Get the Flash Player to see this player.

time2online Joomla Extensions: Simple Video Flash Player Module

  کانال تلگرام اهل ولاء کانال تلگرام اهل ولاء اینستاگرام اهل ولاء


شنبه ۳ آذر
۱۴۰۳

21. جمادي‌الاول 1446


23. نوامبر 2024






موت و فنا
تالیفات استاد - کتاب مصباح الهدی

 

موت و فنا

۞            بهترین عمل صالح، موت است. اَلاِنتِظارُ اَشَدُّ مِن المَوتِ: انتظار شدیدتر از موت است.

۞            منزل موت آخرین منزل دنیا و اوّلین منزل آخرت است.

۞            موت همراه ماست، جسم ما موت است.

۞     موت، همیشه همراه ماست. وقتی میخوابیم، گویا میمیریم و آن را تمرین میکنیم. وقتی نََفَس را بیرون میدهیم، در حقیقت میمیریم و با نَفَس دیگر ادامهی حیات میدهیم.

۞     موت خیلی نزدیک است. تا ذکر موت کنیم، مردهایم. قُولُوا لا اِلهَ (موت) اِلاَّ اللهُ (حیات) تُفلِحُوا. خداوند میفرماید: خَلَقَ المَوتَ وَ الحَیوةَ لِیَبلُوَکُم اَیُّکُم اَحسَنُ عَمَلاً. موت و حیات را مثل دو توپ آفرید تا معلوم شود که کدام بهتر بازی میکنند. جایزهاش مُحَمَّدٌ رَسولُ ‌الله و عَلیُّ وَلىُّّ ‌‌الله است. کسی که ایمان به قلبش رسید، مرده است. باید به موت تن داد، نه اینکه فوت کرد. دست از آمال و آرزو که برداشتی، موت است.

۞            تصمیم به موت، موت است.

۞            به سرّ خودت بگو آرام شو، تا هر چه نیّت و اراده و آمال دارد، برود و تو آرام با خدای خودت بنشینی.

۞     امام سجّاد علیه السّلام به خداوند عرضه داشت: اَللّهُمَّ ارزُقنِی التَّجافِیَ عَن دارِ الغُرُورِ وَ الاِنابَةَ اِلى دارِ الخُلودِ وَ الاِستِعدادَ لِلمَوتِ قَبلَ حُلُولِ الفَوتِ: خدایا به من روزی بفرما پهلو خالی‌‌کردن از زیر بار

خانهی فریب و دروغین را، یعنی دنیا، و روی‌ آوردن به سوی خانه‌ی جاودانی را، یعنی آخرت‌، و آمادگی برای موت را قبل از اینکه فوت فرا برسد. موت غیر از فوت است. فوت وقتی است که شخص جان میدهد و جنازهاش را دفن میکنند. موت قطع دلبستگی به دنیاست.

۞     در جوانی اسبی داشتم، وقتی سوار آن میشدم و از کنار دیواری عبور میکرد و سایهی آن به دیوار میافتاد، اسبم به آن نگاه میکرد و خیال میکرد اسب دیگری است، لذا خرناس میکشید و سعی میکرد از آن جلو بزند، و چون هر چه تند میرفت، میدید هنوز از سایهاش جلو نیفتاده است، باز هم به سرعتش اضافه میکرد تا حدّی که اگر این جریان ادامه مییافت، مرا به کشتن میداد. امّا دیوار تمام ‌شد و سایهاش از بین ‌رفت و آرام ‌گرفت.

در دنیا وقتی به دیگران نگاه کنی، بدنت که مَرکب توست، میخواهد در جنبههای دنیوی از آنها جلو بزند و اگر از چشم و هم‌چشمی با دیگران بازش نداری، تو را به نابودی میکشد.

بالأخره آن اسب مُرد؛ مُرد که مُرد. چنان مُرد که وقتی به مُردهها نگاه میکنم، آنها را مرده نمیدانم و هیچکس را مرده نمیشناسم.

۞            ادب و تواضع نسبت به خدا و اولیائش و نسبت به برادر ایمانی، موت است.

