Get the Flash Player to see this player.

time2online Joomla Extensions: Simple Video Flash Player Module

  کانال تلگرام اهل ولاء کانال تلگرام اهل ولاء اینستاگرام اهل ولاء


شنبه ۳ آذر
۱۴۰۳

21. جمادي‌الاول 1446


23. نوامبر 2024






به چه بیندیشیم
تالیفات استاد - کتاب شراب طهور

علاوه بر تفکّر در مورد خداوند، براى پىبردن به وجود و شناخت اسماء و صفات و راه یافتن به توحید و تنزیه الهى، که در حکمت و فلسفه، برهان صدّیقین نامیده شده است، و امام صادق علیه السلام در مورد این تفکّر فرمودهاند : اَفضَلُ العِبادَةِ اِدمانُ التَّفَکُّرِ فِى اللهِ وَ فى قُدرَتِهِ: برترین عبادت پیوسته اندیشیدن در مورد خدا و قدرت پروردگار است؛[۱] و علاوه بر تفکّر در صُنع الهى و پىبردن از  

مصنوع، نظم و حکمت نهفته در آن، به وجود صانع، علم، حکمت و قدرت الهى، و علاوه بر تفکّر در خصوصیّات نفس انسانى و از یک سو، پىبردن به تجرّد نفس و غیرمادّى بودن روح و در نتیجه بقاى روح پس از مرگ و وجود زندگى پس از مرگ و معاد و حیات جاودان اخروى و از سوى دیگر، پىبردن به جهل انسان نسبت به راه سعادت و کمال دو جهانى خویش و نیاز او به راهنمایى از جانب خدا در قالب دین که از طریق وحى در اختیار پیامبران علیهم السلام قرار مىگیرد و به دست انسانها مىرسد، و نیز اینکه تبیین درست دین، تزکیهى صحیح مؤمنان و به اجرا درآوردن دستورات دین در عرصهى اجتماع و نیز استمرار جریان فیض هستى و کمالات هستى در جهان خلقت پس از پیامبران علیهم السلام، تنها بهوسیله و وساطت اولیاى معصوم و حجج الهى علیهم السلام صورت مىگیرد؛ علاوه بر تفکّر در این موضوعات که شخص را به عقاید حقّه نایل مىکند، توصیه مىشود سالک الى الله، در هر شبانهروز، اوقات خلوت و فراغتى براى تفکّر در موضوعات ذیل اختصاص دهد.


۱/ تفکّر در مورد اینکه خداوند از آغاز عمر تاکنون چه خوبىها در حقّ او انجام داده است. بهطور خاص نیز سالک در پایان هر روز مىتواند بیندیشد که خداوند در طول آن روز چه الطافى نصیبش کرد، چه نعمتهایى به او عطا نمود، در مقابل معصیت و نافرمانى او چه حلم و مدارایى ورزید، نسبت به آلودگى و انحرافات او چه ستّاریّت و پردهپوشى انجام داد و ... . همانگونه که در مبحث محبّت اشاره شد، این تفکّر محبّت به خدا را در پى مىآورد.

پیامبر اکرم۹ مىفرمایند شخص عاقل باید زمانهاى خاصّى را براى امورى اختصاص دهد، از جملهى آنها: وَ ساعَةٌ یَتَفَکَّرُ فى ما صَنَعَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ اِلَیهِ: و ساعتى که در آن بیندیشد که خداى عزّوجلّ نسبت به او چه کرده است.[۲] امیرالمؤمنین علیه السلام مىفرمایند : اَلتَّفَکُّرُ فى آلاءِ اللهِ نِعمَ العِبادَةِ :  

اندیشیدن در مورد الطاف الهى چه نیکو عبادتى است![۳] امام رضا علیه السلام مىفرمایند: لَیسَ العِبادَةُ  

کَثرَةُ الصَّلاةِ و الصَّومِ. اِنَّمَا العِبادَةُ التَّفَکُّرُ فى اَمرِ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ: عبادت، زیاد نماز خواندن و زیاد روزه گرفتن نیست. عبادت، اندیشیدن در کار خداى عزّوجلّ است.[۴] امام صادق علیه السلام مىفرمایند: اِنَّ  

