Get the Flash Player to see this player.

time2online Joomla Extensions: Simple Video Flash Player Module

  کانال تلگرام اهل ولاء کانال تلگرام اهل ولاء اینستاگرام اهل ولاء


چهارشنبه ۱۳ تیر
۱۴۰۳

26. ذي‌الحجه 1445


3. جولای 2024






محبّت
تالیفات استاد - کتاب مصباح الهدی
محبّت

۞     محبّت، اصل دین علوی است. امام باقر علیه السّلام فرمود: هَل الدّینُ اِلاّ الحُبُّ؟ الدّینُ هُوَ الحُبُّ وَ الحُبُّ هُوَ الدّینُ: آیا دین چیزی جز محبّت است؟ دین همان محبّت و محبّت همان دین است.

۞            ایمان، ولایت و محبّت یک چیز است.

۞            دین یعنی با دشمن، دشمن بودن و با دوست، دوست بودن.

۞     دوست، دوستِ دوست و دشمنِ دشمن راه نجات میروند. دشمن، دشمنِ دوست، دوستِ دشمن و دشمنِ دشمنِ دشمن راه هلاک میروند.

۞     امانتی که به آسمان و زمین و کوهها عرضه شد و نتوانستند متحمّل آن شوند و سر باز زدند و انسان متحمّل آن شد، محبّت و ولایت بود.

۞     در آیهی اِنّا عَرَضنَا الاَمانَةَ عَلَی السَّمواتِ وَ الاَرضِ وَ الجِبالِ فَاَبَینَ اَن یَحمِلنَها وَ اَشفَقنَ مِنها وَ حَمَلَهَا الاِنسانُ: ما امانت را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه کردیم؛ از متحمّل شدن آن سر باز زدند و از آن ترسیدند و انسان حامل آن شد، مقصود از امانت، ولایت است. با عرض ولایت، همهی موجودات وجود پیدا کردند، ولی این تنها مؤمن بود که آن را پذیرفت و حامل بار ولایت شد.

۞     خداوند در آخرت از آب و نان از مؤمن بازخواست نمیکند، بلکه از محبّت بازخواست میکند که آن را کجا مصرف کردی. لَتُسئَلُنَّ یَومَئِذٍ عَن النَّعیمِ (اَلوِلایَةِ): همانا در آن روز از نعیم (ولایت و محبّت) مورد بازخواست قرار میگیرید.

۞     خداوند در مورد مالی که به مؤمن داده، سؤال و مؤاخذه نمیکند؛ خدا از ارادهاش، از وجدانش و از دلش میپرسد که کجا خرج کرده و به چه داده است. لذا وقتی خواستی به کسی پولی بدهی، خیلی وسواس به خرج نده که آیا او مستحق است یا نه.

۞            دل را باید به دلبر داد؛ به دنیا نباید بفروشیم.

۞     محبّت را برای به دست آوردن چیز دیگری خرج نکن که کلاه سرت میرود و ضرر میکنی. عقب محبّت بگرد. خدا محبّت را برای خودش و اولیائش و مؤمنین داده است؛ نداده است که با آن چیز دیگری بخری.

۞     گروهی محبّت را میفروشند برای سیر کردن شکم و فَرج خود. اینها چقدر احمقند؟! باید برای خرید محبّت از شکم و فرج صرف نظر کنی. قرآن فرمود: اِنَّ اللهَ اشتَری مِن المُؤمنینَ اَنفُسَهُم وَ اَموالَهُم بِاَنَّ لَهُم الجَنَّةُ: خداوند جانها و اموال مؤمنان را از ایشان میخرد در قبال اینکه بهشت برای ایشان باشد. جنّت، حمل ولایت و محبّت امیرالمؤمنین است. مؤمنان جان و مال خود را میدهند و محبّت خوبان خدا را میخرند. قدر محبّت را بدان. نکند آن را به چیزهای کوچک بفروشی. حب فقط برای خدا و خوبان خداست.

۞     شدّادها و نمرودها و فرعونها نان و آب میدادند و محبّت مردم را میخریدند. امّا اشخاص هوشیار همچون سَحَرِه گفتند آب و نان و جان ما را بگیر، ولی ما محبّتمان را برای جای دیگری در نظر گرفتهایم و حاضر نیستیم بدهیم.

۞     قرآن میفرماید: وَ أَلَّو استَقامُوا عَلَی الطَّریقَةِ َلأَسقَیناهُم ماءً غَدَقاً: اگر در راه محبّت به خدا و اولیائش و تبعیت از اخلاق آنها ثابتقدم باشید، آب گوارای ولایت را به شما خواهند نوشاند. وَ سَقاهُم رَبُّهُم شَراباً طَهُوراً: و خداوند به آنها شراب طهور نوشاند.

۞     مجنون برای دیدن لیلی در مسیری که محلّ عبور او بود، چند روز به انتظار نشست تا اینکه در نیمههای یک شب از شدّت خستگی، همانطور که بر سر راه نشسته بود، خوابش برد. همانوقت لیلی از آنجا عبور کرد و وقتی دید مجنون به خواب رفته است، چند گردو جلوی او گذاشت و رفت. وقتی مجنون بیدار شد و گردوها را دید، فهمید لیلی آمده و رد شده است و با این گردوها با او حرف زده و گفته است تو عاشق نیستی و باید بروی گردوبازی کنی؛ عاشق که خواب به چشمش راه ندارد.

۞            مؤمن در دنیا و آخرت مثل ماهی است و در آب ولایت شنا میکند.

۞     محبّت خدا و اهل بیت علیهم السّلام روزی هزار بار محب را شهید میکند و دوباره خدا و اهل بیت علیهم السّلام او را زنده میکنند تا باز شهید شود. عبد میگوید: فى مَوتی حَیاتی وَ فى حَیاتِکَ قَتلی: حیات من در موت من است و کشته شدن من در حیاتی است که پس از موت به من میدهی. محب را خدا خود قبضِ روح میکند. اَللهُ یتَوَفَّی الاَنفُسَ حینَ مَوتِها: خداوند هنگام مرگ، جانها را میگیرد و به عزرائیل و ملائکهی زیر دستش وانمیگذارد. جان دادن به دوست چقدر راحت و شیرین است. محب جانش نزد محبوب است، ولو ظاهراً زنده است و فوت نکرده است.

