Get the Flash Player to see this player.

time2online Joomla Extensions: Simple Video Flash Player Module

  کانال تلگرام اهل ولاء کانال تلگرام اهل ولاء اینستاگرام اهل ولاء


يكشنبه ۳۰ ارديبهشت
۱۴۰۳

11. ذي‌القعده 1445


19. می 2024






هشدارها
تالیفات استاد - کتاب شراب طهور

امام صادق علیه السلام در پاسخ سؤالى که یکى از اصحاب در مورد صراط از ایشان پرسید، فرمودند: هُوَ الطَّریقُ اِلى مَعرِفَةِ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ هُما صِراطانِ، صِراطٌ فِى الدُّنیا وَ صِراطٌ فِى الآخِرَةِ: صراط همان طریق معرفت خداى عزّوجلّ است و دو صراط وجود دارد. صراطى در دنیا و صراطى در آخرت.[۱] همینطور آن حضرت در توصیف ویژگىهاى صراط فرمودند: اَلصِّراطُ اَدَقُّ مِنَ الشَّعرِ وَ  

اَحَدُّ مِنَ السَّیفِ: صراط از مو باریکتر و از لبهى شمشیر تیزتر است.[۲] بنابراین راه عرفان، که  

همان طریق معرفت الله است، بسیار دقیق و ظریف است و اندکى بىتوجّهى در عبور از آن، شخص را به جاى رساندن به بهشت مقصود، در دوزخ تباهى جاى مىدهد. در آخرین بخش کتاب، به برخى از لغزشگاههاى نظرى و عملى در سلوک به اختصار اشاره مىکنیم.[۳]

 

 

۱/ آنچه به خطا حجّت و دلیل حقّانیّت پنداشته شده است.

(۱) مکاشفات انعکاسى، کرامات و خوارق عادات، که ناشى از ریاضت و ورزش نفسند، حجّت و دلیل حقّانیّت عقیده و مرام و شخصیّت و گروهى نیستند؛ زیرا از یک سو این گونه مکاشفات و خوارق عادات، هم از راه طاعت و عبادت و ریاضات رحمانى و هم از طریق تمرینها و ریاضات شیطانى قابل حصول است. از سوى دیگر، مکاشفات، الهامات و واردات قلبى مصادیق حقّ و باطل و به تعبیر دیگر، رحمانى، مَلَکى، نفسانى و شیطانى دارند و همه بیانگر حق نیستند. معیار اصلى در صحّت مکاشفات و واردات قلبى، عدم تضادّ آنها با ظواهر کتاب و سنّت است و عدول از این ظواهر و دست زدن به تأویلات نارواى کتاب و سنّت براى رفع تعارض برخى مکاشفات و واردات با آنها، که برخى صوفیّه به آن پرداختهاند، کارى خطا و غیرمجاز است.

(۲) زیبا و هنرمندانه عرضه شدن عقیده یا مرامى و دلنشینى و جذّابیّت ادبى و هنرى بیان آنها، به هیچ وجه دلیل درستى و حقّانیّت آن عقیده و مرام نیست؛ زیرا بر مطالب درست و نادرست مىتوان جامهى هنر پوشاند. در نتیجه، ذوقیّات ادبى در قالب شعر، نثر، داستان و تمثیل عرفانى را صرفاً به دلیل هنرمندانه، زیبا و دلنشین بودن آنها نباید حجّت پنداشت و به صرف اینکه مطلبى در قالب شعر یا تمثیل زیبایى بیان شده است، نباید آن را درست دانست.

(۳) عصمت نظرى غیر از عصمت عملى است؛ لذا شخص، در عین برخوردارى از تقواى در حدّ عصمت عملى، ممکن است، به علّت محدودیّت یا آمیخته به خطا بودن اطّلاعاتش، به خطاى در تشخیص مبتلا شود. خطاى در فهم و تعبیر و توصیف مشاهدات باطنى نیز در عین برخوردارى از چنان تقوا و طهارت عملى، کاملاً امکانپذیر است. لذا نظر و اندیشهى چنین نیکانى، در عین پاکى و تقواى عملى آنان، احتمال خطا دارد و حجّت و دلیل حقّانیّت عقیده یا مرامى نخواهد بود.

