلُ: اسلام همان تسلیم است و تسلیم همان یقین است و یقین همان تصدیق کردن است و تصدیق همان اقرار نمودن است و اقرار همان به جا آوردن است و به جا آوردن همان عمل کردن است.

۞     با خدا حرف بزن. گرچه امیدوارم با خدا و خوبان با لب حرف نزنی و با عملت حرف بزنی. دست محبّت بر سر یتیم بکش و با این کارت به خدا و خوبان بگو من هم یتیمم، شما هم دست محبّتی بر سر من بکشید. به فقیر چیزی بده و با این عملت به خدا و خوبان بگو من هم فقیرم، شما هم به من بدهید. عیب اشخاص را بپوشان و ستر کن و با این کارت به خدا و خوبان بگو من هم عیوبی دارم، شما هم عیوب مرا بپوشانید و ستر کنید.

۞            در امور اخروی اوّل خودتان و بعد دیگران، ولی در امور دنیوی اوّل به دیگران و بعد به خودتان.

۞            نشستن در بهشت را از همین جا تمرین کنید.

۞     دنیا جای ایستادن و به ‌پا خاستن است؛ (اِنَّما اَعِظُکُم بِوَاحِدَةٍ اَن تَقُومُوا ِللهِ: همانا من شما را به یک چیز موعظه میکنم و آن اینکه برای خدا به پا خیزید.) و آخرت جای نشستن است؛ (فى مَقعَدِ صَدقٍ عِندَ مَلیکٍ مُقتَدِرٍ: در جایگاه صدق، نزد فرمانروای مقتدر.) برای قیامت باید از همینجا نشستن با خدا و اولیائش را تمرین کرد. قبل از ملاقات باید ایستاد و کار کرد تا به ملاقات رسید. مؤمنین بعد از موت و ملاقات جمال حجّت خدا (فَمَن یَمُت یَرَنى: هر کس به موت نایل شود، مرا میبیند.) از هر کاری دست میکشند و مینشینند.

۞            تملّق و چاپلوسی در پیشگاه حق‌تعالی و اولیای او کار اهل محبّت است و تملّق مقدّمهی ملاقات است.

۞     مؤمن حیال است و با تملّق و چاپلوسی و چرب‌زبانی هم که شده، جای خود را نزد خدا و اولیای خدا باز میکند. بالأخره یک جوری باید خودمان را قالب کنیم؛  در دل دوست به هر حیله رهی باید کرد .

۞     ما حیله میزنیم و تملّق میگوییم تا به او نزدیک شویم، آن‌وقت چشممان باز میشود و میبینیم که او خودش به ما نزدیک‌تر است و تمام حیلههای ما بیخود بوده است. لذا وقتی از اهل بیت علیهم السّلام پرسیدند: مَا الحیلةُ؟ حیله چیست؟ فرمودند: تَرکُ الحیلَةِ: حیله نزدن. ترک حیله از همهی حیلهها بزرگ‌تر است. محمّد و آل محمّد علیهم السّلام حیلهشان از همه بالاتر است.

۞     مؤمن حیال است و همهی عبادات و اعمال صالحی که انجام میدهد، در واقع حیلههایی است که میزند تا به خدا و اولیائش راه پیدا کند. لذا امیرالمؤمنین به خداوند عرض کرد: فَکَیفَ حیلَتى یا سَتاّرَ العُیوبِ وَ یا عَلاّمَ الغُیُوبِ وَ یا کاشِفَ الکُرُوبِ: ای خدای پوشاننده‌ی عیبها و دانندهی غیبها و برطرف کنندهی غمها، پس چگونه حیلهای بزنم و چارهای بسازم؟ حیله اگر برای تقرّب و دوستی و نزدیکی باشد، خوب است و خدا هم دوست دارد، ولی اگر در راه تفرقه و دشمنی و دوری از خدا و اولیائش باشد، بد است و خدا هم دوست ندارد.

