Get the Flash Player to see this player.

time2online Joomla Extensions: Simple Video Flash Player Module

  کانال تلگرام اهل ولاء کانال تلگرام اهل ولاء اینستاگرام اهل ولاء


شنبه ۳ آذر
۱۴۰۳

21. جمادي‌الاول 1446


23. نوامبر 2024






آثار یاد و توجّه به خدا
تالیفات استاد - کتاب شراب طهور

یاد و توجّه به خدا آثار متنوّع و بسیارى دارد. بهرهمندى انسان از آثار مزبور متناسب با میزان شدّت یاد و توجّه او به خداست. هرچه آینهى دل از زنگار اعمال و اخلاق و روحیّات و افکار و عقاید باطل و پلید، پاکتر و هرچه روى دل بیشتر به سوى خورشید الوهیّت باشد، انوار و فیوضات بیشترى نصیب شخص مىشود و آثار ذکر شدیدتر خواهد بود. برخى از آثار ذکر به شرح زیر است.

 

۱/ آرامش روحى و قلبى : خداوند مطلوب نهایى فطرت انسان است و انسان تا به آن نرسد، آرام و قرار نمىیابد. انسان چون نى بریده شده و دور افتاده از نیستان هستى مطلق و همچون طفل شیرخوار جدا شده از آغوش مادر است و تنها با بازگشت به مبدأ خود آرام مىیابد.

همانگونه که جلوهى محبوب در آینه، التهاب فراغ عاشق را درمان نمىکند و جلوهى آب در سراب، عطش تشنهکام را فرو نمىنشاند، جلوههاى محبوب ازلى در آینهى مخلوقات نیز نمىتواند روح ملتهب و عطشناک انسان را آرام بخشد و سیراب کند. آرامش روح، که گمشده و مقصود بشر در تمامى تقلّاهایش در زندگى است، تنها با بازگشت به خدا قابل دستیابى است. بشر هرچه از خدا دورتر و غافلتر باشد، مضطربتر و افسردهتر است. جوامع پیشرفته و مرفّه مادّى در دنیاى امروز بهترین گواه این حقیقتند. زیرا با وجود رفاه و برخوردارى مادّى، رایجترین بیمارىها در آن جوامع، اضطراب و افسردگى است و با وجود مصرف گستردهى داروهاى ضدّ اضطراب و ضدّ افسردگى، این مشکل همچنان رو به افزایش است. تنها داروى اثربخش دو بیمارى اضطراب و افسردگى، یاد و توجّه به
خداست. قرآن کریم به
وضوح و با تأکید، همهى بشریّت را مخاطب قرار داده و مىفرماید: اَلا بِذِکرِ اللهِ تَطمَئِنُّ القُلوبُ: آگاه باشید که دلها تنها با یاد خدا آرامش مىیابند.[۱]

 

همهى انسانها در سینه دلى دارند و دل مایهى دلبستگى است. لذا هرکس ناگزیر به چیزى دل مىسپارد. انسانى که خدا را فراموش کرده و با دیدهى دل به جمال دلرباى الهى نظر نکرده تا به آن دل بازد، در جاذبهى جلوههاى محدود آن جمال که در آینهى پدیدههاى دنیوى منعکس مىباشد قرار مىگیرد و تسلیم دلبرىهاى دنیا مىشود و به خیل عاشقان دنیا مىپیوندد. همانگونه که در مباحث پیشین اشاره شد، عاشق دنیا از آرامش محروم است؛ زیرا آنچه را به آن دل بسته است، یا ندارد و حسرت نداشتن، آرامش را از او سلب مىکند، یا دارد و نگرانى از دست رفتن، او را ناآرام مىسازد و یا از دست داده است و غصّهى از دست دادن، آرامشى براى او باقى نمىگذارد. بنابراین بىتوجّهى و فراموشى خدا، انسان را در دام محبّت دنیا اسیر مىکند و محبّت دنیا زندگى تلخ و خالى از آرامش را به او تحمیل مىکند. قرآن کریم مىفرماید: وَ مَن اَعرَضَ عَن ذِکرى فَاِنَّ لَهُ مَعیشَةً ضَنکآ: هرکس از یاد من روى گرداند، هر آینه زندگى تنگ و دشوارى خواهد داشت.[۲]

 

با یاد و توجّه به خدا، دل در جاذبهى جمال الهى قرار مىگیرد و از محبّت دنیا رهایى مىیابد و صاحب آن دل، دیگر عشق و علاقهاى به دنیا نخواهد داشت. چیزى که شخص به آن محبّت و علاقهاى ندارد، در نداشتنش حسرتى، در داشتنش نگرانى از دست دادنى و در از دست رفتنش غصّهاى پدید نمىآید. بنابراین در رابطه با دنیا، حسرت، نگرانى و غصّهاى متوجّه او نخواهد بود. خدا هم که شخص به او دل بسته است، همواره هست و در رابطه با او، حسرت، نگرانى و غصّه مفهوم ندارد.

