Get the Flash Player to see this player.

time2online Joomla Extensions: Simple Video Flash Player Module

  کانال تلگرام اهل ولاء کانال تلگرام اهل ولاء اینستاگرام اهل ولاء


شنبه ۳ آذر
۱۴۰۳

21. جمادي‌الاول 1446


23. نوامبر 2024






گفتار ششم: عکس‌العمل‌های انسان دربرابر حوادث زندگی
تالیفات استاد - کتاب طبیب عشق

عکس‌العمل‌های انسان دربرابر حوادث زندگی

اینک زمان آن فرارسیده است که به رفتارهای خود از دیدگاه توحید افعالی نگاه کنیم. در اینجا چند نکته‌ حائز اهمّیّت است.

۱/ "ان‌شاءالله" برخاسته از باور به توحید افعالی 

پدید آمدن عکس‌العمل‌ها و رفتارهای ما دربرابر حوادث زندگی، به‌منزله‌ی یک فعل اختیاری، دو مرحله دارد. مرحله‌ی اوّل عزم و نیّت درونی و مرحله‌ی دوم تحقّق خارجی عمل است. چنانکه دیدیم انسان در مرحله‌ی عزم و نیّت درونی یا تصمیم‌گیری کاملاً آزاد است و کوچکترین تحمیلی وجود ندارد. محال است بتوان آزادی در تصمیم‌گیری را از انسان سلب کرد. امّا تحقّق خارجی منوط به اذن تکوینی الهی است و خداوند باید امکان عملی شدن به آن تصمیم را بدهد. اینکه فرد تصمیم بگیرد چه واکنشی دربرابر یک حادثه انجام دهد، کار خود اوست؛ امّا اینکه موفّق شود این واکنش را در خارج انجام دهد، منوط به اذن تکوینی الهی است.

بااین‌وصف، آیا انسان می‌تواند درباره‌ی رفتار‌های آینده‌اش به کسی تضمین دهد که حتماً فلان کار را خواهم کرد؟ فرض ‌کنیم شما می‌خواهید یک مجلس مهمانی ترتیب دهید و مرا هم دعوت می‌کنید؛ آیا من می‌توانم با قاطعیّت بگویم، خواهم آمد؟ خیر؛ تصمیم برای آمدن به مهمانی در اختیار من است؛ امّا عملی شدن آن تصمیم در اختیار من نیست. اگر خدا اذن تکوینی دهد، عملی می‌شود و اگر اذن ندهد، عملی نمی‌شود؛ لذا احدی نمی‌تواند برای کارهای آینده‌اش قول قطعی بدهد. این همان است که قرآن فرمود: وَ لا تَقُولَنَّ لِشَیْءٍ اِنِّی فاعِلٌ ذٰلِکَ غَداً اِلاّ اَنْ یَشاءَ اللهُ[i]: و هرگز در هیچ کاری مگو من فردا انجام‌دهنده‌ی آنم‌؛ مگر آنکه (بگویی اگر) خدا بخواهد.

عملی شدن هرکار نیازمند دو چیز است؛ یکی خواست من و دیگری خواست خداوند. من می‌توانم بگویم، خواستم؛ امّا با خواستن من کار تمام نمی‌شود. این امضای اوّل چک است که به‌تنهایی چک را قابل پرداخت نمی‌کند؛ امضای دوم هم لازم است. ان‌شاءالله یعنی، اگر رئیس مؤسّسه نیز امضا کند، چک قابل پرداخت می‌شود. ان‌شاءالله یعنی، اگر خدا هم بخواهد کار انجام می‌شود. گفتن ان‌شاءالله مبتنی‌بر چنین تفکّری است؛ نه آنچه ما به‌‌غلط در محاورات به‌کار می‌بریم. برای مثال در آن دعوت به مهمانی، من به‌دلیل خاصّی نمی‌خواهم بیایم؛ درعین‌حال نمی‌خواهم شما را دلخور کنم؛ لذا به‌جای گفتن اینکه نمی‌آیم؛ می‌گویم ان‌شاءالله خواهم آمد. این ان‌شاءالله گفتن غلط است؛ وقتی شِئتُ (من خواستم) وجود ندارد، ان‌شاءالله (اگر خدا بخواهد) یعنی چه؟ مثل اینکه حسابدار امضای اوّل چک را نکرده است و می‌گوید اگر رئیس مؤسّسه چک را امضا کند، پول پرداخت می‌شود. متقابلاً اگر من علاقه‌مند و مصمّم باشم به مهمانی بیایم و تحقّق خارجی آن را منوط به اذن تکوینی خدا بدانم، و بگویم ان‌شاءالله خواهم آمد، و شما بگویید: من ان‌شاءالله، ماشاءالله سرم نمی‌شود، بالاخره می‌آیی یا نه؟ این هم حرف بی‌ربطی است؛ چون تحقّق خارجی تصمیم دست من نیست.

۲/ به نتیجه منتهی شدن اقدامات کار کیست؟ 

عکس‌العمل‌ها و رفتارهای ما به سه مرحله تقسیم می‌شود: ۱/ عزم و نیّت ما برای انجام یک عکس‌العمل خاص؛ ۲/ عملی شدن آن عکس‌العمل؛ ۳/ نتیجه‌ای که آن عکس‌العمل به بار می‌آورد. درقبال هر حادثه‌ی زندگی، ابتدا تصمیم می‌گیریم فلان کار را بکنیم؛ سپس آن کار عملی می‌شود و درنهایت به نتیجه می‌رسد. کدام‌یک از این سه مرحله کار ماست و کدام کار خداست؟ دانستیم که مرحله‌ی عزم و نیّت درونی کار انسان است. این خود ماییم که آزادانه تصمیم می‌گیریم چه عکس‌العملی نشان دهیم؛ امّا تحقّق خارجی آن، کار خداست. در مرحله‌ی سوم، یعنی نتیجه، چه کسی نقش دارد؟

