Get the Flash Player to see this player.

time2online Joomla Extensions: Simple Video Flash Player Module

  کانال تلگرام اهل ولاء کانال تلگرام اهل ولاء اینستاگرام اهل ولاء


شنبه ۳ آذر
۱۴۰۳

21. جمادي‌الاول 1446


23. نوامبر 2024






گفتار دوم: خیر بودن حوادث و شرایط زندگی
تالیفات استاد - کتاب طبیب عشق

خیر بودن حوادث و شرایط زندگی

اکنون که مسلّم شد همه‌ی رخدادهای زندگی ما کار خدا بوده است و کسی جز خدا در پیش آمدن حوادث و شرایط زندگی ما کاره‌ای نبوده است؛ می‌خواهیم ببینیم اتّفاقاتی که خدا در زندگی ما پیش آورده، چگونه اتّفاقاتی است؟ آیا همگی خوب یا همگی بد، یا ترکیبی از حوادث خوب و بدند؟

در نگاه اوّلیّه به انسان‌های اطرافمان، به‌خوبی تشخیص می‌دهیم که اغلب اشخاص چنین نمی‌اندیشند که همه‌ی حوادث زندگیشان خوب است. چهره‌های گرفته و دلخور و افسرده نشان می‌دهد که صاحبان آنها از وضعیت زندگیشان خشنود نیستند و آن را خیر نمی‌دانند. چهره‌های‌ نگران و هراسان و مضطرب هم گواهی می‌دهند که صاحبان آنها معتقد نیستند حوادث آینده‌ی زندگیشان خوب و خیر خواهد بود. به‌ندرت کسی یافت می‌شود که همه‌ی اتّفاقات زندگیش را خوب تلّقی کند.

ببینیم چگونه می‌توانیم حوادثی را که در زندگی ما پیش آمده است یا خواهد آمد، ارزیابی منطقی کنیم و ارزیابی منطقی درمورد حوادث زندگی، ما را به چه نتیجه‌ای می‌رساند و حاصل آن چیست.

ارزیابی به دو گونه امکان‌پذیر است.

۱ . ارزیابی تفصیلی 

فرض کنید، من بیمار می‌شوم و به پزشک مراجعه می‌کنم و او پس از معاینه، بنا به تشخیص خود نسخه‌ای می‌نویسد. بیرون مطب، پیش از آنکه داروها را تهیّه و مصرف کنم، با دوستی که پزشک است رو‌به‌رو می‌شوم و از او می‌خواهم نسخه را ارزیابی کند و بگوید نسخه‌ی خوبی است یا نه. او نتیجه‌ی آزمایش‌ها و نوار قلبم را می‌بیند؛ نبضم را کنترل می‌کند و درد و ناراحتی‌یی را که احساس می‌کنم می‌پرسد. پس از معاینه و بررسی دقیق، نوع بیماری مرا تشخیص می‌دهد. او با اطّلاعات پزشکی خود می‌داند این ناراحتی ناشی از بروز چه اختلالی در درون بدن است و چه نوع ترکیب‌های شیمیایی و به چه میزان باید مصرف شود تا آن اختلال برطرف و آن بیماری درمان شود و نیز می‌داند آن ترکیب‌های شیمیایی در چه داروهایی وجود دارد. براساس این اطّلاعات نسخه را نگاه می‌کند و قضاوت می‌کند که نسخه‌ی خوبی است یا خیر. به این کار اصطلاحاً ارزیابی تفصیلی می‌گویند که در آن، کلّ مسأله به‌صورت دقیق و جزء‌به‌جزء بررسی می‌شود.

ارزیابی تفصیلی را کسی می‌تواند انجام دهد که لااقل به‌اندازه‌ی کسی که کار مورد ارزیابی را انجام داده است، از علم برخوردار باشد؛ در این مثال دست‌کم به‌انداز‌ه‌ی پزشکی که نسخه را نوشته است، اطّلاعات پزشکی داشته باشد.

آیا انسان می‌تواند حوادث زندگیش را ارزیابی تفصیلی کند؟ باتوجّه‌به اینکه پدیدآورنده‌ی حوادث زندگی ما خداست، آیا هیچ بشری به‌اندازه‌ی خدا علم دارد؟ مسلّماً خیر؛ علم خدا بی‌نهایت است و بشر به‌ تعبیر قرآن علم قلیلی دارد؛ فرمود: وَ ما اُوتِیْتُمْ مِنَ الْعِلْمِ اِلاّ قَلِیلاً[i]: و به شما جز اندکی از علم داده نشده است. پس انسان با علم قلیل خود نمی‌تواند کاری را که خدا با علم بی‌نهایت خود انجام داده و حوادث و شرایطی را که براساس آن علم برای انسان پیش آورده است، به‌شکل تفصیلی ارزیابی کند.

انتظار و توقّع بیجایی است که بخواهیم چراییِ تک‌تک حوادث زندگیمان را بفهمیم؛ مثل اینکه بخواهیم بدانیم چرا فلانی تصادف کرد؟ چرا فلان‌جا زلزله آمد و بسیاری مردند؟ چرا میکروب آمد و عدّه‌ای بیمار شدند؟ چرا فلانی را از اداره اخراج کردند؟ چرا بی‌پول شد؟ و ... . این انتظار معقولی نیست و منطقاً جا ندارد چنین توقّعی داشته باشیم. کمااینکه کسی که پزشکی نخوانده است و از پزشکی هیچ نمی‌داند، جا ندارد انتظار داشته باشد چراییِ داروهایی را که پزشک برایش نوشته است، بفهمد.

اگر بخواهیم جزء به جزء رویدادهای زندگی خود را به‌شکل تفصیلی بررسی و ارزیابی کنیم، باید دست‌کم به‌اندازه‌ی پدیدآورنده‌ی آنها، یعنی خداوند، علم داشته باشیم. حال که بشر چنین علمی ندارد، باید دندان طمع چنین خواسته‌ای را بکَند و به دور افکند. گرچه هیچ بشری توانایی ارزیابی تفصیلی و جزء جزء حوادث زندگی را ندارد؛ امّا این بدان معنی نیست که راه ارزیابی حوادث و شرایط زندگی کلاًّ به‌روی بشر بسته است. راه دیگری وجود دارد و آن ارزیابی اجمالی است.

۲/ ارزیابی اجمالی 

در مثال قبلی، فرض کنید هنگام بیرون آمدن از مطب، دوست دیگری را می‌بینم که پزشک نیست؛ ولی از او می‌خواهم نسخه را ارزیابی کند. او مطلقاً علم پزشکی ندارد؛ امّا به چند چیز یقین دارد. اوّل اینکه این پزشک را می‌شناسد و می‌داند در بهترین دانشگاه‌های دنیا و در بالاترین سطوح تخصّصی تحصیل کرده و با بالاترین نمره فارغ‌التّحصیل شده است و مراجع رسمی و معتبر، صلاحیّت پزشکی او را تأیید می‌کنند. پایان‌نامه‌ی دانشگاه و مدرک فارغ‌التّحصیلی و تأییدیّه‌ی نظام پزشکی او را دیده است و هیچ تردید ندارد که ازنظر علم پزشکی می‌تواند بیماری‌ها و راه درمان آنها را درست تشخیص دهد. دوم، یقین دارد انسان خیراندیش و خیرخواهی است و مثل بعضی دکترها نیست که طوری نسخه می‌دهند که حال مریض کمی خوب شود؛ تا از آنها قطع امید نکند؛ امّا کاملاً درمان نشود؛ تا مجبور شود چندین بار مراجعه کند و پول ویزیت بدهد. این پزشک واقعاً انسان شریفی است و می‌کوشد در کوتاه‌ترین زمان بیمار را درمان کند. سوم، یقین دارد با آزادی کامل و با تشخیص خودش، آنچه را خواسته، نوشته است و هنگام نوشتن نسخه، هیچ‌کس آزادی عمل او را سلب نکرده و او را به نوشتن چیزی وادار نکرده است و در نوشتن داروهای مورد نظرش هیچ ناتوانی و محدودیّتی نداشته است.

