Get the Flash Player to see this player.

time2online Joomla Extensions: Simple Video Flash Player Module

  کانال تلگرام اهل ولاء کانال تلگرام اهل ولاء اینستاگرام اهل ولاء


شنبه ۳ آذر
۱۴۰۳

21. جمادي‌الاول 1446


23. نوامبر 2024






رضا
تالیفات استاد - کتاب مصباح الهدی
 

رضا

۞     حضرت موسی علیه السّلام به شخصی برخورد که کور و کر بود و دست و پا هم نداشت؛ به یک تکه گوشت شبیهتر بود تا انسان. از او پرسید حالت چطور است؟ یعنی دنیا را و ربّت را چگونه میبینی؟ آن شخص در پاسخ موسی علیه السّلام گفت: کیست در این دنیا که حالش مثل من باشد؟ چشم ندارم، در نتیجه آنچه را خدا راضی نیست نمیبینم؛ گوش ندارم، در نتیجه سخنی را که خدا دوست ندارد نمیشنوم؛ پا ندارم، در نتیجه به جایی که خدا راضی نیست نمیروم؛ دست ندارم، در نتیجه کاری را که خدا نمیپسندد نمیکنم و کسی را که خدا نمیخواهد بزنم نمیزنم. پس در همهی عالَم کسی نیست که حالش از خوبی به من برسد. موسی از معرفت و رضامندی و شاکر بودن او بسیار متعجّب شد. ما هم سعی کنیم کارهای خدا را با حسن ظن تعبیر خوب کنیم تا انشاءالله به ارزشِ دادنها و ندادنهای خدا پی ببریم. شکر حقیقی هر نعمت، درک ارزش آن نعمت است.

۞     کسی که خود را محروم‌ترین افراد میداند، اگر اندکی در مورد آنچه خدا به او عطا نموده است فکر کند، خود را غرق در عطاهای خدا خواهد یافت. مسأله اینجاست که ما کمتر به دادههای خدا فکر میکنیم و بیشتر حواسمان دنبال چیزهایی است که نداریم. آنچه را که خدا به مصلحت ما ندیده و نداده است که هر چه هم تقلاّ کنیم، به ما نخواهد رسید و حسرت آن بر دلمان خواهد ماند؛ آنچه را هم داریم که هیچوقت به آن نگاه نکردیم که ببینیم و لذّت آن را ببریم، لذا یک‌پارچه غصّه و حسرت و احساس محرومیت شده‌ایم. همین اعضای سالم بدنمان را فکر کنیم که هر کدامش چقدر میارزد. اگر مثلاً چشم ما در معرض نابینا شدن باشد و همهی دنیا مال ما باشد، حاضر نیستیم همهی آن را بدهیم و کور نشویم؟ سایر اعضا هم به همین ترتیب. همین بدن سالم را که خدا به ما داده، حساب کنیم روی هم چند قیمت دارد. بالاتر از آن نعمت عقل است که اگر نداشتیم، نه کسی ارزشی برای ما قائل بود و نه حتّی در اموال خودمان حقّ تصرّف داشتیم و باید قیم برای ما میگرفتند. نعمت هدایت الهی و محبّت خدا و اولیای او که از همه بالاتر. با این همه دارائی دیگر کسی محروم باقی میماند؟

۞            به آنچه خدا به شما داده است، شاد باشید و برای آنچه نداده، غمناک نباشید.

۞            خیر در آن چیزی است که خداوند برای ما پیش میآورد.

۞     فَاِنَّ مَعَ العُسرِ یُسراً اِنَّ مَعَ العُسرِ یُسراً: پس هرآینه در سختی، آسانی است. هرآینه در سختی، آسانی است. نفرموده انّ بَعدَ العُسرِ یسراً. در دل عسر یسر خوابیده است، یعنی در همین سختی و ناراحتی، نه پس از آن، شیرینی و راحتی هست. به آنچه خدا برایت پیش آورده، صابر باش و تن بده و تسلیم باش تا شیرینی‌اش ظاهر شود.