از سوى دیگر، توجّه و یاد خدا سبب مىشود شخص آنچه را ندارد ناشى از آن بداند که چون به مصلحت او نبوده است خداوند آن را به او نداده است. آنچه را دارد هم عطاى خدا بداند و یقین داشته باشد تا مصلحتش در داشتن آن باشد، خدا آن را از او نخواهد گرفت و احدى هم نخواهد توانست آن را از او سلب کند. آنچه را هم از دستش رفته است، ناشى از این بداند که چون داشتن آن دیگر به مصلحت او نبوده و براى او زیان داشته است، خداوند آن را از زندگى او خارج کرده است. لذا به این اعتبار هم یاد خدا انسان را از حسرت و نگرانى و اندوه مصون مىکند و به او آرامش مىبخشد.

قرآن کریم مىفرماید: هُوَ الَّذى اَنزَلَ السَّکینَةَ فى قُلوبِ المُؤمِنینَ لِیَزدادوا ایمانآ مَعَ ایمانِهِم: او
کسى است که آرامش را بر دل
هاى مؤمنان فرو مىفرستد تا ایمانى بر ایمانشان بیفزایند.[۳]

 

 

۲/ نشاط و قوّت روحى : زندگى بدون ایمان و یاد خدا، بىروح، تکرارى و کسالتآور است. جهانى که در آن خدا حضور ندارد، یعنى جهانِ معلول تصادفات کور مادّه و فاقد هرگونه احساس و ادراک و هر نوع ارزشگذارى و داورى نسبت به آنچه انسانها در آن انجام مىدهند، زندان و شکنجهگاهى بیش نیست که چند صباحى انسانها با روزمرّگىها، زیر شکنجههاى فرسایندهى آن فرسوده مىشوند و سرانجام بدون اینکه مرحلهى دیگرى از حیات در پیش باشد و بدون اینکه بین کسانى که در زندگى به فضیلتها پایبند بودهاند و دیگرانى که رذیلانهترین اعمال را مرتکب شدهاند کوچکترین تفاوتى باشد، همه از پا درمىآیند و نابود مىشوند. بهراستى زندگى در چنین جهانى، پوچ، یأسآفرین و توانفرساست. یأس و پوچانگارى فلسفى نتیجهى غفلت از خداست.

امّا با توجّه و یاد خدا، زندگى معنا و هدف پیدا مىکند. زندگى در جهانى که همهى پدیدهها و رخدادهاى آن مظهر حکمت و رحمتى بىمنتهاست، چقدر لذّتبخش و نشاط آفرین است. از منظر دیگر، زندگى در جهانى که بهسان تالار آینه، یکیک موجوداتش جلوهاى از جمال محبوب ازلى است، چقدر دوستداشتنى و شادىبخش است. لذا اهل الله و اولیاى الهى که یاد خدا بر وجودشان مستولى است، سرشار از نشاط و شادابى و انرژى و نیرو مىباشند و این شادابى و نشاط و انرژى و نیرو را بهروشنى در حالات و حرکات ایشان مىتوان مشاهده کرد. امیرالمؤمنین علیه السلام مىفرماید: ذِکرُ اللهِ مَسَرَّةُ کُلِّ مُتَّقٍ : یاد خدا مایهى شادى و نشاط هر انسان باتقواست.[۴]

 

بنابراین یکى از آثار یاد و توجّه به خدا در زندگى، نشاط و قوّت روحى است.

 

۳/ وارستگى از لذّات مادّى : لذّات مادّى تا جایى جلوه و جذّابیّت دارند و مىتوانند انسان را در دام خود اسیر و به خویش وابسته کنند که شخص لذّت بالاترى را تجربه نکرده باشد. همانگونه که شعلهى شمع که در تاریکى شب جلوهگرى مىکند و نگاهها را به خود خیره مىسازد، به هنگام تابش آفتاب عالمتاب، بازارش رونقى ندارد و حتّى کسى متوجّه روشن بودن آن نیز نمىشود.