۞            در تواضع همه چیز هست،  نمیدانم  و  نمیتوانم  همان موت است.

۞     سبب ظهور ادب، اصل ایمان است. هر چه ایمان بیشتر شود، ادب کاملتر میشود. نهایت ادب موت است. ایمان کامل، موت حقیقی در مقابل حق‌تعالی است. حقیقتِ مُوتُوا قَبلَ اَن تَمُوتُوا: قبل از اینکه مرگ به سراغ شما بیاید، تن به موت بدهید، همان تفویض و ادب کامل است.

۞            موت یعنی سکوت. فَاستَمِعُوا لَهُ وَ أَنصِتُوا: به قرآن گوش بسپارید و سکوت کنید.

۞            جان دادن، راحتتر از ساکت نشستن است.

۞     راه ایمان، راه موت و فنا است. در این راه به اختیار خودت میمیری و به مقدّرات الهی تن میدهی و مشقّات دنیا را تحمّل میکنی.

۞     موت همان تسلیم شدن به ارادهی حق و از خود نظریه نداشتن و اعتراض نکردن است. عبد مؤمن بین دو دست جمال و جلال خداوند همچون جنازهی مرده بین دو دست مردهشوی است که به هر طرف بخواهد، میچرخاند و جنازه ایستادگی و اعتراض و نظریهای ندارد. اَلعَبدُ کالمَیِّتِ بَینَ یَدَی الغَسّالِ: عبد مثل جسد مرده بین دو دست مردهشوی است. قَلبُ المُؤمِنِ بَینَ اصبَعَینِ مِن اَصابِعِ الرَّحمنِ یُقَلِّّبُها کَیفَ یَشاءُ: قلب مؤمن بین دو انگشت از انگشتهای خدای رحمان است که هر طور بخواهد، آن را میگرداند.

۞     همانطور که برای نوزاد، پدر و مادر پیش از تولّدش لباس تدارک میبینند و تهیّه میکنند، برای کسی که به موت نائل میشود هم لباس تقوا و لباس رضا آماده کردهاند.

۞            حبّ دنیا را از دل بیرون انداختن، موت است.

۞     همین قدر که از مردم قطع طمع کردی، همین موت است. طمع به دنیا که آمد، متولّد شدی و طمع را که بریدی، به موت نائل شدی.

۞      در دنیا هیچ لذّتی بالاتر از موت و تن دادن و آمادگی برای مرگ نیست. أکثِرُوا ذِکرَ هادِم اللَّذاتِ: هادم اللّذات را بسیار یاد کنید. موت آن‌قدر شیرین است که همهی شیرینیهایی که مؤمن در طول عمر چشیده را در کام او بیمزه میکند.

۞     موت، هادم لذّات است. برای اهل دنیا، موت به خاطر تلخی طعمش در کام آنها، از بین برندهی تمام لذّتها و خوشیهای دنیا است. امّا برای مؤمن و اهل آخرت، موت آن‌قدر شیرین است که خوشیها و لذّتهای دنیا، در برابر آن کوچک و محو و منهدم میشود.

۞     موت برای دوستان اهل بیت علیهم السّلام آن‌قدر شیرین و لذیذ است که با نزدیک شدن آن مست میشوند. به همین خاطر به آن سکرات گفته میشود.

۞     اَلنَّومُ اَخُ المَوتِ: خواب، برادر کوچک موت است. قرآن هم فرمود: اَللهُ یَتَوَفَّی الاَنفُسَ حینَ مَوتِها وَ الَّتى لَم ‌‌تَمُت فى مَنامِها: خداوند افراد را هنگام مرگشان قبض روح میکند و کسی را که مرگش فرا نرسیده است، هنگام خوابیدنش. به همین خاطر مستحب است که هنگام بیدار شدن از خواب این دعا خوانده شود که: اَلحَمدُ ِللهِ الذّی أحیانى بَعدَ ما اَماتَنى وَ اِلَیه النُّشُورُ، اَلحَمدُ ِللهِ الَّذی رَدَّ عَلَیَّ رُوحی ِلاَحمَدَهُ وَ اَعبُدَهُ: سپاس خدایی را که پس از آنکه مرا میراند، زندهام کرد و رستاخیز به سوی اوست. سپاس خدایی را که روحم را به من بازگرداند تا او را سپاس گویم و عبادت نمایم. هر قدر خوابیدن لذّتبخش و راحتیآور است، برای مؤمن موت چندین برابر آن شیرین و راحتیآور است.