۞     وقتی جلال خدا طلوع کند، انسان به مناجات مشغول میشود. وقتی جمال و فضل و احسان خدا طلوع کند، به تملّق مشغول میشود. متملّق فقط از خوبیهای طرف مقابل تعریف میکند و اصلاً نگاه نمیکند به اینکه خودش استحقاق دارد یا نه.

۞            هر چه وجدان فرد زندهتر شود و به فضل و عطا و ستر و مدارای اولیائش بیشتر متوجّه شود و اقرار کند، سیرش بهتر میشود.

۞     امام باقر علیه السّلام فرمودند: پنج چیز را از مردم روزگارت غنیمت بشمار. این که در جمع آنها حضور داشته باشی و تو را نشناسند؛ این که غایب باشی و پی‌جوی تو نشوند؛ این که در بین آنها باشی و از تو نظر و مشورت نخواهند؛ این که چیزی بگویی و حرف تو را نپذیرند و این که به خواستگاری بروی و دخترشان را به تو ندهند. بر همین روال می‌توان گفت: این که به آنها سلام کنی و جواب سلام تو را ندهند؛ این که از آنها قرض بخواهی و به تو ندهند و .

۞     باید تمرین  شاگرد بودن  بکنیم. معلّم اوّل به شاگرد میگوید گوشَت را به من بده، بعد میگوید حواست را به من بده و بعد میگوید دلت را به من بده.

۞     از داستان موسی و خضر علیهما السّلام باید رسم شاگردی را بیاموزیم. خضر علیه السّلام به موسی علیه السّلام گفت: هر چه کردم، در مورد آن از من سؤال نکن؛ ساکت باش و تماشا کن. هر وقت مصلحت دانستم، پرده از راز کارهایم برایت بر میدارم. ما هم در محضر خدا و اهل بیت علیهم السّلام باید شاگرد باشیم تا بتوانیم بهره ببریم. از ادب موسی علیه السّلام یاد بگیریم که خضر علیه السّلام هر چه به او گفت تو طاقت نداری، او التماس کرد و کوچکی کرد تا خضر علیه السّلام به او اجازهی همراهی بدهد.

۞     اگر با محبّت نمیتوانی حرکت خود را سریع کنی، لااقل شاگرد خوبی باش. مثل آنچه خضر علیه السّلام از موسی علیه السّلام میخواست که هر چه دید، دم بر نیاورد و اظهار نظر و اعتراض و سؤال نکند. تو هم در برابر مربّیهای حقیقی خود، یعنی خدا و محمّد و آل محمّد علیهم السّلام ، اینگونه باش و هر چه با تو کردند، سکوت کن.

۞     در راه کمال و سیر الی الله، سالک باید یکّهشناس باشد. همان کسی را که خدا سر راهت قرار داده و برایت فرستاده است، فرمان ببر و از او استفاده کن و هر وقت به مرتبهای رسیدی که به فرد بالاتری نیاز داشتی، خدا برای تو خواهد فرستاد. اگر خواست و طلب صادقانه در تو باشد، حتّی اگر کسی که به او برخورد کردهای، مرشد واقعی هم نباشد، خدا قادر است از زبان همان شخص هم آنچه را که مایحتاج سیر و هدایت توست، به تو برساند. تقلاّ کردن و هر روز به سراغ پیر و مرشدی رفتن، نه تنها لازم نیست، بلکه مضر هم هست. از قدیم گفتهاند آشپز که چندتا شد، غذا یا شور از کار در میآید یا بی‎‎نمک.

۞     تا بدن آرام نشود و خواستهها و عصبانیّتها و بلندپروازیها و که مال بدن است خاموش نشود، گمشدهها پیدا نمیشوند. هر وقت میخواهی چیزی یاد بگیری، باید فتیلهی بدن و آنچه مربوط به بدن است را پایین بکشی.

۞     هر وقت کار خیری پیش آمد، به کسی نگو آن را انجام دهد. تا جایی که قدرت داری، خودت آن را انجام بده و آن را غنیمت بدان.