***

در برابر آنچه حجّت بودن آنها نفى شد، مسلّمات عقلى، ظواهر قرآن و قول، فعل و تقریر معصومان علیهم السلام حجّت است و صحّت و درستى هر عقیده و عملى، باید با آنها سنجیده و تأیید شود. بنابراین معیار اصلى در صحّت آراء و نظرات شخصیّتهاى عرفانى و نیز مکاشفات و واردات قلبى، تضادّ نداشتن آنها با مسلّمات عقلى و ظواهر کتاب و سنّت است.

آنچه در قالب تأویلات ناروا و نادرست در مورد آیات کتاب الهى و سنّت معصومان علیهم السلام براى رفع مغایرت برخى اندیشهها و رفتارهاى صوفیانه با آنها صورت گرفته است، قطعاً خلاف و خطاست و توجیهگر اندیشهها و اعمال مزبور نخواهد بود.

همچنین بىاعتنایى و بىمهرى نسبت به گوهر عقل و داورىهاى اندیشه، براى گریز از ارزیابىهاى عقلانى عقاید و اعمال صوفیانه نیز خطایى آشکار است و بطلان آنچه را با مسلّمات عقل تضاد دارد منتفى نمىکند. همانگونه که در مباحث پیشین کتاب ذکر شد، عقل حجّت و پیامبر باطنى است و خود نیز از محدودیّتهاى خویش آگاه است و قلمرو کارایى خود را مىشناسد. لذا در حوزهى کارایى آن، باید صلاحیّت و حجّیّت آن را به رسمیّت شناخت، به آن بها داد و از آن بهره برد.

 

۲/ برخلاف حجابهاى ظلمانى، که باید از ورود به آنها پرهیز کرد، به حجابهاى نورانى باید وارد شد، ولى نباید در آنها متوقّف گشت؛ بلکه باید از آنها عبور کرد و نباید فراتر از آنها را انکار کرد. علم کسبى یکى از حجابهاى نورانى است. لذا باید آن را آموخت ولى به آن بسنده نکرد و به علم موهبتى و کشفى نیز راه یافت و از انکار آنچه در قلمرو علم کسبى نیست، باید پرهیز کرد و دانش کسبى خود را نباید به تلاش خویش نسبت داد؛ بلکه باید آن را عطا و فضل الهى دانست و نیز نباید در اثر علم و دانایى، به کبر و غرور مبتلا شد .

در نتیجه، علم کسبى در حوزهى کارایى خود، ارزشمند و عالمان ظاهر در حوزهى صلاحیّت خویش مورد احترامند و به بهانهى توجّه و گرایش به علوم موهبتى و کشفى، به علوم کسبى و عالمان ظاهر بىاعتنایى و بىاحترامى کردن و نسبت به فراگیرى علوم ظاهرى بىرغبتى نشان دادن، خطا و انحرافى تردیدناپذیر است.

 

۳/ غم عارفانه و حُزن هجران محبوب ازلى و جدّیّت و اهتمام در اصلاح و تزکیهى خویش، هیچ یک به معناى داشتن ظاهرى عبوس، غمگین و افسرده نیست. سالک الى الله باید غم عارفانهاش را در دل پنهان دارد و با توجّه به خشنودى از داشتن خدا و اولیایى که خوبیشان فوق تصوّر است و با عنایت به رضایت از مقدّرات الهى و با توجّه به اینکه جهانى را که در آن زندگى مىکند، جلوهگاه جمال معشوق ازلى خویش مىبیند، غرق شادى و نشاط بوده و ظاهرى بشّاش و پرطراوت داشته باشد. ظاهر غمین و افسردهى سالک، دیگران را نسبت به عرفان و معنویّت بدبین و از آن گریزان مىکند.

