Get the Flash Player to see this player.

time2online Joomla Extensions: Simple Video Flash Player Module

  کانال تلگرام اهل ولاء کانال تلگرام اهل ولاء اینستاگرام اهل ولاء


سه شنبه ۴ دی
۱۴۰۳

22. جمادي‌الثاني 1446


24. دسامبر 2024






گفتارهشتم: ارزیابی عکس‌العمل‌های انسان دربرابر حوادث زندگی
تالیفات استاد - کتاب طبیب عشق

ارزیابی عکس‌العمل‌های انسان دربرابر حوادث زندگی

در ارزیابی حوادث به این نتیجه رسیدیم که تمام حوادث و موقعیّت‌هایی که در زندگی ما پیش می‌آید، چه به‌دست انسان‌ها و چه عوامل طبیعی، خیر است. اکنون برآنیم رفتارها و عکس‌العمل‌های خود را ارزیابی کنیم.

رفتارها و عکس‌العمل‌های ما از دو منظر قابل ارزیابی هستند. نخست تأثیری که بر طرف مقابل دارد. رفتارها و عکس‌العمل‌های ما همان حوادث و موقعیّت‌هایی است که خدا به‌دست ما برای طرف مقابل پیش آورده و قبلاً مسلّم شد که خیر است. منظر دوم تأثیری است که آن رفتارها و عکس‌العمل‌ها بر خود ما می‌گذارد که اکنون درصددیم به ارزیابی آن بپردازیم. این مطلب سنگین و دشوار و عمیقی است که شاید لازم باشد کسی سال‌ها نزد عارفی زانو بزند تا کم‌کم پرده‌ها را بردارد و به او بگوید. امیدواریم بدفهمی ایجاد نشود و بتوانیم به‌درستی از این آموزه‌ها بهره‌مند شویم.

چنانکه بیان شد، عکس‌العمل‌ها و رفتارهای ما طیّ دو مرحله‌ پدید می‌آیند. یکی مرحله‌ی عزم و نیّت درونی که کار خود ماست و دیگری تحقّق خارجی که کار خداست. در مرحله‌ی عزم و نیّت درونی یا تصمیم، ما با آزادی کامل تصمیم می‌گیریم چه عکس‌العملی نشان دهیم؛ بنابراین تصمیم‌های ما به دو حوزه تقسیم می‌شود؛ یکی تصمیم‌های دارای اذن تشریعی الهی. مثلاً وقتی خدا ثروت پیش می‌آورد تصمیم می‌گیریم مطابق احکام فقهی و اخلاقی که خداوند برای فرد ثروتمند مقرّر کرده است، رفتار کنیم. دوم تصمیم‌های فاقد اذن تشریعی که می‌خواهیم به میل و سلیقه‌ی خود رفتار کنیم. نکته‌ی مهم اینجاست که چنان که پیشتر گفتیم، خود تصمیم در روح ما اثر می‌گذارد. تصمیم دارای اذن تشریعی، درمانگر است و در بهبود بیماری بی‌خویشتنی ما تأثیر مثبت دارد؛ امّا تصمیم مغایر شرع و خواست خداوند، تشدید‌کننده‌ی بیماری بی‌خویشتنی ماست و در روح ما اثر منفی می‌گذارد.

برای مثال بیماری را درنظر آورید که ابتدا یک سرما‌خوردگی ساده دارد و با اندکی دارو قابل بهبود است. پزشک دارو می‌دهد؛ ولی بیمار به‌جای اینکه طبق نسخه‌ی پزشک عمل کند و بهبود یابد، طبق سلیقه‌ی خود رفتار می‌کند و مثلاً داروی شیرین را سرمی‌کشد و داروی تلخ را نمی‌خورد و از آنچه پزشک پرهیز داده است پرهیز نمی‌کند؛ بنابراین بیماری او تشدید می‌شود. اینجا پزشک داروی سنگین‌تر و معالجات سخت‌تری را تجویز می‌کند و به‌جای قرص و شربت، آمپول و کپسول‌های قوی می‌دهد. باز بیمار به‌جای استفاده از داروها طبق دستور پزشک که به درمان او منجر می‌شود؛ خلاف آن عمل می‌کند و بیماریش شدیدتر و به معالجات سخت‌تری نیازمند می‌شود. این ماجرا به‌همین ترتیب ادامه می‌یابد و به‌جایی می‌رسد که در دنباله‌ی بحث به آن اشاره خواهیم کرد.

حادثه‌ها هم داروی انسان مبتلا به بی‌خویشتنی است. اگر انسان تصمیم بگیرد طبق نسخه‌ی الهی با آنها مواجه شود و رفتار کند، بیماری بی‌خویشتنی او بهبود می‌یابد؛ امّا اگر تصمیم بگیرد دربرابر حوادث و در شرایطی که خدا پیش آورده است برخلاف شرع و طبق دلخواه خود عکس‌العمل نشان دهد و رفتار کند، بیماری خودفراموشی او تشدید می‌شود و برای درمان، به حوادث و موقعیّت‌های دشوارتری نیازمند می‌شود و خدا هم برای او حوادث و موقعیّت‌های سنگین‌تر و بزرگتری ‌پیش می‌آورد. در این مرحله هم اگر فرد تصمیم بگیرد طبق اذن تشریعی خداوند با آنها مواجه شود و عمل کند، روح بیمار او درمان می‌شود؛ امّا اگر تصمیم بگیرد رفتاری مغایر شرع و به‌سلیقه‌ی خود انجام دهد، بیماری او دوباره تشدید می‌شود. اگر قضیّه به‌همین روال ادامه پیدا ‌کند، به سرانجامی دچار می‌شود که در انتهای این بخش خواهیم گفت. آنچه ذکر شد پیامد تصمیم‌های انسان درمورد رفتارها و عکس‌العمل‌هایش بود.