اُولِى الاَلبابِ الَّذینَ عَمِلوا بِالفِکرَةِ حَتّى وَرِثوا مِنهُ حُبَّ اللهِ: صاحبان خردهاى ناب کسانىاند که اندیشهى خود را به کار گرفتند تا از آن محبّت الهى را به ارث بردند.[۵]

 

 

۲/ تفکّر در مورد اینکه من در رابطه با خدا چه کردهام، چه از آغاز عمر تاکنون و چه هر روز، از آغاز روز تا انجام آن. این همان محاسبهى نفس است که از پایههاى اساسى تزکیه بهشمار مىرود. امام کاظم علیه السلام مىفرمایند: لَیسَ مِنّا مَن لَم یُحاسِب نَفسَهُ فى کُلِّ یَومٍ مَرَّةً: کسى که هر روز یک بار به محاسبهى نفس خویش نپردازد از ما نیست.[۶] قرآن کریم مىفرماید: یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنوا اتَّقوا اللهَ وَ  

لتَنظُر نَفسٌ ما قَدَّمَت لِغَدٍ وَ اتَّقوا اللهَ اِنَّ اللهَ خَبیرٌ بِما تَعمَلونَ: اى مؤمنان! تقواى الهى پیشه کنید و هرکس باید بنگرد براى فردا چه چیزى پیش فرستاده است و تقواى الهى را مراعات کنید که همانا خداوند از آنچه مىکنید باخبر است.[۷] تقواى نخست در آیه، تقواى مراقبهى حین عمل است و  

تقواى دوم، تقواى در محاسبه و عملکرد خویش را بهدقّت وارسى کردن مىباشد.

قرآن کریم مىفرماید در قیامت به انسانها امر مىشود: اِقرَأ کِتابَکَ کَفى بِنَفسِکَ الیَومَ عَلَیکَ
حَسیباً
: خودت نامهى عمل خویش را بخوان. امروز خودت براى حسابرسى اعمالت کفایت مىکنى.[۸] در نتیجه، در قیامت خود شخص اعمال خود را محاسبه مىکند. اگر کسى در طول عمر،  

هر روز اعمال خویش را محاسبه کرده باشد، هنگام مرگ عمل حسابرسى نشدهاى ندارد تا در قیامت آن را محاسبه کند. لذا چنین شخصى بدون حسابرسى به بهشت داخل خواهد شد. به تعبیر قرآن کریم: فَاُولئِکَ یَدخلونَ الجَنَّةَ یُرزَقونَ فیها بِغَیرِ حِسابٍ: آنها بدون حسابرسى وارد بهشت مىشوند و در بهشت مورد پذیرایى قرار مىگیرند و روزى داده مىشوند.[۹] علاوه بر این، شخصى که در دنیا  

با محاسبهى نفس به خطاهاى خویش پى مىبرد، راه جبران و اصلاح بر او باز است. امّا در محاسبهى اخروى، کار از کار گذشته است و فرصت و موقعیّتى براى جبران جرائم و معاصى وجود ندارد.

امیرالمؤمنین علیه السلام در توصیف اهل ذکر مىفرمایند : فَلَو مَثَّلتَهُم لِعَقلِکَ فى مَقاوِمِهِمُ الَمحمودَةِ وَ مَجالِسِهِمُ المَشهودَةِ وَ قَد نَشَروا دَواوینَ اَعمالِهِم وَ فَرَغوا لُِمحاسِبَةِ اَنفُسِهِم عَلى کُلِّ صَغیرَةٍ وَ کَبیرَةٍ، اُمِروا بِها فَقَصَّروا عَنها اَو نُهُوا عَنها فَفَرَّطوا فیها، وَ حَمَّلوا ثِقلَ اَوزارِهِم ظُهُورَهُم فَضَعُفُوا عَنِ الاِستِقلالِ بِها، فَنَشَجوا نَشیجاً وَ تَجاوَبوا نَحیباً، یَعِجُّونَ اِلى رَبِّهِم مِن مَقامِ نَدَمٍ وَ اعتِرافٍ: اگر آنان را در اندیشهى خود تصوّر کنى و مقامات ستودهى آنان و مجالس آشکارشان را بنگرى، مىبینى نامههاى اعمال خود را گشوده و براى محاسبهى نفس خویش در مورد تمامى کارهاى کوچک و بزرگ خلوت کردهاند تا ببینند در کدام یک از کارهایى که به آنان فرمان داده شده است، کوتاهى کردهاند و یا کدام یک از اعمالى را که از آن نهى شده بودند، مرتکب شدهاند. مسؤولیّت بار سنگین گناهان خویش را بر دوش گرفته و در برداشتن آن ناتوان شدهاند. گریه در گلویشان شکسته است و با ناله و فریاد مىگریند و با یکدیگر گفتوگو مىکنند و در پیشگاه پروردگار خویش، در مقام پشیمانى و اقرار، به گریه و زارى مشغولند.[۱۰]

