Get the Flash Player to see this player.

time2online Joomla Extensions: Simple Video Flash Player Module

  کانال تلگرام اهل ولاء کانال تلگرام اهل ولاء اینستاگرام اهل ولاء


سه شنبه ۴ دی
۱۴۰۳

22. جمادي‌الثاني 1446


24. دسامبر 2024






کاستی‎ها و ابتلائات، غم‎ها و نگرانی‎ها
تالیفات استاد - کتاب مصباح الهدی
 

کاستیها و ابتلائات، غمها و نگرانیها

۞     کُلُّ یَومٍ عاشورا و کُلُّ أرضٍ کَربلا. در دنیا همهی روزها عاشورا و همهی جاها کربلاست. دارٌ بِالبَلاءِ مَحفوفَةٌ: دنیا خانهای است که آمیخته با ابتلائات است. در دنیا یک نفر خودش گرفتاری دارد، یک نفر غصّهی شخص دیگری را میخورد و یک نفر غصّهی همه را میخورد.

۞            گرفتار، همان گرفتهی یار است.

۞     اَلبَلاءُ لِلوِلاءِ. بلا برای دوستان است. اوّلین کسانی که به خاطر محبّت زیاد بچّه را چشم میزنند و بچّه مریض میشود، پدر و مادر بچّهاند. خدا هم هر وقت به بندهاش نظر کند، او را مبتلا میسازد.

۞            ابتلائات مال اهل ایمان است و هر چه مراتب ایمان شخص بالا رود، ابتلائاتش هم بیشتر میشود. میگویند شخصی الاغی داشت و از قضا همین که او نمازخوان شد، الاغش مرد. ناچار او الاغ دیگری خرید و به طویله برد که ببندد. الاغ به او لگدی زد. او هم به الاغ گفت: اگر از این کارها بکنی دو رکعت نماز هم برای تو میخوانم.

۞     پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: یا علی هر که تو را دوست بدارد، دچار دشمن میشود. هر که مرا دوست بدارد، دچار فقر می‌شود و هر که خدا را دوست بدارد، دچار بلا میشود. (بلا یعنی بدون اینکه عبد نقشی و تقصیری داشته باشد، او را زیر و رو میکند. همانطور که در حدیث داریم که دل مؤمن بین دو انگشت (جلال و جمال) خداست و هر طور که بخواهد آن را زیر و رو میکند. یا داریم که عبد در دست خدا مثل جنازهی مرده است بین دو دست مردهشوی که به هر طرف بخواهد، آن را میچرخاند.)

۞     از حضرت امیر و حضرت زهرا علیهما السّلام است که: فِعلُهُ قَولٌ: خداوند با کارهایش با ما حرف میزند. هر وقت غصّهدارمان کرد، یعنی با ما کاری دارد. غم پیغام دوست است. غم پیغام اوست. وقتی غم آمد، با او خلوت کن ببین با تو چه کار دارد.

 هر در که به هر کجاست شب بر بندند     الاّ در دوست را که شب باز کنند .

مقصود از شب، اوقات گرفتاری است.

۞     وقتی که غصّه انسان را میگیرد، شب است. خداوند فرمود: وَ جَعَلنَا اللَّیلَ وَ النَّهارَ آیَتَینِ فَمَحَونا آیَةَ اللَّیلِ وَ جَعَلنَا آیَةَ النَّهارِ مُبصِرَةً: و ما شب و روز را دو آیت و نشانه قرار دادیم، پس آنگاه نشانهی شب را محو کردیم و نشانهی روز را روشن و قابل دیدن قرار دادیم. کسی که با نویسندهی نامه دوست است و محبّت دارد، کلماتی را هم که نویسنده برای پوشاندن از اجنبی روی آنها خط زده است، میتواند بخواند. دوست، وقتی غصّه آمد، میفهمد که خدا به آن وسیله به او گفته است بیا در خانه‌ی ما. این رمز را خصیصین میتوانند بخوانند.

۞     اینکه خداوند فرموده است: لِکَیلا تَأسَوا عَلی مَا فاتَکُم و لا تَفرَحُوا بِما اتاکُم: تا بر آنچه از دستتان میرود، اندوهگین و متأسّف نشوید و به خاطر آنچه به دستتان میآید، فرحناک نگردید، اگر نبود یقین به اینکه خداست که چیزها را از ما میگیرد یا به ما میدهد و خداوند خیرخواه و عالِم به مصالح بندگان خود میباشد، پس وقتی چیزی از دستمان میرود، مصلحت ما در نداشتن آن است و وقتی به دستمان میرسد، خیر ما در داشتن آن است. اگر این یقین نبود، العیاذ بالله این حرف زور بود.

۞     دوستان اهل بیت علیهم السّلام مثل گربهی حضرت رضا علیه السّلام هستند که هر طور پرتابش کنی، بر روی چهار دست و پا به زمین میآید، یعنی هر چه بر سر دوست اهل بیت علیهم السّلام بیاورند، به نفعش تمام میشود.

۞     کلیهی ناهمواریهایی که بر انسان تحمیل میشود، در حقیقت نعمت است. امام حسن عسگری علیه السّلام میفرمایند: ما مِن بَلِیَّةٍ الاّ وَ ِللهِ فیها نِعمَةٌ تُحیطُ بِها: هیچ بلایی نیست، مگر اینکه نعمتی دارد که محیط بر آن بلاست.