بعد از مرحله‌ی تصمیم، نوبت به تحقّق خارجی عمل می‌رسد که منوط به اذن تکوینی الهی است. خدایی که علم و رحمت و قدرت بی‌نهایت دارد، محال است به چیزی که خیر نیست اذن وقوع دهد؛ پس آنچه به‌دست ما جاری می‌شود کار خداست و خیر است. باید توجّه داشت تصمیمی که ما می‌گیریم، لزوماً خیر نیست؛ فقط آنچه به‌‌دست ما جاری می‌شود، کار خداست و خیر است. تصمیم برعهده‌ی ماست و مشیّت تکوینی الهی به آزاد بودن و اختیار داشتن ما در تصمیم‌گیری تعلّق گرفته است و مسؤولیّت نوع تصمیمی که در مواجهه با حوادث و موقعیّت‌های زندگی می‌گیریم به خود ما برمی‌گردد؛ امّا اگر با اذن تکوینی الهی تصمیم ما به عمل منتهی شود، آن عمل کار خداست و قطعاً خیر است.

عکس‌العمل و رفتاری که به‌دست ما انجام می‌شود از دو حال خارج نیست. نخست آنچه درپی تصمیمی که مطابق اذن تشریعی الهی گرفته‌ایم، به اذن تکوینی الهی عملی می‌شود؛ یعنی عمل صالح. دوم آنچه درپی تصمیم مغایر با اذن تشریعی، به اذن تکوینی الهی عملی می‌شود؛ یعنی گناه.

الف. اعمال صالح 

تردیدی نیست که عمل صالحی که به‌دست ما انجام می‌شود؛ کار خداست و خیر است. پذیرش این مورد دشوار نیست. مثل اینکه من زحمت می‌کشم و برای خانواده‌ام غذا تهیّه می‌کنم؛ آنگاه خداوند می‌فرماید: رزّاق خداست. پس خدا با دست من رزق خانواده‌ام را می‌رساند. یا من با استدلال یک انسان گمراه را به راه می‌آورم و هدایت می‌کنم؛ خداوند می‌فرماید: هادی گمراهان خداست. پس خدا با زبان من پیام هدایت را به آن گمراه می‌رساند. و یا من دست انسان ضعیف و افتاده‌ای را می‌گیرم و او را یاری می‌کنم؛ خداوند می‌فرماید: دستگیر افتادگان خداست. پس خدا با دست من از این انسان ضعیف دستگیری‌ می‌کند.

اینک چه کسی با این دست کار می‌کند و با این زبان سخن می‌گوید؟ این آموزه‌ی بسیار سنگین و بزرگی است. چشم باز کنیم و خدا را ببینیم! در هر عمل صالحی خود خداست که به‌دست ما کار می‌کند. این خداست که با زبان ما سخن می‌گوید؛ با دست ما کار می‌کند؛ و با گوش ما می‌شنود. پس این دست و زبان و گوش خداست. در زیارت امیر‌المؤمنین علیه السّلام عرض می‌کنیم: اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا عَیْنَ اللهِ النّاظِرَۀَ    : سلام بر تو ای چشم بینای خدا؛ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اُذُنَ اللهِ الْواعِیَۀَ: سلام بر تو ای گوش شنوای خدا؛ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا لِسانَ اللهِ النّاطِقَۀَ: سلام بر تو ای زبان گویای خدا؛ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا یَدَ اللهِ الْباسِطَۀَ[i]: سلام بر تو ای دستان گشاده‌ی خدا. اکنون خدا را دیدید؟!

در دیـده‌ی دیـده‌ام تـویــی بیـنـایـی

در لفـظ و عـبارتـم تویـی گویـایــی

انــدر قــدمـم راه تــو مـی‌پیـــمایـی

ای من تو شده تو من چه می‌فرمایـی

بنابراین هر عمل صالحی کار خداست و خیر است. خیر بودن آن نیز دو وجه دارد؛ یک جنبه‌ی خیر برای طرف مقابلی است که کار ما به او می‌رسد. قبلاً شرح داده‌ایم که هر اتّفاقی به‌‌دست یک انسان برای دیگری می‌افتد، کار خداست و برایش خیر است. وجه دیگر، خیر بودن کاری است که به‌‌دست ما جاری می‌شود برای خود ما. وقتی من دست افتاده‌ای را می‌گیرم، علاوه‌بر اینکه برای او خیر است، برای خود من که این کار را انجام می‌دهم خیر است و تأثیر مثبتی در روحم می‌گذارد. اِنْ اَحْسَنتُمْ، اَحْسَنتُمْ ِلاَنفُسِکُمْ[ii]: اگر نیکی کنید، به خود نیکی کرده‌اید.

این آموزه‌ی بزرگی است که خدا می‌داند باور و یقین آن چه آثار عجیبی درپی دارد و چه پرده‌هایی را از قلب و دل انسان کنار می‌زند و چه حقایق نادیدنی را آشکار می‌کند. البتّه کسی می‌تواند این سخنان را به‌درستی درک کند که این مباحث را از ابتدا به‌دقّت خوانده و فهمیده باشد و تأثیرات روحی و فکری لازم را از آن پذیرفته باشد. اگر فردی بدون مقدّمه وارد این اسرار مگوی عارفان شود ممکن است نتواند هضم کند و دچار سوء برداشت شود. به‌قول حافظ:

آن یــار کــزو گشــت ســر دار بـلنــــد 

جرمش این بود که اسرار هویدا می‌کـرد 




ب. گناهان 

بحث تصمیمی که فاقد اذن تشریعی است و خداوند به آن امکان عملی شدن می‌دهد، از مورد قبلی پیچیده‌تر و سنگین‌تر است. محال است تصمیم فاقد اذن تشریعی انسان، بدون اذن تکوینی خدا عملی شود. ازطرفی می‌دانیم، آنچه به اذن تکوینی خدا واقع می‌شود کار خداست و خیر است. فهم و پذیرش خیر بودن عمل ناشی از تصمیم گناه‌آلود فرد برای طرف مقابل چندان دشوار نیست. مثال خیر بودن عمل ناشی از تصمیم ‌گناه‌آلود دزد برای خانواده‌ای که پول آنها به‌دست آن دزد از زندگی ایشان خارج شد، نمونه‌ی گویایی بر این امر بود.