۞     مؤمن طالب دوست است؛ به دنیا دنبال دوست آمده است، به آخرت هم سراغ دوست میرود. اگر دوست پیدا کنی، دیگر احتیاج به موعظه و نصیحت نداری. کسی که دوست محمّد و علی و فاطمه و فرزندانشان علیهم السّلام باشد، محبّتش او را به مقصد میرساند.

 مصلحت‌دید من آن است که یاران همه کار بـگذارنـد و خـم طـرّهی یـاری گیـرند 

 

۞            با محبّت و دوستی، همه کار میتوان کرد و با دشمنی، هیچ کار نمیتوان کرد.

۞     مرحوم شاه‌آبادی میگفت: اگر در یک اتاق شیشهای در دل دریا باشیم، از همه طرف آب دریا و ماهیها را میبینیم، ولی عطش ما رفع نمیشود. علمی که معلومش پیدا نشده، اینگونه است و رفع عطش نمیکند. امّا اگر یک سر سوزن دیوار شیشهای اطاق سوراخ شود، از همان سوراخ همه سیراب میشوند. علم وقتی همه چیز را معلوم کرد، یک سوزن از محبّت میخواهد تا انسان را سیراب کند. اگر شیشه بشکند که نورٌ علی نور میشود. در آن صورت همهی کسانی که در اطاقند، رفتهاند پیش هستی خدا.

۞            یک بو از محبّت اهل بیت علیهم السّلام از همهی ریاضتها و ذکر گفتنها و عبادت کردنها بالاتر است.

۞     محبّت، کارش تغییر دادن و رنگ زدن است. مگر نمیبینی آن کس که دوستش داری، اخلاق و رفتار تو را عوض کرده و تو مانند او شدهای؟ موالیان ما، ما را با محبّت خود رنگ الهی میزنند.

۞     علی علیه السّلام یعنی محبّت و محبّت یعنی علی علیه السّلام. یک ذرّه از محبّت علی علیه السّلام اگر به قلبتان بیفتد، شما را دگرگون میکند و بهترین وسیلهی نجات شماست. مقبول واقع شدن اعمال، منوط به محبّت است. اگر نماز بدون محبّت بخوانی، ملائکه آن را بو میکنند و چون عطر محبّت علی علیه السّلام را ندارد، آن را بر میگردانند و اجازه نمیدهند بالا برود. امّا اگر محبّت همراه نماز باشد، ملائکهی هفت آسمان که آسمان به آسمان عمل را رسیدگی میکنند، آن را به بالا میفرستند.

۞            بیایید یک شب خدا را با دلمان مهمان کنیم. هر جا که محبّت هست، خدا و پیامبر و ائمّه علیهم السّلام آنجا هستند.

۞     مَعاذَ اللهِ اَن نَأخُذَ اِلاّ مَن وَجَدنا مَتاعَنا عِندَهُ: پناه بر خدا که جز کسی را که متاعمان نزد او باشد، بگیریم. هر که متاع ولایت و محبّت نزد او باشد، خدا و اولیائش او را میگیرند.

۞     دوست که دوست خود را بغل میکند، وقتی از او جدا میشود، او را با خود میبرد و خودش را به جای او میگذارد. ائمّه علیهم السّلام هم با دوستشان همین کار را میکنند.

۞     محبّت آب است و همهی خلق تشنهاند؛ منتها آبها با هم فرق دارند. از آب گلآلود تا نازل‌ترین آب، همه آبند و هر یک از خلایق یکی از درجات آب است. از محبّ پول و مقام و دنیا گرفته تا محبّ خدا و اولیای خدا، همه تشنهی آبند.

۞            تمام اعضای بدن و حتّی فکر انسان مغلوب دل اوست. دل، سلطان بدن است؛ هر جا رفت، فکر و دست و پا هم همانجا میروند.

۞            محبّت به هر جا تعلق گیرد، تمام اعضا و جوارح برای آن کار میکند.

۞     خداوند میفرماید: لَن تَنالُوا البِرَّ حَتّی تُنفِقُوا مِمّا تُحِبُّونَ: هرگز به برّ و نیکی نایل نمیشوید، مگر اینکه از آنچه دوستش دارید، انفاق کنید. وقتی چیزی را که دوست داری، به سوی او میفرستی، دلت هم همراه آن پیش او میرود. داستان شتر و ناقهاش که مولوی نقل کرده، مثال خوبی برای این حقیقت است.

۞     دل هر جا برود، فکر و دست و پا هم به دنبال آن میرود. دلت را به سوی خدا و خوبان خدا بفرست، همهی وجودت اصلاح میشود. برای اینکه دلت نزد خدا برود، چیزی را که دوست داری در راه خدا بده، دلت هم همراه آن به نزد خدا میرود. لَن تَنالُوا البِرَّ حَتّی تُنفِقُوا مِمّا تُحِبُّونَ: هرگز به بّر و نیکی نائل نمیشوید، تا اینکه از آنچه دوست دارید، انفاق کنید. دلت (محبّت) امانت خداست که تنها انسان حامل آن شد، دل را به اهل دل و دلبر بده. اِنَّ اللهَ یأمُرُکُم اَن تُؤَدُّوا الاَماناتِ اِلى اَهلِها: خداوند به شما فرمان میدهد که امانتها را به اهلش برگردانید. باید امانت را به صاحبش بازگرداند. اَلمَرءُ یَحشُرُ مَعَ مَن اَحَبَّ: مرد با کسی محشور میشود که دوستش دارد. دلت دنبال هر چیزی رفت، همهی اعضا و جوارحت هم میرود. هر کس با محبوب خود محشور میشود.