۞     یا مَن عَطائُهُ عَطاوٌ وَ مَنعُهُ عَطاءٌ: ای خداوندی که عطا کردنت عطا است و دریغ نمودن و ندادن تو هم عطاست. کسی که دهنده و غنی است، اینگونه است. خوبان اینگونهاند. دوستان اهل بیت علیهم السّلام و مؤمنین هم همین گونهاند؛ وقتی میدهند که میدهند، وقتی هم نمیدهند، باز هم میدهند. ولی اهل طبیعت عکس این هستند؛ وقتی میگیرند که میگیرند، وقتی هم میدهند، میگیرند. اهل آخرت کارشان عطا و دادن است، اهل طبیعت منع و گرفتن.

۞            شاید رحمت و لطف و عطای حقّ در آنچه نداده، بیشتر از چیزهایی باشد که عطا کرده است.

۞     جوانی که از کودکی پدرش را بسیار اذیت کرده بود، بعد از اینکه بزرگ شد و ازدواج کرد، به یاد اذیّتهایی که به پدرش کرده بود و خوبیهایی که پدر به او کرده بود، افتاد. نزد پدر رفت و به او گفت: من شما را خیلی اذیّت کردهام و شما محبّتهای زیادی در حقّ من کردهاید؛ مرا حلال کنید. پدر هم به او گفت حلالت کردم. مدتی بعد جوان به یاد سیلیای افتاد که روزی پدرش به او زده بود و او به خاطر کودکی از پدر رنجیده شده و کینهی او را به دل گرفته بود؛ امّا امروز میفهمید که آن سیلی او را از چه انحراف و خطر بزرگی حفظ کرد. لذا نزد پدر رفت و به او گفت: پدر جان، همهی خوبیهایی که تا به حال به من کردهای یک طرف و آن سیلی که آن روز به من زدی یک طرف. امروز میفهمم که آن سیلی از همهی محبّتهای دیگری که به من کردهای بالاتر است و به خاطر آن از شما سپاسگزارم.

روزی که فهم انسان باز شود، خواهد دید که ابتلائات و گرفتاریهایی که خدا برای او پیش آورده است، چه خیرهایی برای او داشته و خداوند از رهگذر آنها محبّتی به او کرده که در خوشیها و نعمتها چنان محبّتی به او نکرده است. به همین خاطر است که وقتی خدا پرده را بر میدارد، انسان غصّه میخورد که چرا به خاطر ابتلائات و محرومیّتهای دنیا غصّه خورده است و آن روز بیش از آنچه برای نعمتها و گشایشها شاکر است، به خاطر محرومیّتها و ابتلائات شاکر خواهد بود.

۞             بوسه و دشنام را تک تک بده                 تا ببینم زین دو شیرینتر کدام 

۞     امیرالمؤمنین علیه السّلام به کمیل که از اصحاب سرّ حضرت و مجذوب محبّت ایشان بود، فرمود: اِنَّ هذِهِ القُلوُبَ اَوعِیَةٌ: دلها ظرفند؛ ظرف علم، معرفت، محبّت و وَ خَیرُها اَوعاهَا: و بهترین دلها پرظرفیتترین و بزرگ‌ترین آنهاست. با صبر کردن بر ابتلائاتی که خدا برای شخص پیش میآورد، دل انسان بزرگ میشود.

در سنّ کودکی، وقتی گوسفندی را سر میبریدند و شکمش را خالی میکردند، بادکنک داخل شکمش را برمیداشتیم. ابتدا جای باد شدن نداشت و بسیار کوچک بود، ولی ما آن را بین دو سنگ میگذاشتیم و میمالیدیم. هر چه بیشتر مالیده میشد، لطیفتر و نازکتر میشد و بیشتر جای باد شدن پیدا میکرد. آن‌قدر آن را میمالیدیم که آخر کار به اندازهی توپهای فوتبال امروزی باد میشد و با آن بازی میکردیم. البتّه تا وقتی که تازه بود، میشد آن را مالید. خدا و خوبان خدا هم تا من و شما شنگولیم، ما را با سختیها مالش میدهند؛ از در و دیوار و از دست پدر و مادر و آشنا و غریبه آن‌قدر ناگواریها و سختی‌ها را بر سر ما میریزند، حقّمان پایمال میشود، مورد بیاحترامی و اهانت واقع میشویم و تا در اثر تحمّل آن ابتلائات و سختیها دلمان بزرگ شود.

۞     همهی غم و ناراحتیهای دنیوی به پنج چیز بر میگردد که در این آیهی شریفه ذکر شده است: وَ لَنَبلُونَّکُم بِشَیءٍ مِنَ الخَوفِ وَ الجُوعِ وَ نَقصٍ مِن الاَموالِ وَ الاَنفُسِ وَ الثَّمَراتِ: و هرآینه شما را با چیزی از ترس و گرسنگی و کاستی در دارائیها و جانها و ثمرهها و نتایج میآزماییم. غم و غصّههای دنیا مال نفس انسان است، نه دل و روح انسان. اینها مربوط به نفس است و این نفس است که از مصائب و گرفتاریهای دنیوی ناراحت و غصّهدار میشود. امّا روح و باطن انسان، به خاطر ضربهای که به نفس وارد شده و او را کوبیده است، خوشحال و شاد میگردد. گریهی پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم در غم پسرشان ابراهیم، مربوط به نفس ایشان است، یعنی جنبه‌ی خلقی و طبیعت حضرت متأثّر و گریان بود و قلب او مملوّ از رضا و خشنودی حق‌تعالی بود. فرمایش حضرت علی علیه السّلام: مَرارَةُ الدُّنیا حَلاوَةُ الآخِرَةِ: تلخی دنیا شیرینی آخرت است، هم این مطلب را تأیید میکند. مرارت، مال نفس است و حلاوت و شیرینی مال دل و روح. دل، پرتو الهی است و از این چیزها غصّهدار نمیشود، لذا دنبال آیه فرمود: اولَئِکَ عَلَیهِم صَلَواتٌ مِن رََبِّهِم وَ رَحمَةٌ وَ اُولَئِکَ هُم المُهتَدُونَ: بر آنها از جانب پروردگارشان درودها و رحمت نازل شده و آنها همان هدایت‌یافتگانند. بلای تن موجب صحّت دل است.