 

۴/ بدعتگذارى در دین و حرام کردن آنچه خدا حلال کرده و حلال شمردن آنچه در شرع حرام شناخته شده است و نیز ابداع عبادات و ریاضاتى که در شرع مقرّر نشده است، موجب سخط الهى و رانده شدن از بساط قرب پروردگار است. بنابراین تحت عنوان طریقت و عرفانگرایى، مبتلا شدن به چنین امورى، خطایى نابخشودنى و جبرانناپذیر است و سالک الى الله باید بهشدّت از آنها برحذر باشد.

 

۵/ همانطور که در مباحث پیشین کتاب تبیین شد، اعتقاد و ایمان به توحید افعالى و اینکه در عالم، اَحدى جز خدا کارهاى نیست و مؤثّر حقیقى تنها خداست؛ به هیچ وجه به معناى جبرگرایى و مسؤولیّتگریزى نیست. لذا سالک الى الله باید به مسؤولیّت خطیر خود در عرصهى زندگى باور داشته باشد و بر ایفاى شایستهى این مسؤولیّت، همّت گمارد.

 

۶/ شریعت، طریقت و حقیقت، لازم و ملزوم یکدیگر و سه جنبه از حقیقتى واحد و تجزیهناپذیرند. قلب روشن به نور معرفت و شهود حضرت حق، روانى مىسازد منوّر به نور روحیّات معنوى و خُلقیّات پسندیده، و آن روان، پیکرى مىسازد روشن به نور اعمال شایسته و طاعت و عبادت حقّ متعال. شریعت، حافظ طریقت و طریقت، روح شریعت است. در نتیجه، به گمان اهل طریقت شدن، از تقیّد به احکام شریعت سر باز زدن و به پندار واصل به حقیقت شدن، خود را از لوازم و اقتضائات طریقت بىنیاز پنداشتن، خطایى آشکار و مایهى خسران جبرانناپذیر است.[۴]

  

 

۷/ در وادى بندگى حضرت حق، ظاهر و باطن عبد، هر دو مهم است. به بهانهى اهل باطن بودن، ظاهر را هیچ انگاشتن و اعمال، گفتار و هیأت ظاهرى را بىتأثیر و بىاهمّیّت پنداشتن، خطاى بزرگى است. اوّلاً ظاهر، معرّف باطن است و از ظاهر شخص همان بروز مىکند که در باطن او وجود دارد. ثانیاً ظاهر شخص بر باطن او اثر مىگذارد و اعمال زشت و معصیتآمیز، سرانجام ریشهى ایمان را از باطن شخص مىکَند و او را به تکذیب آیات الهى مىکشاند.[۵]

 

 

۸/ طلب حقیقى آثار عملى دارد و تکاپو و تلاش ناشى از طلب حقیقى، زمینهساز جلب عنایت الهى است و عنایت الهى، سالک را به کعبهى مقصود مىرساند. طلب بدون پیامد عملى و تلاش و مجاهدت، ادّعایى گزاف و بهدور از حقیقت است. بنابراین به بهانهى چشم به عنایت حضرت حق دوختن، از تلاش و مجاهدت دست کشیدن، نه با طلب حقیقى سازگار است و نه از طریق آن مىتوان به وصال محبوب ازلى دست یافت.

 

۹/ محبّت حقیقى اثر عملى دارد و آن تبعیّت از محبوب است. عاشق جز طبق رضاى معشوق عمل نمىکند. بنابراین محبّ حقیقى حضرت حق، مطیع فرمان الهى است و بر اجراى آنچه خداوند مقرّر فرموده است با تمام وجود اهتمام مىورزد. محبّت بدون طاعت، ادّعایى گزاف و تهى از واقعیّت است.

نیازردن محبوب با ارتکاب آنچه مورد نفرت اوست و خشنود ساختن وى با انجام آنچه مطلوب اوست، نشانهى حقیقى بودن داعیهى محبّت است. اباحیگرى و بىپروایى در ارتکاب معاصى، تحت عنوان دروغین اهل طریقت و عرفان بودن، شاهد آشکارى بر بىبهره بودن مدّعى از محبّت حقیقى به حضرت حق است.