۞            کسی که به موت رسید، از قیامت سر در میآورد.

۞     نوزاد بعد از تولّد گریه را سر میدهد؛ یعنی اینجا که آمدهام، جای بدی است. لذا بلافاصله راه برگشت را در پیش میگیرد و به موت رو میآورد. هر نَفَس قدمی رو به موت است. همه رو به موت میروند، منتها غیر مؤمن جان میکنَد و مؤمن خودش جانش را تقدیم میکند. دائماً توی موت زندگی میکنیم و رو به موت میرویم. وقتی نماز میخوانی، وقتی اَللهُ ‌‌اَکبَر و لا اِلهَ‌‌ اِلاَّ الله میگویی، از مال و از جان و از وقتت که میگذری، همهی اینها موت است. اگر این کارها را با محبّت انجام دهی، از آن لذّت هم خواهی برد.

۞     آمادهی مردن شویم. اوّل موت است و بعداً ملاقات. امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود: فَمَن یَمُت یَرَنى: هر کس میمیرد، مرا ملاقات میکند. تا نمیریم، یعنی تن به موت ندهیم و از آمال و آرزوها دست نکشیم، ملاقات حاصل نمیشود.

۞     این را شنیدی که حضرت امیر علیه السّلام فرمود:  هر کس بمیرد، من را میبیند ، ولی این را نشنیدی که فرمود هر کس که من به او نگاه کنم، جانش را با رضا و رغبت تقدیم میکند و به موت نائل میشود.

۞            وقت جان دادن خیلی خوب وقتی است؛ هنگام تجلّی خداست.

۞     شب اوّل قبر، شب زفاف حقیقی مؤمن است، چون به وصال محبوب میرسد. وقتی مؤمن را در قبر میگذارند، به او گفته میشود: نَم کَنَومِ العَرُوس: بخواب مثل خوابیدن عروس. خدا نکند عروس غمناک به حجله برود. اگر آمال و آرزوها را کم کنیم و تقوا پیشه کنیم، شادمان موت را ملاقات میکنیم.

۞     بسیاری از مردم برای یک شاهی پول دنیا جانشان را میدهند. شما که برای ملاقات خدا و خوبان خدا جان میدهید، جانتان را خیلی گران میفروشید.

۞     آقا سیّد جمال گلپایگانی وقتی داشت مرحوم میشد، با سرور و بهجت اشعار حافظ را با آواز میخواند و میگفت چهل سال است پشت در ایستادهام و منتظر چنین روزی بودهام، پس امروز که در باز میشود، چرا خوشحال نباشم و آواز نخوانم؟

۞            اِنّا ِللهِ وَ اِنّا اِلَیهِ راجِعُونَ مثل اسم عبور است؛ همهی غمها را باطل میکند و همهی راهبندانهای به سوی خدا را باز میکند.

۞            وقتی با حضرت عزرائیل رفیق شوی، غصّههایت کم میشود.

۞            هیچ چیز را مثل موت نمییابی که غم و غصّهها را از بین ببرد و عداوتها و کینهها را از میان بردارد.

۞            موت را که بپذیری، همهی غم و غصّهها میرود و بیاثر میشود.

۞     تا با فطرتت تماس نگیری و به ذات احدیّت اقرار نکنی، آرامش نمییابی. باید با انبیا و اولیا تماس بگیری تا هم در این دنیا آرام شوی و هم در جهان دیگر. وقتی کسی به موت نائل شود، با فطرت خدایی تماس میگیرد.

۞            ذکر موت، دنیا را در نظر کوچک میکند و آخرت را بزرگ.