۞     همان وقتی که مغموم شدهاید و زانوی غم در بغل گرفتهاید و خود را از همه محروم‌تر میبینید، لطف حق بالای سر شماست و فرج نزدیک است. اِنَّ مَعَ العُسرِ یسراً: همانا با سختی، راحتی است.

۞     لیلی برای سلامتی مجنون که بیمار شده بود، آش نذری پخت و وقتی مجنون هم برای گرفتن آش به در خانهی لیلی آمد، لیلی ظرفش را به زمین زد و شکست. لیلی گفت: این صدقه برای سلامتی توست، تو آمدهای بخوری و مریض بمانی؟ عقیقهای هم که پدر و مادر برای بچّهی خود میکنند، همینطور است. خود پدر و مادر و فرزندی که برای او عقیقه کردهاند، نباید از آن بخورند. مجنون هم از لیلی مکدّر نشد و گفت:

 اگر با دیگرانش بود میلی                    چرا ظرف مرا بشکست لیلی 

پس وقتی دعا کردیم و چیزی را خواستیم و خدا کاسهی ما را شکست و به ما نداد، باید بدانیم که خدا برای رشد خود ما این کار را کرده است و از خدا مکدّر نشویم.

۞     خوبان مثل پدری هستند که بچّهی نافرمان و متخلفّش را از خانه بیرون کرده است و به همهی اقوام و آشنایان هم سپرده است که اگر به در خانهی آنها رفت، به منزل راهش ندهند. منتها خود پدر، در داخل خانه پشت در، به انتظار بازگشت فرزندش ایستاده و آغوشش را گشوده تا وقتی فرزند بازگشت، در آغوشش بگیرد. گاهی اوقات خدا و خوبان خدا با بعضی از دوستانشان اینگونه رفتار میکنند و همهی درها را به روی آنها میبندند تا به آنها بفهمانند که جز پیش ایشان جایی نیست.

۞     در حدیث است که لقمان به پسرش گفت: اِنَّ الدُّنیا بَحرٌ عَمیقٌ قَد هَلَکَ فیها عَالَمٌ کَثیرٌ: هر آینه دنیا دریای عمیقی است که اشخاص بسیاری در آن غرق شدهاند. در حدیث دیگری امام علیه السّلام فرمود: کُلُّنا سُفُنُ النَّجاةِ وَ سَفینَةُ الحُسَینِ اَسرَعٌ: همهی ما اهل بیت، کشتی نجاتیم، ولی کشتی امام حسین علیه السّلام سرعتش بیشتر است. گاهی حکیم کسی را که قدر کشتی را نمیداند و ناآرامی میکند، به دریا میافکند و چون او را باز میگیرد، قدر کشتی را میداند.

۞     تاجری همراه با غلامش برای سفر تجاری به کشتی سوار شدند. وقتی کشتی به وسط دریا رسید و در اثر موج دریا به تکان ‌خوردن افتاد، غلامِ دریاندیده شیون و بی‌قراری کرد و هر چه به او گفتند کشتی امن است و جای ترس و نگرانی نیست، اثر نکرد. حکیمی که در کشتی بود، به بازرگان گفت: اجازه بده تا او را آرام کنم. تاجر هم موافقت کرد. حکیم دستور داد دست و پای غلام را بگیرند و او را به دریا بیندازند. مقداری که غلام در آب دریا بالا و پایین رفت، حکیم دستور داد او را گرفتند و به کشتی آوردند. غلام وقتی به کشتی بازگشت، قدر کشتی را فهمید و آرام و راضی در گوشهای ساکت نشست.

اهل بیت علیهم السّلام کشتیهای الهیاند و در دریای متلاطم دنیا مایهی نجات ما میباشند. کُلُّنا سُفُنُ النَّجَاةِ: همهی ما اهل بیت کشتیهای نجاتیم. اگر قدر این نعمت را ندانیم، خدای حکیم ما را از کشتی تسلیم و رضای اهل بیت علیهم السّلام به دریای ابتلائات دنیوی میاندازد و وقتی طعم تلخ غوطهور شدن در دنیا و جدایی از اهل بیت علیهم السّلام را چشیدیم، دوباره ما را به این کشتی نجات باز میگرداند. آن‌وقت قدر نعمت محبّت و ولایت اهل بیت علیهم السّلام را خواهیم دانست و دیگر تکانهای ناشی از امواج ابتلائات دنیوی ما را بی‌قرار و ناآرام نمیکند.

۞     ابتلا و امتحان، فضل ثانوی خداوند است که انسان را متوجّه ضعفهای خود میسازد و امکان میدهد در مسیر رفع آنها گام بردارد. احساس خسارت شکست در امتحان الهی موجب میشود انسان گامهای بلندتری در این مسیر بردارد.