 

 

۳/ تفکّر در مورد حوادث و موقعیّتهایى که در زندگى شخص پیش آمده و پدیدهها و صحنههایى که در برابر او رخ نمودهاند، بهمنظور عبرت گرفتن و راه یافتن به آموزهها و پیامهاى الهى که در دل آنها وجود دارد. در بحث توحید ربوبیّت بیان شد که خداوند از طریق رخدادها و شرایطى که
در زندگى هرکس پدید مى
آورد و نیز از طریق پدیدهها و وقایعى که شخص را با آنها مواجه مىکند، راه صلاح و فلاح را به او مىآموزد. لذا انسان با امور و اشیائى که با آنها مواجه مىشود نباید بهصورت سطحى برخورد کند؛ بلکه باید با تفکّر، رازهاى درون آنها را کشف کند و پیامهایى را که خداوند از طریق آنها براى او فرستاده است دریابد. به دیدهى عبرت نگریستن یعنى با نیروى فکر و اندیشه، از ظاهر عبور کردن و به اسرار و آموزههاى درون چیزها راه یافتن.

قرآن کریم مىفرماید: فَاعتَبِروا یا اُولِى الاَبصارِ : اى صاحبان دیدگان! عبرت گیرید.[۱۱] 

امیرالمؤمنین علیه السلام مىفرمایند: رَحِمَ اللهُ امرِءً تَفَکَّرَ فَاعتَبَرَ وَ اعتَبَرَ فَاَبصَرَ: خدا رحمت کند کسى را که بیندیشد و عبرت گیرد، و عبرت گیرد و بصیرت یابد.[۱۲] و نیز مىفرمایند : اِنَّما یَنظُرُ المُؤمِنُ اِلَى الدُّنیا  

بِعَینِ الاِعتِبارِ: مؤمن تنها به دیدهى عبرتآموزى به دنیا مىنگرد.[۱۳] همچنین مىفرمایند: ما اَکثَرُ  

العِبَرَ وَ اَقَلُّ الاِعتِبارَ: عبرتها چه بسیار و عبرتگیرى چه اندک است.[۱۴] و نیز مىفرمایند: مَن  

کانَت لَه فِکرَةٌ فَلَهُ فى کُلِّ شَىءٍ عِبرَةٌ: هرکس صاحب اندیشه باشد، در همهى چیزها براى او عبرتى وجود دارد.[۱۵]

 

 

۴/ تفکّر در مورد اینکه هدف از خلقت ما چیست و براى نیل به چه غایتى آفریده شدهایم و در جهت نیل به آن هدف، چه ظرفیّتها و استعدادهایى در ما قرار داده شده است. از رهگذر این تفکّر شخص پىمىبرد که نه جهان و نه خودش، بیهوده و به باطل و بازیچه آفریده نشده است و هدف زندگى انسان، تمتّعات حیوانى و نفسانى در حیات مادّى و دنیوى نیست.