۞     اعمال هر کس به اندازهی معرفتش قیمت دارد. خلوص عمل، بسته به میزان معرفت است. اعمالی که از محبّت سرچشمه میگیرد، خلوصش بیشتر است.

۞     مؤمن با نماز و روزه و عباداتی که انجام میدهد، به خدا میگوید که گرچه در طریق تو فشار زیادی به من وارد میشود و درد میکشم، ولی با وجود همهی اینها باز هم خواهان توام.

۞     در بازار دنیا میگویند فلان جنس آب دارد، نخر. ما میگوییم چیزی که آب دارد، بخر؛ چیزِ خشک نخر. آب، محبّت و ولایت است. تقدّسِ خشک را نخر. امر به معروف و نهی از منکر خشک را نخر.

۞     با اینکه غذاها از آب درست شدهاند، برای اینکه غذاها هضم شود، لازم است بعد از غذاها و در میان آنها آب بخوریم. در امور معنوی هم محبّت به منزلهی آب است. در کنار علم و تلاش و عبادت و که محصول محبّت‌اند، خود محبّت هم لازم است در کنار همه باشد. یعنی همهی کارهایتان را باید با محبّت انجام دهید تا شما را به قرب برساند.

۞     یکی از دوستان اهل بیت علیهم السّلام که تنگدست بود، چند بار خدمت حضرت صادق علیه السّلام رسید و عرض کرد فقیرم. حضرت علیه السّلام فرمودند: تو فقیر نیستی. بار آخر سؤال کرد آخر چطور من فقیر نیستم؟ فرمودند: آیا حاضری همهی دنیا را بگیری و مقداری از محبّت ما اهل بیت را بدهی؟ عرض کرد نه آقاجان، محبّت شما را با همهی عالم عوض نمیکنم. حضرت علیه السّلام فرمودند: دیدی فقیر نیستی، چه ثروتی عظیم‌تر از این؟

۞            همه چیز مخلوق است غیر از محبّت.

۞     اوّلین چیزی که خدا اراده کرد بیافریند، محبّت بود. آنچه سبب شد خدا عالَم را بیافریند، محبّت بود. مبدأ، محبّت است. معاد، محبّت است. بین این دو هم محبّت است. همهاش محبّت است. فرمود: اَوَّلُنا مُحمّدٌ، اَوسَطُنا مُحمّدٌ، آخِرُنا مُحمّدٌ، کُلُّنا مُحمّدٌ.

۞            محبّت ذات است و ولایت فعل.

۞            محبّت سیرشدن ندارد. حتّی محبّت دنیا سیرشدن ندارد؛ مثل محبّت مال و مقام که سیر شدن ندارد.

۞     خلیفهی دوم در دوران حکومتش همراه با تعدادی از لشگریانش از سرزمین یمن عبور میکرد، به فکر افتاد اویس قرنی را که پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم تا آن حد از وی تعریف میکردند، ببیند. در مسیر، کنار نهر آبی چوپان پیری را دید که چهرهاش در اثر آفتاب شدید سیاه‌رنگ شده بود. از وی سراغ اویس را گرفت. پیرمرد که همان اویس بود، پرسید با اویس چه کار دارید؟ گفتند پیامبر اسلام صلّی الله علیه و آله و سلّم در زمان حیاتش بسیار از او سخن میگفت و ما که از صحابهی اوییم، میخواهیم ببینیم اویس کیست. اویس گفت: اگر شما از صحابهی نزدیک پیامبرید و سالها در کنار او بودهاید، به من بگویید کدام دندان پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم در جنگ احد شکست؟ عمر و همراهانش هر چه فکر کردند، به یادشان نیامد. آنگاه اویس دهانش را گشود و دندان شکستهای را در دهان خود نشان داد و گفت: همین دندان بود و همان ساعت که دندان پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم در منطقهی احد شکست، همان دندان من هم در یمن شکست و افتاد. محبّت و یگانگی حقیقی یعنی این.

۞            مودّت میوهی محبّت است. مودّت همان موادّی است که دوستان اهل بیت علیهم السّلام با آن ساخته شدهاند.

۞     وُدّ، میوه‌ی محبّت است. اِنَّ الّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ سَیَجعَلُ لَهُمُ الرَّحمنُ وُدّاً: همانا کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته کردند، به زودی خداوند محبّت آنها را در دلها میافکند.

۞            رغبت، میوهی محبّت است، محبّت میوهی معرفت و معرفت میوهی عبادت.

۞            نور ثمرهی محبّت است.

۞     وقتی حضرت رضا علیه السّلام وارد نیشابور شدند، هر یک از علما و شخصیتهای سرشناس از حضرت علیه السّلام تقاضا کردند مهمان آنها شوند و به خانهی آنها تشریف ببرند. حضرت علیه السّلام فرمودند: من افسار شتر را رها میکنم، در هر منزلی که شتر زانو زد و نشست، من به آنجا میروم. یک پیرزن فقیر وقتی این را شنید، به خود گفت شاید شتر حضرت جلوی خانهی من زانو بزند و حضرت علیه السّلام به خانهی من تشریف بیاورند، لذا خانهاش را آب و جارو کرد و سماورش را آتش کرد و به انتظار نشست. شتر حضرت علیه السّلام جلوی خانهی همین پیرزن زانو زد و حضرت علیه السّلام مهمان او شدند. قربان این  شاید  که از هزارها یقین بهتر است. این  شاید  مال محبّت است. محبّت چیست که شایدش از یقین بهتر است؟

۞            تدیّن و تقدّس اوّلیه که توأم با تدبیر و تکلّف و تصنّع است، پس از پدیدآمدن محبّت، در شخص از بین میرود.

عقل حرف از کفر و ایمان میزند            عشق بیخ کفـر و ایمـان میکنَد

ولایت که وارد شود، دین از بین میرود.