۞     دوستان اهل بیت علیهم السّلام وقتی در ابتلائات دنیا کمی گرم میشوند، گناهانشان پاک میشود. در روایت است که بهرهی شیعیان از جهنّم تبی است که میکنند. دوستان اهل بیت علیهم السّلام چون حسّاس‌ترند، از مصائب دنیا بیشتر اذیت میشوند.

۞            هر وقت بلایی به مؤمن میرسد، او را سبک میکند. قرآن هم میگوید مؤمن بر روی زمین سبک راه میرود.

۞     وقتی پدر و مادر از روی محبّت، لباس کثیف بچّه را بیرون میآورند و او را به حمام میبرند و میشویند، بچّه گریه میکند. خدا هم وقتی با ابتلائات میخواهد بندهاش را پاک کند و لباس تمیز بر تن او کند، او چون جاهل است، گریه سر میدهد و ناله میکند.

۞     اگر خود را مثل خرمن گندم باد نمیدهید تا خالص شوید، لااقل وقتی که مربّیان حقیقی شما را باد میدهند، راضی باشید. مصائب و سختیها، ناخالصیها را از بین میبرد.

۞     آب صاف خیلی خوشگوار است، صدایش هم قشنگ است، خرابی هم ندارد و خلق هم از آن استفاده میکنند، زمین هم حالش از آن به جا میآید و گلهای محمّدی میرویاند. آب گلآلود صدای بدی دارد، خرابی هم دارد، ولی کمی که جلو رفت، در یک گودال میافتد و جلویش بسته میشود، آن‌وقت گِلهایش تهنشین میشود و آب صاف می‌شود. ابتلائات گودالهایی هستند که خدا برای هر کس که طغیان کند، پیش میآورد و جلوی آن را میبندد تا صاف شود. تو اگر جلوی غضب و طغیان خود در برابر دیگران را بگیری، نیازی به گودال ابتلائات نخواهی داشت و خدا هم پیش نمیآورد.

۞            هرگاه مؤمن طغیان کند و گلآلود شود، خداوند گودالی سدّ راه او قرار میدهد، تا گلهایش تهنشین شود و دوباره صاف شود؛ یعنی با حوادث و ابتلائات جلوی او سد میزند تا زلال شود.

۞     قرآن آب زلال است. معلوماتی که توأم با محبّت و تقوا نیست، آب گلآلود است. آب گلآلود را اگر در چالهای بیندازند و جلویش را ببندند، گلهایش تهنشین میشود و آبش صاف میشود. موانعی که خدا در زندگی ایجاد میکند، برای همین است. البته اگر استغفار کنیم، نیازی به این راه‌بندانها و گیرها نخواهد بود.

۞     وَ لَکُم فِی القِصاصِ حَیوةٌ یا اُولِی الاَلبابِ: ای صاحبان خردها، برای شما در قصاص، زندگانی و حیات است. روزی نیست که قصاص نباشد. هر کاری که کردی، نتیجهی آن را میبینی. هر بدی که بکنی، نتیجهی آن را میبینی و همه چیز گَََلِ هم در میرود. اگر مال کسی را خوردی، مالت را میخورند و خلاصه اگر قصاص نباشد، همه چیز به هم میخورد و حیات از بین میرود. برای همین است که: فِی القِصاصِ حَیوةٌ.

۞     آنچه از گناهانت را که استغفار میکنی، خودت قصاص کردهای و آنچه را هم که استغفار نمیکنی، خدا در قالب حوادثی که در زندگی برای تو پیش میآورد، قصاص میکند.

۞     مشکلات این دنیا عقوبت است. روزی که  بَلیٰ  گفت، کمی شُل گفت و این مشکلات عقوبت آن است. این عقوبت لطف است، چون با تحمّل، از آن گناه پاک میشود و راحت میگردد. منتها انسان گناهش را نمیبیند که موجب شد او به سفلی بیفتد. قطعاً چیزی در ما بود که لازمهاش این بود که به این سفلی بیافتیم و بعد خدا و خوبان خدا را یاد کنیم و از آن بیرون بیاییم. آیه‌ی قَد اَفلَحَ مَن زَکّیها: هر کس نفس خود را تزکیه کرد، رستگار شد، نشان میدهد که دوستان اهل بیت علیهم السّلام بالأخره پاک میشوند و از سفلی نجات پیدا میکنند.

۞            هیچ ابتلائی، چه دنیایی و چه آخرتی، به مؤمنی نمیرسد، الاّ ضامنش خداست و خدا جبران میکند.

۞     اگر کسی نقص یا ابتلاء و کمبودی در زندگی دارد، خداوند متعال حتماً از راه دیگر جبران میکند. در سابق مثلاً اگر کسی زلف نداشت و کچل بود، در عوض صدای خوبی داشت، به طوری که بیست نفر زلفدار اطراف او بودند.

۞     افراد معدودی که خدا برای عبرت گرفتن دیگران، از بعضی نعمتهای ظاهری محروم کرده است، در عوض چند چیز قیمتی مخفی در وجودشان به آنها داده است که دیگران از آن خبر ندارند.