قرآن کریم مىفرماید : اَوَلَم یَتَفَکَّروا فى اَنفُسِهِم، مَا خَلَقَ اللهُ السَّمواتِ وَ الاَرضَ وَ ما بَینَهُما اِلّا بِالحَقِّ وَ اَجَلٍ مُسَمًّى وَ اِنَّ کَثیراً مِنَ النّاسِ بِلِقاءِ رَبِّهِم لَکافِرونَ : آیا در مورد خویشتن نمىاندیشند؟ خداوند آسمانها و زمین و آنچه را بین آنهاست، جز به حقّ و با سرآمدى معیّن نیافرید. و همانا بسیارى از مردم به لقاء پروردگارشان کافرند.[۱۶] همچنین مىفرماید: اَفَحَسِبتُم اَنَّما خَلَقناکُم عَبَثاً وَ  

اَنَّکُم اِلَینا لا تُرجَعونَ : آیا اینگونه حساب مىکنید که ما شما را پوچ و بىهدف آفریدیم و شما به سوى ما باز نمىگردید؟[۱۷] امام سجّاد علیه السلام مىفرمایند : تَفَکَّروا وَ اعلَموا لِما خُلِقتُم لَهُ، فَاِنَّ اللهَ لَم  



یَخلُقکُم عَبَثاً وَ لَم یَترُککُم سُدىً : بیندیشید و بدانید که براى چه آفریده شدهاید، هرآینه خداوند شما را بىهدف نیافریده و بیهوده رها نکرده است.[۱۸] امیرالمؤمنین به امام مجتبى علیهما السّلام مىفرمایند: وَ  

اعلَم یا بُنَىَّ اِنَّکَ اِنَّما خُلِقتَ ِللاخِرَةِ لا لِلدُّنیا: پسرم! آگاه باش که تو تنها براى آخرت آفریده شدهاى نه براى دنیا.[۱۹]

 

از سوى دیگر، از رهگذر این تفکّر به ذخائر عظیم توانایىهایى که در وجودش نهفته است پىمىبرد و امکان مىیابد با بهرهگیرى از آنها، تا بلندترین قلّههاى تعالى و کمال بالا رود.

 

۵/ تفکّر در آیاتى از قرآن که در زمینهى نجات و فلاح انسان سخن مىگوید و دقّت در شرایطى که نیل به نجات و فلاح مشروط به آنهاست و تأمّل در اینکه فراهم آوردن شرایط مزبور در خویشتن کارى بس دشوار مىباشد و چهبسا نتواند در این امر موفّق شود و در نتیجه، ممکن است از نیل به فلاح و نجات بازماند. ثمرهى این تفکّر خوف است.

 

۶/ تفکّر در آیاتى از قرآن کریم که خدا را حسیب و سریع الحساب معرّفى مىکند و پىبردن به اینکه به اقتضاى صفات مزبور، همهى امور عالم حساب دارد و بر هر امرى نتایج و آثار معیّنى مترتّب است. بنابراین هر یک از اعمال ظاهرى و باطنى انسان نیز پیامدها و آثارى براى انسان دارند و مىتوانند سبب جلب یا سلب توفیق از او شوند. این تفکّر شخص را به پىجویى براى شناخت پیامدها و آثار یکایک اعمال ظاهرى و باطنى و دقّت در انجام آنچه موجبات جلب توفیق او را فراهم مىآورد و پرهیز و ترک آنچه سبب سلب توفیق از وى مىگردد، وامىدارد.

 

۷/ تفکّر در آیاتى از قرآن کریم که به معرّفى جنّات و بهشتها، بهعنوان مقصد و منزلگاه نهایى صالحان، و لقاء و نظر به وجه الله، بهعنوان غایت آمال و فرجام و مَآل عارفان، پرداخته است و با این شناخت، به فرمودهى امام کاظم علیه السلام، براى بدن خود به بهایى جز جنّت و بهشت راضى نشدن[۲۰] و  

براى دل و جان خویش نیز به بهایى جز مقام عند اللّهى[۲۱] و نیل به لقاء و قرب پروردگار و نظر به  


وجه الله[۲۲] ، رضایت ندادن و خویشتن را به چیزى پایینتر و کمارزشتر نفروختن.