۞     مؤمن از دنیا که میرود و به موت نائل میشود، از شهوات و غضب که او را گرم میکردند، خلاص و کاملاً خنک میشود؛ به نحوی که وقتی جنازهی او را با آب سرد دنیا هم میشویند، فریاد میزند این آب داغ چیست که روی بدن من میریزید؟

۞     امیری به درباریانش گفت یک گوسفند دارم که میخواهم آن را به یکی از شما بسپارم که تا سال آینده از آن نگهداری کند و سال بعد بدون اینکه ذرّهای تغییر کرده و چاق یا لاغر شده باشد، به همین وضع امروز به من بازگرداند. همه گفتند این شدنی نیست، چون اگر به آن علف بدهیم، چاق میشود و اگر ندهیم، لاغر میشود. فرد دانایی از بین آنها قبول کرد و سال آینده گوسفند را نزد امیر آورد و همه دیدند که ذرّهای تغییر نکرده است. امیر از او پرسید چه کردی؟ آن فرد دانا گفت: من هر روز هر چه گوسفند علف میخواست به او میدادم که بخورد، ولی در آخر روز یک بار یک گرگ را از جلوی او عبور میدادم و با دیدن گرگ تمام گوشتهایی که در اثر خوراکیها بر تن گوسفند اضافه شده بود، آب میشد. این است که بعد از یک سال، گوسفند ذرّهای تغییر نکرده است. خداوند هم با دوست اهل بیت علیهم السّلام همین کار را میکند، یعنی آنچه از لذّتهای دنیوی که میبَرَد و احتمالاً گناهانی که در اثر گرایش به دنیا مرتکب میشود را با جلوههای موت از قبیل فقر و بیماری و آبروریزی و که هر چند وقت یک‌بار برای او پیش میآورد، زائل میکند و در نتیجه در پایان عمر او را همانطور از دنیا به آخرت منتقل میکند که روز اوّل تولّد وارد دنیا کرده بود. البته اگر دوست اهل بیت علیهم السّلام خودش هر روز مقداری به موت فکر کند، دیگر نیازی به پیش آمدن آن آثار موت در زندگی‌اش نخواهد بود.

۞     در کتاب خوانده بودم و خودم هم در ایام جوانی که زراعت داشتم، تجربه کردم که اگر پوست گرگ را باریک ببُرند و با آن الک درست کنند و بذر را با آن الک کنند، زراعت دیگر آفت نمیزند. آن‌قدر گرگ قوی است که آفتها مثل ملخ و سن از زراعتی که بذرش با پوست گرگ تماس پیدا کرده است، میترسند. موت را هم مثل گرگ تصّور کنید؛ البته جسارت به موت نشود، چون موت بسیار شریف است؛ امّا از این نظر میتوان موت را به آن مثل زد که اگر کسی با موت تماس پیدا کند، دیگر هیچ آفتی به او نخواهد رسید و شیطان و دنیا و نفس، دیگر نخواهند توانست به او آسیب برسانند.

۞     قبل از موت هر چه بگوییم، غیبت است. تا نمیریم، میزان و ترازو را نمیبینیم و هر چه بگوییم، به انحراف میرود. (علیٌّ میزانُ الاَعمالِ: علی علیه السّلام میزان اعمال است.) بعد از موت هر چه بکنیم، قشنگ است.

۞     حضرت عیسی علیه السّلام فرمود: لَن یَلِجَ مَلَکُوتَ السَّمواتِ مَن لَم یُولَد مَرَّتَینِ: کسی که دوبار متولّد نشده است هرگز به ملکوت آسمانها داخل نمیشود؛ یک تولّد از رحم مادر و یک تولّد از رحم طبیعت. پیامبر ما صلّی الله علیه و آله و سلّم هم فرمود: مُوتُوا قَبلَ اَن تَمُوتُوا: قبل از اینکه با فرا رسیدن فوت، اضطراراً به موت نائل شوید، به اختیار خود تن به موت بدهید. هر دو سخن اشاره به یک حقیقت است.