۞     امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمودند: ثَلاثَةٌ مِن کُنُوزِ الجَنَّةِ کِتمَانُ الصَّدَقَةِ وَ کِتمانُ المُصیبَةِ وَ کِتمَانُ المَرَضِ: سه چیز از گنجهای ایمان است؛ اوّل صدقه دادن پنهانی در راه خدا، دوم مصیبتی که رو کند و به کسی نگویی (الاّ به انیس)، سوم پوشاندن مرض و بیماری. هر چه مصیبت را بپوشانی، گنجت بزرگ‌تر میشود. بزرگ‌ترین عبادات صوم است و صمت.

۞     افضل عبادات صوم و صمت است: اَوَّلُ العِبادَةِ الصَّمتُ وَ الصَّومُ. اَفضَلُ العِبادَةِ الصَّبرُ وَ الصَّمتُ وَ الاِنتِظارُ الفَرَجِ. یعنی هیچ چیز نخور، دم هم نزن. مؤمن یک عمر روزه است و دم هم بر نمیآورد.

۞     در روایت نبوی وارد شده است که بهترین عبادت دو چیز است؛ صوم و صمت. یعنی خواسته و نظریهای از خود نداشته باشی و هر تقدیری خداوند برای تو پیش آورده و بریده، راضی باشی و گله و شکایتی هم اصلاً نداشته باشی و سکوت نمایی.

۞            امیدوارم در دنیا کاستیها را نبینید، اگر هم دیدید، دم بر نیاورید.

۞            خداوند فرمود: هر چی دیدی هیچی نگو، من هم هر چی دیدم هیچی نمیگم. یعنی تو در مصائب صابر باش و چیزی نگو، من هم در کوتاهیها و خطاهایت چیزی نمیگویم.

۞            هر چه درد را آشکارتر کنی، دوا دیرتر پیدا میشود. اگر باادب بودی و چیزی نگفتی، شاید خدا خودش در را باز کند.

۞     لبت را کنترل کن. ولو به تو سخت میگذرد، گله و شکوه نکن و از خدا خوبی بگو. حتّی به دروغ از خدا تعریف کن و این کار را ادامه بده تا کم کم بر تو معلوم شود که به راستی خدا خوب خدایی است و آن‌وقت هم که به خیال خودت به دروغ از خدا تعریف میکردی، فیالواقع راست میگفتی و خدا خوب خدایی بود.

۞            غم، شب مؤمن است و غمهای بزرگ، لَیلَةُ‌القَدر شیعه است.

۞     شب برای سالک خیلی خوب و نافع است. هر وقت غمناک شدی، شب است. از شب و فقر و گرسنگی و مریضی و فرار نکن، دم هم نزن، که بهترین عبادت صوم و صمت است. دنیا شب است و قیامت روز و برزخ بینالطلّوعین است. دنیا لیل است. لَیلَةُ‌القَدرِ یعنی قدر لیل دنیا را دانستن و از آن بهره بردن. در آن صورت نزدیکیهای مَطلَعُ الفَجر ملائکه به عبد خدا نازل میشوند و به او سلام میکنند، چون محبّت خدا، بلکه خود خدا میخواهد در آن قلب پا بگذارد.

۞            هر وقت غصّهای آمد، بلافاصله سرت را به سجده بگذار که سبک میشوی؛ وَ مِنَ اللَّیلِ فَاسجُد.

۞            خودت که چراغ شدی، دیگر شبی نمیبینی. چند سال است که من شبی نمیبینم.

۞     در زمان حضرت نوح علیه السّلام پیرزنی بود که با چند فرزند یتیمش در کلبهای که ته درّهای قرار داشت، زندگی میکرد و حضرت نوح علیه السّلام هر وقت از کار ساختن کشتی خسته میشد، به کنار کلبهی آن پیرزن میآمد و با او حرف میزد. وقتی قرار شد طوفان بیاید، نوح علیه السّلام به او وعده داد که هنگام طوفان او را خبر کرده و به کشتی سوار میکند. وقتی طوفان آغاز شد، نوح علیه السّلام آن پیرزن را از خاطر برد. وقتی آب همهجا را گرفت، نوح علیه السّلام به یاد پیرزن افتاد و تأسّف خورد که چرا فراموش کرد او را سوار کند. هنگامی که طوفان فرو نشست، نوح علیه السّلام دید در نقطهای دوردست سبزهزاری وجود دارد. نزدیک رفت و با تعجّب مشاهده کرد خانهی همان پیرزن است و هیچ آسیبی به آن نرسیده است و پیرزن و فرزندانش همه سالمند. از پیرزن پرسید: طوفان که آمد و آب همهجا را گرفت، تو متوجّه نشدی؟ پیرزن گفت: یک بار که میخواستم نان بپزم، دیدم ته تنورم کمی نمناک است، پس این از آثار آن طوفان بوده است.

کسی که با خدا باشد، طوفان حوادث به او زیان نمیرساند و حتّی وجود آنها را هم احساس نمیکند.

۞     به خودت بگو خدا با من است. توجّه به این حقیقت سبب میشود مردن هم برای انسان آسان شود، چه برسد به مشکلات کوچک‌تر. این حرفت هم راست است، چون خدا با همه هست.

۞     خدا ما را برای شادی آفریده است نه برای غم. خدای واحد غنی و قوی، محال است مخلوقی را برای ناراحتی و غم بیافریند. اگر این بشارت را که ما را برای شادی آفریدهاند، باور کردی و به خودت قبولاندی، دیگر غم وجود نخواهد داشت. این مژده مال کسی است که آن را باور کند. همین که فهمیدی دنیا فانی شدنی است و مشکلات و محرومیتهایش هم همیشگی و دائمی نیست و بالأخره روزی تمام خواهد شد، نصف غمهایش باطل میشود. مشقّت و غم دنیا وسیلهای است برای خوشی و شادی.