برای پاسخ به این سؤال از چند تمثیل قرآنی استفاده می‌کنیم. مرحله‌ی عزم و نیّت درونی مثل کاشتن یک بذر است و تحقّق خارجی عمل مثل روییدن گیاه است. خدای متعال در قرآن فرمود: اَفَرَءَیتُمْ ما تَحْرُثُونَ ءَاَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ اَمْ نَحْنُ الزّارِعُونَ[ii]: آیا آنچه را می‌کارید، دیده‌اید؟ آیا شما آن را می‌رویانید یا ما رویاننده‌ایم؟ روشن است که خدا می‌رویاند. ما بذر عمل را به‌شکل تصمیم می‌کاریم و روییدن آن به‌شکل رفتار خارجی کار خداست. امّا نتیجه کار کیست؟

مثال دیگر جهاد است که خداوند در قرآن مؤمنان را به آن امر کرده است: وَ جاهِدُوا بِاَمْوالِکُمْ وَ اَنفُسِکُمْ فِی سَبِیلِ اللهِ[iii]: و با مال و جانتان در راه خدا جهاد کنید. تصمیم یک مسلمان برای جهاد کار اوست. وقتی عملاً در میدان جنگ حاضر می‌شود و می‌جنگد، کار خداست. پیروزی یا شکستی که در پایان این مبارزه به‌‌‌دست می‌آید کار کیست؟ فرمود: وَ مَا النَّصْرُ اِلاّ مِنْ عِنْدِ اللهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ[iv]: و پیروزی جز ازجانب خداوند شکست‌ناپذیر حکیم نیست. بنابراین نتیجه‌ی خارجی هرکار به‌دست خداست. تحقّق عکس‌العمل ما در جهان بیرون و منتهی شدن به نتیجه‌ای خاص، هر دو کار خداست. اگر خدا بخواهد واکنش ما عملی می‌شود؛ آنگاه به میدان جنگ می‌رویم و می‌جنگیم؛ پیروزی یا شکست ما هم کار خداست. درحقیقت هرآنچه خدا بخواهد، همان خواهد شد.

آنـچه دلـم خواسـت نـه آن ‌شـد

آنـچه خـدا خواسـت همـان ‌شـد 

اگر خدا بخواهد پیروز می‌شویم و اگر نخواهد پیروز نمی‌شویم. پیروزی و شکست نتیجه‌ی جنگیدن ما نیست؛ نتیجه‌ی مشیّت الهی است. این یک نکته‌ی ظریف معرفتی است که نتیجه‌بخشی عمل، کار خداست. گمان نکنیم اگر خوب بجنگیم، حتماً پیروز می‌شویم. بسیار کسان خوب جنگیدند و پیروز نشدند. اگر مشیّت خداوند تعلّق نگیرد، هرقدر تلاش کنیم پیروز نمی‌شویم. درنهایت آنچه خدا می‌خواهد، واقع می‌شود.

خدای متعال به داود پیامبر علیه السّلام فرمود: یا داوُدُ تُرِیدُ وَ اُرِیدُ وَ لا یَکُونُ اِلاّ ما اُرِیدُ    ؛ فَاِنْ اَسْلَمْتَ لِما اُرِیدُ اَعْطَیْتُکَ ما تُرِیدُ وَ اِنْ لَمْ تُسْلِمْ لِما اُرِیدُ اَتْعَبْتُکَ فِیما تُرِیدُ ثُمَّ لا یَکُونُ اِلاّ ما اُرِیدُ[v]: ای داود تو چیزی اراده می‌کنی و من چیز دیگری اراده می‌کنم و واقع نمی‌شود جز آنچه من اراده کرده‌ام؛ پس اگر تسلیم خواست من شوی، هرچه اراده کنی به تو خواهم داد؛ و اگر تسلیم خواست من نشوی، تو را در آنچه اراده کرده‌ای به رنج می‌افکنم؛ سپس جز آنچه من اراده کرده‌ام واقع نمی‌شود. مثلاً من اراده می‌کنم تو فقیر شوی و تو اراده می‌کنی پولدار شوی؛ همان‌که منِ خدا اراده کرده‌ام واقع می‌شود. اگر آنچه را من پیش آوردم پذیرا شدی، هرچه بخواهی به تو عطا می‌کنم. چون سلیقه‌ات مثل من شده، هرچه واقع می‌شود، گویی خواسته‌ی خودت است که عملی شده است. خواسته‌ات با مشیّت من تطبیق پیدا کرده است. وقتی تسلیم مشیّت من شدی، هرچه واقع ‌شود، گویی همان شده که می‌خواستی. وَ ما تَشاءُونَ اِلاّ اَنْ یَشاءَ اللهُ[vi]: و شما نمی‌خواهید، مگر آنکه خدا بخواهد. اولیای خدا جز مشیّت خدا مشیّتی ندارند. امام حسین علیه السّلام فرمودند: رِضَی اللهِ رِضانا اَهْلَ الْبَیْتِ[vii]: آنچه رضای خداست، رضایت ما اهل‌بیت است. ما خشنودی علی‌ٰحدّه‌ای نداریم؛ همان‌که خدا می‌پسندد، می‌پسندیم.

فرمود: وَ اِنْ لَمْ تُسْلِمْ لِما اُرِیدُ اَتْعَبْتُکَ فِیما تُرِیدُ ثُمَّ لا یَکُونُ اِلاّ ما اُرِیدُ: اگر تسلیم خواسته‌ی من نشوی، تو را در راه رسیدن به خواسته‌ات به سختی می‌اندازم؛ سرانجام هم جز آنچه من خواسته‌ام واقع نخواهد شد. به در و دیوار می‌زنی که پولدار شوی، و بالاخره همان فقری که من خواسته‌ام نصیبت می‌شود. از این قشنگ‌تر می‌شود آب پاکی بر دست کسی ریخت؟!