۞     خانم درشت‌هیکلی در صحن مسجدالحرام نشسته بود و در حالی که با انگشت به کعبه اشاره میکرد، رو به من کرد و گفت: این از اوّل تا به حال هیچ خوبی به من نکرده است (یعنی خدا). پرسیدم: چرا؟ گفت: شوهرم را که اوّل زندگی از من گرفت، در طول عمر هم یک شب وضعم خوب است و سیرم، شب دیگر گرسنهام و گفتم: از چه راهی زندگی‌ات را میگذرانی؟ گفت: خیاطی. گفتم: بچّههایت را چه میکنی؟ گفت: همه را به خانه‌ی بخت فرستادهام. گفتم: سفر چندم است به مکّه مشرّف شدهای؟ گفت: سفر چهارمم است. گفتم: راستی که خیلی رو داری. خیلی از ثروتمندان و خانوادهدارها حسرت یک بار آمدن به مکّه را دارند و تو چهار سفر است که مشّرف شدهای و باز هم از خدا گله داری؟ خندهای کرد و بلند شد و رفت.

مواظب باشید در ملاقات با خدا و خوبان خدا خلقمان از آنها تنگ نباشد. اگر ذرّهای انصاف بدهیم و به دادههای خدا توجّه کنیم، میانهمان با خدا صفا میشود.

۞     قدیم پلو کم خورده میشد. پسر جوانی همیشه در خیال خود شب عروسی‌اش را ترسیم میکرد و با خود میگفت آن شب پلوی مفصلّی خواهم خورد. شب عروسی، پدرش مهمانها را بر سر سفره دعوت کرد و به پسرش گفت: تو سر سفره نرو. پسر بیخبر از آنکه غذای مفصلّی برای او در حجله قرار دادهاند تا با عروس خانم بخورند، از اینکه پدرش مانع شده که همراه مهمانها غذا بخورد و شکمی از عزا در بیاورد، به شدّت دلخور شد. آخر شب که مهمانها رفتند، پدرش به او گفت: خوب حالا برو به حجله. پسر که خلقش از دست پدرش به شدّت تنگ بود، با دلخوری گفت: ارواح باباش، هر که پلو را خورده، برود به حجله. نکند ما هم خُلقمان از دست خدا و موالیانمان تنگ باشد و وقتی راه وصال و لقاء باز میشود و ما را فرا میخوانند، مثل آن داماد باشیم؟ وقتی که با خدا خلوت میکنیم و بر سجّادهی عبادت مینشینیم و یا وقتی که موت میآید و به حجلهگاه مؤمنین میرویم، نکند خُلقمان از خدا تنگ باشد.

۞     ما بیخود به این عالم آمدیم و بیخود هم در اینجا هستیم و بیخود هم ما را از این عالم میبرند. یعنی خودمان و دلمان همراه نبود و نیست. بیایید از این به بعد باخود باشیم؛ یعنی رضا بدهیم به فعل خدا.

۞     خلق بیخود به دنیا میآیند، بیخود در دنیا میمانند، بیخود از دنیا میروند، یعنی خودشان همراهی و موافقت ندارند. اگر صانع و مربّی خود را بشناسند و به او اعتماد کنند و به فعلش رضایت دهند، باخود در دنیا خواهند بود و باخود به آخرت خواهند رفت. یعنی خودشان پذیرای آنچه صانعشان با آنها میکند، خواهند بود.

۞     توفیق توافق و همراهی عبد با مولا است. وقتی دیدی خوب خدایی داری و تا به حال هر چه با تو کرده، خوب بوده است و اگر چیزی را مصرّانه دنبالش بودی و میخواستی، ولی آن چیز برای تو خوب نبود، نگذاشت به تو برسد، با خدا توافق میکنی و از آن به بعد باخود خواهی بود و باخود خواهی رفت. تا وقتی رضا و اعتماد به خدا و همراهی با او نباشد، شخص بیخود آمده و بیخود هست و بیخود میرود.