امّا خیر بودن برای خود فردی که چنان تصمیمی گرفته است، بسیار بغرنج و پیچیده است. این سخن سنگینی است که کسی گناه مرتکب شود و بگوییم این عمل کار خدا بوده است و خیر این بنده هم در این بوده که به‌دست او انجام شود. این سخن بسیار عجیبی است که می‌گوییم گناه فرد برای خودش خاصیّت دارد و نفع و خیر وی در عملی شدن آن به‌دست او بوده است؛ زیرا هر تصمیم سوئی هم که واقع می‌شود به اذن الهی است. محال است بدون اذن تکوینی الهی چیزی در عالم واقع شود. اذن الهی هم جز به آنچه خیر است تعلّق نمی‌گیرد. ظاهر این سخن خلاف همه‌ی تعالیم دینی است که مؤکّداً گناه را مضرّ و مایه‌ی تباهی انسان دانسته‌اند. ادّعای عجیبی است؛ امّا با قدرت الهی و به‌کمک خداوند آن را تبیین می‌کنیم که بله؛ حقیقت همین است؛ کار خداست و خیر است. اینک چند نمونه از خیر بودن اعمال ناشی از تصمیم‌های سوء برای گیرنده‌ی آن تصمیم‌ها را بیان می‌کنیم.

۱/ مصونیّت و نجات از عُجب 

در مباحث اخلاق[iii] به‌طور مفصّل درباره‌ی عُجب ناشی از عبادت و عمل صالح سخن گفته‌ایم. انسانی که عمری را به عبادت و طاعت طی کرده و اعمال خیر بسیاری انجام داده است، دراثر کثرت طاعات و عبادات و اعمال خیر کم‌کم دچار عجب و خودپسندی می‌شود. در آن‌ حالت انسان خودش را بدهکار خدا نمی‌داند و در دل می‌گوید خدایا، اگر شما خدای خوبی بوده‌ای و در احسان و نعمت برای من کم نگذاشته‌ای، در قبال آن من هم بنده‌ی بدی نبوده‌ام و در بندگی و طاعت کم نگذاشته‌ام؛ پس به شما بدهی ندارم. بدین‌ترتیب حسابش را با خدا تسویه‌شده می‌پندارد. به خلق هم به‌ دیده‌ی حقارت نگاه می‌کند و می‌پندارد آنها انسان‌های شایسته‌‌ای نیستند و ارزشی ندارند و به‌درد بهشت نمی‌خورند و تنها خود را شایسته و ارزشمند و لایق بهشت می‌پندارد. عُجب بسیار خطرناک است. انسان دراثر عُجب عبادت و عمل صالح به‌قدری از خدا دور می‌شود که با ارتکاب هیچ معصیتی آن‌چنان دور نمی‌شود. کسی که نماز شب خواند و دچار عُجب شد، اگر آن شب زنا کرده بود و شراب خورده بود، آن اندازه از خدا دور نمی‌شد. پناه بر خدا که چه چیز خطرناکی است!

پیغمبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: لَوْ لَمْ تُذْنِبُوا لَخَشِیتُ عَلَیْکُمْ مَا هُوَ اَکبَرُ مِنْ ذٰلِکَ[iv]: اگر گناه نمی‌کردید من بر شما از چیزی بزرگتر از آن می‌ترسیدم. شگفتا که رسول‌الله صلّی الله علیه و آله و سلّم از گناه کردن ما خوشحال است و نگران چیزی است که خطرش به‌مراتب از گناه بزرگتر است. گویا عرض کردند: مگر چیزی بزرگتر از گناه وجود دارد؟ فرمودند: اَلْعُجْبَ! اَلْعُجْبَ! عُجب عبادت و عُجب بیگناه بودن به‌مراتب خطرناک‌تر از گناه است. امام صادق علیه السّلام فرمودند: اِنَّ اللهَ عَلِمَ اَنَّ الذَّنْبَ خَیْرٌ لِلْمُؤمِنِ مِنَ الْعُجْبِ    ‏ وَ لَوْلا ذٰلِکَ مَا ابتُلِیَ مُؤمِنٌ بِذَنْبٍ اَبَداً[v]: خدای تعالیٰ می‌دانست که گناه برای مؤمن بهتر از عُجب است و اگر چنین نبود هرگز هیچ مؤمنی به گناه مبتلا نمی‌شد. اگر خطر عُجب نبود، خداوند هیچ‌وقت امکان نمی‌داد مؤمن به گناه آلوده‌ شود. وقتی تصمیم بر گناه می‌گرفت، اذن تکوینی به عملی‌شدن آن نمی‌داد؛ ولی خدا اجازه می‌دهد آن تصمیم عملی شود تا بنده گناه کند و از عُجب اینکه من گناه ندارم و اهل طاعتم محفوظ بماند. امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمودند: سَیِّئَةٌ تَسُوؤُکَ خَیْرٌ مِنْ حَسَنَةٍ تُعْجِبُکَ    [vi]: گناهی که در تو سرشکستگی ایجاد کند و خود را بنده‌ی بدی بدانی، بهتر از حسنه‌ای است که در تو عُجب ایجاد ‌کند.

در کـوی ما شکـسته‌دلی می‌خـرند و بـس

بازار خـودفروشی از آن‌سوی دیگر اسـت 




در دستگاه خدا شکستگی می‌خرند؛ اینکه فرد خود را به‌خاطر گناهانش بنده‌ی معصیت‌کار خدا بداند و در محضر خدا سرافکنده باشد و مردم را از خود بهتر ببیند، به‌مراتب بهتر است از اینکه دچار عجب طاعت و عبادت و بی‌گناه دیدن خود باشد. این‌گونه است که خداوند اذن می‌دهد تا تصمیم فرد بر ارتکاب گناه عملی شود و دراثر گناه از عُجب نجات یابد. اکنون می‌توانیم بی‌پروا بگوییم این گناه و معصیت خیر است. خداوند گناه را به‌دست مؤمن جاری می‌کند تا او را از یک امر مهیب و خطرناک، یعنی عُجب و خودپسندی، نجات دهد. بنابراین قطعاً خیر است و کار خداست.