شما تصمیم می‌گیرید کار کنید و خدا به این تصمیم اذن تکوینی می‌دهد و عملی می‌شود؛ به کار تولیدی می‌پردازید؛ تجارت می‌کنید و می‌خواهید درآمدی به‌دست آورید تا مایحتاج زندگی خود را از آن تأمین کنید. به نتیجه رسیدن تلاش شما برای کسب درآمد و فراهم آمدن رزق کار کیست[viii] ؟ کار شما یا خدا؟ قرآن فرمود: اِنَّ اللهَ هُوَ الرَّزّاقُ[ix]: همانا خداوند خود روزی‌رسان است. تلاش و برنامه‌ریزی اقتصادی ما سبب رزق نیست. خداوند فرمود: وَ ما مِن دابَّۀٍ اِلاّ عَلَی اللهِ رِزْقُها[x]: هیچ جاندار و جنبنده‌ای نیست، جز آنکه روزیش برعهده‌ی خداست. روزی هنر شما نیست؛ نه اصل روزی هنر شماست و نه کمی و زیادی آن از شما تأثیر می‌گیرد. نَحنُ قَسَمْنا بَیْنَهُمْ مَعِیشَتَهُمْ فِی الْحَیـٰوۀِ الدُّنیا وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ[xi]: ماییم که معیشت آنها را در زندگی دنیا بینشان قسمت کردیم و برخی را بر برخی مراتبی برتری دادیم. به یکی کم و به دیگری زیاد دادیم. اِنَّ رَبَّکَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ[xii]: پروردگار توست که روزی را بر هرکه بخواهد گشایش می‌دهد یا تنگ می‌گیرد. اصل رزق یا کم و بیش آن، هیچ‌یک کار شما نیست. وَ فِی السَّماءِ رِزْقُکُمْ وَ ما تُوعَدُونَ؛ فَوَ رَبِّ السَّماءِ وَ اْلاَرضِ اِنَّهُ لَحَقٌّ[xiii]: روزی شما و آنچه وعده داده می‌شوید در آسمان رقم می‌خورد؛ پس سوگند به پروردگار آسمان و زمین که این حقیقت است. قسم به خدا که منِ خدا راست می‌گویم! سخنم را باور کنید؛ روزی کار شما نیست. چقدر ما ناباوریم که خدا را هم به قسم خوردن واداشتیم!

خدای متعال با تأکید بسیار می‌فرماید، رزق کار ماست؛ نه شما. امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمودند: اَلرِّزْقُ رِزْقانِ؛ رِزْقٌ تَطْلُبُهُ وَ رِزْقٌ یَطْلُبُکَ فَاِنْ لَمْ تَأتِهِ اَتاکَ[xiv]: روزی بر دو نوع است؛ روزی‌یی که تو در طلب آنی و روزی‌یی که آن در طلب توست؛ پس اگر به‌سویش نروی به‌نزدت خواهد آمد. جز همان روزی‌یی که به‌دنبالت می‌دود، به تو نخواهد رسید. اگر تو دویدی و به روزی رسیدی، تصادفاً درجهتی دویده‌ای که روزی به طرفت می‌دوید. پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: اِنَّ الرِّزْقَ مَقْسُومٌ لَنْ یَعْدُوَ امْرُؤٌ ما قُسِّمَ لَهُ[xv]: روزی سهمیه‌بندی شده است؛ هرگز کسی به بیش از آنچه برایش تعیین شده است دست نمی‌یابد. آن حضرت از جبرئیل علیه السّلام نقل کردند که: لا تَموتُ نَفسٌ حَتّیٰ تَسْتَکْمِلَ رِزْقَها[xvi]: احدی نمی‌میرد؛ مگر اینکه رزقش را به‌طور کامل مصرف کند.

در ماجرای زلزله‌ی ‌بم شاهد بودیم که پس از شش یا هفت روز کسانی زنده بیرون آمدند. باور کنیم کار دست خداست و تا کسی تمام رزقش را مصرف نکند، محال است بمیرد؛ حتّی اگر ده روز زیر آوار بماند؛ تا ذرّه‌ی آخر رزقش را مصرف نکند، نمی‌میرد. در روایات آمده است که در لحظه‌ی جان‌ دادن، سه مَلَک سراغ انسان می‌آیند. ملک اوّل موکّل بر غذاست؛ به محتضر می‌گوید: همه‌ی عالم را گشتم؛ یک سر سوزن غذای این عالم که سهمیّه‌ی تو باشد، باقی نمانده است؛ همه را مصرف کرده‌ای. از این لحظه هر غذایی در دهان محتضر بریزند، نمی‌تواند بخورد. ملک دوم موکّل بر آب است؛ می‌گوید: همه‌ی عالم را گشتم؛ یک قطره آب که سهم تو باشد، باقی نمانده است. ملک سوم موکّل بر هواست؛ می‌گوید: یک ذرّه از هوای این عالم که سهم تو باشد، نمانده است. کار محتضر تمام می‌شود. تا دانه‌ی آخر برنج و گندم و قطره‌ی آخر آب و ذرّه‌ی آخر هوایی که مصرف می‌کنیم، حسابش از قبل مشخّص شده است.