دوست اشاره‌شده با اتّکاء به این سه نکته، یعنی علم و تخصّص، خیرخواهی و خیراندیشی، و آزادی عمل و قدرت پزشک، قاطعانه می‌گوید، محال است این نسخه خوب نباشد. می‌پرسم، چطور با این قاطعیّت می‌گویی؟ پاسخ می‌دهد، اگر این نسخه خوب نباشد، به این معنی است که پزشک یا نتوانسته بیماری شما و راه معالجه‌ی آن‌ را تشخیص دهد؛ که یقین دارم از این نظر کارش نقص ندارد؛ یا اینکه تشخیص داده؛ ولی به دور از خیرخواهی و انسانیّت، کاسبکارانه رفتار کرده و درصدد معالجه‌ی بیماری در اوّلین فرصت نبوده است؛ که این هم محال است و یقین دارم انسان بسیار شریف و خیرخواهی است؛ یا اینکه تشخیص داده و نیّت خیر هم داشته است؛ امّا آزادی عمل او را سلب کرده‌اند و نگذاشته‌اند آنچه را می‌خواسته، بنویسد؛ که یقین دارم چنین نبوده است. بنابراین هیچ احتمال عقلایی برای خوب نبودن نسخه وجود ندارد.

بدین‌ترتیب کسی که هیچ اطّلاعات پزشکی ندارد و بیماری مرا نمی‌شناسد و حتّی نسخه را نمی‌تواند بخواند، قاطعانه و به‌درستی می‌گوید محال است این نسخه خوب نباشد. این ارزیابیِ اجمالی است؛ یعنی براساس زمینه‌هایی که در پدید آمدن نسخه اثر دارد، می‌توان اجمالاً ارزیابی کرد که این نسخه مطمئنّاً خوب یا بد است.

راه ارزیابی تفصیلیِ حوادث زندگی که خدا به‌دست انسان‌ها یا عوامل طبیعی پیش می‌آورد، برای ما بسته است؛ چون نیازمند علمی همتراز علم خداست که بشر به آن راه ندارد؛ امّا راه ارزیابی اجمالی باز است.

آیا خداوند در حادثه‌هایی که در زندگی انسان‌ها پیش می‌آورد، به مصلحت بنده‌اش آگاه است یا جاهل؟ خدا بِکُلِّ شَیءٍ عَلیم[ii] است و قطعاً نسبت‌به مصالح بنده جهل و ناآگاهی ندارد. دوم، خدایی که این حوادث را در زندگی بنده‌اش پیش می‌آورد، آیا خیرخواه و مصلحت‌جوی بنده است؟ قطعاً همین‌طور است. خدا اَلرَّحمـٰنِ الرَّحِیم[iii] و رَؤُوفٌ بِالْعِباد[iv] است. سوم، آیا خدا قدرت و آزادی عمل دارد تا خواسته‌اش را عملی کند؟ آیا قدرتی بالاتر از او وجود دارد که بتواند آزادی عمل او را سلب یا محدود کند یا او را به کاری جز آنچه خود می‌خواهد وادار سازد یا ناتوانی و ضعفی در عملی ساختن آنچه اراده کرده است، دارد؟ خیر؛ هرچه بخواهد می‌تواند انجام دهد. خدا عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیر[v] است؛ وَ اللهُ غالِبٌ عَلیٰ اَمرِهِ[vi]: خدا بر کاری که می‌خواهد انجام دهد، غالب و چیره است. یَدُ اللهِ فَوقَ اَیْدِیهِم[vii]: دست خدا بالای همه‌ی دست‌ها و قدرت او بالاتر از همه‌ی قدرت‌هاست.

بر‌اساس این سه ویژگی که درمورد خدا تردیدناپذیر است، می‌توان به‌صورت اجمالی، قاطعانه داوری کرد که آنچه خدا در زندگی ما پیش می‌آورد، محال است خیر نباشد. زیرا اگر خیر نباشد، یا خدا باید خیر ما را درست تشخیص ندهد و به مصلحت ما جاهل باشد، که این محال است؛ یا اینکه خیر ما را تشخیص دهد؛ امّا قصد خیر رساندن به ما را نداشته باشد، که این هم محال است؛ چون خدا رحمت بی‌نهایت است؛ یا اینکه هم خیر ما را تشخیص می‌دهد، هم تصمیم دارد عملی کند؛ امّا قدرت و توانایی ندارد خواسته‌اش را عملی کند یا کسی آزادی عمل او را سلب کرده است؛ که این هم باتوجّه‌به قدرت بی‌نهایت خدا محال است.

بنابراین با‌توجّه‌به علم بی‌نهایت، رحمت بی‌نهایت و قدرت بی‌نهایت خدا، محال است آنچه خدا در زندگی ما پیش آورده، خیر نباشد. امّا اگر بپرسید، فلان حادثه کجایش خیر بود؟ ارزیابی تفصیلی است و پاسخ آن به علمی لااقل همپایه‌ی خدا که آن حادثه را پدید آورده نیازمند است و هیچ مخلوقی چنان علمی ندارد. کمااینکه به اتّکای شناختی که از پزشک و شرایط نوشته شدن نسخه دارم می‌توانم بگویم این نسخه محال است خوب نباشد؛ امّا اگر بپرسید این دارو یا قرص یا کپسول چه آثار مثبت درمانی دارد؟ پاسخی ندارم؛ چون پزشکی نمی‌دانم. همان‌گونه که با شناختی که از پزشک وجود دارد، می‌توان قاطعانه گفت، محال است نسخه‌اش خوب نباشد، به‌همان‌ترتیب می‌توان قاطعانه گفت آنچه خدا در زندگی ما پیش می‌آورد، محال است خیر نباشد.

تأثیر و طعم حوادث زندگی 

در اینجا توجّه‌به یک نکته ضروری است؛ و آن تفاوت دو مقوله‌ی تأثیر و طعم است. وقتی می‌گوییم داروهای این نسخه حتماً خوب است؛ یعنی تأثیر این داروها خوب و شفابخش است؛ نه اینکه طعم آنها حتماً مورد پسند بیمار است. داروهای خوب، از‌نظر طعم، برخی شیرین و برخی تلخند؛ امّا یقیناً برای نجات بیمار مفید و مؤثّرند. خوب بودن دارو به‌معنای شیرینی آن نیست؛ بلکه به‌معنای شفابخشی آن است.

ملاک قضاوت منطقی و علمی و عاقلانه راجع‌به نسخه‌ی پزشک، تأثیر داروهاست؛ نه طعم آنها. هیچ انسان عاقلی نمی‌گوید، عجب پزشک خوبی؛ هرچه دارو می‌نویسد، خوشمزه است! پزشک خوب پزشکی است که داروهایش مؤثّر و شفابخش باشند؛ نه خوشمزه و لذیذ. داروهای مؤثّر و شفابخش برخی شیرین و برخی تلخ هستند. هیچ انسان عاقلی براساس طعم دارو درباره‌ی پزشک و نسخه‌اش قضاوت نمی‌کند.

حوادثی هم که خداوند در زندگی ما به‌دست انسان‌ها و ازطریق عوامل طبیعی پیش می‌آورد، همین‌گونه است. حوادث هم تأثیر دارند و هم طعم؛ اینکه می‌گوییم محال است حوادث خیر نباشند، یعنی تأثیر حوادث همیشه خیر است؛ امّا ازنظر طعم، برخی از حوادث زندگی شیرین و برخی تلخند. ملاک قضاوت منطقی درمورد حوادث، طعم حادثه‌ها نیست؛ بلکه تأثیر حادثه‌هاست.

پس هیچ حادثه‌ی شرّی وجود ندارد. گرچه همان‌طورکه حادثه‌ی شیرین وجود دارد، حادثه‌ی تلخ هم وجود دارد؛ امّا حادثه‌ای که خیر نباشد وجود ندارد. کمااینکه که در آن نسخه، داروی بی‌خاصیّت یا مضرّ وجود ندارد؛ ولی داروهای تلخ درکنار داروهای شیرین وجود دارد.

قضاوت بچّگانه براساس طعم است. وقتی پزشک شکلات و بستنی و بازی و جست‌وخیز را برای یک بچّه‌ی سه، چهار ساله‌ی بیمار ممنوع می‌کند و استراحت و آمپول و داروی تلخ را تجویز می‌کند، بچّه می‌گوید، چه پزشک بدی! هرچه خوب بود را ممنوع کرد و پرهیز داد و هرچه بد بود را ملزم ساخت و تجویز کرد. امّا قضاوت منطقی و عاقلانه درمورد پزشک این است که چه پزشک خوبی! هرچه زیان‌بخش بود را ممنوع کرد و پرهیز داد و هرچه شفابخش بود را ملزم ساخت و تجویز کرد. قضاوت عاقلانه و منطقی درمورد حادثه‌های زندگی هم براساس تأثیر است؛ نه طعم.