۞     در حرکت باش؛ امّا حرکت نداشته باش. مثل کسی که در کشتی ثابت نشسته است و کشتی امواج دریا را میشکافد و پیش میرود؛ دلت و باطنت آرام و ثابت و بدنت در حرکت و در کار باشد.

۞     غذاهای روحی را هم مثل غذاهای بدن، تا گرسنهای و رغبت و اشتها داری بخور و همین که خواستی سیر شوی، دست بکش و دیگر نخور.

۞     عباداتی که میکنی و نمازی را که میخوانی، همه را حاشا بزن و بگو خدایا من کجا و ذکر شما؟ اصلاً من نیستم که ذکر شما را میگویم.

۞     همانطور که سالی یک بار مالت را حساب میکنی که اگر زیاد شده است خمس بدهی، کاسبی روحی و معنوی‌ات را هم حساب کن و ببین آیا رشد کردهای.

۞     به یک دسته گوسفند که کنار نهر آب میخورند، اگر دقّت کنی میبینی آخرین گوسفندی که پایین دست گوسفندها ایستاده است، کمی که آب خورد، نهر را رها میکند و گوسفندها را دور میزند و بالا دست همهی گوسفندها میایستد و مشغول آب خوردن میشود. گوسفندهای دیگر هم به همین ترتیب، یکی یکی میروند بالاتر تا آب زلالتر بخورند، تا اینکه بالأخره به سرچشمهی قنات میرسند. در سرچشمهی قنات هم چندتا گوسفند را میبینی که سرشان را بردهاند داخل مظهر قنات. همه طالب آب صافتر و زلالترند. این سایهی عالَم انسانیّت است که به عالَم طبیعت افتاده است. گوسفندها در خوردن آب طبیعت بر هم سبقت میگیرند و مؤمنان در خوردن آب حیات، در ذکر خدا و در انجام هر کار خیر. قرآن فرمود: وَ السّابِقُونَ السَّابِقُونَ اُولَئِکَ المُقَرَّبونَ: سبقت گیرندگان، سبقت گیرندگان، همانها مقرّبان درگاه الهی هستند. و فرمود: سَابِقُوا اِلَی مَغفِرَةٍ مِن رَبِّکُم وَ جَنَّةٍ: به سوی مغفرتی از جانب پروردگارتان و به سوی بهشت سبقت بگیرید و فرمود: فَاستَبِقُوا الخَیراتِ: در کارهای خیر سبقت بگیرید. مؤمن میخواهد به سرچشمهی آب حیات برود.

۞     قرآن فرمود: هر کس سبقت گرفت، مقرّب است. اگر دقّت کنی، خواهی دید که غیر از اشخاص دیوانه، همهی خلق دارند مسابقه میدهند. در برنامههای رادیو و تلویزیون، در میدانهای ورزش، در کسب و تجارت، در عرصهی سیاست، همه جا افراد در حال مسابقه با یکدیگرند و جوایز و امتیازات به کسی تعلّق مییابد که در مسابقه پیش بیفتد. پس در مجاز و دنیا هم این سخن قرآن جاری است، لکن اصل آن سخن در آخرت است و پیغمبر و اهل بیتش علیهم السّلام مقرّبند. در امر مجاز و دنیا مسابقه‌‌دهندگان و پیش‌‌افتادگان زیادند، ولی در امر حقیقت و آخرت، سبقت گیرندگان برای مودّت و محبّت خیلی کمند. تا جایی که اگر خوب دقّت کنی، میبینی فقط محمّد و آل محمّد علیهم السّلام در این مسابقه پیش افتادهاند. پس ثُلَّةٌ مِن الاَوَّلینَ وَ قَلیلٌ مِنَ الآخِرینَ: جمعیت بسیاری از اوّلین و گروه اندکی از آخرین سبقت جسته و مقرّب شدهاند.