۞     هر چه محبّت زیادتر میشود، عمل کمتر میشود. نیّةُ المُؤمِنِ خَیرٌ مِن عَمَلِه: نیّت مؤمن از عملش بهتر است. مؤمن با نیّت، شریک همهی کارهای خیر است. اَلرَّاضِی بِفِعلِ قَومٍ کَالدّاخِلِ فیهِ مَعَهُم: کسی که به کار قومی راضی باشد همچون کسی است که با آنها در انجام آن کار همراه باشد.

۞     هر قدر محبّت بیشتر شود، چون کیفیت و مغز و اخلاص عمل بیشتر و مقدار آن کمتر میشود، عمل و عبادت انسان کمتر میشود. اگر محبّت کامل شود، فعل و فاعل، که هستی محب است، فانی شده و محبوب جای آن را میگیرد و به مقام بى یَسمَعُ وَ بى یَبصُرُ: با من میشنود و با من میبیند، میرسد.

۞     هر مؤمنی که محبّت و ایمانش بیشتر شد، جرأتش در تقرّب به محبوب و مراعات نکردن بعضی از آداب ظاهری بیشتر میشود، چون نزدیک‌تر شده است و وحشت و اضطراب کمتری دارد: بَینَ الاَحبابِ تَسقُطُ الآدابُ: بین دوستان آداب ساقط میشود.

۞            ولایت چهارچوبها را میشکند و انسان را بزرگ و سینهدار میکند.

۞     دل مثل غنچهی گل است. خداوند غنچهی ولایت و محبّت اهل بیت علیهم السّلام را در سرّ مؤمنین قرار داده است. این غنچه در آغاز سفت است، آفتاب دنیا نمیتواند این غنچه را باز و شکوفا کند. باران رحمت الهی که ببارد و خورشید محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم که بتابد، این غنچه میخندد و باز میشود. این غنچه جز با بوی عطر محمّد و آل محمّد علیهم السّلام نمیخندد. وقتی غنچهی دل انسان با خدا خندید و از خدا و حقیقت نفس خودش راضی شد، دیگر غم او را نمیگیرد. موت غنچهی دل مؤمن را باز میکند. با موت، این گل میشکفد و زیباییش را آشکار و عطرش را پراکنده میکند. هر دلی که خندید، دیگر نه مخلوق او را میشناسد و نه او مخلوق را میشناسد؛ تنها خدا او را میشناسد و او نیز تنها خدا را میشناسد.

۞            محبّت اهل بیت علیهم السّلام آتشی است که همهی آتشها را میسوزاند. محبّت آتش سرد است.

۞            آتش محبّت سرد است و آتش جهنّم را خاموش میکند.

۞     در حدیث حُبُّ عَلیِّ بنِ ابى طالِبٍ حَسَنَةٌ لا تَضُرُّ مَعَها سَیئَةٌ: محبّت علی بن ابی‌ طالب علیه السّلام حسنهای است که با وجود آن هیچ سیئهای زیان نمیرساند. مقصود حبّ حقیقی است که خیلی چیز بزرگی است. حبّ مجازی مقصود نیست که چند تا علی علی بگوید و گرم شود.

۞     اهل محبّت با دل کار میکنند. دل را در اختیار خوبان بگذاری، خلاص میشوی. کار محبّت، سوز و ساز است؛ میسوزاند و میسازد. راه محبّت، فقر و مرض و تهمت و دارد. علی علیه السّلام فرمود: مَن اَحَبَّنا اَهلَ البَیتِ فَلیَستَعِدَّ لِلفَقرِ جِلباباً: هر کس ما اهل بیت را دوست بدارد، باید پوستینی برای فقر آماده سازد.

۞     وقتی محبّت دنیا، اهل دنیا را از غیر دنیا کور و کر ساخته است، آیا این ادّعای بزرگی است که بگوییم اهل الله و مؤمنین از غیر خدا کور و کرند؟ مؤمنین چشمشان از دیدن غیر خدا، کور است و گوششان از شنیدن حرفهای غیر خدایی ـ ‌همچون تهمت و غیبت ـ کر؛ و زبانشان از غیر سخنان خدایی و غیر ذکر خوبان خدا، لال؛ و دستشان از انجام کارهای غیر خدایی ـ مثل زدن بر سر ضعفا ـ شکسته؛ و پایشان از رفتن به راههای غیر خدایی، لنگ و شکسته است.

۞            مؤمن با محبّت جان میدهد و با عشق زنده میشود.

۞            عشق و محبّت فرد را شهید میکند. شهیدِ دوست شدن بهتر از کشته شدن به دست دشمن است.

۞            تمام شیعیان امیرالمؤمنین علیه السّلام سرانجام با محبّت شهید میشوند.

۞     بعضی را ملائک قبض روح میکنند. (اَلَّذینَ تَتَوَفّاهُمُ المَلائِکَةُ: کسانی که ملائکه جانشان را میگیرند.) بعضی را خود عزرائیل قبض روح میکند. (یَتَوَفّاکُم مَلَکُ المَوتِ: ملک موت جان شما را میگیرد.) و بعضی را خود خدا قبض روح میکند. (اَللهُ یَتوفّی الاَنفُسَ حینَ مَوتِها: خدا هنگام مرگ جانها را میگیرد.) عاشق و محب را خود خدا میمیراند.

۞     در حدیث قدسی است که خدا میفرماید: مَن طَلَبَنى وَجَدَنى وَ مَن وَجَدَنى عَرَفَنى وَ مَن عَرَفَنى اَحَبَّنى وَ مَن اَحَبَّنى عَشَقَنى وَ مَن عَشَقَنى عَشَقتُهُ وَ مَن عَشَقتُهُ قَتَلتُهُ وَ مَن قَتَلتُهُ فَعَلَیَّ دِیَتُهُ وَ مَن عَلَیَّ دِیَتُهُ فَاَنَا دِیَتُهُ: آن کس که مرا طلب کند، مرا مییابد و آن کس که مرا یافت، من را میشناسد و آن کس که مرا شناخت، من را دوست میدارد و آن کس که مرا دوست داشت، به من عشق میورزد و آن کس که به من عشق ورزید، من نیز به او عشق میورزم و آن کس که من به او عشق ورزیدم، او را میکشم و آن کس را که من بکشم، خونبهای او بر من واجب است و آن کس که خونبهایش بر من واجب شد، پس خود من خونبهای او هستم.