رزق مقدّر و مقسوم است؛ سر سوزنی بیشتر یا کمتر نمی‌توان مصرف کرد. اگر کمی بیشتر مصرف کنید و در خوردن افراط کنید، مریض می‌شوید و باید پرهیز کنید و تا مدّتی که آن زیاد خوردن جبران شود، نخورید. اگر شیرینی زیاد بخورید، قند خونتان بالا ‌می‌آید و پزشک پرهیز می‌دهد که شش ماه موادّ قندی نخورید. سهمیّه‌ی قندتان را زودتر خوردید، اکنون باید صبر کنید تا حالتان خوب شود. اگر به توصیه‌ی پزشک گوش نکنید و به خوردن ادامه دهید، ته‌مانده‌ی سهمیّه‌ی قندتان را می‌خورید و سکته می‌کنید و می‌میرد. عجیب است که کمتر هم نمی‌شود مصرف کرد؛ باید تا ذرّه‌ی آخر را مصرف کنید؛ مثلاً اگر نَفَس خود را نگه دارید، بعد از کمی تحمّل، نَفَس را که رها می‌کنید، بی‌اختیار نَفَس عمیقی می‌کشید که نَفَس‌های نکشیده را جبران می‌کند؛ یا خودبه‌خود تندتر نَفَس می‌کشید و نَفَس‌های کشیده‌نشده جبران می‌شود.

براساس روایات، نه تلاش و حرص بر رزق کسی می‌افزاید و نه انفاق از رزق او می‌کاهد. هرکس روزی معیّن خود را مصرف می‌کند؛ حتّی اگر دزدی کرد، روزیش اضافه نمی‌شود؛ فقط روزی خود را نجس کرده است. مضمون حدیث است که اگر کسی یک قرص نان دزدید و خورد، همین رزقش بود؛ اگر صبر کرده بود از راه حلال به او می‌رسید. او به رزّاقیّت خدا اعتماد نکرد و روزی خود را آلوده کرد؛ والاّ بیش از رزق خود مصرف نکرده است.

بحث رزق بسیار مفصّل است؛ فقط اشاره‌ای کردیم تا از نگاه الحادی و خدافراموشی که در زندگی بشر این عصر حاکم است، بیرون بیاییم و خدا را ببینیم[xvii].

پرسش: اگر به‌راستی رزق کار خداست و خداوند مقدار روزی هرکس را مقدّر می‌کند، چرا باید تلاش کرد؟ آیا بهتر نیست بنشینیم تا رزق ما برسد؟ پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: اَلرِّزْقُ‏ یَطْلُبُ الْعَبْدَ اَشَدَّ مِنْ اَجَلِهِ[xviii]‏: روزی سخت‌تر از اجل درپی بنده است و سراغش می‌آید. بدین‌ترتیب هرگونه تلاشی بیهوده است. در جهاد نیز پیروزی و شکست کار خداست؛ خدا مقدّر می‌کند پیروز شویم یا شکست بخوریم و بی‌شک همان خواهد شد؛ پس چرا به میدان جنگ برویم و تقلاّ کنیم؟

پاسخ: انسان‌های عارف و اهل معرفت این راز را شناخته‌اند و می‌دانند در عالم آنچه خدا می‌خواهد واقع می‌شود؛ نه آنچه انسان می‌خواهد؛ و پی‌برده‌اند که تقلاّی بشر هیچ است. بااین‌حال تلاش می‌کنند و اتّفاقاً تلاش آنهاست که راستین و کامل است. آنها می‌گویند، آنچه خدا بخواهد محقّق می‌شود؛ من هم هیچ خواسته‌ای ندارم؛ نه پیروزی و نه شکست؛ من فقط رضای محبوبم را می‌خواهم. رضای او در این است که انسان دربرابر ظلم و فساد سکوت نکند. من مبارزه نمی‌کنم تا پیروز شوم و پیروزی را هم نتیجه‌ی مبارزه‌ی خود نمی‌دانم؛ مبارزه می‌کنم تا رضای محبوبم را تأمین کنم.

اگر رزق کار خداست و دنبال انسان می‌آید، چرا عارف دست به تولید و تجارت می‌زند؟ چون خداوند انسان عاطل و باطل و سربار جامعه را دوست ندارد؛ انسان پرتحرّک و سازنده را دوست دارد. می‌گوید تلاش می‌کنم؛ چون رضای محبوب در حرکت و تلاش من است؛ نه طالب افزونی دارایی خویشم و نه روزی را نتیجه‌ی تلاش خود می‌پندارم.

امیرالمؤمنین علیه السّلام در اوج عرفان قرار دارند؛ امّا نه از کسب‌وکار دست کشیدند و نه از جنگ و میدان کارزار؛ آن‌همه نخلستان دایر کردند و آن‌همه چاه و قنات حفر کردند و آن‌همه جهاد و مبارزه کردند.

این نگاه، نه‌تنها انسان را از تلاش منصرف نمی‌کند و تلاش برجای خود باقی است؛ حتّی تلاش انسان را شدیدتر و پی‌گیرتر می‌سازد؛ چون مراتب رضایت الهی نامحدود است. امّا روح کوشش و معنای تلاش و انگیزه‌ی تکاپو عوض می‌شود. مثلاً دیگران تقلاّ می‌کنند؛ چون رزقشان را نتیجه‌ی کار خود می‌دانند. انسان موحّد و عارف رازق را خدا می‌داند؛ امّا کار می‌کند؛ چون خدا کار و تلاش را دوست دارد. او می‌خواهد محبوب خود را خشنود سازد.

رزق و مرگ 

پرسش: اگر کسی گرسنه و بی‌پول باشد، دزدی هم نکند و منتظر بماند خدا روزی ‌دهد، آنگاه روزی نرسد و او بمیرد، آیا سهمش از دنیا همین بوده است؟ چرا قبل از اینکه از گرسنگی بمیرد با یک اتّفاق دیگر نمرد؟

پاسخ: کسی که گرسنه است و به رزّاقیّت خدا اعتماد دارد، ولی کار نمی‌کند، مقصّر است. امّا اگر تلاش می‌کند و چیزی به‌دستش نمی‌آید و از گرسنگی می‌میرد، به این معنی است که در همین لحظه روزی او تمام شده است.