اکنون که دریافتیم همه‌ی حوادث زندگی ما به‌دلیل علم و رحمت و قدرت بی‌نهایت الهی یقیناً خیرند؛ قضاوت ما باید متّکی بر این باشد؛ نه بر طعم حادثه‌ها. قرآن چه زیبا فرمود: عَسیٰ اَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیرٌ لَکُمْ     وَ عَسیٰ اَنْ تُحِبّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَ اللهُ یَعْلَمُ وَ اَنتُمْ لا تَعْلَمُونَ[viii]؛ چه‌بسا چیزهایی که کراهت دارید و دوست ندارید در زندگی شما اتّفاق بیفتد، امّا خیر شما در وقوع آن است؛ و چه‌بسا چیزهایی که دوست دارید و آرزو می‌کنید در زندگی شما اتّفاق بیفتد، درحالی‌که برای شما شرّ است. خداست که می‌داند چه چیزی به مصلحت شماست و شما تشخیص نمی‌دهید. درست به این می‌ماند که به آن بچّه‌ی مریض بگویید، عزیزم! چه‌بسا آمپول و قرصی که تو کراهت داری و بدت می‌آید، امّا نجات تو از بیماری و مرگ به آن وابسته است؛ و چه‌بسا شیرینی و شکلاتی که دوست داری بخوری، ولی برای تو ضرر دارد و تو را می‌کُشد. این پزشک است که تشخیص می‌دهد چه چیز برای تو خوب است؛ تو تشخیص نمی‌دهی. به‌همین سادگی است.

بنابراین آنچه در زندگی ما رخ داده است و می‌دهد و خواهد داد، کار خداست و محال است خیر نباشد. حافظ می‌گوید:

به دُرد و صاف تو را کار نیست، دم درکش 

که هرچه ساقی ما ریخت عین الطاف است 




دُرد شرابی است که در خمره ته‌نشین شده و زلال نیست؛ امّا بالای آن صاف و زلال است[ix]. حافظ دُرد و صاف را برای حوادث تلخ و شیرین زندگی استعاره گرفته است و می‌گوید، به تلخ و شیرین حادثه‌ها تو را کار نیست؛ ملاکِ قضاوت درباره‌ی حادثه‌ها طعم آنها نیست. هرچه ساقی ما ریخت عین الطاف است؛ یعنی هر حادثه‌ای که خدا پیش می‌آورد، چه تلخ و چه شیرین، عین لطف و خیر است.

پرسش: عذاب الهی هم که نازل می‌شود، خیر است؟

پاسخ: بله؛ مثل داوری تلخ است و محال است خیر نباشد؛ چون از علم و رحمت و قدرت خدا برمی‌خیزد و رحمت خدا بر غضبش سبقت دارد؛ سَبَقَتْ رَحْمَتُهُ غَضَبَهُ[x]؛ یعنی در دل رفتار غضب‌آلود خدا یک مِهر بزرگ خوابیده است؛ صورت ظاهریش قهر و باطنش مهر است.

آنچه پیش می‌آید، نتیجه‌ی تصمیم خود انسان است. انسان خود را با تصمیم بر رفتار بی‌رویّه و فاقد اذن تشریعی الهی مریض می‌کند؛ دارویی که به او می‌دهند که بعضا‍ً تلخ است، باتوجّه‌به حال بیماری او، برایش خیر است.

علاوه‌بر اینکه ازبین رفتن کافران ستمگر و فسادپیشه دراثر نزول عذاب، برای دیگران خیر است؛ برای خود آنها نیز که با کفر و ظلم و فسادشان هر لحظه بر عذاب‌های اخروی خود می‌افزایند، خیر است و مانع از تشدید عذابشان در اثر ارتکاب گناهان بیشتر می‌شود.

پرسش: آیا ممکن است دلیل یک اتّفاق و خیر بودن آن برای ما مشخّص شود؟

پاسخ: بله؛ گاهی ممکن است انسان گوشه‌هایی از خیر بودن یک اتّفاق را بفهمد؛ امّا معلوم نیست آنچه فهمید، همه‌ی دلیل و حکمت آن حادثه باشد. انسان چراییِ همه‌ی حوادث زندگی را نمی‌تواند دریابد؛ ولی با اعتماد و حُسن‌ظنّ و باوری که نسبت‌به خدای پدیدآورنده‌ی حادثه دارد، همه را به گوارایی پذیرا می‌شود.

پرسش: قبول دارم هرچه در زندگی ما اتّفاق می‌افتد، خدا می‌کند و هرچه خدا می‌کند خیر است؛ امّا چرا فقط اتّفاق‌های تلخ در زندگی من می‌افتد؛ ولی شخص دیگری است که تمام حوادث زندگیش شیرین است. پولدار ‌شده؛ در کنکور، بهترین رشته قبول شده؛ شغل خوب پیدا کرده؛ ازدواج موفّق و خوبی نصیبش شده و ...؛ امّا من برعکس او فقیر شدم؛ رشته‌ی خوبی قبول نشدم؛ بیکارم و زندگیم پر از مشکل است. قبول دارم که هرچه در زندگی من پیش آمده، خدا کرده است و خدا هم جز خیر نمی‌کند؛ امّا چه می‌شد در زندگی من هم از آن خیرهای شیرین اتّفاق می‌افتاد؟ یا مثلاً دوستم می‌گفت پارسال از اوّل تا آخر سال یکسره حادثه‌های شیرین و شاد در زندگیم اتّفاق ‌افتاد؛ امسال برعکس شده است و یکسره اتّفاق‌های تلخ پیش می‌آید. چه می‌شد اگر امسال هم حادثه‌های شیرین پیش می‌آمد؟

پاسخ: جواب را با یک مثال شرح می‌دهیم؛ فرض کنید شما دو مریض هستید و نزد یک پزشک بسیار حاذق و خیر‌اندیش و دارای آزادی عمل کامل می‌روید؛ شما را معاینه می‌کند و دو نسخه‌ی متفاوت می‌دهد. نسخه‌ی دوستتان تمام داروهایش شیرین است و نسخه‌ی شما تمام داروهایش تلخ. چون داروها را پزشک حاذق و خیراندیش و دارای آزادی عمل نوشته، معتقدید که هر دو شفا‌بخش است و محال است از‌لحاظ تأثیر خیر نباشد. امّا شما می‌پرسید، چه می‌شد داروهای من هم شیرین بود؟ پاسخ این است که علّت تفاوت داروی شما دو نفر تفاوت بیماری شماست که معالجه‌ی آنها با داروهای مختلفی امکان‌پذیر است. می‌پرسید، چرا بیماری من این‌گونه است که با داروی تلخ قابل معالجه است و او بیماری‌یی دارد که دارویش شیرین است؟ جواب این است: کارهای بی‌رویّه‌ای که شما کرده‌اید و دراثر آنها بیمار شده‌اید، با کارهای بی‌رویّه‌ای که او کرده است، فرق می‌کند. مثلاً او در خوردن چربی افراط کرده و چربی خون او بالا رفته است و داروی چربی خون شیرین است. شما در خوردن قند افراط کرده‌ای و قند خونت بالا رفته است و داروی قند خون تلخ است. بنابراین آنچه سبب تفاوت داروهاست، عمل خود بیماران و آنچه نقطه‌ی اشتراک داروها، یعنی شفابخشی آنهاست، کار پزشک است.

حادثه‌هایی که در زندگی دو نفر پیش آمده، یکی تلخ و دیگری شیرین است. گفتیم محال است این حوادث خیر نباشد؛ چون کار خدای علیم و رحیم و قدیر است. پس تأثیر آنها بر هر دو نفر خوب است؛ امّا چرا برای یکی حادثه‌های شیرین پیش آمده و برای دیگری تلخ؟ چون حالات درونی و روحی این دو با هم فرق داشته است.

حادثه‌هایی که در بیرون پیش می‌آید، مثل فقر، غنا، قدرت، ضعف، سلامت، بیماری، و ... داروهایی شفابخش است که خدا برای درمان روح و درون انسان در اختیار او قرار می‌دهد. وقتی حال روحی دو نفر با هم فرق دارد، درمانشان هم فرق دارد.