۞     هر چه را انسان یقین کند که نفعش در آن است، به سوی آن سبقت میگیرد؛ چه دنیا باشد و چه آخرت. شما هم در کارهای خیر سبقت بگیرید. اگر این کار را کردید، در سیر خود خیلی پیشرفت میکنید. امّا اگر سبقت نگیرید، درجا میزنید و میمانید و پیر میشوید و به مقصد نرسیده از دنیا میروید. سبقت رشدآور است. سبقت جز از راه تفکّر پدید نمیآید. وقتی انسان تفکّر کرد و دید جلویش آب خنک است، به سمت آن سبقت میگیرد.

۞      سبقت در نیّت کارهای خیر گاهی از انجام آن کارها افضل است. نِیَّةُ المُؤمِنِ خَیرٌ مِن عَمَلِهِ: نیّت مؤمن از عملش بهتر است. گاهی یک مؤمن قوی، نیّت کار خیری را میکند و در اثر آن نیّت، دیگران موفّق به انجام آن کار خیر میشوند.

۞     نگویید آنها رفتند و ما هم میرویم، آنها گفتند و ما هم میگوییم. بگویید آنها نرفتند، ولی ما میرویم، آنها نگفتند، ولی ما میگوییم. در راه خدا کسی سخن پیامبران را باور نکرد و راهشان را نرفت، ولی شما بروید.

۞     در دنیا از هر کاری که برای دیگران از دستت بر میآید، فروگذار نکن. اقلاً با اخلاق خوب و روی خوش از دیگران احوالپرسی کن. برای دیدار با فقرا به خانهشان برو. در هر مرتبه و جایی که هستی، نگاه کردن به زیردست عبادت است. به ایمان هم که رسیدی، زیردستهایت را با محبّت نصیحت کن. هم از آنچه از دنیا داری، بی‎‎نظر انفاق کن و هم از آنچه از آخرت و اخلاق پسندیده داری، بی‎‎نظر بذل و بخشش کن. اگر چنین کنی، خواهی دید نماز و عبادتت هم بزرگ میشود.

۞            با پایینتر از خود بنشینیم تا اولیائمان با ما بنشینند.

۞     تو دنبال فسّاق و فجّار و به راه آنها نرو؛ امّا اگر آنها به تو میل کردند و به طرف تو آمدند و به تو سلام کردند، تحویلشان بگیر. اگر این کار را نکنی و دچار عُجب شوی و آنها را از خودت برانی، بزرگان هم به تو میگویند برو عقب بنشین. خدا هم میگوید تو که این همه معصیت داشتی و من آنها را به روی تو نیاوردم، با بندهی من که اصلاً معلوم نیست آنچه را تو معصیت او میپنداری، واقعاً انجام داده باشد و عمداً و به قصد معصیت کردن انجام داده باشد، چرا اینطور رفتار کردی؟ خلاصه کسی را به خاطر معصیتش از خود نران که آخرالامر باید خودت بروی و دستش را ببوسی و او را بیاوری تا راه سیر خودت باز شود.

۞     انشاءالله سینههایتان آن‌قدر بزرگ باشد که اگر همهی مردم دنیا و همه‌ی معصیت‌کارها خواستند بیایند توی خانهی اهل بیت علیهم السّلام، بتوانید بپذیرید، نه اینکه قهر کنید و بگویید حالا که آنها میآیند، دیگر ما اینجا نمیمانیم و بیرون میرویم.

۞     خداوند به آدم علیه السّلام فرمود:  همهی خیر را برای تو در چهار کلمه جمع کرده‌ام؛ اوّل آنچه مال خداست، اینکه کسی جز او را ربّ و معبود نگیری. دوم آنچه مال خود انسان است که اعمالش است و نتایجش به خودش میرسد. سوم آنچه مال عبد و خداست، اینکه بنده دعا کند و خدا اجابت نماید. چهارم آنچه مال عبد و سایر عباد است، اینکه آنچه بر خود میپسندد، بر دیگران هم بپسندد .

۞     از حضرت علی علیه السّلام در علم کیمیاست که فرمود:  آهن (جامد) را با فرّار بساز  یعنی جسم را با روح که فرّار است و در قفس تن گرفتار، هماهنگ و همراه کن.