۞     شهید محبّت، به غسل و کفن نیاز ندارد؛ خداوند او را در حوض کوثر غسل میدهد و با هفتاد جامهی حریر او را دفن میکند. هفتاد جامه هفتاد صفت خوب است که اوّل آنها محبّت امیرالمؤمنین علیه السّلام است، دیگری صدق است.

۞     اَلحُبُّ اِذَا وَصَلَ الشَّغَفُ اِمّا الوَصلُ وَ اِمّا المَوتُ: محبّت وقتی به شغف برسد، یا وصال حاصل میشود و یا محب جان میدهد و میمیرد. شغف پردهی سوم دل است. در وادی حقیقت، وصل و موت هم‌زمان واقع میشود. به همین خاطر حضرت امیر علیه السّلام فرمود: فَمَن یَمُت یَرَنى: هر کس به موت نائل شود، مرا میبیند.

۞     یک اعرابی از پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم پرسید قیامت کی فرا میرسد؟ حضرت صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: برای قیامت چه چیزی آماده ساختهای؟ عرض کرد: نه نمازی، نه روزهای، نه عبادتی و نه عمل صالحی، هیچ چیز دست‌‌پرکن و قابل عرضهای ندارم؛ تنها چیزی که دارم این است که شما را دوست دارم. حضرت صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: اَلمَرءُ یَحشُرُ مَعَ مَن اَحَبَّ: انسان با کسی که دوست دارد، محشور میگردد.

۞     سلطان محمود غلام سیاهی به نام ایاز داشت که خیلی شیفته و علاقمند به او بود. سلطان سالی یک‌بار مهمانی خاصّی برگزار میکرد که فقط مقامات عالی کشوری و لشگری حضور داشتند و در پایان مهمانی هم به هر یک اجازه میداد چیزی از سلطان بخواهند و همانجا دستور میداد خواستهاش را به او بدهند. یک سال که این مهمانی را برگزار کرد و در پایان، هر یک از مقامات چیزی از قبیل پول و طلا و جواهر و باغ و زمین مزروعی و گلّهی اسب و گاو و گوسفند از سلطان خواستند؛ در آخر نوبت به ایاز رسید که کنار دست سلطان نشسته بود. همه چشم دوخته بودند که ایاز با توجّه به اینکه میداند سلطان تا چه حد به او علاقمند است، چه چیزی از او خواهد خواست. سلطان رو به ایاز کرد و گفت: خوب، تو بگو چه میخواهی؟ ایاز سرش را پایین انداخت و بعد از لحظهای دستش را روی شانهی سلطان گذاشت، یعنی من خودت را میخواهم. همه تو را برای نعمتها و هدایایت میخواستند، ولی من خودِ تو را میخواهم. دوست اهل بیت علیهم السّلام، خدا و اولیائش را برای خودشان میخواهد، نه برای نعمتها و عطاهایشان.

۞            خدایا خودت را به ما نشان بده، بگذار قلب ما دچار شما شود و غیر شما از دل ما برود.

۞     خداوند غیور است؛ اگر دل کسی در دام محبّت جز او گرفتار شود، خدا یا عیوب آن را آشکار میکند تا دل از آن برگیرد یا حادثهای میفرستد تا آن را از سر راهش بردارد.

۞            هر وقت در بند محبّت چیزی گرفتار شدیم، با خود بگوییم بهتر از این هم هست. این کار را ادامه دهیم تا از خدا سر در بیاوریم.

۞     در آنچه از احسان و لطف و ستر و مدارا که خداوند با شما کرده، تفکّر کنید تا به محبّت الهی دست بیابید. در حدیث اولی‌الالباب فرمود: اِنَّ اُولِی الاَلبابِ الّذینَ عَمِلُوا بِالفِکرَةِ حَتّی وَرِثُوا مِنهُ حُبَّ اللهَ: هرآینه صاحبان خردهای ناب، فکر خود را به کار انداختند تا اینکه محبّت به خدا را از آن ارث بردند.

۞     تحیّر بالاتر از شوق و انس است. محبّت که خیلی زیاد شد، تحیّر میآید. پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم به خداوند عرضه داشت: ربِّ زِدنى تَحَیُّراً: خدایا بر تحیّرم بیفزا.

۞            محبّت کن، تا محبوب آسمان و زمین شوی.

۞     همهی انبیا و اولیا تقلاّ کردند که خدا را دوست بدارند. امّا پیامبر ما صلّی الله علیه و آله و سلّم از همان اوّل لُنگ انداخت و گفت: کوچک که نمیتواند بزرگ را دوست بدارد؛ لذا من نمیتوانم خدا را دوست بدارم. خداوند فرمود: حالا که این را درک کردی و اقرار نمودی، من تو را دوست میدارم و تو حبیب منی. پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم هم به ما فرمود:  شما هم از من تبعیت کنید تا خدا شما را هم دوست بدارد .

۞            تحبّب یعنی من اهل محبّت نیستم، ولی تقلاّ میکنم که خودم را غالب کنم و از شما حُب بگیرم.

۞            حبّ حقیقی از جانب خداست. از بنده بیشتر از تحبّب، یعنی اظهار محبّت، بر نمیآید و این هم بازتاب حبّ خدا به بنده است.

۞     اصل دین علوی محبّت به اهل بیت علیهم السّلام و دوستان آنها است. آن‌قدر که موالیان ما، ما را دوست دارند، یک هزارمش ما آنها را دوست نداریم. حبّ و محبّت حقیقی از جانب آنهاست و از جانب ما تحبّب و اظهار محبّت است؛ مثل تشکّر. این حبّ آنها به ماست که به صورت تحبّب به خودشان برمیگردد.