لذّت انسان لذّت روح است؛ همچون لذّت علم، هنر و معنویّت. لذایذ نفسانى و جسمانى در واقع برطرف شدن ناراحتىهایى است که در اثر برهم خوردن تعادل بیولوژیکى بهوجود آمدهاند و با
بازگشت به تعادل برطرف مى
شود. (همچون لذّت خوردن، خوابیدن و لذّت جنسى) لذایذ نفسانى و جسمانى در واقع لذّت حیوانات است. لذایذ انسانى جاذبه نامحدودى دارند؛ در حالى که لذایذ حیوانى، پس از ارضا، جذّابیّت و لذّتبخشى خود را از دست مىدهند و اگر شخص وادار به ادامهى استفاده از آنها شود، رنجآور هم خواهند بود.

بالاترین لذّت انسانى که بهطور نامحدود روح را در جاذبهى خود جلب و از جاذبهى هرچه جز آن است وارسته و رها مىسازد، لذّت یاد خداست. یاد محبوب ازلى چنان حلاوتى در کام جان عاشق ایجاد مىکند که با وجود آن، رونق بازار همهى لذایذ و شیرینىهاى مادّى از بین مىرود.

امیرالمؤمنین علیه السلام مىفرمایند: اَلذِّکرُ لَذَّةُ الُمحِبّینَ: یاد خدا لذّت محبّان است.[۵] امام سجّاد علیه السلام  

به پیشگاه ربوبى عرضه مىدارند: اَستَغفِرُکَ مِن کُلِّ لَذَّةٍ بِغَیرِ ذِکرِکَ: از هر لذّتى جز یاد تو طلب بخشش مىکنم.[۶]

 

نمونهى بارز این رهیدگى از اسارت لذّات مادّى را در شخصیّت پیامبر اکرم و اهلبیت علیهم السلام مىتوان مشاهده کرد. پیامبر اکرم۹ پس از یک روز تلاش و تقلّا براى هدایت مشرکان و کافران و آزار و اذیّت شدن به دست آنان، آن هم در شرایطى که از شدّت گرسنگى سنگ بر شکم مىبستند تا گرسنگى را کمتر احساس کنند، شبهنگام که به خانه باز مىگشتند، تا به صبح، به حالت ایستاده، رو به قبله به مناجات و ذکر خدا مشغول بودند و کوچکترین میلى به خواب و استراحت، در خود احساس نمىکردند. امیرالمؤمنین علیه السلام پس از یک روز تلاش و تقلّا در میدان جنگ، در هواى گرم و غبارآلود از گرد و خاک برخاسته از زیر سم اسبان و با وجود تحمّل جراحات، شبهنگام که جنگ به علّت تاریکى هوا متوقّف مىشد، تا به صبح مشغول عبادت و راز و نیاز با خدا بودند و کمترین رغبتى به خواب و استراحت در خویش احساس نمىکردند.

بنابراین یکى دیگر از آثار یاد خدا، رهیدن و وارستگى از اسارت لذّات مادّى است.

 

۴/ کوچک و بىاثر شدن هرچه غیر خدا در نزد عبد : یاد خدا و احساس حضور عبد در محضر پر احتشام و عظمت الهى سبب مىشود در کنار عظمت و کبریایى حضرت حق، هیچ کس و هیچ چیز بزرگ به نظر نیاید و مهم جلوه نکند و جلب توجّه ننماید و بود و نبود آن در عبد اثر نگذارد.

دنیا و هر آنچه در آن است و اهل دنیا و هر آنچه از ثروت، قدرت، علم و ... که دارند، در برابر
عظمت الهى حقیر و ناچیزند. لذا کسى که قلبش متوجّه و به یاد خداست، به آنها بى
اعتنا مىشود و از داشتن و نداشتن آنها و از ستایش و نکوهش آنان متأثّر نمىگردد.

همچنین در برابر عظمت الهى، خود را با هر قدرت و ثروت و علم و ... که داشته باشد، حقیر و ناچیز مىبیند و از کبر و خودبزرگبینى و خودپسندى مصونیّت مىیابد.