 

۱۰/ در محضر و منظر خدا و اولیاى خدا مرتکب اعمال زشت و معصیتآمیز شدن، با ادّعاى خداباورى و اهل معرفت و یقین بودن سازگار نیست. بىپروایى در معصیت و فرمانبرى از هوس، با ادب عبودیّت حضرت حق قابل جمع نیست. سالک الى الله با احساس حضور در محضر و منظر الهى، وجودش یک پارچه حیا و ادب بندگى است و این حیا و ادب به او اجازه نمىدهد به معصیت و هوسبازى روى آورد.

 

۱۱/ سوءاستفاده از فضل و رحمت، حلم و مدارا، و عفو و بخشش الهى، و راه بىقیدى و هوسرانى و معصیتکارى را در پیش گرفتن، خلاف انصاف و ادب بندگى و در عین حال، خطرآفرین است. آگاهى از کرم و فضل و رحمت و غفران الهى باید این احساس را در شخص ایجاد کند که کمال بىانصافى و بىمروّتى است که کسى فرمان مولایى بدین خوبى را زیر پا گذارد و راه عصیان و سرکشى پیش گیرد. علاوه بر این، حلم و مداراى خداوند حدّى دارد و تجاوز از آن، شخص را در معرض غضب و عذاب الهى قرار مىدهد. شرط برخوردارى از بخشش و غفران الهى نیز مُصر نبودن و بىمحابا گناه نکردن است.

 

۱۲/ با توجیهات گوناگون، روا و جایز شمردن ارتکاب و آلودگى به معاصى، از ارتکاب معصیت با اقرار به حرمت آن و مجرم بودن خویش، به مراتب بدتر و خطرناکتر است. عاصى شرمنده، از کسى که با توجیهات ناروا ارتکاب معاصى را مجاز مىشمرد، به مراتب به نجات و غفران نزدیکتر است. بنابراین صوفىمسلکانى که با توجیهات و تعبیرات ذوقى و فاقد مبناى شرعى، برخى از محرّمات الهى را براى خود جایز و بلااشکال مىدانند و بدون نگرانى و ترس از خدا، در آن معاصى غوطهور مىشوند، جز هلاکت و انحطاط، دستاوردى نخواهند داشت.

 

۱۳/ در عرفان اسلامى، اسوهى سلوک و عرفان، پیامبر اکرم و اهلبیت بزرگوار آن حضرت علیهم السلام مىباشند. لذا سالک الى الله در اقتداى به آن بزرگواران، باید تنها از وسایلى که آنان استفاده کرده و از راههایى که ایشان رفتهاند، بهره جوید و طىّ مسیر کند. موسیقى، سَماع، رقص صوفیانه، شراب و موادّ مخدّر، صرف نظر از حرمت شرعیشان، اگر در تعالى معنوى و عرفانى مفید بودند، پیامبر اکرم و ائمّهى اطهار :، آنها را تجویز و بهره جستن از آنها را توصیه مىکردند و آنها را در تربیت معنوى و عرفانى اصحاب و یارانشان بهکار مىبردند. گرایش به استفاده از این وسایل، انحراف از عرفان حقیقى و موجب خسران و انحطاط شخص مىباشد.

 

۱۴/ زینت و مایهى آبروى دوست بودن نزد دیگران و مایهى شرمندگى و لطمه به آبروى محبوب نشدن پیش سایرین، شرط محبّت حقیقى است. کسى که در کنار ادّعاى عرفان و محبّ خدا و اولیاى خدا بودن، با رفتارهاى زشت و ناشایست، دیگران را مشمئز و منزجر مىکند، مدّعى بىبهره از حقیقت است. سالک الى الله باید تلاش کند از رهگذر حُسن سلوک با خلق و انجام اعمال شایسته و برجسته، مایهى آبروى دین و عرفان و سبب خوشبینى و علاقهى سایرین به خدا و خوبان خدا شود.