۞     گذشته که گذشت و نیست، آینده هم که نیامده و نیست. غصّهها مال گذشته و آینده است. حالا که گذشته و آینده نیست، پس چه غصّهای؟ تنها حال موجود است که آن هم نه غصّه دارد و نه قصّه.

۞     اهل دنیا یک‌پارچه غمند. دوستان اهل بیت علیهم السّلام اوّلِ راهشان گاهی شادی و گاهی غم دارند. خدا و خداییها یک‌پارچه شادی‌اند.

۞            بچّهی دبستانی که بودم، روزی از کوچه عبور میکردم. بچّهها گویا لانهی زنبورها را خراب کرده بودند و زنبورهای عصبانی در پی انتقام بودند که منِ از همهجا بیخبر را گیر آوردند و به سرم که برای مدرسه کاملاً موهایش را از ته زده بودم، حمله کردند و تا توانستند نیش زدند. تا به خانه رسیدم، از شدّت سوزش جای نیش زنبورها صدای نالهام بلند شد و پدر و مادرم شروع کردند به نوازش من و مادرم هم مقداری شیرهی انگور جای نیش زنبورها مالید تا زهر آن را بیرون بکشد و سوزشش تمام شود. از شما چه پنهان، اگرچه سوزش سرم ظاهراً مرا ناراحت میکرد؛ امّا از یک طرف به خاطر اینکه چند روز از رفتن به مدرسه معاف بودم و از طرف دیگر به خاطر نوازشهای شیرین و دلنشین پدر و مادرم، ته دلم خوشحال بودم و برای اینکه پدر و مادرم بیشتر نوازشم کنند، گاهی اوقات تصنّعی آه و نالهام را شدیدتر میکردم. خودمانیم رفقا، ما با خدا و اولیائش همین کار را نمیکنیم؟ آیا خیلی از این آه و نالهها و نازها که برای خدا و ائمّه علیهم السّلام میکنیم، به خاطر لذّتی نیست که از نوازشهای آنها میبریم و از این طریق میخواهیم نوازشهای آنها بیشتر شود؟ البتّه خدا و اولیائش ناز کردنهای بندهها را هم خریدارند. در حالی که اگر انصاف بدهیم، نازکردن به آنها میآید و ناز خریدن و نیاز کردن به ما.

۞     هر وقت در کارهایتان با راهبندان مواجه شدید، بدانید خدا راهبندان ایجاد کرده است و اگر بخواهید راهبندان برطرف شود، باید با او خلوت کنید و رابطهتان را با او اصلاح کنید. حضرت امیر علیه السّلام میفرمایند: مَن أَصلَحَ ما بَینَهُ وَ بَینَ اللهِ أصلَحَ اللهُ ما بَینَهُ وَ بَینَ النّاسِ: کسی که آنچه بین او و خداست را اصلاح کند، خداوند هم آنچه بین او و مردم است را اصلاح میکند.

۞     شیطان با دروغ خود ترس و غصّه میآفریند. قرآن از قول شیطان در روز قیامت میفرماید: وَعَدتُکُم فَأخلَفتُکُم: من وعدهی خلاف به شما دادم.

۞            یک  عیب ندارد  که مؤمن در برابر مصائب میگوید، آتش غم را سرد و همهی غمها را باطل میکند.

۞    در زمانهای سابق بچّهها بازیی میکردند به نام  حمومک مورچه داره، بشین و پاشو خنده داره . دنیا همان حمومک است و هیچ کس ثابت و برای همیشه نمیتواند در آن بنشیند. امروز به آنها میگویند پشت میز فلان اداره یا داخل فلان ملک و خانه و بنشین و فردا میگویند پاشو. این نشستن و بلند شدن هر دو خنده دارند. نکند وقتی گفتند بلند شو، محزون و غصّهدار شوی. قرآن فرمود: لِکَیلا تَأسَوا عَلی ما فاتَکُم وَ لا تَفرَحُوا بِما اتاکُم: تا بر آنچه از دستتان میرود، غصّهدار و از آنچه به شما داده میشود، خوشحال نشوید. امیرالمؤمنین علیه السّلام هم فرمود: زهد در بین همین دو جملهی قرآن است.

۞     حاج ملاّ آقاجان در کرمانشاه، در حالی که چند روز بود چیزی گیرش نیامده بود و به شدّت گرسنه بود، برای خواندن نماز جماعت به مسجدی میرود. بعد از نماز، امام جماعت او را میشناسد و همراه خود به منزل خویش میبرد. حاج ملاّ آقاجان خوشحال میشود که حتماً میزبان از او پذیرایی میکند و از گرسنگی خلاص میشود. میزبان حاج ملاّ آقاجان را مینشاند و کتابی بر میدارد و شروع به خواندن آن برای وی میکند. در اثناء گوش‌‌دادن به مطلب، گرسنگی به حاج ملاّ آقاجان فشار میآورد. همین که این خطور در ذهن وی میگذرد، صاحبخانه که مشغول خواندن کتاب بوده به او میگوید: در منزل چیزی برای خوردن نداریم، به مطلب خوب گوش بده. و دو مرتبه مشغول خواندن میشود. یکی دو بار دیگر این خطور میآید و میزبان نیز میگوید: گفتم که، چیزی برای خوردن نداریم، به مطلب خوب گوش بده. آخرالامر حاج ملاّ آقاجان که از غذا خوردن مأیوس میشود، به گرسنگی تن میدهد و دیگر فشار گرسنگی را هم کمتر احساس میکند. آن وقت صاحبخانه برای او رختخواب میاندازد و میگوید بخواب. صبح مجدّداً صاحبخانه کتاب را بر میدارد و مشغول خواندن آن برای حاج ملاّ آقاجان میشود که در این بین فرزند صاحبخانه میآید و میگوید برای صبحانه چیزی نداریم. پدر نیز کتابی به فرزند میدهد و میگوید این را به مغازه‌‌دار بده و چیزی از او برای صبحانهتان بگیر. حاج ملاّ آقاجان که به گرسنگی تن داده بود، دیگر فشار گرسنگی را احساس نمیکرد.