۞     خدا شما را آورده و خدا شما را بر میگرداند (معاد). بیایید از باطن به خدای خود تسلیم شوید؛ آنوقت گویا خودتان خود را میآورید و میبرید و به شما بیشتر خوش میگذرد. اگر تسلیم هم نشوی، تو را میبرند، ولی به تو سخت میگذرد. امّا اگر توجّه کنی که او عالِم و خیرخواه توست و تو جاهل به مصالح خویشی و بیشتر خواستار هوسهایت هستی که اغلب بر خلاف مصالح توست و لذا عقلاً تو باید تابع ارادهی او شوی نه او پیرو هوسهای تو، به مشیت او تن میدهی و تسلیم میشوی و همان را که او اراده کرده، تو هم میخواهی. از آن به بعد هر چه میشود، همان است که تو میخواهی و گویا خودت انجام می‌دهی. اَلرَّاضِی بِفِعلِ قَومٍ کَالدّاخِلِ فیهِ مَعَهُم: کسی که به کار قومی راضی باشد همچون کسی است که در آن کار با آنها همراه است. به فعل خدا که رضا دادی، گویا خودت شریک در فعل او هستی. نکند بعد از عمری طاعت و عبادت، با خدا در جنگ باشیم. مَن أَصبَحَ عَلَی الدُّنیا حَزیناً فَقَد أَصبَحَ عَلَی اللهِ ساخِطاً: کسی که از وضعیت دنیوی خود محزون باشد، هرآینه بر خدا غضبناک است.

۞      اَلرَّاضِی بِفِعلِ قَومٍ کَالدّاخِلِ فیهِ مَعَهُم: کسی که به کار قومی راضی باشد همچون کسی است که در آن کار با آنها همراه است. کسی که به فعل خدا رضا شود، خدایی است. وقتی به فعل خدا راضی شدی، مثل این خواهد بود که کارهایی را که خدا با تو میکند، خودت میکنی. به فعل خدا باید رضا داد.

۞     در جنگ صفّین جاسوسان معاویه در لشگر امیرالمؤمنین علیه السّلام نوشتههایی پخش کردند مبنی بر اینکه معاویه قصد دارد سدّی را که مشرف بر اردوگاه لشگریان حضرت است، بشکند تا آب همهی آنها را ببرد. مالک اشتر مسأله را به عرض حضرت علیه السّلام رساند. حضرت علیه السّلام فرمودند: نگران نباش، چنین اتّفاقی نخواهد افتاد. شب هنگام، عمروعاص تعدادی مأمور بالای سد برد و دستور داد طبل بزنند و سر و صدا ایجاد کنند که گویا مشغول خراب کردن سد هستند. مالک سراسیمه دستور داد سپاهیان امیرالمؤمنین شکاف درّه را خالی کنند. به محض اینکه درّه خالی شد، لشگریان معاویه درّه را اشغال کردند و مالک متوجّه شد که فریب حیلهی معاویه را خورده است و به یاد فرمایش حضرت امیر علیه السّلام افتاد، لذا دستور حمله داد و با یک کارزار سخت سپاهیان معاویه را از درّه بیرون راند و دوباره در آن محل مستقر شد. سپس مالک با شرمندگی خدمت حضرت علیه السّلام رسید و عرض کرد آیا از من راضی شدید؟ حضرت علیه السّلام فرمودند: من از تو راضی بودم، حالا أَرضی (راضیتر) شدم. خوبان به خاطر خطاهای دوستانشان بر آنها خشم نمیگیرند و این ما هستیم که باید از آنها رضا شویم و اگر به آنچه آنها با ما میکنند راضی شدیم، آنها از ما أَرضی (راضیتر) میشوند.

۞     غم، شب است و شادی، روز. غم، زلف سیاه است و شادی، چهره‌ی سفید. غم، آثار جلال است و شادی، آثار جمال. زلف روی صورت را میپوشاند و موجب حفظ آن و زیبایی آن میشود. اوائل راه، همه روز را طالبند و خواستار شادی و بسط میباشند. امّا بعدها معلوم نیست روز بهتر است یا شب، به نحوی که بعضی از عرفا فقر را بر غنا و بیماری را بر صحّت و قبض را بر بسط ترجیح میدهند. امّا اهل بیت علیهم السّلام اینگونه نیستند و هر کدام را که خدا برای آنها مقدّر نماید، همان را خواهانند.