هرکس به سبب و علّتی می‌میرد؛ یکی مریض می‌شود؛ یکی تصادف می‌کند؛ یکی از گرسنگی می‌میرد. خدای متعال هر انسانی را در لحظه‌ای که برای انتقالش از این عالم مناسب است، منتقل می‌کند. مثل سیبی که باید به رسیده‌ترین حالت خود برسد تا باغبان آن را از درخت بچیند؛ اگر زودتر بچیند کال است؛ دیرتر بچیند لک افتاده است. خداوند درست در لحظه‌ی مناسب انسان را منتقل می‌کند؛ ولی لحظه‌ی مناسب برای افراد، متفاوت است. یکی در رحم مادرش سقط می‌شود؛ یکی در کودکی می‌میرد؛ یکی در جوانی؛ یکی پیر می‌شود و یکی بسیار کهنسال می‌شود و سپس می‌میرد. مثل انواع گوناگون سیب‌ها که هم اندازه‌ی آنها فرق می‌کند و هم مدّتی که باید روی درخت باشند. هر سیبی یک لحظه‌ی مناسب چیدن دارد و هنگامی که می‌رسد، ابعاد و اندازه‌ی خاصّی دارد؛ فقط باغبان خبره می‌داند که هر سیب را چه‌وقت باید چید. خدای متعال هم در مناسب‌ترین لحظه ما را از درخت عالم طبیعت می‌چیند و به عالم دیگر منتقل می‌کند.

پرسش: آیا می‌توان گفت تأثیر خدا در تحقّق خارجی عمل، در کارها و نیّت‌های خیر ما بیشتر است؟

پاسخ: خداوند در کار خود به نیّت ما کاری ندارد. البتّه به نیّت ما جزا می‌دهد؛ اگر نیّت خیر است، پاداش و اگر نیّت سوء است، کیفر می‌دهد و یا می‌بخشد؛ امّا برای تحقّق عمل، صرف‌نظر از نیّت، به مصلحت نگاه می‌کند و تصمیم می‌گیرد اذن تکوینی بدهد یا ندهد.

در مواضع انتخاب، مسؤولیّت انسان متوجّه تصمیم است یا عمل خارجی؟ 

پرسش: وقتی همه‌ی حادثه‌ها خیرند، انسانی که بر سر دوراهی است، اگر راه اوّل را برود به‌نفع اوست و اگر راه دوم را برود باز به‌نفع اوست؛ پس جایگاه احتیاط و مشورت کجاست؟ اگر او در انتخاب راه بی‌احتیاطی کند، باز هم خیر اوست؟

پاسخ: آنچه در زندگی اتّفاق می‌افتد، خیر انسان را دربردارد. گفتیم، عکس‌العمل‌ها و رفتارهای ما دربرابر حوادث دو مرحله دارد. یک مرحله عزم و تصمیم و نیّت ماست؛ و مرحله‌ی دوم تحقّق خارجی آن است. ما در تصمیم‌گیری و عزم و نیّت، آزادی کامل داریم. می‌توانیم تصمیمی مطابق اذن تشریعی الهی بگیریم؛ خود این تصمیم برای ما تعالی‌بخش و کمال‌آفرین است. می‌توانیم تصمیمی مغایر اذن تشریعی الهی بگیریم؛ خود این تصمیم انحطاط‌بخش است. مطابق آنچه در مباحث پیشین مطرح شد، تصمیمی که موافق اذن تشریعی الهی اتّخاذ می‌شود، ما را به خویشتن‌خویش نزدیک‌تر می‌کند و تصمیمی که خلاف اذن تشریعی اتّخاذ می‌شود، ما را از خویشتن دور می‌سازد و بر از خودبیگانگی می‌افزاید. خود تصمیم پیش از آنکه به عمل تبدیل شود، بر انسان اثر می‌گذارد. تصمیم ما برای طاعت یا معصیت، تصمیم ما برای خیر رساندن به دیگران یا بدی کردن به آنان، قبل از اینکه به عمل برسد، بر روی ما تأثیر دارد. لذا تصمیم، به خیر و شرّ قابل تقسیم است. همه‌ی تصمیم‌ها خیر نیستند. تصمیمی که مطابق اذن تشریعی الهی است، خیر است و تصمیم‌ مغایر با اذن تشریعی، شرّ است.

تبدیل شدن تصمیم به عمل، موکول به اذن تکوینی الهی است. خداوند باید به آن امکان عملی شدن بدهد. هرقدر هم ما در تصمیم خود جدّی باشیم، اگر خداوند امکان ندهد، تصمیم به عمل تبدیل نمی‌شود. خدایی که عمل را محقّق می‌سازد، همان خدایی است که بر همه‌چیز آگاه است. همان خدای حکیم است. همان خدای رحمان و رحیم، غنی و قدیر، و همان خدای جواد و کریم است. چنین خدایی براساس علم و حکمت و رحمت و جود و سخا اذن تکوینی می‌دهد؛ بنابراین محال است خدا به تصمیمی امکان عملی شدن دهد که خیری در آن نباشد. والاّ باید گفت، خدا یا خیر را تشخیص نمی‌دهد؛ درحالی‌که می‌دانیم خدا علیم است. یا اینکه تشخیص می‌دهد؛ امّا قصد خیررسانی ندارد؛ درحالی‌که خدا رحمان و رحیم است. یا اینکه قصد خیر دارد؛ امّا بر عملی ساختن خواسته‌اش قدرت ندارد؛ درحالی‌که خدا برهمه چیز تواناست.

بدین‌ترتیب احتمال اینکه یک تصمیم در خارج، اذن وقوع یابد و خیری در آن نباشد، به‌کلّی منتفی است. هر تصمیمی که عملی شود، یقیناً در عملی شدنش خیری هست. توجّه کنید که تصمیم لزوماً خیر نیست؛ تصمیم ممکن است خیر باشد یا شرّ؛ ممکن است مطابق اذن تشریعی الهی باشد یا خلاف آن؛ امّا وقتی به عمل تبدیل شد، عمل محال است خیر نباشد؛ چون با اذن خدا محقّق شده است و خدا هم براساس علم و رحمت و قدرت و حکمت و جود و کرم و سخا و خیرخواهی برای خلق، آن را تحقّق می‌بخشد. درنتیجه تصمیم به عمل تبدیل نمی‌شود؛ مگر خیری در آن باشد. چه‌بسا تصمیم‌ جدّی‌یی که موفّق نمی‌شویم آن را عملی کنیم. همه‌ی ما بارها این را در زندگی تجربه کرده‌ایم. علّتش این است که خیری در وقوع آن نبوده و لذا خدا به آن امکان عملی شدن نداده است.