۞     درخت طوبی در بهشت در خانهی حضرت زهرا علیها السّلام است و در خانهی هر مؤمنی یک شاخهی آن سر کشیده است و آن مؤمن هر چه میل کند، از همان شاخه بهره میبرد. این شاخه همان محبّت اهل بیت علیهم السّلام است که در دل هر مؤمنی قرار دارد.

۞     الله و اِله و وَلَه همه محبّت است، محبّت امیرالمؤمنین و حضرت زهرا و علیهم السّلام است. آن کس که والِه میکند، حضرت زهرا علیها السّلام است. دیدید با همسر و فرزندانش و با خودش چه کردند و او با وجود همهی مصائب، یک بار از خدا گله نکرد.

۞     چگونه میشود محبّت خدا را بدون حبّ بندگان او در دل داشت؟ در حالی که بندگان خدا از او جدا نیستند، بلکه محبّ خدا به همهی ذرّات هستی عشق میورزد.

به جهان خرّم از آنم که جهان خرّم از اوست        

عاشقم بر همـه عالم که همه عالم از اوست

۞            تعلیم و تعلّم در راه خدا عبادت است و عبادت مقدّمهی معرفت و معرفت مقدّمهی محبّت است.

۞            عبادت و اطاعت محبّت را زیاد میکند. اصل و سرمایهی کل، محبّت است.

۞            خود آدم عشق است. عقل نورالله است و عشق را حفظ میکند.

۞     عقل را داد تا به هدایت آن به آستانهی عشق و به آستانهی ولایت برسی. به آنجا که رسیدی، قطرهی عقل در دریای عشق و ولایت گم میشود. بر در آن آستان نوشته شده است: اُدخُلُوها بِسَلامٍ آمِنینَ: با سلامت و در امنیّت به آن وارد شوید. بر در قبلهی صحن امام حسین علیه السّلام هم این آیه را روی بیرقی نوشتهاند، بر در بهشت هم این آیه نوشته شده است.

۞     عقل ذرّهای از محبّت است که بیرون زده و نمودار شده است. عقل اندازه میدهد و محبّت بیاندازه راه میرود. جنگ محبّت و عقل، جنگ زرگری است؛ مثل جنگهایی که بازیگران تعزیه با هم میکنند و وقتی که تعزیه تمام شد، با رفاقت و یگانگی با هم بر سر یک سفره مینشینند و غذا میخورند.

۞     محبّت و ولایت، دریاست و عقل قطرهای از آن است. اوّل، این دو برای رشد بشر با هم جنگ زرگری دارند، ولی بالأخره یک روز با هم رفیق میشوند و قطرهی عقل میزند به دریای ولایت و محبّت.

۞            فیض کاشانی میگوید:

عشق آمد و عقل را به در کرد    فرزنــد نگر چه با پدر کــرد

 

بس عیـب نهفتـه بود در عقل   عشق آمد و جمله را هنر کرد

 

عشق که آمد، خوب و بد کردنهای عقل به کنار میرود.

در طبیعت، عقل، پدر است و عشق، بچّه، ولی در حقیقت عشق، پدر و عقل بچّه است. همهی آفرینش میوهی محبّت است. خداوند در بیان علّت ایجاد خلقت فرمود: اَحبَبتُ اَن اُعرَفَ: دوست داشتم که شناخته شوم. پس حبّ پدر است. گرچه در ظاهر حبیب خدا فرزند سایر انبیاست، ولی در حقیقت همهی انبیا فرزند او هستند. لذا فرمود: کُنتُ نَبِیّاً وَ آدَمُ بَینَ الماءِ وَ الطّینِ: من پیامبر بودم در حالی که هنوز حضرت آدم علیه السّلام بین آب و گل بود. و فرمود: آدَمُ وَ مَن دُونَهُ تَحتَ لِوائی: آدم و دیگر پیامبران علیهم السّلام در روز قیامت زیر بیرق من خواهند بود.

۞     پیامبر اسلام صلّی الله علیه و آله و سلّم ابوالخیر است؛ پدری است که از پسر به وجود آمده است. همهی پیامبران دیگر عقل بودند، پیامبر ما عشق بود. عقل قطرهای از دریای عشق است. پیامبر ما رَحمَةٌ لِلعالَمین است و همهی عالمیان هر چه دارند، از او به آنها رسیده است.

۞            همهی عقلهای اوّلین و آخرین را که با هم جمع کنی، میشود عشق، میشود محبّت امیرالمؤمنین علیه السّلام و خوبان خدا.

۞     عقل مقدّمهی عشق است. سعدی عقلایی سخن میگوید و حافظ عاشقانه حرف میزند. سعدی مقدّمهی حافظ است و شخص را برای بهره بردن از حافظ آماده میکند.

۞            عقل تنزیل یافتهی عشق است. خود عشق قابل تعریف نیست.

۞     عقل درست میکند و عشق خراب میکند. انبیا درست میکنند و ولایت خراب میکند. انبیا احکام آوردند، حدود را مشخص کردند؛ ولایت همه را بر هم زد. پیغمبر اسلام نماز و روزه و زکات و حجّ و جهاد را آورد و امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود: منم نماز، منم روزه، منم زکات، منم حج، منم جهاد و هرکس محبّت مرا نداشته باشد، اعمالش به درد نمیخورد؛ در نتیجه همه را خراب کرد و خرابات برپا کرد. حضرت امیر علیه السّلام فرمود: پیغمبر اکرم آمد و عقل را حاکم کرد و هر چیز را در جای خودش گذاشت وَ اَنَا اُخَرِّبُهُ: و من همه را خراب میکنم. من پیامبر را در درست کردن یاری دادم؛ امّا پیامبر، به صورت ظاهر، نبود که در خراب کردن مرا کمک بدهد. در رجعت، پیامبر مرا یاری خواهد کرد.