۲/ بهشتی شدن با فراری شدن از گناه 

نمونه‌ی دیگر از خیر بودن عمل ناشی از تصمیم‌ گناه‌آلود برای صاحب تصمیم را با مثال بیان می‌کنیم. سال‌ها پیش مردم در فصل زمستان از بخاری‌های کوچکی به‌نام علاء‌الدّین استفاده می‌کردند. این بخاری‌ها برای خانواده‌هایی که بچّه‌های کوچک داشتند دردسرساز بود. بچّه‌ها هنگام بازی به این بخاری می‌خوردند؛ بخاری می‌افتاد و نفت آن می‌ریخت و خانه دچار آتش‌سوزی می‌شد. گاه بچّه‌های بازیگوش بخاری را دستکاری می‌کردند و فتیله‌ی آن را بالا می‌کشیدند و دود می‌کرد. یا هنگام بازی با آن دستشان به بدنه‌ی داغ بخاری می‌خورد و می‌سوخت. هرچه بزرگترها می‌گفتند به بخاری دست نزنید، خطرناک است، گوش آنها بدهکار نبود. گاه پیش می‌آمد که وقتی پدر و مادر در اتاق نبودند، یک بچّه‌ی خردسال و بازیگوش سراغ بخاری می‌رفت و حین بازی با آن، دستش به بدنه‌ی داغ بخاری می‌چسبید و فریادش بلند می‌شد. پدر و مادر سراسیمه می‌آمدند؛ بچّه را بغل می‌گرفتند و دستش را پانسمان می‌کردند. بعد از مدّتی دست بچّه خوب می‌شد؛ امّا از آن پس آن بچّه هروقت بخاری را می‌دید می‌ترسید و عقب عقب می‌رفت. حتّی گاهی بزرگترها برای شوخی بچّه را بغل می‌کردند و نزدیک بخاری می‌شدند و بچّه جیغ می‌زد و تقلاّ می‌کرد تا فرار کند و خود را نجات دهد.

حدیثی است از پبغمبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم که می‌فرمایند: یا اَباذَرٍّ اِنَّ الْعَبْدَ لَیُذنِبُ الذَّنْبَ فَیَدْخُلُ بِهِ الْجَنَّةَ    : ای اباذر همانا بنده‌ای مرتکب گناه می‌شود و دراثر آن وارد بهشت می‌شود. شگفتا! تابه‌حال می‌گفتند، اگر گناه کنید، به جهنّم می‌روید، اکنون این حدیث می‌فرماید اگر گناه کنید، به بهشت می‌روید! چگونه ممکن است، انسان براثر گناه وارد بهشت شود؟ فَقُلْتُ وَ کَیْفَ ذٰلِکَ بِاَبِی اَنتَ وَ اُمِّی یا رَسُولَ اللهِ؟ پس گفتم: پدر و مادرم فدای تو باد ای رسول خدا این چگونه است؟ قَالَ یَکُونُ ذٰلِکَ الذَّنْبُ نُصْبَ عَیْنَیْهِ تَائِباً مِنْهُ فارّاً اِلَى اللهِ‏ عَزَّ وَ جَلَّ حَتّىٰ یَدْخُلَ الْجَنَّةَ[vii]: فرمودند: آن گناه تا آخر عمر نصب‌العین او خواهد بود تا اینکه با حالت توبه و فرار به‌سوی خداوند عزّوجلّ وارد بهشت شود. یک‌بار دستش با دیواره‌ی داغ گناه سوخت، آن سوختن تا پایان عمر دربرابر چشمش است و دراثر آن، تا آخر عمر حالت فرار از گناه در او خواهد ماند و در چنین حالتی وارد بهشت می‌شود. اگر آن گناه را نکرده بود، این حالت در او پدید نمی‌آمد و بهشتی نمی‌شد. گناهی که انسان را بهشتی می‌کند، خیر است یا شرّ؟! اکنون چه ایرادی دارد گفته شود کار خداست؟

۳/ خویشتن‌شناسی و خودسازی

بیماری غیر از علائم بیماری است. بیماری یک اختلال در اورگانیسم داخلی بدن است. علائم بیماری مثل تب یا جوش زدن پوست بدن خودِ اختلال نیست؛ بلکه آثار و مظاهر آن اختلال است. این علائم بسیار خوب و مفیدند و اگر ظاهر نشوند ما به اختلالی که در اورگانیسم داخلی بدنمان رخ داده است، پی‌نمی‌بریم؛ درنتیجه آن اختلال پیشرفت و رشد می‌کند و نهایتاً ما را می‌کُشد. درد یا تب یا جوش چرکی سبب می‌شود ما به وجود اختلال پی ببریم و درصدد معالجه برآییم. جوش چرکی نشانه‌ی عفونت و آلودگی خون است و باعث می‌شود ما نزد پزشک ‌رویم. پزشک ابتدا با داروی مناسب، عفونت خون را درمان می‌کند؛ سپس پمادی می‌دهد که روی پوست بمالیم تا آثار جوش برطرف شود. آن جوش بسیار پربرکت است؛ زیرا بدون آن به عفونت خون پی نمی‌بردیم و عفونت خونی پیشرفت می‌کرد و ما را می‌کُشت.

گناه جوش چرکینی است که بر پوسته‌ی وجود انسان ظاهر می‌شود و او را از وجود عفونت‌ها و آلودگی‌ها و کاستی‌های پنهان روح و روانش آگاه می‌کند. اگر جوش چرکی گناه بر پوسته‌ی وجود ما ظاهر نشود، از عفونت و نقص روح خود باخبر نمی‌شویم؛ آلودگی در روح ما رشد می‌کند و تا پایان عمر در ما می‌ماند و فردای قیامت بدبخت خواهیم بود. وقتی گناه ظاهر می‌شود می‌فهمیم چنین نقص و کاستی در وجود ماست و سراغ تهذیب و تزکیه‌ی نفس و خودسازی می‌رویم و آلودگی روح خود را درمان می‌کنیم. خداوند یک پماد هم به‌نام توبه داده است که با آن از آثار گناه پاک می‌شویم: اَلتّائِبُ مِنَ الذَّنْبِ کَمَنْ لا ذَنْبَ لَهُ[viii]: کسی که از گناه توبه کند همچون کسی است که گناهی ندارد. با این پماد جوش چرکی گناه برطرف می‌شود؛ امّا این جوش باخاصیّت و پربرکتی است که ما را متوجّه عیب‌های پنهان روحمان می‌کند و به معرفت‌النّفس می‌رساند. مَعْرِفَۀُ النَّفْسِ اَنفَعُ الْمَعارِفِ[ix]: خویشتن‌شناسی سودمندترین شناخت‌هاست. اگر گناه ظاهر نشود، عیب‌ها پنهان می‌ماند و در روح انسان رشد می‌کند و او را نابود می‌سازد. بااین‌وصف گناه خوب است یا بد؟![x]