سؤال این بود که ازبین دو گزینه، هریک را تصمیم بگیریم، عمل مترتّب بر آن خیر است؟ نخست باید بدانیم که تصمیم ما در هر دو گزینه یکسان نیست؛ ممکن است یک تصمیم خیر باشد و دیگری شرّ؛ یک تصمیم سازنده و تعالی‌بخش باشد و دیگری مخرّب و انحطاط‌بخش. دوم اینکه هر تصمیمی بگیریم، الزاماً به عمل تبدیل نمی‌شود. بسیاری از تصمیم‌های ما عملی نمی‌شود؛ چون خیر نیست و خدا به آن امکان عملی شدن نمی‌دهد. اگر خداوند امکان عملی شدن داد، یقین داریم عمل خارجی که درپی تصمیم ما در جهان خارج واقع شد، خیر است.

باید بتوانیم دو بخش تصمیم انسان و عملی شدن آن تصمیم را تفکیک کنیم و در ذهنمان جا بیندازیم. به‌طور مفصّل بیان کردیم که ما در تصمیم خود آزاد و مختار هستیم؛ محال است آزادی در تصمیم‌گیری از احدی سلب شود؛ و چون مختار هستیم می‌توانیم تصمیم خوب یا تصمیم بد بگیریم و خود تصمیم بر روی ما تأثیر دارد؛ تصمیم خوب سازنده است و تصمیم بد ویرانگر. امّا بخش دوم، یعنی وقوع آن تصمیم به‌شکل یک فعل در جهان خارج، همیشه خیر است. اگر خیر نباشد خداوند امکان وقوع نمی‌دهد. عمل خارجی همیشه خیر است؛ چه مبتنی‌بر یک تصمیم خیر باشد، چه مبتنی‌بر یک تصمیم شرّ.

مثل آن دزد که تصمیم گرفت دزدی کند. تصمیم او مغایر اذن تشریعی الهی بود و تأثیر مخرّبی بر وجود او ‌گذارد؛ امّا خدا به این تصمیم امکان عملی شدن داد و پولی که منشأ اختلاف و دعوا بود از آن خانه بیرون آمد و آن خانواده از متلاشی شدن نجات پیدا کرد. درعین اینکه تصمیم شرّ بود؛ فعل خارجی مترتّب بر آن خیر بود؛ چون فعل خارجی کار عبد نیست. تصمیم کار عبد است و فعل خارجی کار خداست. از خدا هم جز خیر سر نمی‌زند. از خیّر محض جز نکویی ناید.

عمل خارجی که فعل خداست خیر است؛ امّا خیر بودن تصمیم انسان تضمینی ندارد. انسان درقبال تصمیم‌گیری مسؤولیّت دارد و باید احتیاط به خرج دهد و مشورت کند تا به بهترین تصمیم برسد. اگر خدا اذن تکوینی داد و آن تصمیم به فعل منتهی شد، یقیناً آن فعل خارجی خیر است؛ ولی خیر بودن عمل خارجی مسؤولیّت انسان را درزمینه‌ی تصمیم درست گرفتن منتفی نمی‌کند. انسان برای رسیدن به تصمیم درست باید مشورت کند، تفکّر و مطالعه و بررسی کند تا به بهترین تصمیم دست یابد.

پرسش: گاهی انسان درمورد مسأله‌ای نمی‌تواند تصمیم بگیرد؛ آیا بهتر نیست اصلاً تصمیم نگیرد؟

پاسخ: خیر؛ این درست نیست. خداوند ما را دارای قدرت تصمیم‌گیری خلق کرده و به ما نقش تصمیم‌گیرنده داده است. البتّه اگر انسان همه‌ی بررسی‌ها و تلاش‌ها را کرد، مطالعه و مشورت کرد و واقعاً به تشخیص نرسید و بر سر دوراهی ماند، ممکن است به‌کمک یک فرد ذی‌صلاح استخاره کند؛ ولی باز درحال تصمیم‌گیری است، بااین‌تفاوت که اینجا تکیه‌گاهش نه اطّلاعات عقلی خودش است، و نه اطّلاعاتی که دیگران در اختیارش گذاشته‌اند. جایی‌که تمام اطّلاعات موجود نتوانست او را از تردید خارج کند، به استخاره تکیه می‌کند. درهر‌صورت جایز نیست انسان میدان تصمیم‌گیری را ترک کند.

مقام تفویض هم جایگاه دیگری دارد و غیر از این است؛ اینکه انسان امورش را به خدا تفویض کند مسأله‌ی دیگری است که در کتاب شراب طهور توضیح داده‌ایم[xix].

آیا تأثیر خیر حوادث تنها نصیب مؤمنان می‌شود؟        

پرسش: در حدیثی از امام حسن عسکری علیه السّلام آمده است، برای انسانی که فرمانبردار خداوند است بهترین چیزی که به مصلحت اوست اتّفاق می‌افتد؛ درحالی‌که بنابر توحید افعالی هرچه برای همه‌ی انسان‌ها، چه مؤمن و چه کافر، اتّفاق می‌افتد، به مصلحت آنهاست. چرا امام به انسان‌های مؤمن مقیّد کرده‌اند؟

پاسخ: این مطلب را فقط درمورد انسان‌های مؤمن نگفته‌اند. احادیث دیگری داریم که موضوع را به همه‌ی انسان‌ها تعمیم داده‌اند. امام صادق علیه السّلام می‌فرمایند: اِنَّ اللهَ تَبارَکَ وَ تَعالىٰ لا یَفْعَلُ لِعِبادِهِ اِلاَّ اْلاَصْلَحَ‏ لَهُمْ[xx]‏: خدای تبارک و تعالیٰ برای بندگانش جز آنچه بیشترین مصلحت را دربردارد، انجام نمی‌دهد. اینجا منحصر به بندگان مؤمن و صالح نیست؛ گسترده شده و همه‌ی عباد را دربرگرفته است.