امیرالمؤمنین علیه السلام در توصیف اهل تقوا مىفرمایند: عَظُمَ الخالِقُ فى اَنفُسِهِم فَصَغُرَ ما دونَهُ فى اَعیُنِهِم: خدا در درون آنها چنان به عظمت شناخته و پذیرفته شده است که هرچه جز او در نظرشان کوچک و حقیر گردیده است.[۷]

 

 

۵/ مصونیّت از گناه و آلودگى : انسان بهگونهاى است که وقتى احساس کند چشمى به او مىنگرد، نوعى حیا و ادب بر او مستولى مىشود که در اثر آن، بسیارى از کارها را که در تنهایى بهراحتى انجام مىداد، شرم مىکند انجام دهد. هرچه صاحب نگاه در نظر شخص عظیمتر و مهمتر باشد، این حیا و ادب عمق و شدّت بیشترى پیدا مىکند.

عبدى که به یاد خداست و خود را در محضر و منظر آفریننده و فرمانرواى عالم هستى احساس مىکند، حیا مىکند در حالى که پروردگار بر او نظر دوخته و او را مىبیند، مرتکب اعمال زشت شود و خود را به معصیت آلوده کند.

براى کسى که خود را در منظر پروردگار احساس مىکند، مهم و مؤثّر نیست که علاوه بر خداوند، بندهى ضعیفى هم او را ببیند یا نبیند. لذا حیا و ادب چنین شخصى در خلوت و جلوت یکسان است و تنها بودن، اندکى از آن نخواهد کاست.

در تبیین این آیه در ماجراى حضرت یوسف علیه السلام که قرآن کریم مىفرماید: لَو لا اَن رَأى بُرهانَ رَبِّهِ: اگر برهان پروردگار خویش را نمىدید؛[۸] از امام سجّاد علیه السلام روایت شده است که فرمودند :  

قامَتِ امرَأَةُ العَزیزِ اِلَى الصَّنَمِ فَأَلَقَت عَلَیهِ ثَوبآ. فَقالَ لَها یُوسُفُ: ما هذا؟ فَقالَت: اَستَحیى مِنَ الصَّنَمِ اَن یَرانا. فَقالَ لَها یُوسُفُ: اَتَستَحیینِ مِمَّن لا یَسمَعُ وَ لا یُبصِرُ وَ لا یَفقَهُ وَ لا یَأکُلُ وَ لا یَشرَبُ، وَ لا اَستَحیى اَنَا مِمَّن خَلَقَ الاِنسانَ وَ عَلَّمَهُ؟ فَذلِکَ قَولَهُ تَعالى: لَو لا اَن رَأى بُرهانَ رَبِّهِ: همسر عزیز مصر (زلیخا) برخاست و به سوى بت رفت و جامهاى بر روى آن انداخت. یوسف به او گفت: این چه بود؟ (زلیخا) گفت: من از بت حیا مىکنم که ما را (در آن حال) ببیند. یوسف به او گفت: آیا تو از کسى
که نه مى
شنود، نه مىبیند، نه درک مىکند، نه مىخورد و نه مىآشامد حیا مىکنى و من از کسى که انسان را آفرید و به او دانایى بخشید، حیا نکنم؟ پس این استدلال همان سخن خداى تعالى است که فرمود : «اگر برهان پروردگار خویش را نمىدید.»[۹]

 

حیا از ارتکاب زشتى و گناه شرط ایمان و از آثار به یاد خدا بودن و خود را در منظر و محضر الهى احساس کردن و سبب محفوظ ماندن از آلودگى به زشتىها و معاصى است. امام صادق علیه السلام مىفرمایند : لا ایمانَ لِمَن لا حَیاءَ لَهُ: کسى که حیا ندارد ایمان ندارد.[۱۰] امام سجّاد علیه السلام مىفرمایند :  

اِستَحىِ مِنهُ لِقُربِهِ مِنکَ: به دلیل نزدیک بودن خدا به تو، از خدا حیا کن.[۱۱]  پیامبر اکرم۹  

مىفرمایند: اِستَحیوا مِنَ اللهِ حَقَّ الحَیاءِ: آنگونه که سزاوار حیا کردن است (تمامعیار) از خدا حیا کنید.[۱۲] امیرالمؤمنین علیه السلام مىفرمایند: اَلحَیاءُ یَصُدُّ عَن فِعلِ القَبیحِ: حیا مانع ارتکاب کار زشت  

مىشود.[۱۳] و نیز مىفرمایند : اَلحَیاءُ قَرینُ العِفافِ: حیا قرین عفت و پاکدامنى است.[۱۴]