در این نمونه‌ها روشن شد، هر عملی که اذن تکوینی یابد و محقّق شود، کار خداست و خیر است. خیر بودن تأثیر عمل ناشی از تصمیم‌های فاقد اذن تشریعی برای فرد تصمیم‌گیرنده، به مواردی که اشاره شد محدود نیست و آنچه گفتیم تنها نمونه‌ای از آنها بود تا درک و پذیرش آن را آسان سازد. ضمناً نباید فراموش کرد که اوّلاً بهره‌مند شدن از خیری که برای خود شخص در این دست از اعمال وجود دارد، منوط به تأمّل و تنبّه شخص است و قطعی و قهری نبوده و به اختیار خود وی وابسته است. ثانیاً تأثیر سازنده‌ی عمل ناشی از تصمیم مغایر شرع با تأثیر ویرانگر خود تصمیم توأم است.

ج. درمان‌های اخروی

پرسش: سرانجامِ فردی که دربرابر درمان‌های الهی، یعنی حوادث، پی‌درپی تصمیم‌های مغایر با شرع می‌گیرد، چیست؟

پاسخ: بیماری که سرماخوردگی ساده‌ای داشت، چون دارو را درست مصرف نکرد، به سینه‌پهلو دچار شد. پزشک داروی سنگین‌تری تجویز کرد ولی او دوباره هوس‌بازانه با داروها رفتار کرد و ذات‌الرّیه گرفت و در بیمارستان بستری شد. اینجا هم خلاف تجویز پزشک عمل کرد و بیماریش حاد شد و به بخش مراقبت‌های ویژه منتقل شد. اگر این روند همچنان ادامه یابد، یک روز که پزشک او را معاینه می‌کند و نتیجه‌ی آخرین آزمایش‌هایش را می‌بیند، آه سردی می‌کشد و آهسته به پرستار می‌گوید: کار این بیمار تمام است و یکی دو روز بیشتر زنده نمی‌ماند؛ دیگر به او دارو ندهید و تزریقی انجام ندهید؛ غذای رژیمی هم لازم نیست؛ هر غذایی هوس کرد بخورد و دستور می‌دهد او را به بخش عمومی منتقل کنند و دیگر ممنوع‌الملاقات نباشد. حتّی به خانواده‌اش توصیه می‌کند او را به خانه ببرند تا این روزهای آخر بنا به ذوق و سلیقه‌ی خود عمل کند. بدین‌ترتیب پزشک معالجات را قطع می‌کند و بیمار را به خودش واگذار می‌کند تا هرکاری دوست دارد بکند.

اگر کسی دربرابر حوادثی که خداوند برای درمان روح او می‌فرستد، چنین روندی را پی‌بگیرد، ممکن است به جایی برسد که خداوند از او قطع امید کند و او را به خودش واگذارد و دیگر با پیش آوردن حادثه‌های مختلف درصدد معالجه‌ی بیماری بی‌خویشتنی او برنیاید. خداوند چنین کسی را رها می‌کند تا هرطور دوست دارد زندگی کند. در دعاها از خداوند می‌خواهیم: وَ لا تَکِلْنِی اِلیٰ نَفْسِی طَرْفَۀَ عَیْنٍ اَبَداً[xi]: یک چشم برهم زدن مرا به خودم وامگذار. بیماری که به تجویز پزشک عمل نمی‌کند، درنهایت به‌جایی می‌رسد که او را به‌حال خود می‌گذارند و همه‌ی داروها و معالجات را قطع می‌کنند. خداوند که طبیب انسان‌هاست درمورد چنین شخصی می‌گوید: او دیگر انسان نمی‌شود؛ بازگشت به خویشتن‌خویش برای او شدنی نیست. این‌همه حیوان در این دنیا خلق کرده‌ام؛ او نیز یکی از آنها باشد و کنار آنها بچرد. مگر خداوند برای بقیّه‌ی حیوانات حوادث پیش می‌آورد تا به خویشتن‌خویش بازگردند؟! او هم حیوانی است درکنار سایر حیوانات؛ لذا از این پس معمولاً زندگیش خیلی راحت است. اگر هم با سختی مواجه شود ازقبیل سختی‌هایی خواهد بود که برای حیوانات نیز پیش می‌آید.

برهمین‌اساس بعضی افراد که از سرّ امر مطّلع نیستند، می‌گویند: فلانی را نگاه کن! نه دین دارد؛ نه شرف؛ نه انسانیّت؛ نه عاطفه! امّا زندگیش چنان سرشار از پول و موفّقیّت و رفاه و خوشی است که حتّی یک سردرد هم نمی‌گیرد! از آن‌طرف فلان انسان شریف و مؤمن و باخدا و متخلّق، بدهی دارد؛ بیکار است؛ صاحبخانه جوابش کرده، مبتلای به بیماری سختی است و زندگیش پر از گرفتاری‌های درهم پیچیده است. گویا اشتباه شده است؛ انسان‌های خوب باید راحت باشند و اشخاص بد باید در ناراحتی و رنج باشند! درحالی‌که اشتباه نشده است؛ ‌کسی را که در معالجه‌اش شانس موفّقیّت وجود دارد، آمپول می‌زنند و جرّاحی می‌کنند؛ و‌ کسی را که از او قطع امید کرده‌اند، نه آمپول می‌زنند و نه دارو می‌دهند؛ به‌حال خود رها می‌کنند. هرچه شانس موفّقیّت در معالجه بالاتر باشد تلاش پزشک بیشتر می‌شود. در کتب احادیث و روایات بابی وجود دارد به‌نام «بابُ شِدَّۀِ اِبْتِلاءِ الْمُؤمِن»؛ ابتلائات مؤمن از بقیّه شدیدتر است. امام صادق علیه السّلام می‌فرمایند: اِنَّمَا الْمُؤمِنُ بِمَنْزِلَةِ کِفَّةِ الْمِیزانِ، کُلَّما زِیدَ فِی اِیمانِهِ زِیدَ فِی بَلائِهِ[xii]: مثال مؤمن مثال دو کفّه‌ی ترازوست؛ هرچه بر ایمانش افزوده شود، بر بلایش افزوده می‌شود. هرچه شانس درمان بالاتر باشد، تمهیدات پزشکی و اقدامات درمانی بیشتر و جدّی‌تر است[xiii].