انسان‌ها در بدو تولّد تقریباً درحالت یکسان و با تعادل فطری متولّد می‌شوند؛ البتّه تقریباً و نه تحقیقاً. ممکن است انسان قبل از تولّد هم آسیب‌هایی دیده باشد؛ چه به دید الهی نگاه کنیم، از انتخاب‌های آزادش در عالم ذرّ و چه به‌لحاظ دنیوی، آسیب‌های ژنتیک یا مسائل دوران بارداری و تغذیه‌ی مادر می‌تواند تأثیرات اوّلیّه‌ای برکودک بگذارد. بنابراین انسان‌ها تقریباً درحالت یکسان و با تعادل فطری متولّد می‌شوند. کُلُّ مَوْلُودٍ یُولَدُ عَلَی الْفِطْرَۀِ[xi]: همه‌ی نوزادان با فطرت الهی متولّد می‌شوند؛ امّا در جریان زندگی با انتخاب‌ها و تصمیم‌های آزادی که می‌گیرند، بر روح و روان خود تأثیر می‌گذارند و روح آنها از حال تعادل فطری خارج می‌شود. نوع تصمیم‌هایی که انسان‌ها در دوراهی‌های زندگی خود می‌گیرند و نوع خروج آنها از تعادل فرق می‌کند؛ مثلاً برخی به راست و برخی به چپ منحرف می‌شوند؛ بنابراین برای بازگشت آنها به تعادل، نیروهایی درجهت متفاوت لازم است. آن‌که به چپ منحرف شده است، برای بازگشتن به تعادل به نیرویی از راست نیازمند است و آن‌که به راست منحرف شده، به نیرویی از چپ نیازمند است تا زمینه‌ی بازگشتش به تعادل فراهم شود. لذا حادثه‌های مختلفی لازم است تا زمینه‌ی بازگشت این روح‌های خارج‌شده از تعادل فراهم شود.

علّت تفاوت حال روحی انسان‌ها نیز تصمیم‌ها و انتخاب‌های مختلف آنها در دوراهی‌های زندگی است. این تصمیم‌های متفاوت حال درونی آنها را متفاوت می‌کند و درمان این حال‌های روحی متفاوت، نیازمند حادثه‌های متفاوت است. علّت تفاوت حادثه‌های زندگی ما همین عامل است. حادثه‌هایی که خدا می‌فرستد، تابع حال روحی ماست؛ همان‌طورکه داروهای پزشک تابع نوع بیماری شخص بیمار است. هر بیمار داروی خودش را لازم دارد؛ اگر داروی دیگری به او بدهند درمان نمی‌شود.

انسان با انتخاب‌های آزاد خود تأثیری بر روحش می‌گذارد که فراهم شدن زمینه‌ی ترمیم آن مستلزم حادثه‌های بیرونی است که نقش دارو را برای حالت درونی وی دارد؛ لذا تازمانی‌که حالت بیمار تغییر نکند، پزشک دارو را تغییر نمی‌دهد. اگر حال بیمار تغییر کند، پزشک دارو را تغییر می‌دهد. به‌همان‌ترتیب تا حال درونی ما تغییر نکند، خدا حادثه‌های بیرونی زندگی ما را تغییر نمی‌دهد. اِنَّ اللهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتّیٰ یُغَیِّرُوا ما بِاَنفُسِهِمْ[xii]؛ آنچه برای قومی پیش می‌آید، تابع حال درونی و نفسانی آن قوم است و تا حال آنها تغییر نکند، خدا آن شرایط بیرونی را تغییر نمی‌دهد.

خداوند در یک حدیث قدسی این مطلب را کاملاً توضیح می‌دهد: اِنَّ مِنْ عِبادِیَ الْمُؤمِنِینَ عِباداً لا یُصْلِحُ لَهُمْ اَمْرُ دِینِهِمْ اِلاّ بِالْغِنی    ٰ وَ السَّعَۀِ وَ الصِّحَّۀِ فِی الْبَدَنِ، فَاَبْلُوهُمْ بِالْغِنیٰ وَ السَّعَۀِ وَ الصِّحَّۀِ فِی الْبَدَنِ فَیُصْلِحُ عَلَیْهِ اَمْرُ دِینِهِمْ؛ وَ اِنَّ مِنْ عِبادیَ الْمُؤمِنِینَ لَعِباداً لا یُصْلِحُ لَهُمْ اَمْرُ دِینِهِمْ اِلاّ بِالْفاقَۀِ وَ الْمَسْکَنَۀِ وَ السُّقمِ فِی اَبْدانِهِمْ، فَاَبْلُوهُمْ بِالْفاقَۀِ وَ الْمَسْکَنَۀِ وَ السُّقمِ فَیُصْلِحُ عَلَیْهِ اَمْرُ دِینِهِمْ؛ وَ اَنَا اَعْلَمُ بِما یُصْلِحُ عَلَیْهِ اَمْرُ دِینِ عِبادِیَ الْمُؤمِنِینَ[xiii]؛ گروهی از بندگان مؤمن من هستند که امر دین آنها، یعنی باطن آنها، اصلاح نمی‌شود؛ مگر با ثروت و گشادگی روزی و سلامتی جسمانی. منِ خدا هم آنها را به گشادگی روزی و سلامتی جسمانی مبتلا می‌کنم؛ درنتیجه امر دین آنها، یعنی باطن و روح آنها، اصلاح می‌شود. دسته‌ای از بندگان مؤمن من هستند که امر دین آنها، یعنی حالت باطنی و درونی آنها، اصلاح نمی‌شود؛ مگر با فقر و مسکنت و بیماری جسمی. منِ خدا هم آنها را به فقر و مسکنت و بیماری مبتلا می‌کنم؛ درنتیجه امر دین آنها اصلاح می‌شود؛ و من که خدا هستم، داناترم به اینکه امر دین هریک از بندگانم با چه حادثه‌ای قابل اصلاح است.

پس حادثه‌هایی که خدا در زندگی هر انسان پیش می‌آورد، از فقر یا ثروت یا غنا یا سلامتی یا ...، تابع شرایط روحی آن انسان است. شرایط روحی را هم انسان با انتخاب‌ها و تصمیم‌های آزاد خود، در خویش ایجاد کرده است. لذا معقول نیست که حادثه‌ای جز آنچه باعث درمان روح او می‌شود، از خدا بخواهد. اگر امروز روح من با ثروت درمان می‌شود، آرزوی فقر کردن چیز یاوه و بیهوده‌ای است؛ همان‌طورکه اگر روح من با فقر درمان می‌شود، آرزوی ثروت کردن بیهوده و باطل است.

فرض کنید، مادر فهمیده‌ای دو بچّه‌ی دوقلو دارد و هردو را هم به یک اندازه دوست دارد. یکی از این بچّه‌ها به افراط شیرینی و شکلات و خرما و عسل خورده و از شدّت گرمی حالش به‌هم خورده است. بچّه‌ی دوم هم در خوردن لواشک آلو و تمر هندی افراط کرده و از شدّت سردی حالش بد شده است. این مادرِ فهمیده که می‌خواهد هردو بچّه را به حالت اوّل برگرداند، چه می‌کند؟ به بچّه‌ی اوّل که دچار گرمی شده است، لواشک آلو یا تمر هندی و آب هندوانه و آب لیموی شیرین می‌دهد؛ و به دیگری که دچار سردی شده است، شربت عسل و آبنبات می‌دهد. به هریک به اقتضای حالشان خوراکی می‌دهد. معنی ندارد که بچّه‌ی اوّل بگوید، کاش مامان به من هم شربت عسل و آبنبات می‌داد. اگر می‌داد، او را به کشتن داده بود.

خدای متعال به‌طور تصادفی حادثه‌ای را برای کسی پیش نمی‌آورد. در زلزله‌ی بم، بعد از پنج، شش روز بچّه‌ی شیرخوار زنده از زیر آوار بیرون می‌آید. این خیلی قابل تأمّل است و نشان می‌دهد کارها تصادفی نیست. کسانی که مردند و کسانی که ماندند، حساب‌شده است. خدا بدون حکمت عمل نمی‌کند. آنچه برای تک‌تک انسان‌ها پیش می‌آید، ازپیش و براساس اقتضا و شرایط روحی آنها طرّاحی شده است. یکی باید زنده بماند و یکی هم باید بمیرد؛ یکی باید معلول شود و یکی سالم بیرون آید؛ تمام اینها با طرّاحی قبلی است. هیچ حادثه‌ی اتّفاقی در این عالم رخ نمی‌دهد. هرمورد متناسب با شرایط روحی شخص است و تا آن شرایط روحی تغییر نکند، خدا آن حادثه را تغییر نمی‌دهد.