۞     امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود: اُوصیکُم بخَمسٍ لَو ضَرَبتُم اِلَیهَا آباطُ الاِبِلِ لَکانَت لِذَلِکَ اَهلاً: لا یَرجُوَنَّ اَحَدٌ مِنکُم اِلاّ رَبَّهُ وَ لا یَخَافَنَّ اِلاّ ذَنبَهُ وَ لا یَستَحیِیَنَّ اَحَدٌ مِنکُم اِذَا سُئِلَ عَمّا لا یَعلَمُ اَن یَقُولَ لا اَعلَمُ، وَ لا یَستَحیِیَنَّ اَحَدٌ اِذَا لَم یَعلَم الشَّیءَ اَن یَتَعَلَّمَهُ وَ عَلَیکُم بِالصَّبرِ، فَاِنَّ الصَّبرَ مِنَ الایمانِ کَالرَّأسِ مِن الجَسَدِ وَ لا خَیرَ فى جَسَدٍ لا رَأسَ مَعَهُ وَ لا فى ایمانٍ لا صَبرَ مَعَهُ: شما را به پنج نکته توصیه میکنم که اگر برای دست یافتن به آن شتران را هر چه پرشتابتر برانید، سزاوار است. (یعنی همهی رغبتت را به آن بده) هیچ یک از شما جز به پروردگارش امید مبندد، و جز از گناه خویش نترسد، و هیچ یک از شما هنگامی که در مورد چیزی که نمیداند و مورد پرسش قرار میگیرد، از گفتن نمیدانم شرم نکند، و هیچ یک هنگامی که چیزی را نمیداند از آموختن آن حیا نکند، و بر شما باد به صبر که جایگاه صبر در ایمان به منزلهی جایگاه سر در بدن است، و بدنی که سر به همراه ندارد بی‎‎فایده است، و ایمانی هم که صبر به همراهش نباشد، بی‎‎خاصیت است.

۞     انشاءالله حس‌های ما رو به خدا برود و درباره‎‎ی خدا حسّاسیت پیدا کنیم و حسّاس شویم. این حسّاسیت، علم و همهی کمالات را در انسان ایجاد میکند. چرا نسبت به دنیا حسّاسیت داریم و مثلاً به خاطر گرانی، یا خطر اجانب خودمان را میبازیم؛ امّا نسبت به آخرت حسّاسیت نداریم و خودمان را نمیبازیم؟

۞     اگر از تجربههایت استفاده کنی و از دنیا و آنچه خیلی استفاده ندارد خودت را جمع و جور کنی، وقتی خودت جمع شدی، همه چیزت قیمتی میشود. میبینی نماز جمعه، غسل جمعه و نماز جماعت چقدر فضیلت دارد.

۞     روزی پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم با اصحاب از کنار دیوار باغی عبور می‌کردند. داخل باغ چند نفر مشغول قمار بودند. یکی از قماربازها پی در پی میباخت. آخرالامر گفت: من که دیگر چیزی ندارم، پس خودم را هم خواندم. به اینجا که رسید، حضرت با شگفتی فرمودند: عجب قماربازی؟!

در قمار عشق با خدا و خوبان خدا، خوب است انسان از این قمارباز یاد بگیرد. خداوند هم راه نجات را دل‌بستن به خدا و اولیا (ایمان) و فدا کردن مال و نفس معرّفی فرموده است.

۞            اوّل جهاد با مال است، بعد جهاد با نفس. نکند هنوز مالت را نداده باشی و برای جهاد با نفس به اینجا آمده باشی.

۞     چیزهایی را که مخفی کردهای و کنار گذاشتهای، اگر در راه خدا مصرف کنی، خیلی رشد خواهی کرد. نکند مالت را و آبرویت را پیش خودت نگهداری و مصرف نکنی و به این مجلس بیایی، چون در آن صورت هیچ رشد نخواهی کرد و عمرت تلف خواهد شد. در درگاه خدا و خوبان گاهی اوقات اشخاص را به خاطر یک کوزهی خالی که به آن دل بسته‌اند و از آن نتوانسته‌اند بگذرند، راه نمیدهند و نمیپذیرند.