ادامه‌ی درمان پس از مرگ

پرسش: بنده‌ای که پی‌درپی با حوادث و شرایطی که برای اصلاح او پیش می‌آید مغایر دستورهای خداوند رفتار می‌کند، آیا به‌راستی خدا برای همیشه از اصلاح او قطع امید می‌کند و او را برای همیشه رها می‌کند؟

پاسخ: قطع امید در یک مرحله از امکانات درمانی ممکن است به‌معنی قطع امید نهایی نباشد. فرض کنید فردی در ده بیمار می‌شود و او را به خانه‌ی بهداشت روستا می‌برند. درمانگر خانه‌ی بهداشت کسی است که تنها یک دوره‌ی کمک‌های اوّلیّه و خدمات درمانی دیده است. اگر بیمار دستش زخم شده باشد یا یک سردرد و سرماخوردگی ساده داشته باشد، می‌تواند او را معالجه کند؛ ولی اگر بیماری پیچیده‌تر باشد، می‌گوید: اینجا نمی‌توان برای مریض کاری کرد؛ باید او را به شهر ببرید که پزشک و داروخانه دارد. اگر بیماری حاد نباشد، می‌گوید: هروقت خواستید به شهر بروید او را هم ببرید؛ ولی اگر حاد باشد، می‌گوید: هرچه سریع‌تر او را به شهر برسانید. اگر امکانات درمانی شهر برای معالجه‌ی او کافی باشد، در آنجا درمان می‌شود وگرنه ممکن است بگویند: مریض را به مرکز استان ببرید تا در بیمارستان بستری شود. اگر با امکانات آنجا هم قابل درمان نباشد، می‌گویند: او را به تهران ببرید تا مثلاً در بیمارستان تخصّصی قلب بستری شود و با تیم‌های مجهّز و تکنولوژی پیشرفته‌ی جرّاحی قلب که در‌ آنجا وجود دارد، درمان ‌شود. بنابراین قطع امید در یک سطح از امکانات درمانی، الزاماً به‌معنی قطع امید نهایی نیست.

وقتی خداوند از کسی در دنیا قطع امید می‌کند، به این معنی است که او با امکانات دنیوی و با این حادثه‌ها و موقعیّت‌هایی که در دنیا می‌توان پیش آورد، معالجه شدنی نیست و به خویشتن‌خویش بازنمی‌گردد؛ امّا معلوم نیست این قطع امید نهایی باشد. ممکن است در سطح بالاتری از امکانات درمانی معالجه شود. این بیمار باید از روستای عالم طبیعت به شهر برزخ منتقل شود. برزخ بسیار عظیم‌تر از دنیاست. نسبت برزخ به دنیا مثل نسبت دنیا به رحم مادر است. آیا می‌توان حساب کرد دنیا چندبرابر رحم مادر است؟ عظمت برزخ قابل تصوّر نیست؛ ضمن اینکه برزخ مثل بیمارستان است. در دنیا بیمار سرپایی است؛ دارو را به او می‌دهند و اگر دلش خواست می‌خورد. در برزخ اختیار سلب شده است. بیماری که در بیمارستان بستری می‌شود به اختیار خودش نیست؛ پرستار سر ساعت معیّن می‌آید و آمپول را به بیمار تزریق می‌کند. باتوجّه‌به بزرگی عالم برزخ خدا می‌داند آمپول‌های آنجا چگونه و چه اندازه است! عذاب‌های عالم قبر و برزخ، دردِ ناشی از همین معالجات است.

بنابراین در برزخ معالجات ادامه پیدا می‌کند. اگر بیماری حاد باشد، می‌گویند: بیمار را در آمبولانس بگذارید و سریع به شهر برزخ برسانید؛ یعنی این فرد بلافاصله باید بمیرد. حکم اعدامی که در اسلام داریم همین است. حال بیمار وخیم است و باید بلافاصله منتقل شود تا در عالم برزخ او را معالجه کنند. همچنین ممکن است خدا ترتیبی دهد که فرد دراثر یک سانحه یا عارضه بمیرد. امّا اگر بیماری حاد نباشد، رهایش می‌کند تا هروقت به برزخ رفت معالجه شود. بالاخره روزی می‌میرد و به برزخ می‌رود و آنجا معالجه‌اش می‌کند. ولی اگر در شهر برزخ قابل معالجه نباشد، باید به پایتخت برود.

قیامت همان پایتخت و بسیار عظیم‌تر از برزخ است. نسبت قیامت به برزخ مثل نسبت برزخ به دنیا و نسبت دنیا به رحم مادر است. عظمت قیامت را نمی‌توان تصوّر کرد. در قیامت یک بیمارستان عظیم با بخش‌های تخصّصی ویژه، به‌نام دوزخ وجود دارد. دَرَکات جهنّم همان بخش‌های تخصّصی این بیمارستان است. وقتی بیمار به آنجا منتقل می‌شود، تیم‌های مجهّز پزشکی و پرستاران و پزشکان جرّاح سراغ او می‌آیند؛ و با آمپول‌های عجیب و شربت‌های غسلین و حمیم و قرص‌های زقّوم او را درمان می‌کنند. این معالجات ممکن است چندین میلیون سال طول بکشد. بدین‌ترتیب جهنّم نیز خیر است. بیمار پس از معالجه، از بیمارستان ترخیص می‌شود. بیشتر اهل دوزخ وقتی عذابشان را که همان درد ناشی از معالجات است، متحمّل شدند، و از بیماری خلاص و از گناهان پاک شدند، از جهنّم بیرون می‌آیند و به بهشت می‌روند. البتّه بهشت هم درجاتی دارد و اینان در قلّه‌ی بهشت نمی‌نشینند؛ بلکه به مراتب پایین بهشت وارد می‌شوند.