امّا چرا آن حدیث، آن‌طورکه نقل کرده‌اند، خیر و مصلحت را برای بندگان مطیع و فرمانبردار خدا دانسته ‌است؟ ابتدا باید بین خیر بودن یک اتّفاق و اینکه فرد از خیر آن اتّفاق بهره‌مند شود، تفاوت قائل شویم و این دو را تفکیک کنیم. وقتی یک داروی شفابخش در اختیار بیمار قرار می‌گیرد، اگر آن را درست مصرف کند، بهبود می‌یابد. اگر دارو را درست مصرف نکند، مثلاً شربتی را که باید روزی یک قاشق بخورد، یک‌جا سر بکشد، درجا می‌میرد. او از تأثیر خیری که در این شربت بود و می‌توانست بیماریش را برطرف کند، بهره نبرد. داروی شفابخش به‌جای درمان، به مرگ او منجر شد.

اکنون درمی‌یابیم، چرا حوادثی که برای بندگان فرمانبردار خدا اتّفاق می‌افتد، خیر است؛ آنان از خیری که در حوادث وجود دارد، بهره‌مند می‌شوند. حوادث برای دیگران هم خیر است؛ ولی تعامل و رفتار آنها با حوادث غلط است و از خیر موجود در موقعیّت‌ها و حوادث، بهره نمی‌برند؛ حتّی ممکن است به ضررشان تمام شود.

خداوند درباره‌ی قرآن کریم فرمود: یُضِلُّ بِهِ کَثِیراً وَ یَهْدِی بِهِ کَثِیراً[xxi]: بسیاری را با آن گمراه می‌کند و بسیاری را با آن هدایت می‌کند. عدّه‌ی زیادی با همین قرآن گمراه می‌شوند. آیا در قرآن خیر و هدایت نیست؟ قرآن هُدیً لِلنّاس[xxii] است؛ برای همه هدایت است؛ امّا: ذٰلِکَ الْکِتابُ لارَیْبَ فِیهِ هُدیً لِلْمُتَّقِینَ[xxiii]: آن کتاب، هیچ شکّی در آن نیست؛ مایه‌ی هدایت پرهیزکاران است. فقط افراد باتقوا از هدایت قرآن بهره می‌برند. بنابراین هر اتّفاقی که خداوند عملی می‌کند، خیر است؛ امّا کسی که با آن درست رفتار کند، بهره می‌برد؛ کسی که در هر موقعیّت و حادثه طبق دستور خداوند عمل کند و عکس‌العمل مناسب نشان دهد، از خیری که در آن وجود دارد منتفع می‌شود.

وقتی تلاش‌هایمان نتیجه نمی‌دهد خود را سرزنش کنیم؟ 

پرسش: تلاش‌های ما همیشه به موفقیّت ختم نمی‌شود. آیا در این مواقع انسان باید خود را سرزنش کند؛ یا آن را خواست خدا بداند و صبر کند؟

پاسخ: تلاش وظیفه‌ی ماست و به نتیجه رساندن کار خداست. ترک تلاش خلاف امر خداست؛ پس ما باید تا سرحدّ توان بکوشیم و نتیجه را به خدا واگذار کنیم تا اگر خداوند مصلحت دانست تلاش ما به نتیجه‌ی ظاهری هم منتهی شود. امّا اگر مصلحت ندانست و به نتیجه‌ی ظاهری منتهی نشد، بدانیم تلاشمان بی‌نتیجه نبوده است. نتیجه همین است که ما فرمان خدا را اطاعت کرده‌ایم و از تأثیر مثبت عزم و تصمیم بر طاعت خداوند در بازگشت به خویشتن بهره‌مند شده‌ایم.

بنابراین وقتی تلاش انسان به نتیجه نمی‌رسد، اگر سستی کرده باشد، خود را سرزنش کند؛ امّا اگر تا سرحدّ توان تلاش کرده و از خدا خواسته که در صورتی که مصلحت باشد تلاش او را به نتیجه برساند، جایی برای سرزنش نیست. یقین کند که خیر او در این بوده است که به نتیجه نرسد.

حدّ و مرز تلاش و طلب و دعا با تسلیم و رضایت به مقدّرات الهی 

پرسش: حدّ و مرز بین طلب و تلاش ما با خواست خداوند چیست؟

پاسخ: سعی و تلاش انسان، با رضای به خواست الهی هیچ تعارضی ندارد. سعی و تلاش امر خداست و اگر کسی به خواست خدا راضی است، باید تلاش کند. امّا در طلب و تلاش بر اجمال تأکید شده است؛ نباید زیاده‌روی کرد و همه‌ی وقت و انرژی خود را درپی یک خواسته‌ی مادّی دنیوی گذاشت. طلب لازم است؛ چون طلب نکردن نوعی اعلام بی‌نیازی و قبیح است. انسانی که آن‌قدر مغرور است که هیچ‌چیز نمی‌خواهد، در پیشگاه خداوند مذموم است. وقتی انسان از خدا چیزی می‌خواهد، کوچکی می‌کند و می‌گوید: خدایا من ندارم؛ تو دارا و غنی هستی. خواستن، چه به زبان عمل درقالب تلاش و چه به زبان دعا، مطلوب است. ترک طلب نوعی استغنا دربرابر خداست و قبیح است؛ افراط در طلب هم مذموم است. در روایات به اجمال در طلب، یعنی تلاش متعادل و متین، توصیه شده است.