 

۱۵/ درونگرایى افراطى و غافل شدن از دیگران، همچون برونگرایى افراطى و از خویشتن غافل شدن، مردود و مضرّ است. گرایش به عرفان و گام نهادن در طریق سلوک، به هیچ وجه نباید منجر به انزواطلبى و از دست دادن حسّاسیّتهاى اجتماعى و بىاعتنایى به وضعیّت دیگران شود. در عرفان حقیقى و اصیل، انسان کامل کسى است که در همهى ابعاد شخصیّتى به کمال رسیده و همهى جنبههاى شخصیّت او بهطور متوازن رشد کرده باشد.

 

۱۶/ تارک دنیا شدن و رهبانیّت پیشهکردن و دست از کار و تلاش دنیوى کشیدن، با اسلام و عرفان حقیقى سازگار نیست. سالک الى الله باید بدون حرص و بىتقلّاى زیاده از حد، با قصد عمل به وظیفه و خدمت به خلق، دست در کار دنیا و همزمان دل در یاد مولى داشته باشد و ضروریّات زندگى خود و خانوادهاش را از دسترنج حلال خویش، عزّتمندانه تأمین کند.

 

۱۷/ خلاصه کردن دین در مسجد و معبد و محدود کردن نقش و قلمرو آن به امور عبادى و اخروى و نیز زندانى کردن متدیّن در خانقاه و دیر و محدود کردن زندگى او به انجام عبادات، ریاضات و چلّهنشینىها، هر دو باطل و مردود است. سالک الى الله باید روح معنویّت، عبودیّت و عرفان را در کالبد تمام فعّالیّتهاى زندگى خود بدمد و از رهگذر رفتار عارفانهى خود در تمامى عرصههاى فردى و اجتماعى، به کمال حقیقى دست یابد.

۱۸/ خدمت به خلق، تأمین نیازمندىها و رفع حوائج ایشان و برداشتن بار غم و وارد کردن سرور و شادى در قلوب آنان، از بزرگترین و تعالىبخشترین عبادات است و در مسیر سلوک از بسیارى نماز و روزه و حج و عمره و زیارت و ذکر و دعاهاى مستحبّى، کارسازتر و اثربخشتر مىباشد. لذا صرفاً به عبادات، به معناى خاصّ کلمه، مشغول شدن و از خدمت به خلق بازماندن، روشى انحرافى و ناسازگار با عرفان حقیقى است.

 

۱۹/ عرفانگرایى تفنّنى و بهعنوان تفریح روحى و معنوى، ساعاتى را به حضور در محافل و مجالس معنوى اختصاص دادن و در بقیّهى اوقات و ایّام، رفتارى دنیاطلبانه و مادّى داشتن، خود را گول زدن و مسخره کردن است. اگر کسى بهراستى طالب عرفان و عازم سلوک است، باید با جدّیّت و پیگیرى، با تمام توان و سرمایهى وجودى خویش، به میدان بیاید و تمام زندگى خود را در قالب عرفان و با ارزشهاى معنوى، سازمان و سامان دهد.



[۱] . مجلسى، بحارالانوار، ج ۸، ص ۶۶/

[۲] . صدوق، امالى، ص ۱۷۷/

[۳] . براى آشنایى بیشتر با لغزشگاههاى طریق عرفان، ن.ک. به: مهدى طیّب، سرّ حقّ، ص ۸۵ تا ۲۰۵/

[۴] . احکام شرع سامان دهندهى پیکر، و معنویّت و عرفان روح زندگى انسان موحّد است. عرفان منهاى شریعت،روحى فاقد اندام و ابزار عمل و شریعت منهاى عرفان، پیکرى بىجان و فاقد توان و اثر است. زندگى توحیدى درشکل و عملکرد، تابع احکام شرع و در روح و محتوا، سیراب شده و سرشار از عرفان و معنویّت است. موحّد کسىاست که ظاهر و باطنش به وحدت و یگانگى رسیده باشد و این هماهنگى و یگانگى، در قالب حاکمیّت روح عبودیّتحضرت حق، در باطن و تقیّد به دستورات پروردگار، در ظاهر وى تحقّق یافته باشد.

[۵] . سورهى روم، آیهى ۱۰/