۞     محبوب خدا شدن بالاتر از محبّ خدا بودن است. کسی که محبوب خدا شود، دیگر کاری از دستش نسبت به خدا بر نمیآید، مغلوب و مضطر میشود و دست روی دست میگذارد و یکسره خدا به او خدمت میکند و او غرق در شرم و حیا میشود. خداوند وقتی حبیب و محبوب خود یعنی پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم را آفرید، به او نظر محبّت افکند و او غرق در حیا شد و عرق شرم بر جبینش نشست. از هر یک از آن دانههای عرق، یک پیامبر خلق شد. وقتی پیامبر ما صلّی الله علیه و آله و سلّم محبوب خدا شد و دید هیچ کاری برای خدا از دستش ساخته نیست، محبّتش را متوجّه خلق کرد و همهی آنها را در آغوش محبّت خویش گرفت. خدا هم به او فرمود: قُل اِن کُنتُم تُحِبُّونَ اللهَ فَاتَّبِعُونى یُحبِبکم اللهُ: به مردم بگو اگر خدا را دوست دارید، از من پیروی کنید تا محبوب خدا شوید. از این راه انسان محبوب خدا میشود. محبوب هر کاری بکند، مجاز است. محب دلش میخواهد محبوبش از جای خود تکان نخورد و خودش دائماً به او خدمت کند.

۞            عشق مَجاز، پل و قنطرهی عشق آخرت است.

۞     عشق مَجازی مؤمن را در دنیا شراب میکند، ولی مدّتی که گذشت، از عشق حقیقی سر در میآورد و سرکه میشود. سرکه خوراک علی علیه السّلام است. سرکه برخلاف شراب، مزاج را خنک میکند.

۞     مادرها که از دست بچّههایشان عصبانی میشدند، آنها را نفرین میکردند و میگفتند: خدا به زمین گرمت بزند. چه زمینی از زمین محبّت گرم‌تر و چه دعایی از این نفرین بهتر؟

۞     غیر از اشخاص دیوانه، همه عاشقند، منتها عشقشان کم و زیاد دارد. اینکه در هنگام نگاه به چیزها مژه میزنند، یعنی محبوب من این نیست.

۞     در دنیا غیر از دیوانه‌ها، همه عاشقند و چون عاشقِ معتدلند، ولو اغلب عاشق مَجازند؛ امّا همان عشق هم پیش خدا شریف است. اَلمَجازُ قَنطَرَةُ الحَقیقَةِ: مجاز پلی به سوی حقیقت است. نماز هم که میخوانیم، ظاهرش مَجاز است. علم و معرفت، هم جنبهی مَجازی دارد و هم جنبهی حقیقی. غیر از دیوانه کیست که بدون حب راه برود؟ جز دیوانه بقیهی مردم با مَجازشان زندگی میکنند و همان مَجاز را نباید رها کنند. ائمّه علیهم السّلام فرمودند:  از ما نیست کسی که دنیا را برای آخرت یا آخرت را برای دنیا رها کند . یعنی طبیعتت را تعطیل نکن و راهت را برو، منتها ملایم راه برو. مَجاز هم از حقیقت سر در میآورد. وقتی هم که شخص برای تأمین مایحتاج زن و بچّهاش کار میکند، برای خداست و خدا او را به راه انداخته است که به زن و بچّهاش رزق بدهد. منتها ای کاش این حقیقت را میدانست و به آن توجّه داشت و در نتیجه شنگول و خوش به دنبال کار میرفت و نمیگفت گرفتار زن و بچّه شدهام.

۞     در فصل بهار، خصوصاً در مناطق گلخیزی مثل اصطهبانات فارس که باغهای گل محمّدی زیادی برای گلابگیری وجود دارد، بلبلها روی شاخههای گل مینشینند و آواز میخوانند. صبحهای زود در کوچه‌باغها، زیر درختان گل، جنازههای بلبلهایی را میتوان دید که از سر شب تا صبح آن‌قدر آواز خواندهاند که جان دادهاند. محبّین در آغاز راهشان، مثل بلبلها محبّتشان توأم با شور و غوغاست.

پروانهها در تاریکی شب به گرد شعلهی شمع میگردند. ابتدا که هنوز چشم پروانه به نور شمع عادت نکرده است، نور شمع چشمش را میزند و لذا بعد از مقداری گشتن به گرد شمع، به محلّ تاریکی پناه میبرد و چشمش را باز و بسته میکند تا دوباره قوّت بگیرد و نزد شمع بیاید و گرد شعلهی آن طواف کند. سرانجام پروانه خود را به شعله میزند و میسوزد و جانش را تقدیم شمع میکند و جنازهی سوختهاش به پای شمع میافتد. دوستان اهل بیت علیهم السّلام در ادامه‌ی راهشان مثل پروانه، بدون سر و صدا گرد شمع وجود اهل بیت علیهم السّلام میچرخند و خود را به شعله میزنند و جانشان را تقدیم محبوبشان میکنند و جسد سوختهای از آنان بر جا میماند.

شمع در تاریکی شب بدون سر و صدا و در سکوت میسوزد و روشنایی میدهد و آب میشود و جنازهای هم از آن بر جا نمیماند. اهل بیت علیهم السّلام در طریق محبّت خدا مثل شمع میسوزند و آب میشوند و روشنایی میدهند و جنازهای هم از آنها باقی نمیماند. لذا در روایات داریم جسد آنان بیش از سه روز در قبر نمیماند و پس از آن به روحشان ملحق میشود و اگر بعد از سه روز قبرهایشان را بشکافند، چیزی در آن یافت نمیشود؛ قبر آنان در دلهای محبّان و شیعیان ایشان است.

۞    در طریق عشق و محبّت به محبوب، بلبل سر و صدا دارد و در کنار گَُل آن‌قدر چَه‌‌چَه میزند تا جان میدهد و میافتد. پروانه بی سر و صدا گرد شعلهی شمع میچرخد و خود را به آتش میزند و جانش را تحویل شمع میدهد و میافتد، ولی جسدی از او باقی میماند. امّا شمع بیصدا میسوزد و آب میشود و جسدی هم از آن باقی نمیماند.