حدیثی[xiv] قریب به این مضمون وجود دارد که یک فرد مقدّس‌مآب خدمت امام کاظم علیه السّلام آمد. حضرت در اتاق راحت نشسته بودند. عرض کرد: یابن رسول‌الله!! عدّه‌ای از کسانی که خود را به شما منتسب می‌کنند و خود را از شیعیان و پیروان شما می‌دانند، گناهان عجیبی مرتکب می‌شوند؛ دروغ می‌گویند؛ مال حرام می‌خورند؛ قمار می‌کنند؛ آیا ما حق داریم به آنها فاسق بگوییم؟ حضرت برآشفته و غضبناک، به‌حالت دوزانو نشستند و فرمودند: پناه می‌برم به خدا که کسی به دوست ما بگوید فاسق! این شخص شگفت‌زده شد؛ چون حضرت گناه آنان را انکار نکردند و با وجود این گناهان، از اطلاق نام فاسق به آنها نهی فرمودند. عرض کرد: پس چه بگوییم؟ فرمودند: اگر خواستید، بگویید فاسق‌العمل. دوست ما خودش فاسق نمی‌شود؛ فقط عمل فسق از او سر زده است. محال است دوست ما فاسق باشد. عرض کرد: یابن رسول‌الله! سرانجام چنین کسی با این‌همه گناه و معصیت چیست؟

حضرت فرمودند: چیز مهمّی نیست؛ درهمین دنیا خدا او را به سختی و فشار و گرفتاری مبتلا می‌کند؛ فقیر می‌شود یا به بیماری سختی دچار می‌شود یا اتّهامی به او می‌زنند که نمی‌تواند از خودش دفاع کند؛ به‌نحوی در تنگنا واقع می‌شود و زیر آن فشار خدا به او ترحّم می‌کند و او را می‌بخشد؛ از گناه پاک می‌شود و به بهشت می‌رود.

عرض کرد: یابن رسول‌الله! اگر نشد چه؟ حضرت فرمودند: در لحظه‌ی جان دادن و انتقال از این عالم، زیر فشار و سختی جان دادن و مرگ قرار می‌گیرد و می‌بیند تمام چیزهایی که یک عمر برای اندوختنش زحمت کشیده است، از دستش می‌رود، در این حالت سخت، خدا به او ترحّم می‌کند و او را می‌بخشد؛ از گناه پاک می‌شود و به بهشت می‌رود. دوباره عرض کرد: اگر نشد چه؟ فرمودند: باز هم مهم نیست؛ در عالم برزخ و فشار قبر، در تاریکی و سختی و غربت و تنهایی و وحشت قبر در تنگنا قرار می‌گیرد و خدا به او ترحّم می‌کند و او را می‌بخشد؛ از گناه پاک می‌شود و به بهشت می‌رود.

این شخص باز هم رها نکرد. چه رغبت بدی است که کسی بخواهد هرطور شده مردم را به جهنّم بفرستد. عرض کرد: یابن رسول‌الله! اگر نشد چه؟ حضرت فرمودند: مشکلی نیست؛ اگر باز هم نشد، فردای قیامت که مردم محشور می‌شوند، در گرمای محشر که آفتاب تا بالای سر مردم پایین آمده است و عمود می‌تابد؛ در آن انبوه جمعیّت و آن‌همه فشار و هول و هراس حضور در دادگاه الهی، خدا به او ترحّم می‌کند و او را می‌بخشد؛ از گناه پاک می‌شود و به بهشت می‌رود.

این شخص باز رها نکرد و گفت: اگر نشد چه؟ حضرت دوباره غضبناک شدند و فرمودند: اگر نشد به کوری چشم دشمنان، خودمان می‌آییم؛ شفاعتش می‌کنیم و دستش را می‌گیریم و با خود به بهشت می‌بریم!

این همان معالجه‌ی مرحله به مرحله است. امیدواریم به یاری خداوند به این معالجات نیاز پیدا نکنیم و در دنیا خود را آلوده نکنیم و تمیز بمانیم. اگر انسان خودش را کثیف نکند یا اگر هم کثیف کرد، خود را بتکاند و گرد و غبار گناه را با توبه و استغفار و جبران خطاها بزداید، نیازی به اینها نخواهد داشت.

هرچه انسان کثیف‌تر شود، پاک‌ شدنش سخت‌تر است. اگر لباس خاکی شود با یک تکان تمیز می‌شود؛ اگر گِلی شد باید آن را با آب شست؛ امّا اگر روغنی شد به آب داغ و موادّ شوینده و چنگ زدن نیاز دارد؛ هرچه کثیف‌تر شود، شستن آن سخت‌تر است. جهنّم همان خزینه‌ی گرم حمّام است. امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمودند: حمّام جای خوبی است؛ هروقت می‌بینم یاد جهنّم می‌افتم؛ چرک و آلودگی را ازبین می‌برد[xv]. جهنّم خزینه ایست که انسان‌ها را در آن می‌شویند و کیسه می‌کشند. پس جهنّم هم خیر است.

خلود در دوزخ

پرسش: براساس آنچه گفته شد، همه در جهنّم پاک می‌شوند و به بهشت می‌روند. پس خلود در دوزخ که در قرآن مطرح شده، به چه معنی است؟

پاسخ: انسانی که خودش را در دنیا کثیف کرده است، گاه درهمین دنیا یک کیسه به او می‌کشند، با یک فقر یا گرفتاری تمیز می‌شود. یا ممکن است در برزخ با آب گرم کیسه‌ی محکم‌تری بکشند تا تمیز شود. یا اینکه در جهنّم در دیگ‌های آب داغ و موادّ شوینده با دلاّک‌ها و کیسه‌کش‌های فراوان که همان ملائکه‌ی غِلاظ شِدادند، چندهزار سالی به او کیسه بکشند تا بالاخره پاک شود و به بهشت برود.

امّا بعضی هستند که هرچه آنها را کیسه می‌کشند و چرک‌هایشان‌ می‌ریزد؛ زیر آن هم چرک است. دوباره کیسه می‌کشند، باز زیر آن چرک است؛ آن‌قدر چرک می‌ریزد تاجایی‌که تمام می‌شوند و چیزی از آنها باقی نمی‌ماند. یعنی کلّ وجودشان چرک است و این چرک‌ها در تنور جهنّم می‌ریزد و چیزی باقی نمی‌ماند که به بهشت ببرند؛ بنابراین مخلّد در دوزخند. امّا اینکه خداوند سرانجام با مخلّدان در دوزخ چه می‌کند، بحثی است که فرصتی دیگر می‌طلبد[xvi].