۞     اَلکاسِبُ حَبیبُ اللهِ: کاسب دوست خداست. هر کس داد و ستد کند، کاسب است. هر کار که میکنی، سعی کن کاسبی کنی. مالت را به خدا بده، خدا دوباره به تو مال میدهد. کمالت را، علمت را، هر چه را که داری، به خدا بده، خدا دوباره به تو میدهد. داد و ستد خوب است و آدم را حبیب خدا میکند.

۞     دو کارگر خیارچین بودند که اوّلی روزی یک بار و دیگری روزی بیست بارِ خیار از مزرعه میچیدند. از اوّلی پرسیدند: روزی چند بارِ خیار میچینی؟ گفت: من و رفیقم با هم روزی بیست و یک بارِ خیار میچینیم. در عبادات و کارهای خیری که همراه با دیگری انجام میدهی هم ممکن است نتیجهای که جمعتان به آن میرسید، مانع از توجّهت به آنچه شخصاً به آن رسیدهای شود؛ لذا در هر عبادت و عمل صالحی، ابتدا خودت تنها کار کن تا بتوانی ببینی چقدر کاسبی کردهای. وقتی کاسبی‌ات راه افتاد، با رفیقت همراه شو و انجام بده.

۞            خوب است آدم فرمانبر باشد و حواسش هم باشد که دارد فرمان میبرد.

۞     علم و ثروت و مقام و تعیّنات انسان است و باید دنبال انسان بیاید، نه اینکه انسان به دنبال آنها برود. شرافت متعلّق به خود انسان است، نه اینکه انسان شرافتش را از تعیّناتش بگیرد. کسی که دنبالهروی تعیّناتش باشد، هیچ رشد نخواهد داشت.

۞     عبد در برابر موالیانش هر چه سکوت اختیار کند و اظهار وجود و ابراز نظر نکند، بهتر است و احتمال اینکه نزد موالیانش پذیرفته شود بیشتر است. میگویند مادری سه دختر داشت که هر سه به سنّ ازدواج رسیده بودند و از جمال و حُسن هم چیزی کم نداشتند، لکن به علّت اینکه در موقع حرف زدن به اصطلاح نوک زبانی حرف میزدند و زبانشان میگرفت، کسی طالب ازدواج با آنها نمیشد. تا اینکه یک بار قرار شد خواستگاری به منزل آنها بیاید. مادر به دخترها سفارش کرد در برابر خواستگار صحبت نکنند تا این عیبشان آشکار نشود. خواستگار که به منزل آنها آمد و مادر مشغول صحبت با او بود، ناگهان مگسی وارد اتاق شد. یکی از دخترها که میخواست مگس را بیرون کند گفت: تیس تیس متَتِینا. یکی از خواهرانش به او رو کرد و گفت: مگه مامان نگفت حرف نَتَتِینا. دختر سومی خوشحال از اینکه حرف نزده است، گفت: اَلحَمدُ دُدِینا که من حرف نَدَدِینا. در نتیجه عیب هر سه برملا شد و خواستگار از دست رفت.

۞     عبد چون جاهل است، هر چه هم به خودش فشار بیاورد که حرف خوب بزند، باز هم خراب از کار در میآید. میگویند مادری در شب عروسی دخترش، به او سفارش کرد وقتی به حجلهگاه رفت و داماد نزد او آمد، سعی کند حرفهای خوب و شیرین بزند تا داماد از او خوشش بیاید. دختر هم وقتی داماد به نزدش آمد، برای اینکه به توصیه‌ی مادرش عمل کند، فکر کرد از چیز شیرینی صحبت کند؛ لذا به داماد گفت: نبات سر طاقچه است. داماد هم به او پاسخ داد من دل درد ندارم که نبات بخورم. پس مصلحت عبد در سکوت و دم نزدن در برابر موالیانش است.

۞            فراست و کیاست را خدا برای کسب آخرت داد، ولی اغلب ما آن را در امر دنیا به کار میبریم.