۞     اشخاص ابتدا طالب غنا و سلامتی و رفاهند و اگر خدا به آنها ندهد، چه بسا از خدا مکدّر شوند و کافر گردند. بعد که کم کم رشد کردند، خدا گاهی اوقات میدهد و گاهی اوقات نمیدهد. تا به جایی میرسند که فقر را از غنا، بیماری را از صحّت و سختی را از راحتی بیشتر دوست دارند. البته معلوم نیست از فقر و غنا و صحّت و بیماری و راحتی و سختی کدام یک بهتر است؛ بستگی به اشخاص دارد. لذا وقتی جابر خدمت امام سجّاد علیه السّلام رسید و گفت: سختیها و محرومیتها را بیشتر دوست دارم، حضرت علیه السّلام فرمودند: ما اینطور نیستیم؛ هر چه را خدا برای ما پیش بیاورد، ما دوست داریم. به هر حال، بشر اوّل با بشارت به راه میآید و بعد آمادگی انذار را پیدا میکند. انذار از بشارت بزرگ‌تر است. لطف و محبّتی که در انذار نهفته است، بیشتر از لطف و محبّتی است که در بشارتها آشکار است.

۞            آنچه خدا برای انسان مقدّر کرده و بریده است، چه دنیا باشد، چه آخرت باشد و چه هیچ یک از آن دو نباشد، بهترین چیز است.

۞     اینکه امام رضا علیه السّلام دست خالی‌اش را توی دست ما بگذارد، یعنی خودش را به ما داده است و این، برای ما کافی است؛ یعنی ما را قبول کند و به مقام رضا برساند که لا سَخَطَ بَعدَ الرِّضا؛ بعد از رسیدن به مقام رضا دیگر غضبی وجود ندارد.

۞            اگر از خدا و خوبان خدا رضا شدیم، زنده زنده به بهشت میرویم.

۞            اگر کسی میانهاش با خدا صفا باشد، خداوند دست روی سرش میکشد.

۞            با خدای خودت صلح کن تا به مصلح عالم راه پیدا کنی.

۞            هرکس میانهاش با خدایش صفا باشد، گمشدههایش را پیدا میکند.

۞            وقتی دلت از خدا رضا شود، غنچهی دلت میخندد و باز میشود. آن‌وقت عطر و زیبایی آن آشکار میشود.

۞     هر وقت دلت خندید، دیگر کارت تمام شده و به مقصد رسیدهای. هر وقت باران رحمت آمد و آفتاب محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم تابید، خودت را به آن عرضه کن تا گُلت بشکفد.

۞     کسی که در سیرش به مقام رضا برسد، در بین راه نمیماند و به مقصد میرسد؛ همانگونه که شخصی که حضرت رضا علیه السّلام را به امامت قبول کند، تا امام دوازدهم را قبول خواهد داشت. در حالی که ممکن است کسی امامان پیش از حضرت رضا علیه السّلام را قبول داشته باشد و دوازده امامی نباشد؛ مثل زیدیه و اسماعیلیه.

۞            رضا، بالاتر از یقین و تسلیم است.

۞     برای اینکه انسان رضای واقعی بدست آورد، ابتدا باید رضای تصنّعی برای خود به وجود آورد. خوبیها را هر چه به خود تلقین کنید، خوب است. چنان که ائمّه علیهم السّلام در مورد حلم فرمودهاند: إن لَم ‌‌تَکُن حَلیماً فَتَحَلَّم: اگر بردبار نیستی، خودت را به بردباری بزن.

۞     گاهی چند نفر دور همدیگر بنشینید و یکی بگوید خدا از لطف و مرحمت با ما چه کرده است! و دیگری بگوید نمیدانم در آینده از خوبی با ما چه میکند! شاید ملائکه شگفتزده شوند، زیرا چنین چیزی خیلی کم دیدهاند که عدّهای هستند که گله و شکایت ندارند و از حقّ تعالی راضی‌اند.

۞     ائمّه علیهم السّلام فرمودند: کُونُوا لَنا زَیناً وَ لا تَکُونُوا عَلَینا شَیناً: زینت و مایهی آبروی ما باشید و آبروی ما را پیش دیگران نبرید. یعنی هر وضعی دارید، صورتتان را سرخ نگه دارید. نکند از ما پیش دیگران گله کنید.

۞     غصّه، گریه یا خنده، هر چه را داری، به خدا نشان بده. سر جانماز چرا خندهات را به خدا نشان نمیدهی و فقط اخم و غصّهات را ارائه میدهی؟ خندهات را بیاور اینجا و اخمت را ببر به دنیا. گرچه به دنیا هم اخم نکن، پیش زن و بچّهات هم روی خوش نشان بده.