 

 

همانگونه که گفته شد، حیا معلول به یاد خدا بودن است و در نتیجهى حیا، انسان از گزند شیطان در امان مىماند و شیطان طرد مىشود. امیرالمؤمنین علیه السلام مىفرمایند: ذِکرُ اللهِ دِعامَةُ الایمانِ وَ عِصمَةٌ مِنَ الشَّیطانِ: یاد خدا ستون استوار ایمان و مایهى مصونیّت از شیطان است.[۱۵] و نیز  

مىفرمایند: ذِکرُ اللهِ رَأسُ مالِ کُلِّ مُؤمِنٍ وَ رِبحُهُ السَّلامَةُ مِنَ الشَّیطانِ: یاد خدا سرمایهى هر مؤمنى است و سودش بهسلامت ماندن از گزند شیطان است.[۱۶] همچنین مىفرمایند: ذِکرُ اللهِ مَطرَدَةُ  

الشَّیطانِ: یاد خدا وسیلهى راندن شیطان است.[۱۷]

 

قرآن کریم در مورد کسى که بىپروا بندهى نمازگزارى را از نماز نهى مىکند، مىفرماید: اَ لَم یَعلَم بِاَنَّ اللهَ یَرى: آیا نمىداند خداوند او را مىبیند؟[۱۸] یعنى اگر مىدانست و توجّه داشت، حیا مىکرد و  

چنین عملى انجام نمىداد. همچنین در حالى که نماز را مایهى یاد خدا مىداند و مىفرماید: اَقِمِ الصَّلوةَ لِذِکرى : نماز را براى یاد من بهپا دار؛[۱۹] اثر نماز را بهعنوان عامل یادآورندهى خدا، بازداشتن  

از آلودگىها و زشتىها مىداند و مىفرماید: اِنَّ الصَّلوةَ تَنهى عَنِ الفَحشاءِ وَ المُنکَرِ : نماز از فحشا و
کارهاى ناپسند باز مى
دارد.[۲۰]

 

 

۶/ شفاى روح : فراموشى خدا در زندگى زمینهساز ظهور بسیارى از بیمارىهاى روحى و روانى در انسان است. تلخکامى، نارضایتى، منفىنگرى، بدبینى و سوء ظن، افسردگى، اضطراب، همچنین حرص، طمع، حسد و بیمارىها و رذائل اخلاقى و روحى بسیار دیگر، همه از پیامدهاى فراموش کردن خدا در زندگى است. یاد خدا درمانکنندهى تمامى این بیمارىها و شفابخش روح و روان انسان است.

پیامبر اکرم۹ مىفرمایند : ذِکرُ اللهِ شِفاءُ القُلوبِ: یاد خدا شفابخش دلهاست.[۲۱] 

امیرالمؤمنین علیه السلام مىفرمایند : ذِکرُ اللهِ دَواءُ اِعلالِ النُّفوسِ: یاد خدا داروى بیمارى روانهاست.[۲۲] 

همچنین به پیشگاه الهى عرضه مىدارند: یا مَنِ اسمُهُ دَواءٌ وَ ذِکرُهُ شِفاءٌ: اى کسى که نامش دوا و یادش شفاست.[۲۳]

 

یکى از رموز شفابخشى ذکر را در این مىتوان دانست که ذکر ریشهى اصلى همهى رذایل را که محبّت دنیاست، از بین مىبرد؛ زیرا با توجّه و یاد خدا، دل در جاذبهى حُسن و جمال الهى قرار مىگیرد و محبّ خدا مىشود و در نتیجه، از محبّت دنیا رهایى مىیابد و در پى آن، تمامى آثار محبّت دنیا نیز از وجود شخص رخت مىبندد.

به لحاظ دیگر، با یاد خدا، نگاهى موحّدانه و سرشار از حسن ظنّ و اعتماد به خدا در زندگى حاکم مىشود و روح رضا، امید، خوشبینى، قناعت و صبر جایگزین نارضایتى، یأس، بدبینى، سوء ظن، حرص و طمع و ضعف نفس و بىتابى در مشکلات مىگردد.

 

۷/ بصیرت و روشنبینى : یاد خدا حجابها را از روى حقایق عالم کنار مىزند و نور ذکر، اسرار عوالم وجود را بر شخص مکشوف مىسازد؛ لذا اهل ذکر واقعى، بىنیاز به تعلیم استاد و مطالعهى کتاب، به رازهاى عالم واقف و به غیب عالم آگاه مىباشند.