 

۸/ تفکّر در آیاتى از قرآن کریم که دنیا را سراب و باطل و آخرت را ماندگار و حقیقى معرّفى مىکند و تلاش براى درک مفهوم اینکه دنیا تنها جلوهاى از واقعیّت دارد و واقعى نیست و فهم معنى رؤیا بودن آنچه در عرصهى دنیا دیده مىشود و متقابلاً تلاش براى پىبردن به مفهوم واقعى بودن و بقاء و ماندگارى آخرت و کوشش براى درک مفهوم درست دنیا و آخرت و اینکه دنیا، برزخ و قیامت در امتداد زمانى یکدیگر نیستند و توأم با یکدیگر و به موازات هم وجود دارند.

۹/ تفکّر در آیاتى از قرآن کریم که در مورد ماهیّت مرگ و نحوهى جدا شدن و انتقال از این عالم و نیز دربارهى منازل اخروى که انسان پس از مرگ ناگزیر از پیمودن یکایک آنهاست، سخن گفته است، و اندیشیدن به اینکه فاصلهى ما با مرگ بسیار اندک است و هر لحظه ممکن است زندگى دنیوى ما خاتمه یابد و هرچه از دنیا که براى به دست آوردنش تقلّا کردهایم و پس از به دست آوردن، آن را اندوخته و انباشتهایم و به آن دل بستهایم، در طرفة العینى از دستمان خارج شود و تهىدست و بىتوشه، راهى سفر آخرت شویم، و تأمّل در اینکه چه عاملى سبب سختى جان دادن و دشوارى منازل پس از مرگ مىشود و چگونه مىتوان مرگى شیرین و آسان داشت و از منازل اخروى به راحتى و گوارایى گذر کرد و در بهشت عدن و جوار قرب الهى مأوى یافت.

۱۰/ تفکّر در آیاتى که به توجّه، اندیشیدن و پرداختن به خود فرا مىخواند، همچون این آیهى شریفه که مىفرماید: عَلَیکُم اَنفُسَکُم: بر شما باد به توجّه و پرداختن به خویشتن.[۲۳] و در اجراى این

فرمان، در مورد خود اندیشیدن. این تفکّر خود به دو عرصه تقسیم مىشود.

الف. تفکّر در مورد خصوصیّات و صفات وجودى خود. اندیشیدن به اینکه بهراستى حقیقت ما چیست؟ بدن یا روح، و یا حقیقت دیگرى که روح تجلّى کامل و بدن تجلّى نازل آن است؟ تفکّر در اینکه منِ هر یک از ما حقیقت واحدى است که در مظاهر گوناگون مانند بینایى، شنوایى، بویایى و ... تجلّى مىکند و همهى این جلوهها در منِ ما فانى و مندکّند و در برابر آن، هستى و شأن علىحدّه و
مستقلّى ندارند. و نیز اندیشیدن به اینکه منِ ما در آنِ واحد مى
تواند هم ببیند، هم بشنود، هم ببوید، هم بچشد، و ... و هیچ یک از این کارها منِ ما را از کار دیگر بازنمىدارد. و همچنین تفکّر در مورد اینکه منِ ما در آنِ واحد بر همهى وجود ما احاطه و استیلاى تامّ دارد و از تمام بدن و اجزاء بیرون و درون ما باخبر است و اینکه به محض ارادهى منِ ما، اعضاى بدنمان به حرکت درمىآیند.

شناخت این گونه امور در وجود خویش، که مَثَل و نمونهاى بىنهایت کوچک از صفات الهى است، مىتواند زمینهساز معرفت خدا شود؛ چنانکه امیرالمؤمنین علیه السلام مىفرمایند: مَن عَرَفَ نَفسَهُ فَقَد عَرَفَ رَبَّهُ: هرکس نفس خویش را بشناسد، هر آینه پروردگارش را شناخته است.[۲۴] در مواردى که

اشاره کردیم مىتوان تا حدودى به مفهوم وحدت ذات احدیّت در عین کثرت تجلّیات و مظاهر خداوند، اینکه تجلّیات و مظاهر در برابر هستى خداوند، هستى و شأن علىحدّهاى ندارند، اینکه هیچ کارى خدا را از کار دیگر بازنمىدارد، اینکه خداوند در آنِ واحد بر همهى عالم احاطهى علمى دارد و اینکه تمامى عالم تحت قدرت الهى است، نزدیکتر شد. البتّه باید توجّه داشت که هیچ تناسب و مِثلیّتى بین خالق و مخلوق برقرار نیست و انسان مَثَل خداست نه مِثل خدا، چرا که به فرمودهى قرآن کریم: لَیسَ کَمِثلِهِ شَىءٌ : هیچ چیز مِثل و مانند خدا نیست.[۲۵]