پرسش: بنابراین تصمیم‌ها و کارهایی که خدا در عالم محقّق می‌کند، تقدّم دارد؟

پاسخ: خدای متعال براساس نیازی که در روح شما براثر تصمیم‌ها و انتخاب‌های خودتان به وجود آمده است، حادثه‌ها را رقم می‌زند. شما خودتان را به این بیماری مبتلا می‌کنید، آنگاه پزشک این دارو را می‌دهد. اگر خودتان را به بیماری دیگری مبتلا کرده بودید، پزشک داروی دیگری می‌داد. معنی مقدّرات الهی همین است؛ یعنی خدای متعال به تناسب آنچه شما زمینه‌اش را در خودتان فراهم کرده‌اید، حوادث زندگی شما را رقم می‌زند. همه را خدا می‌کند و غیرخدا کاره‌ای نیست؛ اما خدا به اقتضای حالی که شما با انتخاب‌های آزادتان در درون خود ایجاد می‌کنید، رقم می‌زند. دارو را پزشک می‌دهد؛ امّا براساس نوع بیماری شما؛ لذا اختیار شما، در نوع بیماریی که در خود ایجاد می‌کنید، برجاست. انسان با نوع تصمیم‌ها و انتخاب‌های آزادش در مرحله‌ی عزم و نیّت درونی، روح خود را بیمار می‌کند و خدا هم برای درمان او وارد عمل می‌شود و آن حادثه‌ها را می‌فرستد.

آثار و نتایج اعتقاد به خیر بودن حوادث و شرایط زندگی 

حال که دریافتیم علاوه‌بر اینکه آنچه در زندگی ما واقع می‌شود کار خداست؛ آنچه هم خدا پیش می‌آورد خیر است؛ این نکته را هم درکنار حادثه‌های زندگی به خود یاد‌آور شویم که در هر اتّفاقی که افتاده و هرچه خدا برایمان پیش آورده، حتماً مصلحت و خیری است. این را به خود تلقین کنیم تا پس از اینکه ازنظر ذهنی و عقلی برایمان حل شد، به باور قلبی تبدیل شود.

خدا می‌داند وقتی این امر یقینی شود چه اتّفاقی می‌افتد و چقدر دگرگونی پیش می‌آید! وقتی شخص این مسأله را باور کرد، دیگر هیچ دلیلی برای غصّه خوردن و ناراحتی نخواهد داشت. هر اتّفاقی در زندگی او افتاده است، چیزی به‌‌دستش آمده یا چیزی از دستش رفته است، به آرزویی دست یافته یا به آرزویی دست نیافته است، همه کار خدا بوده و خدا هم جز خیر او را عملی نکرده است. انسان عاقل که به‌خاطر اینکه امر خیری برایش رخ داده و پیش آمده است، غصّه نمی‌خورد! ازطرف دیگر، برای آینده هم هیچ دلیلی برای نگرانی ندارد. هیچ راهی نیست که انسان برای فردای زندگی خود مضطرب شود؛ چراکه فردای زندگی هم مثل دیروز زندگی است. در زندگی او هیچ‌کس جز خدا کاره‌ای نیست: لا مُؤثِّرَ فِی الْوُجُودِ اِلاَّ اللهُ[xiv]. خدای فردا همان خدای دیروز و خدای دیروز همان خدای فرداست. هرچه خداوند به‌دست انسان‌ها یا عوامل طبیعی در زندگی او پیش ‌آورد، جز خیر نخواهد بود؛ پس برای چه مضطرب باشد؟ انسان که برای چیزی که خیر است نگران نمی‌شود.

اضطراب و افسردگی که دو بیماری بزرگ قرن ماست، دارویش این است؛ با هیچ قرص و کپسولی درمان نمی‌شود. راهش فقط همین است و همین نگاه، انسان را در زندگی نجات می‌دهد. افسردگی حاصل تلنبار شدن غصّه‌هاست و استرس و اضطراب حاصل بد پنداشتن اتّفاق‌هایی است که در آینده پیش خواهد آمد. وقتی انسان پی‌برد که در گذشته و آینده‌ی زندگیش همه‌ی حوادث تلخ و شیرین به نفع او و خیر و مصلحت اوست، برای چه غصّه بخورد تا غصّه‌ها انبار شود و افسردگی پیدا کند؟ مگر کسی برای اتّفاقات خوبی که برایش افتاده است غصّه می‌خورد؟ چرا برای آینده‌اش نگران باشد و دچار استرس شود؟ مگر کسی برای حوادث خوبی که قرار است برایش اتّفاق بیفتد نگران می‌شود؟

قرآن فرمود: اَلا اِنَّ اَوْلِیاءَ اللهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ[xv]؛ دوستان خدا نه خوف دارند که فردا چه خواهد شد و نه حزن و اندوه که دیروز چرا این‌طور شد. می‌دانند فردا هرچه بشود، خدا می‌کند و جز خیر نمی‌کند؛ و دیروز هرچه شد، خدا کرد و جز خیر نکرد. نه جایی برای خوف نسبت‌به آینده وجود دارد و نه جایی برای حزن نسبت‌به گذشته.

پرسش: اولیاءالله اصلاً غصّه نمی‌خورند؟

پاسخ: برای چیزهایی که اینجا بحث می‌کنیم غصّه نمی‌خورند. این سخن خداست و تردیدی در آن نیست؛ چون غصّه و نگرانی مال اتّفاقات بد است و خدا با این نگاه ریشه‌ی اتّفاقات بد را کند. حادثه‌ی بدی نه پیش آمده است و نه پیش خواهد آمد.

می‌دانم در این بحث خیلی چیزها را به‌هم می‌ریزم. یک روز هم اینها برای خودم به‌هم ریخته است و می‌فهمم چه حالی به انسان دست می‌دهد. خیلی چیزها در ذهن فرد به‌هم می‌ریزد؛ ولی تا چیزهای قدیمی به‌هم نریزد، چیزهای نو ساخته نمی‌شود.

پرسش: واقعاً هیچ شرّی وجود ندارد؟ حتّی جهنّم؟

پاسخ: هیچ شرّی وجود ندارد؛ این یقینی است. جهنّم نیز خیر است. اگر مقداری حوصله کنید در ادامه‌ی بحث‌ها برایتان ثابت خواهم کرد. در این بحث همه‌ی باورهای پیشین را دور خواهیم ریخت. تمام چیزهایی که در ذهنتان با یک ساختار سنّتی اعتقادی یاد گرفته‌اید، در این بحث عرفانی تغییر می‌کند.

تمام تلاش و هنر من در این بحث ایجاد سؤال است تا رشد کنید؛ سؤال چیز بدی نیست؛ امّا در رسیدن به پاسخ شتاب‌زدگی نداشته باشید.

