Get the Flash Player to see this player.

time2online Joomla Extensions: Simple Video Flash Player Module

  کانال تلگرام اهل ولاء کانال تلگرام اهل ولاء اینستاگرام اهل ولاء


شنبه ۳ آذر
۱۴۰۳

21. جمادي‌الاول 1446


23. نوامبر 2024






قناعت
تالیفات استاد - کتاب مصباح الهدی
 

قناعت

۞     امیرالمؤمنین علیه السّلام میفرماید: طوبى لِمَن ذَکَرَ المَعادَ و عَمِلَ لِلحِسابِ وَ قَنَعَ بِالِکَفافِ وَ رَضِیِ عَن اللهِ: خوشا بر احوال آن کس که یاد معاد کند و برای (روزِ) حساب کار کند (و یا بیرویه و بیحساب کار نکند) و به حدّی از روزی که کفاف نیازهایش را میکند، قناعت نماید و از خداوند راضی باشد.

۞            قناعت صفتی است که قابل تعریف نیست. قناعت نه به داشتن است و نه به نداشتن. هر کس قناعت داشته باشد، عزیز است و هر کس قناعت نداشته باشد، ولو همه چیز داشته باشد، حاضر است خود را ذلیلانه به هر آب و آتشی بزند. عَزَّ مَن قنَعَ وَ ذَلَّ مَن طَمَعَ: کسی که قناعت پیشه کرد، عزیز شد و کسی که طمع ورزید، خوار شد. شخص قانع به هر چه خدا برای او برساند، راضی است. کسی که به چیزی که مال او نیست طمع داشته باشد، قانع نیست. و ِللهِ العِزّةُ و لِرَسُولِهِ وَ لِلمُؤمِنینَ: عزّت تنها از آن خدا و رسولش و مؤمنان است.

۞            اگر کسی قانع باشد، امروز زندگی خیلی ساده است. سابق خیلی سخت بود. آنچه امروز زندگی را بر افراد سخت کرده، بَرج است نه خرجهای واقعی و ضروری؛ آن هم که نهایت ندارد. امّا اگر به ضروریات اکتفا کنند، زندگی خیلی ساده میگذرد.

۞     روزه به معنی محروم کردن خود از همه چیز به طور مطلق نیست، بلکه تنها امساک از مفطرات، آن هم از اذان صبح تا اذان مغرب است. در همین فاصله هم خیلی کارها، مثل خوابیدن، روزه را باطل نمیکند. دوست اهل بیت علیهم السّلام در دنیا صائم است؛ یعنی یک مقدار لبِ خواستههایش را تو میگذارد، لبِ قبایش را تو میگذارد که به زمین نکشد و گرد و خاک نکند، یعنی بیش از نیاز واقعی‌اش در دنیا نمیخواهد، نه این که مطلقاً از دنیا استفاده نکند. اگر این روزهی مَجاز را مراعات کند، به حقیقت روزه یعنی به امیرالمؤمنین علیه السّلام راه پیدا میکند. همهی اعمال عبادی که انجام میدهیم، در آغاز راه مَجاز است، ولی اگر حقّش را ادا کنیم، از حقیقت سر در میآورد؛ روزه به علی علیه السّلام میرسد و نماز به پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم. رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم در رابطه با آیهی اِستَعینُوا بِالصَّبرِ وَ الصَّلوةِ: از صبر (روزه) و نماز استعانت بجوئید، فرمودند: یا عَلی أنتَ الصَّومُ وَ أنَا الصَّلوةُ: ای علی تو روزهای و من نمازم.

۞     حرص یعنی بیش از نیاز واقعی خود خواستن. حضرت آدم علیه السّلام را حرص به اخراج از بهشت و فراق حوا مبتلا کرد. وقتی آدم و حوا از گندم خوردند، در حالی که هیچ احتیاجی به خوردن آن نداشتند و انواع و اقسام غذاهای بهشتی در اختیارشان بود، عورتهایشان برایشان آشکار شد. البته قبل از خوردن گندم هم برهنه بودند، ولی چنان غرق توجّه به خدا بودند که خود را نمیدیدند، ولی بعد از آن، نگاهشان به خودشان افتاد و از خجالت پا به فرار گذاشتند. تا اینکه درخت انجیر به هر کدامشان دو برگ داد تا جلو و عقب خود را با آن بپوشانند. پیامبر ما صلّی الله علیه و آله و سلّم هم به ما یاد داد که در کفن میت جریدتین بگذاریم؛ یعنی دو تکه چوب انجیر مثل دو عصا زیر بغل میت بگذاریم. در قیامت ملائکه تعجّب میکنند که این چوبها یعنی چه، ولی خداوند میفرماید من فهمیدم. این میت با این چوبها دارد با من حرف میزند و میگوید همانطور که این درخت انجیر پدر و مادرمان را پوشاند، خدایا تو هم مرا بپوشان.