کسی که به رزّاقیّت خدا اعتماد دارد، روزی هفت یا هشت ساعت کار برای کسب روزی دنیوی را کافی می‌داند. حیف است که انسان تمام شبانه‌روز خود را وقف پول درآوردن کند و عمر خود را این‌گونه هدر دهد. هر مؤمن باید شبانه‌روز را چهار قسمت کند و یک قسمت را به تأمین معاش و رزق حلال اختصاص دهد و بداند کار او سبب روزی نمی‌شود. کار صرفاً ابراز نیاز به خداوند رزّاق است و حدّ متعادل آن همین مقداری است که معیّن کرده‌اند. افراط در آن موجب هدر دادن عمر است.

پرسش: آیا اصرار در دعا مطلوب است یا اینکه دعا حدّی دارد؟

پاسخ: درباره‌ی دعا باید توجّه کرد که دعا چیزی نیست که با زبان ابراز می‌کنیم؛ بلکه خواسته‌ای است که در دل ماست و زبان هم خواسته‌ی دل را بیان می‌کند. تا وقتی خواسته‌ای در دل باشد، دعا هست؛ اگرچه بر زبان نیاوریم. بنابراین باید دعا را ادامه دهیم؛ چون خدای متعال دعا و الحاح و پیگیری در دعا را دوست دارد. امّا ادب دعا این است که وقتی چیزی از خدا می‌خواهیم، درکنار دعا بگوییم، خدایا من با عقل کودکانه‌ی بشری خود گمان می‌کنم چنین خواسته‌ای به سود من است و از تو می‌خواهم آن را عنایت کنی؛ ولی فقط تو با علم بی‌نهایت خود می‌توانی تشخیص دهی که سود من در چیست؛ پس همان را که خودت درست می‌دانی عملی کن. اگر آنچه می‌خواهم به سودم نیست، روحیّه و معرفتی عطا کن که بدون داشتن آن خواسته، خشنود و آرام باشم.

دعاکننده باید با رعایت چنین ادبی تا وقتی خواسته‌ای دارد، دعا را ادامه دهد. البتّه ممکن است انسان چنان رشد کند و افق فهم و معرفتش بالا رود که جذّابیّت و ارزش خواسته‌های پیشین برایش رنگ ببازد. شاید اوج آرزوی ما در کودکی یک اسباب‌بازی بود و خواهش و التماس می‌کردیم که برای ما تهیّه کنند. اکنون که بزرگ شدیم، آن اسباب‌بازی جذّابیّت ندارد و اصلاً خواسته‌ی ما نیست و بود و نبودش برای ما فرقی نمی‌کند. اگر کسی بزرگ شود و افق فهم و معرفتش بالا بیاید، خواسته‌ی قبلی، دیگر خواسته‌ی او نخواهد بود. وقتی خواسته‌ای نباشد، دعایی هم نیست[xxiv].



.[i]   سوره‌ی کهف، آیات ۲۳-۲۴/

[ii]  . سوره‌ی واقعه، آیات ۶۳-۶۴/ 

[iii]  . سوره‌ی توبه، آیه‌ی ۴۱/

.[iv]   سوره‌ی آل‌عمران، آیه‌ی ۱۲۶/

[v]  . مجلسی، بحارالانوار، ج ۵، ص ۱۰۴؛ صدوق، التّوحید، ص ۳۳۷/

[vi]. سوره‌ی انسان، آیه‌ی ۳۰/

[vii]. مجلسی، بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۶۶/

[viii]. رزق غیر دارایی است؛ رزق آن مقدار از امکاناتی است که فرد واقعاً مصرف می‌کند؛ امّا دارایی چیزهایی است که سندش به‌نام اوست. گاه کسی دارایی زیادی دارد؛ امّا رزقش کم است. مثل کسی که ثروتمند است و غذاهای متنوّعی بر سر سفره‌اش چیده می‌شود و دیگران می‌خورند؛ ولی خودش فقط یک پیاله سوپ صاف‌کرده می‌تواند بخورد.

[ix]. سوره‌ی ذاریات، آیه‌ی ۵۸/

[x]. سوره‌ی هود، آیه‌ی ۶/

.[xi] سوره‌ی زخرف، آیه‌ی ۳۲/

[xii]. سوره‌ی إسراء، آیه‌ی ۳۰/

[xiii]. سوره‌ی ذاریات، آیات ۲۲-۲۳/

[xiv]. مجلسی، بحارالانوار، ج ۱۰۰، ص ۱۴۷/

[xv]. مجلسی، بحارالانوار، ج ۷۴، ص ۱۷۶/

[xvi]. مجلسی، بحارالانوار، ج ۵، ص ۴۸/

.[xvii] برای آشنایی بیشتر با نظر اسلام درزمینه‌ی رزق، نگاه کنید به: مهدی طیّب، شراب طهور، ص ۱۳۹- ۱۴۶ و ۲۰۵- ۲۰۶/

[xviii]. مجلسی، بحارالانوار، ج ۱۰۰، ص ۳۳/

.[xix] نگاه کنید به: مهدی طیّب، شراب طهور، ص ۲۵۲- ۲۵۴/

.[xx] صدوق، التّوحید، ص ۴۰۳؛ مجلسی، بحارالانوار، ج ۵۸، ص ۱۳۴/

.[xxi] سوره‌ی بقره، آیه‌ی ۲۶/

[xxii]. سوره‌ی بقره، آیه‌ی ۱۸۵/

[xxiii]. سوره‌ی بقره، آیه‌ی ۲/

[xxiv]. نگاه کنید به: مهدی طیّب، شراب طهور، ص ۲۲۷ و ۲۲۸؛ ۲۵۰ و۲۵۱؛ ۲۵۹ و۲۶۰/