انسانی که این‌طور نگاه می‌کند و باور دارد که غیرخدا کسی در زندگیش کاره‌ای نیست و خدا هم جز خیر پیش نمی‌آورد، اگر چیزی به‌‌دست آورد، ذوق‌زده نمی‌شود و اگر چیزی ازدستش رفت، غمزده نمی‌شود. وقتی به‌دستش آمد، می‌گوید خدا داد و حتماً خیر من در داشتن آن است. وقتی چیزی ازدستش رفت، می‌گوید خدا گرفت و حتماً خیر من در نداشتن آن است؛ اگرچه دزد برده باشد یا زلزله خراب کرده باشد. بنابراین روزِ داشتن با روزِ نداشتن برایش یکی است. مگر قرآن نفرمود: لِکَیلا تَأسَوْا عَلیٰ ما فاتَکُمْ وَ لا تَفرَحُوا بِما آتاکُمْ[xvi]؛ وقتی چیزی ازدستتان رفت، غمناک و ناراحت نشوید؛ وقتی هم چیزی به‌دستتان رسید، فرحناک و ذوق‌زده نشوید. اگر این نگاهِ توحیدی نباشد، این حرف زور نیست که من یک میلیارد تومان به‌دست آورم، خوشحال نشوم؟ یا یک میلیارد تومان پولم جلوی چشمم آتش بگیرد و بسوزد یا دزد ببرد، ناراحت نشوم؟ امّا این نگاه توحیدی که آمد، وقتی پول به‌دستم رسید، می‌گویم خدا رساند و از این لحظه خیر من در داشتن آن است؛ الحمدلله. اگر فردا آتش گرفت یا دزد برد، می‌گویم خدا گرفت چون از این لحظه خیر من در نداشتن آن بود؛ باز هم الحمدلله. درنتیجه به‌دست آوردن یا ازدست دادن نمی‌تواند روح مرا متلاطم کند. وقتی قرآن می‌فرماید: اَلا بِذِکْرِ اللهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُُوبُ[xvii]، یعنی همین؛ یعنی وقتی یادتان باشد احدی غیرخدا در زندگی شما کاره‌ای نیست، هرچه می‌شود خدا می‌کند و هرچه خدا می‌کند، خیر است، هیچ‌چیز نمی‌تواند روحتان را متلاطم کند؛ به یک آرامش روحی می‌رسید. اطمینان روحی و نفس مطمئنّه پیدا می‌کنید. در مقام دعا به‌ خدا می‌گویید: یا مَن عَطاؤُهُ عَطاءٌ وَ مَنْعُهُ عَطاءٌ    ؛ ای خدایی که وقتی چیزی به انسان می‌دهی، با دادن عطا می‌کنی؛ و وقتی هم نمی‌دهی، با ندادن عطا می‌کنی؛ یعنی هم دادنت خیر رساندن است و هم ندادنت خیر رساندن است. این همان آرامش روحی گمشده‌ی بشر است.

عصاره‌ی تمام مصبیت‌های بشری حادثه‌ی کربلاست. اگر بخواهید عصاره‌ی همه‌ی مصیبت‌ها را بگیرید و با آن یک کپسول درست کنید، حادثه‌ی کربلا ایجاد می‌شود. مصیبتی برای بشر متصوّر نیست که در ماجرای کربلا یک نماد آن نباشد. وقایع عاشورا درنهایت تلخی و فشردگی نسبت‌به اولیاء بزرگ الهی رخ می‌دهد. تا بعدازظهر عاشورا امام حسین علیه السّلام و حضرت زینب علیها السّلام در تحمّل داغ‌ها و شهادت‌ها و سختی‌ها همدوش هستند؛ امّا بعد از شهادت امام حسین علیه السّلام، حضرت زینب علیها السّلام بار غم و مصیبت‌ها را تنها به دوش می‌کشند؛ لذا ایشان امّ‌المصائب لقب گرفته‌اند. ماجرای به آتش کشیده شدن خیمه‌ها، تازیانه خوردن‌ها، آوارگی بچّه‌ها در بیابان، اسارت و سختی‌های سفر اسارت را حضرت زینب علیها السّلام به‌تنهایی تحمّل می‌کنند. بعد از واقعه‌ی عاشورا و پس از آن‌همه داغ، اهل‌بیت علیهم السّلام را به کوفه و دربار ابن‌زیاد آوردند؛ درحالی‌که حضرت زینب علیها السّلام را به ‌یک سر طناب بسته‌ بودند و امام زین‌العابدین علیه السّلام را به ‌سر دیگر طناب و بقیّه‌ی اهل‌بیت علیهم السّلام در وسط بسته شده بودند. ابن‌زیاد هم فرماندار کوفه است و مست باده‌ی قدرت و پیروزی. وقتی وارد مجلس شد همه به احترام او ازجا برخاستند؛ امّا حضرت زینب علیها السّلام درحالی‌که پشتشان به او بود، بی‌اعتنا به او ازجا بلند نشدند. ابن‌زیاد که با این کار به‌شدّت تحقیر شده بود باوجود اینکه حضرت زینب علیها السّلام را به‌خوبی می‌شناخت، برای تلافی گفت: این زن ناشناس کیست؟ یا این زن متکبّر کیست؟ وقتی گفتند او زینب دختر علیّ‌بن‌ابی‌طالب است؛ خواست نمکی بر زخم دل حضرت زینب علیها السّلام بپاشد؛ به حضرت نگاه کرد و گفت: کَیفَ رَأیْتِ صُنْعَ اللهِ بِاَخِیکِ الْحُسَیْنِ؛ چگونه دیدی بلایی را که خدا بر سر برادرت حسین آورد؟ حضرت جواب دادند: ما رَأیْتُ اِلاّ جَمِیلاً[xviii]؛ جز زیبایی ندیدم! یعنی وقتی دو پسرم را جلوی چشمم تکّه‌تکّه کردند، زیبایی دیدم . وقتی برادرانم را شهید کردند، زیبایی دیدم. وقتی اصحاب برادرم را جلوی چشمم شهید کردند، زیبایی دیدم. وقتی اباعبدالله علیه السّلام را به شهادت رساندند، زیبایی دیدم. وقتی تازیانه بر من می‌زدند، زیبایی دیدم. وقتی تشنگی خودم و اصحاب را لمس می‌کردم، زیبایی دیدم. ... ما رَأیْتُ اِلاّ جَمِیلاً؛ جز زیبایی ندیدم. که هرچه ساقی ما ریخت عین الطاف است. این همان نگاه توحیدی است که هرچه شد، خدا کرد و خدا هم جز خیر نکرد.

از حادثه‌ی شهادت اباعبدالله الحسین علیه السّلام تلخ‌تر نداریم؛ ولی عین خیر است. تصمیم شمر ملعون بر شهادت امام حسین علیه السّلام بسیار پلید است و بدترین عقوبت‌ها را دارد؛ امّا اینکه امام حسین علیه السّلام شهید شدند، عین خیر است. بقای اسلام به این شهادت بستگی داشت. اگر حضرت شهید نمی‌شدند، اسلام به‌دست ما نمی‌رسید. با این شهادت روح حماسه در کالبد اسلام دمیده شد. خود امام هم با این شهادت به مراتبی از کمال و قرب الهی رسیدند که جز از این راه نمی‌شد به آن مراتب رسید. کجای این شهادت شرّ است؟ این واقعه‌ی خارجی عین خیر است؛ امّا نیّت شمر که تصمیم گرفت چنین جنایتی مرتکب شود، عین شرّ است و او کیفر نیّت پلید خود را خواهد دید؛ ولی واقعه‌ی خارجی کار خداست. شهادت امام حسین علیه السّلام کار خدا و عین خیر و برکت بود؛ چه برای خود امام و چه برای جهان اسلام.

اگر انسان این سخن بزرگ را باور کند که هرچه می‌شود کار خداست و هرچه خدا می‌کند عین خیر است، درهای بهشت به رویش باز می‌شود. مگر بهشت کجاست؟

بهشـت آنجاسـت کازاری نباشـد

کسـی را با کسـی کـاری نبـاشـد

با این نگاه، آیا در این دنیا کسی را با کسی کاری است؟! اصلاً غیرخدا کسی کاره است تا بخواهد در زندگی ما مؤثّر باشد؟ اصلاً شرّی یا آزاری هست؟ اگر نگاه را عوض کنید، همین‌جا بهشت است. حافظ بیهوده نگفت:

من که امروزم بهشت نقد حاصل می‌شـود

وعـده‌ی فـردای زاهــد را چـرا بـاور کنـم 




چرا صبر کنم تا بمیرم و برزخم طی شود و از پل صراط عبور کنم و برسم به بهشت؟! همین حالا در بهشتم! امیدوارم اینها باورمان شود. اوّل بفهمیم و بعد با تلقین مکرّر آن درکنار حادثه‌های زندگی، باور کنیم و مثل ابراهیم خلیل علیه السّلام شویم که اگر ما را وسط آتش هم بیندازند، برایمان گلستان باشد[xix]. 

آیا شرّی در عالم وجود دارد؟ 

پرسش: به‌نظر می‌رسد خداوند خود شرّ بودن بعضی چیزها را قبول کرده‌ است؛ چون می‌فرماید هر شرّی که به شما می‌رسد از خودتان است و هر خیری می‌رسد ازجانب خداست[xx]؛ بنابراین خدا پذیرفته است که شرّ وجود دارد.