۞     هر جا تشییع جنازهای از دوستان اهل بیت علیهم السّلام دیدی، همراه جنازه برو تا تو هم از آن پروانه جان‌ دادن به محبوب را یاد بگیری. دوستان برجسته و شیعیان کامل که رنگ اهل بیت علیهم السّلام را گرفتهاند، شمعند. شمع بیصدا و با تکانهای سر شعلهاش با پروانهها حرف میزند و به آنها میگوید هر گناهی داری، مأیوس نشو و بیا که تو را میپذیرم. اگر باد غرور و طغیان بوزد، شمع را خاموش میکند. اهل بیت علیهم السّلام که صاحب شمعها هستند، مراقبند شمعها در اثر باد خاموش نشوند و اگر احیاناً بادی برخاست و شمعی خاموش شد، دوباره آن را روشن میکنند. شمعها جسدشان تربت است و در قبر هم زنده و سالم میماند.

۞     در مورد بزرگان که هر چه به مقصد محبّت داشته باشند، اظهار و ابراز نمیکنند، تعبیر حب به کار میرود. در مورد کسانی که کوچک‌ترند و محبّتشان را اظهار میکنند و از خود بیخود میشوند، تعبیر عشق به کار میرود. بزرگان هر چه از معرفت و محبّت که میخورند، دستی به سبیلشان میکشند و میگویند ما که چیزی نفهمیدیم.

۞     گاهی به جلسه که میآییم، خودمان را در منزل یا مسجد یا بازار جا میگذاریم و میآییم. ائمّه علیهم السّلام خودِ شیعیان و دوستانشان را میخواهند، عملشان و پولشان را نمیخواهند. انشاءالله ما هم خودِ ائمّه علیهم السّلام را بخواهیم، نه اینکه آنها را به خاطر نعمتهای دنیوی و حتّی اخروی که به ما میدهند بخواهیم. سعی کن هر جا میروی، خودت همراه خودت باشی و آن را جا نگذاری. اگر اینگونه باشی، جان دادن هم راحت میشود؛ یعنی محبّتت را مواظب باش. هر جا میخواهی برو و حقّش را ادا کن و بیا بیرون، ولی خودت را جا نگذار.

۞     بچّههای کوچک با دست و پایشان بازی میکنند، ولی دلشان مرتّب است و همراهشان است. امّا بزرگها دست و پایشان خیلی منظّم است، ولی دلشان بازی میکند و همراهشان نیست. البته دوستان امیرالمؤمنین علیه السّلام دلهایشان خیلی گرفتار نیست، اگر کمی مواظبت کنند، راحت میشوند.

۞     صلوات همان محبّت و دوستی است و همهی اوّلین و آخرین در صلوات غرقند. هر عبادتی که هر کس میکند، همان صلوات است. شنیده بودم در آخرالزّمان مردم با صلوات چیز میخرند. هر چه انتظار کشیدم، دیدم اینطور نشد. امّا این اواخر متوجّه شدم از بچّگی با صلوات خریدیم و خوردیم. دو کاسب در محلّهی ما بود، من از کاسبی خرید میکردم که دوستش داشتم و او هم مرا دوست داشت. پس با صلوات میخریدم. از نانوایی نان میخریدم که خوش‌اخلاق بود و دوستش داشتم. دو نفر آمدند چیزی از من بخرند، به آن یک فروختم که دوستش داشتم. در مجلس روضه پای وعظ کسی مینشستم که دوستش داشتم. در شیرخوارگی از سینهی کسی شیر میخوردم که دوستش داشتم. پس همهی عمر با صلوات خریدیم و فروختیم. همهی دوستان و شیعیان امیرالمؤمنین علیه السّلام از بچّگی با صلوات راه میروند.

۞     دست بر سر یتیمی بکشی، خدا دوستت میدارد. مظلومی را یاری کنی، خدا دوستت میدارد و . این قبیل کارها را آن‌قدر انجام بده تا یقین کنی که خدا و خوبان دوستت دارند. وقتی یقین کردی که خدا دوستت دارد، مثل پرندهای میشوی که ابتدا از دست آدمیان فرار میکرد؛ امّا چند وقت که صاحبخانه به او آب و دانه داد، به او محبّت پیدا کرد و دیگر از اطاق او بیرون نرفت و هر کاری که صاحبخانه با او کرد، باز هم از او جدا نشد و فرار نکرد. علّتش این بود که فهمیده بود صاحبخانه دوستش دارد.

۞     دستگاه خدا که از دستگاه حضرت یوسف کمتر نیست. یکی از همزندانهای یوسف خوابی جعل کرد و تعبیرش را از یوسف پرسید. وقتی یوسف تعبیر کرد، آن زندانی گفت دروغ گفتم و خواب را از خودم ساخته بودم. یوسف گفت: قُضِیَ الاَمرُ، یعنی کار از کار گذشت و آنچه گفتم، واقع خواهد شد. ما هم چند بار دروغی به خدا گفتیم دوستت داریم. بعد که ابتلائات و تبعات این دوستی ظاهر شد، گفتیم خدایا دروغ گفتیم. خداوند فرمود: قُضِیُ الاَمرُ: یعنی کار از کار گذشت و به جمع دوستان ما ملحق شدی.

۞            تا دل داریم، عین‌‌الیقین است. همین که دلبر آمد و دل را گرفت و خود به جای آن نشست، حقّ‌‌الیقین است.

۞            محبّت اصل دین است. امر و نهی به فروع دین تعلّق میگیرد؛ امّا اصول دین امر و نهی بردار نیست. اگر کسی بر اساس محبّت به خدا و اهل بیت علیهم السّلام کاری میکند، ولو یک جُل کهنه به ضریح یک امامزاده گره میزند، نکند به او امر و نهی کنی.

۞            دو نفر مؤمن که یکدیگر را دوست دارند، آن یک ایمانش افضل از دیگری است که محبّتش به دیگری بیشتر است.