فشار مصائب و کمبودها تا وقتی احساس میشود که به آن تن ندادهایم و میخواهیم وضع را عوض کنیم؛ امّا اگر به آن تن بدهیم و بنا را بر این بگذاریم که وضع تغییر نخواهد کرد و همین هست که هست، عمدهی فشار آن از بین میرود.

۞     به هر چه از دشواریها که تن دادی، باطل میشود. اگر به فقر تن دادی، یا به هر مصیبتی که برایت پیش آید، راضی شدی، زندگی برایت شیرین میشود. بسوز و بساز. اصلاً دوای سوز، ساز است. اگر سازش کردی، همهی بلاها و سوزها ساز میشود.

۞     کوچک نمیتواند خودِ بزرگ را دوست بدارد، بلکه بزرگ را برای چیزهایی که به او میدهد، دوست دارد. ما رفتیم از خدا چیزی بگیریم، خدا تور انداخت و ما را گرفت. آن چیزها دانه بود که برای به تور انداختن ما ریخته بود. شکار وقتی به تور افتاد، چون دانا نیست، دست و پا میزند تا از تور بیرون رود. ولی پرندهی دانا دست و پا نمیزند. به قول خواجه حافظ: مرغ زیرک چون به دام افتد تحمّل بایدش. وقتی صاحب تور میآید مرغ دانا را بگیرد، او شروع میکند به چَه‌چَه زدن. صاحب تور میگوید تو چرا فرار نکردی و نرفتی؟ او میگوید من جان نداشتم، یعنی مُردم. مثل آن دوست حضرت امیر علیه السّلام که در شب شهادت حضرت زهرا علیها السّلام وقتی به همه گفتند بروید، او از درِ خانهی حضرت نرفت و وقتی امام حسن علیه السّلام فرمود: چرا نرفتی؟ گفت: من پای رفتن نداشتم و نتوانستم بروم. حضرت امیر علیه السّلام فرمود: پس بگویید بیاید داخل منزل. وقتی کسی نمیتواند گِله کند، خدا حامی او میشود.

۞     خداوند فرمود: جَعَلَ لَکُمُ الاَرضَ مَهداً: زمین را برای شما گاهواره قرار داد. عبد در گهواره است و گهواره گاهی به راست میرود و گاهی به چپ، یعنی گاهی فقر است و گاهی غنا، گاهی مرض است و گاهی صحّت، گاهی خواب است و گاهی بیداری و . بچّه را اوّل بار که در گهواره میگذارند، تا گهواره تکان میخورد، میترسد و گریه میکند؛ امّا وقتی با گهواره آشنا شد، هر وقت گهواره از حرکت میایستد، گریه سر میدهد و درخواست میکند که گهواره را تکان بدهند و آن‌وقت به خواب راحت فرو میرود. عبد هم اگر بداند در گهواره است، همین حال را خواهد داشت.

۞            هنگام بلا، حیله نزن که بدتر میشود.

۞            در آتش سختیها، خوب تحمّل داشته باشید تا درست پخته شوید.

۞            کثرت، غمآور است و توحید، قاتل غم.

۞            وقتی مأنوس آدم همراهش است، پس چرا دیگر جوش میزند؟ مأنوست خالقت است، مگر میشود تو از او جدا باشی؟

۞     در سیر ایمانی خود، وقتی حجّت خدا را ملاقات کردی، به سکون و آرامش میرسی؛ به نحوی که اگر آسمانها و زمین زیر و رو شود، تکان نمیخوری. صاحب این مسکن امام زمان عجّل‌الله‌‌تعالی‌‌فرجه است. اَلمُؤمِنُ کَالجَبَلِ الرّاسِخِ لا تُحَرِّکُهُ العَواصِفُ: مؤمن مثل کوهِ پایدار و مستحکم است که بادهای تند آن را تکان نمیدهند. قرآن فرمود: وَ الجِبالَ اَوتاداً: و کوهها را میخهای خیمهی زمین قرار دادیم. وقتی مؤمن روی زمین مینشیند، همه را آرام میکند. آرامش کوهها و زمین هم به وجود مؤمن است. هر کس با او یگانه باشد و با او بنشیند، هر چه هم که غصّه و حزن و اندوه داشته باشد، تا با اوست، اثری از آنها در او وجود نخواهد داشت و به او صدمهای نمیزنند. مؤمن مثل درختهای صحرایی است که تندبادها آن را محکم و استوار کرده است. مؤمن اگر ابتلائات دنیا را به خاطر ایمان تحمّل کند و طاقت بیاورد، قوی میشود و هنگام بادهای تند حوادث، هر چه هم که حوادث سختی مثل زلزله و سیل و قحطی و گرانی و بیاید، ذرّهای تکان نمیخورد و آرام مینشیند و دیگران به او پناه میبرند و آرامش مییابند.