پاسخ: این جایی است که شما خودی می‌بینید و خدایی؛ امّا رسد آدمی به جایی که به‌جز خدا نبیند. این وادی توحید است که غیرخدا دیده نمی‌شود.

مـردان خـدا پـرده‌ی پنـدار دریدند

یعنی همه‌جـا غـیرخـدا یـار ندیدند

اگر غیرخدا هیچ ندیدیم، از وادی توحید سردرآورده‌ایم.

قرآن دوگونه سخن دارد؛ یکی در وادی کثرت و یکی در عالم وحدت؛ لذا همان‌جا که فرمود: ما اَصابَکَ مِنْ حَسَنَۀٍ فَمِنَ اللهِ وَ ما اَصابَکَ مِنْ سَیِّئَۀٍ فَمِنْ نَفسِکَ[xxi]؛ قبلش گفت: کُلٌّ مِنْ عِنْدِاللهِ[xxii]: همه ازجانب خداست. دو نوع نگاه است؛ یک نگاه این است که هم خود را می‌بینید، هم خدا را؛ آنجا می‌گوید هر خیری به شما برسد ازجانب خداست و هر بدی برسد ازجانب خودتان است. امّا جایی که غیرخدا را نمی‌بینید؛ می‌گوید، کُلٌّ مِنْ عِنْدِاللهِ؛ همه‌ی آنچه به شما می‌رسد ازجانب خداست. ما در این فضا سخن می‌گوییم؛ بحث ما در فضای توحید است. وقتی همه ازجانب خداست و خدا هم علیم و رحیم و قدیر است، شکّی نیست که آنچه از خدا صادر می‌شود خیر است.

پرسش: این معنی از ظاهر آیات برمی‌آید؟ آیا می‌توانیم با ظاهر آیات چنین برخوردی کنیم و بگوییم این در افق کثرت مطرح شده است و ما در افق وحدت صحبت می‌کنیم؟ درحالی‌که اگر با دید دیگری نگاه کنیم برداشت متفاوتی خواهیم داشت و می‌بینیم شرّی که پدید آمده پیامد کار ماست.

پاسخ: آنچه گفته شد براساس ظاهر آیات و بدون هر تأویلی بود. همان‌طورکه دیدید آیات یک‌بار همه‌ی حوادث را ازجانب خدا و بار دیگر مصائب را به خود ما منتسب دانستند. براساس نگاه دوم، حوادث پیامد کار شماست. همان‌طورکه اوّل شما با رفتار بی‌رویّه‌ات خودت را مریض کردی، بعد پزشک داروی متناسب با بیماری را به شما داد. امّا این پزشک بود که دارو را داد و نه هیچ شخص دیگری. اوّل خودت تصمیم‌ها را گرفتی و روحت را از تعادل خارج ساختی؛ بعد خدا متناسب با آن، حادثه‌ها را پیش آورد تا زمینه‌ی بازگشت روحت به تعادل فراهم شود؛ پس حادثه‌ها پیامد تصمیم شماست؛ ولی به‌منزله‌ی دارویی است که پزشک داده و جز پزشک کسی نداده است.

پرسش: حوادث شیرین هم پیامد تصمیم‌های خود ماست؟

پاسخ: بله؛ همه‌ی حوادث، چه تلخ و چه شیرین، پیامد تصمیم‌های ماست. ما با تصمیم‌های خودمان بر روحمان تأثیراتی می‌گذاریم و براساس آن خدا حادثه‌ی متناسب با آن، خواه تلخ و خواه شیرین را به‌وجود می‌آورد.

شیرینی حادثه دلیل خوبی، و تلخی دلیل بدی آن نیست؛ همه‌ی حادثه‌ها کار خداست؛ کُلٌّ مِنْ عِنْدِاللهِ    ؛ و یکسره خیر است؛ بِیَدِکَ الْخَیرُ[xxiii]؛ همه به‌دست توست و دست تو هم خیر است.

پرسش: آیا تفاوتی بین حوادث بوده که خیر و شرّ درست شده است؟

پاسخ: تفاوت بوده است؛ نه به این معنی که یکی خوب و خیر باشد و یکی بد و شرّ. تنها شیرین خوب نیست؛ تلخ هم بد نیست؛ هر دو خوبند و هر دو مؤثّرند. این همان اشتباهی است که در قضاوت کودکانه نسبت‌به قضاوت عالمانه وجود دارد. قضاوت کودکانه طعم شیرین را دلیل خوبی می‌داند؛ در‌حالی‌که طعم دارو اصلاً مهم نیست؛ تأثیر دارو مهم است و اینکه انسان را از مرگ و بیماری نجات دهد. داروی تلخ به‌همان میزان خیر است که داروی شیرین؛ سر سوزنی کمتر خیر نیست.

پرسش: تعریف خداوند از خیر و شرّ چیست؟

پاسخ: گفتیم، دو نوع نگاه داریم. یک نگاه ازمنظر عالم کثرت است؛ وقتی در عالمِ وسیله هستید و اسباب را می‌بینید؛ آنجا خوب و بد مطرح است. یک نگاه هم ازمنظر وحدت است و اصلاً وسایل دیده نمی‌شود؛ جایی است که فقط مسبّب‌الاسباب را می‌بینید و دیگر سبب را نمی‌بینید.

دیـده‌ای خواهم سبب سوراخ‌کن

تا سبـب را برکـَند از بیــخ و بــن

آنجا بد و شرّ وجود ندارد و جز خیر چیزی نیست. خود قرآن دو نوع آیه دارد. یک‌جا می‌فرماید: کُلٌّ مِنْ عِنْدِاللهِ    ؛ هرچه از حسنه و سیّئه در زندگی شما پیش می‌آید، همه ازجانب خداست. این یک آیه‌ی قرآن است. همان‌جا در آیه‌ی دیگر فرمود: هر خوبی که به شما برسد ازجانب خداست و هر مصیبتی که به شما وارد شود از خود شماست. قرآن که تناقض‌گویی نکرده است. این نشان می‌دهد که این دو سخن در دو فضای مختلف است.

خیر بودن حوادث و صفات جلالیّه 

پرسش: گفتیم همه‌چیز خیر است؛ ازسوی دیگر می‌دانیم خدا هم رحمان و رحیم است و رحمت دارد، هم منتقم و قهّار و ... است و سنّت املاء و استدراج دارد.

پاسخ: رحمت خدا همه‌چیز را دربرگرفته است؛ حتّی غضب و قهرش را. رَحمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیءٍ[xxiv]؛ سَبَقَتْ رَحْمَتُهُ غَضَبَهُ[xxv]؛ رحمت خدا بر غضبش پیشی گرفته است. قهر خدا مهری است در جامه‌ی قهر. مثل پدری که بر بچّه‌اش غضب و قهر می‌کند؛ حتّی بچّه را تنبیه می‌کند؛ امّا این اخم کردن و تنبیه کردن، نهایت محبّت پدر را به بچّه‌اش می‌رساند. اگر پدر بچّه‌اش را دوست نداشت و برایش مهم نبود که فرد خوب و صالحی شود یا نه، هیچ‌وقت دربرابر ندانم‌کاری و خطاهای بچّه اخم نمی‌کرد و او را تنبیه نمی‌کرد. قهر خدا مهری است در لباس قهر؛ محبّت خداست که به‌صورت قهر نمودار شده است؛ چون رحمت خدا بر غضب او پیشی گرفته است. هرآنچه غضب است، ظاهرش غضب و باطنش محبّت است.

طبیب دوّار 

پرسش: در بحث مطرح شد که خود بیمار برای درمان بیماری تصمیم می‌گیرد به پزشک مراجعه کند؛ امّا در حوادث این‌گونه نیست؛ حوادث خواه‌ناخواه در زندگی همه اتّفاق می‌افتد. اینجا نقش بیمار یا شخص در تأثیر حوادث چیست؟

پاسخ: در ادامه‌ی بحث به این نکته خواهیم رسید؛ امّا اینجا اجمالاً اشاره می‌کنیم که نوع عمل بیمار به دستورالعمل پزشک و تجویزها و پرهیزهای او تأثیر دارد. دارو شفابخش است؛ امّا بیمار باید آن را طبق نسخه‌ی پزشک مصرف کند.