۞            هر جا خدا را بهتر به تو نشان میدهد، در زندگی‌ات دور آن بگرد و همهی جاهای دیگر را رها کن.

۞            دوستان اهل بیت علیهم السّلام اهل خیر هستند، انشاءالله فاعل خیر هم بشوند.

۞     شخصی به سنّ پیری رسیده بود و در ایران زندگی میکرد. مدّتی بود متوّسل به حضرت امیر شده بود و عرض میکرد: علی جان توفیق بده این آخر عمری به زیارتت در نجف بیایم و همانجا هم بمیرم. وسایل سفرش آماده شد و به نجف مشرّف شد. در نجف تب کرد و بیمار شد و هر روز بیماری‌اش سختتر شد. در حال بیماری به یاد حرفی افتاد که به حضرت امیر عرض کرده بود و فهمید که این بیماری مقدّمهی مرگ اوست؛ لذا خیلی ترسید و به سرعت لباس پوشید و دوان دوان به حرم حضرت امیر مشرّف شد و کنار ضریح حضرت عرض کرد: علی جان، آن حرفی که در ایران زدم شوخی بود و من نمیخواهم در اینجا بمیرم. در اثر این حرف او، حضرت امیر به عزرائیل فرمود: دست نگه‌دار، ما به عمر این شخص سی سال اضافه کردیم. خبر اضافه شدن عمر به دستور حضرت امیر را عزرائیل برای آن شخص آورد، ضمناً به او گفت: کار خوبی نکردی که برای دو روز عمر دنیا، قراری که با امیرالمؤمنین گذارده بودی، دبّه کردی. انشاءالله ما با موالیانمان دبّه نکنیم.

۞            کار که میکنی، نگاهت به مزد نباشد؛ مزددهنده را نگاه کن.

۞      خداوند فرمود: وَ الَّذینَ جَاهَدُوا فینا لَنَهدِیَنَّهُم سُبُلَنا: کسانی که در راه ما جهاد کنند، حتماً آنها را به راههایمان رهنمون میشویم. یعنی از دل تا لب را اگر درست بیایی، بقیه را خودم به تو نشان میدهم.

۞     در نفس هر کس یک جادّهی شخصی وجود دارد که همان انصاف شخص با خدا و با خلق است. خداوند میفرماید این جادّه را راست و درست و سالم طی کن و به من و به خودت خیانت نکن، وقتی آن را طی کردی، همه چیز را به تو نشان میدهم. وقتی از جادّهی شخصی خودت بیرون آمدی، از آن به بعد دیگر هدایت خداست و خدا همهی راههایش را به تو نشان میدهد.

۞     انشاءالله ما مثل کسانی نباشیم که در جنگ اُحُد برای جمع غنائم، حرف پیغمبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم را زیر پا گذاشتند و شکاف کوه را خالی کردند. نکند ما هم برای مال دنیا خلاف حرف پیامبر رفتار کنیم.

۞     عمر دنیا تمام شدنی است. هر چه قوّهی بدنی و اشک چشم و مال و قدرت داری، در راه خدا مصرف کن و زنده زنده کارت را تکمیل کن. اگر هم مصرف نکنی، خواهی مرد و همهی آنها از دستت خواهد رفت.

۞     درون هر یک از ما یک آقازادهی کوچک است. گاهی اوقات با او حرف بزن تا نطقش باز شود. بنشین و با خدا حرف بزن تا زبانش باز شود و حرف زدن با خدا را یاد بگیرد. مثل بچّهی کوچکی که اوّل باید مقداری وقت صرف او کرد و با او حرف زد تا حرف زدن را یاد بگیرد. امّا وقتی زبان باز کرد، کسی که به او حرف زدن یاد میداد، ساکت میشود و او آنچه را یاد گرفته است، مدام تکرار میکند. آن آقازاده هم وقتی نطقش باز شد، خواه لبتان حرف بزند یا ساکت باشد، خواه بیدار و خواه در خواب باشید، دائم با خدا حرف میزند.