 

ب. سیر و سفر در خود از راه تفکّر، بهنحوى که از هرچه جز خود منقطع شویم و به حقیقت خود بازگردیم، که در این صورت، حقیقت نورى ما تجلّى مىکند و باب شهود به روى ما باز مىشود.

با تفکّر مىتوان پىبرد آنچه از محسوسات و متخیّلات که از عالم خارج مىفهمیم، در واقع همه را در خود مىیابیم و همه در عالم مثال خود ماست. و چون به عالم مثال خویش بسیار نزدیکیم، همه چیز را روشن و نزدیک مىبینیم. و نیز مىتوان دریافت که اتّصال و ارتباط ما از طریق حواس با جهان خارج، زمینهساز این است که روح ما صورت مثالى آنچه را در خارج موجود است، در عالم مثال ما ایجاد و ابداع کند و ما آن صورت را در درون خود بهنحو حضورى و شهودى عینى بیابیم.

همچنین با تفکّر مىتوان پىبرد که معقولات، و به تعبیر دیگر، کلّیّات، حقایق عینى فوق مادّه و حقایق نورى است که آنها را در عالم تجرّد و عقل خود مىبینیم، منتها بهصورت از دور دیدن؛ و لذا داراى ابهام و کلّیّت است. و پىمىبریم که حقایق کلّى مزبور هر کدام در مرتبهى خود یک حقیقت مشخّص و داراى سعهى وجودى خاصّى است که در عالم مثال ما در مظاهر متعدّد جلوهگر شده است
و کلّیّت آن، سعه
ى وجودى است و انطباق آن با مصادیق متعدّد در عالم مثال، تجلّى آن حقیقت واحد در مظاهر متعدّد مىباشد.

اتّصال ما از طریق حواس به خارج وجودمان و عالم طبیعت، موجب مىشود به عالم مثال خود متوجّه شویم و صورت مثالى و اَشباح آن حقایق خارج را در عالم مثال خود بیابیم. مشاهدهى مظاهر متعدّد یک حقیقت مجرّد در مثال خود نیز موجب مىشود به عالم عقلانى یا عالم تجرّد خویش متوجّه شویم و خودِ آن حقیقت مجرّد و نورى را، که در عالم مثال ما مظاهر متعدّد دارد، از دور بهنحو ضعیف و مبهم بیابیم. علّت این دورى و ضعف و ابهام این است که به لحاظ اشتغالمان به طبیعت و توجّهمان به عالم مثال خود، از عالم عقلانى یا عالم تجرّد خویش بسیار دوریم و لذا قرار گرفتن ما در آن عالم مشکل است. وقتى مظاهر متعدّد یک حقیقت مجرّد را در عالم مثال خویش مشاهده مىکنیم، از طرفى جهت وحدت و از طرفى جهت افتراق و تعدّد را در آنها مىبینیم و این امر زمینهساز برگشتن و توجّه ما به عالم عقلانى خویش و یافتن خودِ آن حقیقت متجلّى در این مظاهر، بهصورت مطلق، در عالم عقلانى مىشود.

اگر از اشتغال به طبیعت و عالم مثال خود رها شویم، کاملاً در عالم عقلانى یا عالم تجرّد خویش که عالم نورى و بالاتر از زمان و مکان است، قرار مىگیریم و همان حقیقت متجلّى در مظاهر و سایر حقایق کلیّه را از نزدیک و بسیار شفّاف مشاهده مىکنیم. حقایق کلّیّه در عالم تجرّد ما چیزى جز مَجلاى وجه حقّ متعال و مرآت جمال و جلال و مظهر اسماء و صفات او نیستند.