خدا به همه‌ی بیماران نسخه می‌دهد؛ این‌‌گونه نیست که بعضی از مریض‌ها به پزشک مراجعه نکنند. این پزشکی است که به‌تعبیری که امیرالمؤمنین علیه السّلام راجع‌به پیغمبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم به‌کار بردند، طَبِیبٌ دَوّارٌ بِطِبِّهِ[xxvi]؛ طبیبی است که همه‌جا می‌گردد تا مریض پیدا کند و معالجه کند. پزشک‌ها در مطب می‌نشینند تا مریض سراغشان برود؛ امّا اینجا پزشک سراغ بیمار می‌رود. به‌قول حافظ، طبیب عشق مسیحادم است و مشفق! خدای متعال که طبیب همه‌ی روح‌ها و جان‌هاست، هیچ بیمار روحی را رها نمی‌کند؛ سراغ همه می‌رود و برای درمان روحشان و برای هرکس متناسب با حالت روحی که دارد، حادثه می‌فرستد.

نقش‌های مختلف داروی حوادث 

پرسش: گفتیم، حوادثی که برای انسان‌ها پیش می‌آید، نتیجه‌ی تصمیم‌های نادرست خودشان است. حوادثی که برای اولیاء و انبیاء پیش می‌آید، چگونه است؟

پاسخ: حوادث چند دسته هستند؛ مثل داروها. برخی داروها آنتی‌بیوتیک و میکروب‌کش هستند؛ عفونتی در بدن وجود دارد و آن دارو میکروب را ازبین می‌برد. برخی حوادث هم این‌گونه‌اند و می‌خواهند در درون شخص عدم تعادلی را به تعادل تبدیل کنند. این برای کسی است که با رفتارهای بی‌رویّه و تصمیم‌های غلط، خودش را از تعادل خارج کرده است. امّا معصوم این‌چنین نیست. نمی‌توانیم بگوییم، تصمیم غلطی گرفته و روحش از تعادل خارج شده است و خدا می‌خواهد با این حادثه روح او را به تعادل برساند. او در نهایتِ تعادل است. حادثه‌ها برای این روح نقش داروهای تقویتی را دارد؛ مثل مولتی‌ویتامین. حوادث برای آنها باعث رفعت است.

در حدیث آمده است: اتّفاقاتی که پیش می‌آید بر سه دسته‌اند: برای اشقیا عقوبت است؛ برای مؤمنان کفّاره‌ی گناهان است و مثل میکروب‌کش آنها را پاک می‌کند؛ برای اولیاء باعث رفعت مقام است؛ مثل داروی تقویتی[xxvii].

تأثیر انتخاب‌های پیش از تولّد بر تعادل روحی نوزاد        

پرسش: چرا گفتیم بچّه‌ای که به دنیا می‌آید تقریباً درحالت تعادل روحی است؟ به‌نظر می‌رسد، واقعاً باید درحالت تعادل روحی باشد.

پاسخ: گفتم تقریباً، چون عبارات را دقیق به‌کار می‌برم. علّتش این است که ما قبل از دنیا هم در برخی عوالم صاحب اختیار بودیم؛ مثل عالم ذرّ. ما در عالم ذرّ انتخابی کردیم و براساس نوع انتخاب، روح ما تأثیراتی پذیرفته است؛ لذا بچّه‌ها در ابتدای تولّد در یک تعادل نسبی هستند، نه مطلق، و مثل هم نیستند. قرآن حدّاقل به یکی از این انتخاب‌های آگاهانه و آزادانه اشاره کرده است: وَ اِذْ اَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی‌آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ اَشْهَدَهُمْ عَلیٰ اَنْفُسِهِمْ اَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ     قالُوا بَلیٰ شَهِدْنا[xxviii]: و آنگاه که پروردگارت از بنی‌آدم، از صُلبشان اولادشان را برگرفت و آنها را بر خودشان گواه گرفت که آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند، بله گواهی دادیم. خداوند در آیه‌ی دیگری هم می‌فرماید: اَلَمْ اَعْهَدْ اِلَیْکُمْ یا بَنِی‌آدَمَ اَنْ لاتَعْبُدُوا الشَّیْطانَ     اِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ؛ وَ اَنْ اِعبُدُونِی هـٰذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ[xxix]: ای فرزندان آدم، آیا از شما پیمان نگرفتم که شیطان را نپرستید که او قطعاً برای شما دشمنی آشکار است؟ و فقط مرا بپرستید که این راه مستقیم است؟

در احادیث آمده است که خدا در عالم ذرّ نسبت‌به پیغمبرخاتم صلّی الله علیه و آله و سلّم و اهل‌بیت علیهم السّلام از تمام انبیاء و پیغمبران علیهم السّلام بیعت گرفته است. نسبت‌به ولایت امیر‌المؤمنین علیه السّلام هم پیمان گرفته است[xxx].

در عالم ذرّ و میثاق همه‌ی انسان‌ها دربرابر آن انتخاب‌ها یکسان عمل نکردند و در بله گفتن یکسان جواب ندادند؛ بعضی‌ بلافاصله بله گفتند؛ بعضی به‌سختی گفتند و بعضی‌ها به‌مواردی بله نگفتند. براین‌اساس روح انسان‌ از انتخاب‌های آزادانه و آگاهانه‌ی عالم ذرّ تبعاتی پذیرفته است و انسان‌ها در بدو تولّد صد درصد مثل هم نیستند. شاید علّت تفاوت شرایط محیطی که اطفال در آن متولّد می‌شوند نیز همین باشد.



[i]  . سوره‌ی إسراء، آیه‌ی ۸۵/

[ii]. سوره‌ی بقره، آیه‌ی ۲۳۱؛ خدا به همه‌چیز داناست.

[iii]. سوره‌ی حمد، آیه‌ی ۳؛ مهرگستر بر همگان و مهرافزای بر مؤمنان.

[iv]. سوره‌ی بقره، آیه‌ی ۲۰۷؛ به بندگان مهربان است.

[v]. سوره‌ی بقره، آیه‌ی ۲۰؛ بر هرچیزی تواناست.

.[vi] سوره‌ی یوسف، آیه‌ی ۲۱/

[vii]. سوره‌ی فتح، آیه‌ی ۱۰/

[viii]. سوره‌ی بقره، آیه‌ی ۲۱۶/

[ix]. امیدواریم همه‌ی ما روزی شراب محبّت الهی را بچشیم و بفهمیم یعنی چه!

[x]. مجلسی، بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۱۱۵/

[xi]. کلینی، کافی، ج ۲، ص ۱۳؛ مجلسی، بحارالانوار، ج ۳، ص ۲۷۹/

.[xii] سوره‌ی رعد، آیه‌ی ۱۱/

[xiii]. کلینی، کافی، ج ۲، ص ۶۰/

[xiv]. صدوق، التّوحید، پاورقی ص ۶۸/

[xv]. سوره‌ی یونس، آیه‌ی ۶۲/

[xvi]. سوره‌ی حدید، آیه‌ی ۲۳/

[xvii]. سوره‌ی رعد، آیه‌ی ۲۸؛ آگاه باشید که با یاد خدا دل‌ها آرام گیرد.

[xviii]. مجلسی، بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۱۱۵/

[xix]. برای آشنایی بیشتر با آثار ارزشمند باور به این حقیقت که هرچه می‌شود، خدا می‌کند و هرچه خدا می‌کند، خیر است، نگاه کنید به: مهدی طیّب، شراب طهور، ص ۱۳۹- ۱۴۶و ۱۵۷-۲۶۱/

[xx]. سوره‌ی نساء، آیه‌ی ۷۹/

[xxi]. سوره‌ی نساء، آیه‌ی ۷۹/

[xxii]. سوره‌ی نساء، آیه‌ی ۷۸/

[xxiii]. سوره‌ی آل‌عمران، آیه‌ی ۲۶/

[xxiv]. سوره‌ی اعراف، آیه‌ی ۱۵۶/

.[xxv] مجلسی، بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۱۱۵/

[xxvi]. سیّد رضی، نهج‌البلاغه، خطبه‌ی ‌۱۰۷/

[xxvii]. مجلسی، بحارالانوار، ج ۶۴، ص ۲۳۵/

[xxviii]. سوره‌ی اعراف، آیه‌ی ۱۷۲/

.[xxix] سوره‌ی یس، آیات ۶۰-۶۱/

.[xxx] مجلسی، بحارالانوار، ج ۲۶، ص ۲۶۷/