۞     آمادگی موت خوب است، نه زود مردن. بعد از این آمادگی، عمر دنیا بسیار پرارزش خواهد بود. حضرت امیر علیه السّلام فرمود: یک ساعت دنیا را به همهی آخرت نمیدهم. آمادگی باید داشت، نه عجله برای مردن.

۞     اَلعَجَلَةُ مِنَ الشَّیطانِ: عجله از شیطان است. برای مردن عجله نداشته باشید، ولی سرعت خوب است؛ یعنی آمادگی رفتن را تهیّه کنید. سارِعُوا إلى مَغفِرَةٍ مِن رَبِّکُم وَ جَنَّةٍ: به سوی آمرزش پروردگارتان و بهشت سرعت بگیرید.

۞     جان دادن بهتر از جان کندن است. مؤمن جانش را با محبّت تقدیم میکند و جان کافر را با زور میگیرند. حالا که هر چه دنیایی است، بالأخره رفتنی است، چه بهتر که خود آدم آن را به دوست تقدیم کند و در راه خدا بدهد.

۞     جان اشقیا را میکنَند، دوستان اهل بیت علیهم السّلام خودشان جانشان را میدهند. بعضی از دوستان اهل بیت علیهم السّلام چند هزار سال است جانشان را کف دستشان گرفتهاند که تقدیم کنند و هنوز نوبتشان نرسیده است. آنها التماس میکنند تا امانتی را که گرفته بودند، از آنها پس بگیرند. خدا خدایی خودش را در عبد مخفی کرده است و امانت همین است. انسان امانت خدایی را گرفت، چون ظلوم و جهول بود؛ یعنی چون ناقلا بود، نه اینکه ظالم و جاهل بود. حالا دوستان اهل بیت علیهم السّلام میخواهند این امانت را پس بدهند. چند هزار سال انتظار آنها هم ناشی از حالت روحی آنهاست که از بس خالص است، یک ساعتش چند هزار سال است. مثل کسی که چند ثانیه خواب میبیند، ولی در عالَم رؤیا صد سال حادثه را مشاهده میکند.

۞            موت که آمد، نگو فرصت بده سرم را شانه کنم و بعد راه بیفتم. راه بیفت؛ هنگام رفتن، خودِ باد سرت را شانه میکند.

۞     اَلنّاسُ نِیامٌ، یعنی فراموش‌کارها و اهل طبیعت خوابند. شیعیان خواب‌آلودهاند، بین خواب و بیداری‌اند. اهل کمال که به موت تن دادهاند، بیدارند. فَاِذا ماتُوا انتَبَهُوا: پس هنگامی که به موت نائل شوند، بیدار میشوند.

۞     قرآن کریم فرمود: هَل یَستَوِی الَّذینَ یَعلَمونَ وَ الَّذینَ لا یَعلَمونَ: آیا آنها که میدانند با آنها که نمیدانند برابرند؟ یعنی آیا بیدارشدهها با کسانی که بیدار نشدهاند، یکسانند؟ پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: اَلنّاسُ نِیامٌ فَاِذا ماتُوا انتَبَهُوا: مردم درخوابند؛ وقتی به موت نائل شوند، بیدار میشوند. کسی که به موت نائل شود، چشمش باز میشود و هشیار میشود و دستگاه خدا را سیاحت میکند. انسان تا بیدار شد، دیگر نان و آب و شکم و فرج میروند و تمام میشوند. اگر هم میخورد، با بقیه همراهی میکند. غذاهای دنیا و عبادتهای ظاهر را دیگر خیلی احتیاج ندارد؛ او از جای دیگری غذا میخورد. پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: سِیاحَةُ اُمَّتى فى شَهرِ الله: سیاحت امّت من در ماه خداست. این شهری است که از دنیا نجات پیدا کرده است و دیگر همهی ماههایش شهرالله است. امیرالمؤمنین علیه السّلام شصت و سه سال عمر کرد و در طول این مدّت فقط بیست و چهار من نان جو خورد؛ همین را هم برای همراهی با دیگران خورد و الاّ حیات و بقایش موکول به این خوردنها نبود.