خیر بودن گناه

پرسش: آیا ممکن است خدایی که جز خیر محض برای بنده‌اش نمی‌خواهد، برای او گناه مقدّر کند و انسان هم آن گناه را مرتکب شود و تصوّر کند این لطف خداست؟

پاسخ: در جای خود[xvii] بیان کرده‌ایم که اگر فرد اخلاص داشته باشد، خدای متعال نمی‌گذارد دچار اشتباه شود و گناهی را به‌گمان اینکه امر پسندیده‌ای است، مرتکب شود. فرمود: وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا[xviii]: و کسانی که در راه ما مجاهدت کنند، به‌یقین آنها را به راه‌های خود هدایت می‌کنیم. خداوند نمی‌گذارد کسی که خالصانه تلاش می‌کند، گمراه شود و چیزی را اشتباه بگیرد.

همچنین گفتیم، در فعل اختیاری دو عنصر وجود دارد؛ یکی نیّت و عزم ما و دیگری عملی که بعد از عزم و تصمیم به‌دست ما جاری می‌شود. هیچ‌کس حق ندارد نیّت گناه و تصمیم عصیان دربرابر خداوند داشته باشد. انسان در این حوزه کاملا ًمختار است و وظیفه‌ی او قصد و نیّت طاعت و فرمانبری از حضرت حقّ است؛ امّا فعلی که درنهایت از شخص صادر می‌شود، با هر نیّتی، چه طاعت و چه معصیت، چون به اذن الله صادر شده حتماً خیری در آن است، چه برای دیگران و چه برای شخصی که عمل به‌دستش انجام شده است.

در عملی که درپی نیّت گناه انجام شده است، نیّت گناه خطرناک و زیانبخش و باعث تشدید خودفراموشی و موجب عذاب و محرومیّت است؛ امّا فعلی که درپی آن نیّت ایجاد می‌شود می‌تواند برای خود فرد سازنده باشد؛ او را از غرور و تکبّر و عُجب نجات دهد؛ عیب‌ها و ضعف‌های ناشناخته‌ی درونش را به او بشناساند؛ او را چنان از گناه هراسان کند که یک‌بار که دستش با آتش گناه داغ شد، برای همیشه از آن پرهیز کند و ... . پس فعل مترتّب بر آن تصمیم می‌تواند در جهان خارج برای خود فرد آثار مثبتی داشته باشد؛ امّا تصمیم برگناه، برای او زیانبار و موجب مسؤولیّت و کیفر است. اگر هم فرد، بنده‌ی معاندی باشد، استدراج و امهال است و خداوند او را به خود واگذاشته است تا یک‌باره به حسابش برسد و با حوادث سخت و سهمگین دنیوی یا عذاب‌های دردناک و الیم اخروی به درمان او بپردازد. پس خواستن و تصمیم بر معصیت کار ماست و خیر نیست.



.[i] برگرفته از: محدّث قمی، مفاتیح‌الجنان، زیارت‌ مطلقه‌ی ششم امیر‌المؤمنین علیه السّلام و زیارت مخصوصه‌ی آن حضرت در روز مولود پیامبر۶.

.[ii] سوره‌ی إسراء، آیه‌ی ۷/

[iii] . فایل صوتی این مباحث در سایت اهل ولاء در قسمت مباحث عرفانی بخش سخنان استاد در دسترس می‌باشد.

[iv]. مجلسی، بحارالانوار، ج ۶۹، ص ۳۲۹/

[v]. کلینی، الکافی، ج ‏۲، ص ۳۱۳/

[vi]. مجلسی، بحارالانوار، ج ۶۹، ص ۳۲۱/

[vii]. مجلسی، بحارالانوار، ج ۷۴، ص ۷۹؛ محدّث نوری، مستدرک‌الوسائل، ج‏۱۲، ص ۱۱۷/

.[viii] مجلسی، بحارالانوار، ج ۶، ص ۲۱/

.[ix] آمدی، غررالحکم، ۲۳۳/

[x]. از همین‌جا به حکمت ابتلائات و امتحانات الهی نیز می‌توان پی‌برد. برخلاف امتحان‌های بشری که برای پی‌بردن امتحان‌کننده به ویژگی‌های امتحان‌شونده است، امتحانات الهی برای دستیابی امتحان‌شونده به شناختی دقیق‌تر از خویشتن است. خداوند آشکار و نهان بندگان خود را به‌دقّت و کمال می‌شناسد و نیازی به امتحان برای شناخت آنان ندارد. این خود بندگانند که برای رفع نقائص خویش محتاج شناخت نقائص خود می‌باشند و در شرایط سخت و دشوار آزمون‌های الهی، این شناخت را از خویش به‌دست می‌آورند.

[xi]. محدّث قمی، باقیات‌الصّالحات در حاشیه‌ی مفاتیح‌الجنان، باب ۵، حرز حضرت فاطمه علیها السّلام؛ مجلسی، بحارالانوار، ج ۸۳، ص ۱۵۲، تعقیبات نماز صبح.

.[xii] کلینی، کافی، ج‏۲، ص ۲۵۴/

[xiii]. برای آشنایی بیشتر با این بحث نگاه کنید به: مهدی طیّب، شراب طهور، ص ۲۰۹- ۲۱۷/

.[xiv] مجلسی، بحارالانوار، ج ‏۲۷، ص ۱۳۷؛ ج ‏۶۵، ص ۱۴۷ و۲۰۰/

.[xv] صدوق، من لایحضره الفقیه، ج ‏۱، ص ۱۱۵/

.[xvi] نگاه کنید به: مهدی طیّب، مصباح‌الهدی، ص ۱۵۶- ۱۵۷/

.[xvii] نگاه کنید به: مهدی طیّب، شراب طهور، ص ۳۲- ۳۴ و سرّ حقّ، ص ۸۸/

[xviii]. سوره‌ی عنکبوت، آیه‌ی ۶۹/