۞     روزی حضرت سلیمان از خداوند اجازه خواست تا به شکرانهی حشمت و سلطنتی که خداوند به او بخشیده است، مهمانی برگزار کند و به همهی مخلوقات سوری بدهد. خداوند اجازه فرمود و سلیمان هم سفرهی عظیمی تدارک دید و از همهی مخلوقات دعوت کرد تا یک وعده غذا مهمان او باشند. روز مهمانی، یک ساعت مانده به وقت پذیرایی، ماهی بزرگی که نامش هَلوع بود، سر از زیر آب بیرون آورد و به حضرت سلیمان عرض کرد گویا امروز ناهار مهمان شما هستیم. سلیمان گفت آری. هلوع گفت: پس قسمت غذای مرا بدهید، چون وقت غذا خوردنم فرا رسیده است. سلیمان از او خواست که صبر کند تا همهی میهمانها بیایند و با هم غذا بخورند؛ امّا هلوع نپذیرفت و لذا سلیمان قبول کرد که او سهم خودش را زودتر بخورد. هلوع دهانش را باز کرد و در یک نفس همهی آنچه را که در سفره بود، بالا کشید و به سلیمان گفت که من با این غذا سیر نشدم؛ آنچه خوردم، نیم قورت بود، در حالی که من باید سه قورت غذا بخورم تا سیر شوم، لذا دو قورت و نیم باقی مانده است. حضرت سلیمان با دیدن این صحنه به سجده افتاد و به عجز خویش در پیشگاه الهی اقرار کرد و از خدا خواست که آبروی او را حفظ کند و برای سیر شدن مهمانهایش که در راه بودند، رزق بفرستد. آنگاه حضرت سلیمان از هلوع پرسید که خداوند هر روز تو را چطور سیر میکند؟ هلوع عرض کرد برگ سبزی برای من میفرستد که با خوردن آن سیر میشوم.

قرآن فرمود: خُلِقَ الاِنسانُ هَلوعاً: انسان هلوع (حریص) آفریده شده است. لذاست که جز خدا هیچ چیز انسان را سیر نمیکند؛ همین که انسان با قلب یاد خدا کرد، سیر میشود. به همین خاطر بود که پدر و مادرهای قدیمی در مورد بچّههای پرخورشان میگفتند: مگر خدا سیرش کند والاّ سیری ندارد؛ چه حرف درستی بود.

۞            بِسمِ ‌الله که بگویی، دست تو همان دست خدا میشود و با دست خدا که غذا بخوری، سیر میشوی.

۞            دندان طمع را باید کند. در دنیا آنچه نیست که نیست، آنچه را هم هست، نیست فرض کن. دندان طمع دنیا را یکجا بکن.

۞            در مسافرت اگر دندان طمع را بکنی، سفر خوش میگذرد. در دنیا ما مسافریم.

۞     دندان طمع دنیا را بکن. حتّی اگر دیدی هر چه سعی میکنی، نماز و عباداتت هم درست نمیشود، دندان طمع آخرت را هم بکن. طمع فقط به خدا خوب است.

۞     توقّع، صفت خوبی نیست. اصلاً از هیچ کس حتّی خدا و پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم و امام علیه السّلام هم نباید توقّع داشت. چون متوقّع، منتظر است آن چیزی را که میخواهد، به او بدهند و قدر آن چیزهایی را که به او دادهاند، نمیداند و شاکر نیست. متوقّع احسان صاحبخانه را نمیبیند، فقط به دنبال خواستهی خودش است و حواسش آنجاست. امّا امید خوب است؛ یعنی به کرم و رحمت حق امیدوار است، چه به او بدهند یا ندهند. اگر هم ندادند، گلهای ندارد. رفقا هم نباید از همدیگر توقّع داشته باشند.

۞     علی علیه السّلام فرمود: اِنَّ أخوَفَ ما أخافُ عَلَیکُمُ اثنَتانِ: اتّباعُ الهَوی و طولُ الأَمَلِ فَاَمّا اتِّباعُ الهَوی فَیَصُدُّ عُنِ الحَّقِّ وَ اَمّا طولُ الأَمَلِ فَیُنسِی الآخِرَةَ: همانا بیشترین چیزی که از آن بر شما میترسم، دو چیز است؛ پیروی هوای نفس و درازی آرزو. امّا پیروی هوای نفس؛ از راه حقّ باز میدارد و امّا درازی آرزو، آخرت را به فراموشی میسپارد.

۞     انسانی که طول امل و آرزوی دراز و زیاد دارد، هر چه را خداوند به او داده و میدهد، اصلاً نمیبیند، چون حواسش جای دیگر است و به ندادههاست.

۞     طمع سبب میشود که هر چه را به فرد میدهند، نبیند و به خاطر چیزهایی که میخواهد و چون برای او ضرر دارد به او نمیدهند، دائم اخمش در هم باشد.

۞     خلوت کردن با خدا به این معنی است که به فکر گذشته و آیندهات نباشی. قُم فَاغتَنِم الفُرصَةَ بَینَ العَدَمَینِ: برخیز و فرصت بین دو عدم (گذشته و آینده) را غنیمت بشمار.

۞     اگر گذشته و آینده را رها کنی و در دم زندگی کنی، از هوی و هوس و آمال و آرزو نجات پیدا میکنی. آن‌وقت سر فراغت پیدا میکنی که خدا و خوبان خدا را ببینی.

۞     پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم به خداوند عرض کرد اَللّهُمَّ اجعَلنى مِن المَساکینَ: خدایا مرا از مسکینان قرار ده. چون بر خلاف فقیر که هیچ ندارد، مسکین یک شب دارد و یک شب ندارد. یعنی یک شب عطا کن تا با اغنیا شاکر باشم و یک شب مده تا با فقرا صابر باشم.

۞     وقتی به خانهی فقیرتر از خودت میروی و مهمان میشوی، از خدا شاکر میشوی. وقتی به خانهی غنیتر از خودت میروی و مهمان میشوی، یا خدای ناکرده خودت خُلقت تنگ میشود و از خدا دلگیر میشوی و یا زنت به تو میگوید تو اصلاً به فکر زندگی ما نیستی، اصلاً تو عُرضه نداری. در نتیجه رابطهی بین شما به هم میخورد. پس مصلحت در این است که در امور دنیوی با پایینتر از خودت بنشینی.