۞     انسان به قبرستان که برود، سبک میشود و غم دنیا از او برداشته میشود. دیدار مؤمنی که به موت تن داده باشد هم همینطور است.

۞     در دوران جوانی روزی به نوجوانی برخوردم که به کمال معنوی رسیده بود و از اهالی دولاب بود و او را میشناختم. پرسید از کجا میآیی؟ گفتم برای زیارت اهل قبور به قبرستان رفته بودم. وی پاسخ داد شما که به زیارت اهل قبور میروید، پس به خانهی ما هم برای دیدن بیایید. او تلویحاً گفت اهل کمال که به موت نائل شدهاند، حضور در محضرشان اقلاًّ آثار و برکات زیارت اهل قبور را که در روایات بشارت داده شده است، دارد.

۞            خود را مهمان خدا ببینید تا به موت نائل شوید.

۞     احسان و محبّت، بُرندهتر از شمشیر است و زودتر انسان را شهید میکند. اگر به احسان خدا واقف شوی، عاشق او میشوی و اگر عاشق شدی، عشق تو را شهید میکند. بهترین راه نیل به موت این است.

۞     بهترین ذکر و یاد در این دنیا موت است. پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: اَکثِرُوا ذِکرَ هادِمِ اللَّذاتِ: هادم اللّذات را زیاد یاد کنید.

۞     ایاز به علّت توجّه و علاقهی شدید سلطان محمود به او، به شدّت مورد حسادت مقامات دربار بود. یک بار نزد سلطان سعایت کردند که ایاز هر روز قبل از اینکه به دربار و به حضور سلطان بیاید، به منزلی میرود و گویا از کسی دستور میگیرد و شب هم که از حضور سلطان مرخّص میشود، سر راه به همان منزل میرود و گویا اخبار دربار را به آن شخص گزارش میدهد. سلطان دستور داد آن منزل را تفتیش کنند. مأموران وقتی وارد آن منزل شدند، دیدند تنها یک اتاق خالی دارد که در آن یک پوستین شبانی به میخ آویزان است. خبر را برای سلطان آوردند. ایاز که به خدمت سلطان آمد، سلطان قضیه را از او استفسار کرد. ایاز گفت: آنچه در آن اتاق آویخته است، پوستین شبانی من است که قبل از آشنایی با سلطان بر تن میکردم و چوپانی میکردم. هر روز قبل از اینکه به دربار بیایم، به آن اتاق میروم و آن پوستین را بر تن میکنم و به خودم میگویم ایاز خودت را گم نکنی و فراموشت نشود که تو همان چوپان فقیر و بیکسی؛ هر چه داری، از برکت سلطان است. شب هم یک بار دیگر همین را به یاد خودم میآورم تا خودم را گم نکنم و حقّ سلطان را فراموش نکنم. خوب است دوست اهل بیت علیهم السّلام هم روزی یکی دو بار پوستین موت و فنا را بر تن کند و به یاد بیاورد که هر چه دارد، عطای خداست و از خودش هیچ چیز ندارد؛ چه مادّی و چه معنوی.

۞     یُحیى وَ یُمیتُ وَ یُمیتُ وَ یُحیى وَ هُوَ حَیٌّ لا یَمُوتُ: زنده میکند و میمیراند و میمیراند و زنده میکند و او زندهای است که نمیمیرد. هُوَ یعنی انسانی که دو بار مرگ و زندگی را طی کرده است؛ لذا دیگر مرگ ندارد. در حدیث است که موت را در قیامت به ‌صورت گوسفند سیاهی سر میبرند.

۞            در بهشت موت را سر میبُرند و عدم و فنا را نابود میکنند.

۞            وظیفهی ما مردن و کار او حیات دادن است.