بنابراین از آنچه گفتیم مىتوان نتیجه گرفت آنچه از محسوسات و متخیّلات مىیابیم، در عالم مثال خویش مىیابیم و در حقیقت همه ظهورات حقیقت خود ما و به تعبیرى همه خود ماست. آنچه هم از معقولات مىیابیم باز خود ما در مقام اتّحاد با حقایق نوریّه است؛ امّا اتّحادى ضعیف و توأم با نقایص زیاد که ناشى از تیرگىها و حجابهاى خود ماست که از وسوسهى بدن و خیال برمىخیزد. اگر از وسوسهى بدن رها شویم و قید و بند خیال را پاره کنیم و به عبارت دیگر، به موت نایل شویم و حیات دیگرى بیابیم، حقیقت براى ما روشن مىشود.

پس باید به نیروى تفکّر، اوّل از جهان خارج به عالم مثال خود سفر کنیم. سپس از عالم مثال خود به عالم عقل و تجرّد خویش عزیمت نماییم و به حقیقت نورى خود بازگردیم، که اینجا مرحلهى آغاز شهود است. آنگاه با ادامهى سیر و گذر از عالم عقلانى، به فنا و بقاء بعد از فنا برسیم.

در این سیر درمىیابیم که نخست، هرکس تنها با خیال و مثال خود مختلط است و با جهان خارج، اختلاط واقعى ندارد و در واقع با خود تنهاست. مثل کسى که در حال دیدن رؤیا، با افراد و
اشیائى که در خواب مى
بیند مرتبط است ولى در جهان بیدارى، ارتباطى مطرح نیست و تنهاست. دوم آنکه هرکس با قیّوم خود همراه است. سوم آنکه احساس غربت و دورى از وطن حقیقى، که موطن قرب و شهود کامل حق است، در عین نزدیکى او به ما و ما به او، به شخص دست مىدهد و مىیابد که حجاب بین او و خدا، خود او و توجّهش به خویش و اعمال، نیّات، اخلاق، تعلّقها و سایر تیرگىهاى وجود اوست.[۲۶]



[۱] . کلینى، کافى، ج ۲، ص ۵۵/

[۲] . مجلسى، بحارالانوار، ج ۶۷، ص ۶۴/

[۳] . آمدى، غررالحکم، ص ۵۳۴/

[۴] . کلینى، کافى، ج ۲، ص ۵۵/

[۵] . مجلسى، بحارالانوار، ج ۳۶، ص ۴۰۳/

[۶] . کلینى، کافى، ج ۲، ص ۴۵۳/

[۷] . سورهى حشر، آیهى ۱۸/

[۸] . سورهى اِسراء، آیهى ۱۴/

[۹] . سورهى غافر، آیهى ۴۰/

[۱۰] . سیّد رضى، نهجالبلاغه، خطبهى ۲۲۲/

[۱۱] . سورهى حشر، آیهى ۲/

[۱۲] . سیّد رضى، نهجالبلاغه، خطبهى ۱۰۳/

[۱۳] . سیّد رضى، نهجالبلاغه، حکمت ۳۶۷/

[۱۴] . سیّد رضى، نهجالبلاغه، حکمت ۲۹۷/

[۱۵] . آمدى، غررالحکم، ص ۴۷۱/

[۱۶] . سورهى روم، آیهى ۸/

[۱۷] . سورهى مؤمنون، آیهى ۱۱۵/

[۱۸] . مجلسى، بحارالانوار، ج ۷۵، ص ۱۳۱/

[۱۹] . سیّد رضى، نهجالبلاغه، نامهى ۳۱/

[۲۰] . کلینى، کافى، ج ۱، ص ۱۷/

[۲۱] . سورهى قمر، آیهى ۵۵/

[۲۲] . سورهى قیامت، آیهى ۲۳/

[۲۳] . سورهى مائده، آیهى ۱۰۵/

[۲۴] . مجلسى، بحارالانوار، ج ۲، ص ۳۲/

[۲۵] . سورهى شورى، آیهى ۱۱/

[۲۶] . این بحث نیازمند تفصیل بیشترى است، امّا از حدّ این کتاب خارج است و لذا به همین اشارهى مختصر اکتفا شد.