غصّههای دنیا را به کسی نگو. با بزرگان بنشین، غصّهات از بین میرود. در مجلس عزای امام حسین علیه السّلام بنشین، غصّهات زایل میشود. بشر به خاطر فراموش کردن خدا و ضعف ایمان آن‌قدر ترسو شده است که میگویند دو نفر که با هم راه میرفتند، صدای شلیک گلولهای را شنیدند. یکی از آنها به دیگری گفت: تیر به تو خورد؟ او گفت نه، اوّلی گفت پس حتماً به من خورد؛ افتاد و مُرد. اگر رفیقش یک مؤمن قوی بود، میگفت به من خورد؛ تو بنشین، چیزی نیست. قیمت انسان به سکون اوست. به خودت کمک کن. چرا هِی به این در و آن در میزنی و به این و آن میگویی؟ یک  عیب ندارد  به خودت بگو. بگو اینکه چیزی نیست. با همین حرف همهی آن غصّهها و ترسها باطل میشود.

۞     مسلمین آب قلیلند؛ تا یک آخ میشنوند، خراب میشوند (نجس میشوند). ولی ایمان که آمد، انسان را آب کُر میکند. مؤمنِ بزرگ حکم آب کُر را دارد که نه تنها خودش نجس نمیشود، بلکه شیء متنجّس هم در تماس با آن پاک میشود. یعنی اگر افراد ضعیف که در اثر حوادث غصّهدار و مضطرب شدهاند، با آنها تماس بگیرند، آرام میشوند و غصّه و اضطراب از وجود آنها پاک میشود.

۞            اگر کسی ارتباطش با خدا کامل باشد، مرگ و حیات، عزّت و ذلّت و فقر و غنا برایش یکسان است.

۞     باید بیغرض و با قلب پاک نگریست تا همهی دنیا را زیبا دید. در عالمِ فنا قشنگترین چیزها زشتیهاست؛ مثل خال سیاه در صورت سپید یار. نقایص زندگی دنیایتان را به منزلهی خال سیاه حساب کنید که زیبایی صورت را صدچندان میکند. انسان اگر بداند که این مصائب و گرفتاریهای دنیوی به مانند خال سیاهی در صورت زیبایی است که باعث زیبایی بیشتر میشود، چقدر راحت میشود و زندگی برایش شیرین میگردد.

۞     مؤمن در این عالم مثل سیاح است؛ بیغرض تماشا میکند، دل نمیبندد، نه قصد مالکیت میکند و نه در دعواها دخالت میکند، اعتراض ندارد، نگاه میکند و عبور میکند. پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: سِیاحَةُ اُمَّتى فِی الصَّوم: سیاحت امّت من در روزه است.

۞     اهل‌‌الله سیاح عالم خلقتند؛ در زمین، در آسمان، با ملائکه، با انبیا و با اولیا میگردند و تماشا میکنند. چون ذینفع نیستند، بیغرض تماشا میکنند، قشنگ تماشا میکنند. دندان طمع دنیا را که کندی، سیاح میشوی.

۞            بچّهی بزرگ‌تر بهلول کوزه را شکسته بود، بهلول بچّهی کوچکش را کتک میزد، گفتند: چرا او را میزنی؟ گفت: اگر این را نزنم، از آن بچّهی بزرگ‌ترم بدتر خواهد بود.

۞            امیدوارم در دنیا هیچ خسارتی نبینید و اگر هم خدا خواست جیبتان را بزند، قشنگهای خود را برای این کار بفرستد.

۞     گاهی اوقات، خوبان که میخواهند کسی را به خود راه دهند، کاری میکنند که همه دستِ رد به سینهی او بزنند و طردش کنند. حتّی بعضی وقتها زمینهای فراهم میکنند که نسبت ناروا و تهمتی به او وارد شود که هیچ راه نفی و انکاری هم برای او باقی نماند و آن تهمت در مورد او کاملاً جا بیفتد و صحّت آن مسلّم شود و در نتیجه همه او را ترک کنند و منزوی نمایند. در این هنگام است که خوبان او را به خویش راه داده و خود را به او معرفی میکنند. شاهد این مطلب در قرآن، داستان حضرت یوسف و نحوهی رفتار ایشان در مورد برادر تنی خود، یعنی بنیامین است. حضرت یوسف برای این که بنیامین را نزد خود نگاه دارد، به دست خویش جام طلایی خود را در بار او قرار داد و مأمورانش ندا دادند که جام ملک گم شده است. برادران یوسف گفتند ما دزد نیستیم و برای خرابکاری به اینجا نیامدهایم، ولی وقتی یوسف بارهای آنها را تفتیش کرد و جام را از بار بنیامین بیرون آورد، برای بنیامین راه انکار و برای برادرانش راه نفی اتّهام و دفاع از او باقی نماند و همه تأیید کردند که بنیامین دزد است و دست رد بر سینهاش زدند. بنیامین زندانی شد و بعد از بازگشت برادرانش، یوسف او را به نزد خویش آورد و با هم بر سرِ یک سفره نشستند. پس اگر برای تو هم چنین وضعیّتی پیش آمد و همه دست رد بر سینهات زدند و طردت کردند، توجّه داشته باش که عزیز مصر، یعنی امام زمان علیه السّلام، برای اینکه کسی را به نزد خویش راه دهد، ممکن است چنین کاری با او بکند.