۞            موت امری تدریجی است و مراتبی دارد. ممکن است کسی بدنش مرده باشد، ولی خودش هنوز متوجّه نشده باشد که مرده است و به تدریج در عالم قبر و برزخ از تخیلات دنیا خلاص شود و موت را بپذیرد. تا چند روز پس از مرگ، برخی علائم حیاتی مثل رشد موها و ناخنها در بدن مرده ادامه مییابد. جسد مرده را که دفن میکنند، تدریجاً میپوسد تا خاک شود. خاک مرده هم مدّتی زمان لازم دارد تا به خاک زنده و معمولی تبدیل شود. بنابراین موت مراتبی دارد که به تدریج حاصل میشود و ممکن است کسی به مرتبهای از آن نائل شده باشد، ولی هنوز به مراتب بالاتر از آن نرسیده باشد.

۞     این‌طور نیست که تا مؤمن جان داد و دفنش کردند، کار تمام شد. مردن تدریجی است. حتّی مو و ناخنهای مرده تا مدّتی در قبر رشد میکند؛ وقت جان دادن فقط مغزش خالی میشود و تنها یک دستگاهش میخوابد؛ امّا تا به طور کامل بمیرد، خیلی کار دارد؛ باید پوستش، گوشتش، استخوانش و موهایش همه خاک شوند. وقتی هم که خاک شدند، خاک مرده است و تا به خاک عادی تبدیل شود، زمان زیادی طول میکشد. پس مردن امری تدریجی است و از لحظهی تولّد از رحم مادر شروع میشود تا به نهایت خود برسد. از همان بچّگی پستان مادر را که رها کردی، مُردی. به همین ترتیب در طول عمرت هر چه را رها کردی، مُردی. تا در رحم مادر به بچّه جان داده میشود، شروع میکند به تقلاّ کردن و جان کندن. بعد از تولّد هم در طول زندگی‌اش مشغول تقلاّ کردن است و خودش هم میگوید دارم برای مثلاً پول درآوردن یا درس خواندن جان میکَنم. همهی مردم دنیا دارند جان میکنند. شما هم که برای رسیدن به کمال جلوی غذا و خواب خود را میگیرید، دارید جان میکَنید.

۞     هر چه ما خواستیم، خدا گفت نه. اوّل نمیخواستیم بمیریم، خدا گفت باید بمیری. بعد که تن به موت دادیم و طالب موت شدیم، خدا گفت تو را برای حیات آفریدم نه برای موت. تن به فنا که دادیم، خدا گفت تو را برای بقا آفریدم، نه برای فنا.

۞            زنده شدن در این دنیا خوب است. روحی که در این دنیا به هنگام عبادت و به انسان دمیده میشود، بسیار بالاست.

۞     هفتاد سال است از موت حرف میزنم. از طفولیت از موت حرف میزدم. بعضی وقتها در صحبت حاشیه هم میروم؛ امّا اصل صحبتم موت است.

۞     موت، همچون سوختن پروانه است و فنا، همچون سوختن شمع. پروانه جسد دارد؛ امّا شمع آب میشود و چیزی از او باقی نمیماند.

۞     جوانی پدر ثروتمندی داشت و پیوسته از او پول میگرفت و با رفقایش قماربازی میکرد و آنها هم پولهایش را از او میبردند. یک بار جوان به رفقایش گفت: شما که هر چه پول دارم در قمار از من میبرید، لااقل کمی آرامتر بازی کنید تا بازی طول بکشد و من لذّت قماربازی با شما را بیشتر احساس کنم.

۞            ما از خود چیزی نداریم، چیزهایی را هم که خدا و خوبان خدا به ما دادهاند، خودشان با ما قمار میزنند و از ما میبرند. ممکن است کسی به آنها عرض کند: شما که بالأخره همه را میبرید، ولی یک کمی آهستهتر ببرید تا من لذّت قماربازی با شما را احساس کنم؛ یعنی عمرم طولانی شود تا لذّت عبادت و طاعت و بذل مال و جان در راه شما را بیشتر ببرم. البته این هم قابل تأمّل است که آیا جا دارد انسان برای بیشتر لذّت بردن از طاعات و عبادات، آرزوی به تأخیر افتادن موت و ملاقات را بکند؟