نور ذکر افکار و اندیشه را هم روشن مىکند و بازیگرىهاى شیطان براى واژگونه جلوه دادن امور به انسان را خنثى مىسازد و حقایق را بهروشنى مکشوف مىکند.


امیرالمؤمنین علیه السلام مىفرمایند: دَوامُ الذِّکرِ یُنیرُ القَلبَ وَ الفِکرَ: مداومت در یاد خدا قلب و فکر را روشنى مىبخشد.[۲۴] همچنین مىفرمایند : مَن ذَکَرَ اللهَ سُبحانَهُ ... نَوَّرَ عَقلَهُ وَ لُبَّهُ: کسى که خداى

سبحان را یاد کند ... خداوند عقل و خرد او را روشن مىسازد.[۲۵] نیز مىفرمایند: اَلذِّکرُ هِدایَةُ

العُقولِ وَ تَبصِرَةُ النُّفوسِ: یاد خدا مایهى هدایت عقلها و بصیرت جانهاست.[۲۶] و نیز مىفرمایند :

مَن ذَکَرَ اللهَ استَبصَرَ: هر که یاد خدا کند، بصیرت مىیابد.[۲۷]

 

۸/ جلب نظر الهى : خداى متعال به دو نحو از عبدش یاد مىکند. یکى ذکر و توجّه عام و رحمانى، که سبب وجود و بقاى هر مخلوقى است؛ همانگونه که وجود و بقاى صورتهایى که انسان در ذهن خود ایجاد مىکند معلول توجّه انسان به آنهاست بهنحوى که تا به صورت مورد نظر توجّه دارد، آن صورت در ذهن او باقى است و به محض اینکه توجّهش را از آن بردارد، محو ونابود مىشود. در نتیجه، پیش از آنکه عبد خدا را یاد کند، خداوند او را یاد کرده است و بهیاد دارد، که او بهوجود آمده و وجود دارد. لذا در برخى ادعیه و مناجاتها آمده است: اَنتَ الذّاکِرُ قَبلَ الذّاکِرینَ: خدایا پیش از ذاکران، تو ذاکرى.[۲۸]

 

امّا نحوهى دیگرى از توجّه خداوند به عبدش وجود دارد که جنبهى رحیمى داشته و به آن ذکر خاص گفته مىشود. این همان توجّه سرشار از لطف و محبّت محبوب به محب است. براى محب، چنین توجّهى از جانب محبوب، با هیچ چیز در عالم قابل معاوضه و برابرى نیست. براى کسى که حلاوت محبّت را چشیده است، هیچ چیز با توجّهِ سرشار از محبّت محبوب برابرى نمىکند. امام سجّاد علیه السلام در مقام مناجات به حضرت احدیّت عرضه مىدارند: اِلهى مَن ذَا الَّذى ذَاقَ حَلاوَةَ مَحَبَّتِکَ فَرامَ مِنکَ بَدَلا وَ مَن ذَا الَّذى اَنِسَ بِقُربِکَ فَابتَغى عَنکَ حِوَلا: خداى من! کیست که شیرینى محبّتت را چشید و جز تو کسى را خواست؟ و کیست که به قرب تو اُنس گرفت و لحظهاى از تو روى گردانید؟[۲۹]

 

رمز این رجحان در این است که جز عاشق، همهى افراد کاسبکارانه و تاجرپیشه زندگى و رفتار کرده و با انگیزهى دستیابى به سود دنیوى یا اخروى عمل مىکنند و لذا در ارزشگذارى بر روى اشیاء
تابع منطق داد و ستد بازاراند، امّا ارزش اشیاء براى عاشق تابع نسبتى است که بین آنها و معشوق برقرار است. بر این اساس، آنچه از جانب معشوق باشد فراتر از ارزش
گذارى است. بنابراین محبّ خدا که هر چه را در زندگى دارد، عطاى خدا و هدیهى محبوب مىداند، از زندگى چنان لذّتى مىبرد که دیگران از ذرّهاى از آن هم نصیبى ندارند.

عاشق شو ار نه روزى کار جهان سرآید         ناخوانده درس مقصود از کارگاه هستى

آنچه سبب نیل به ارزشمندترین چیز نزد محبّ خدا، یعنى توجّه سرشار از لطف و محبّت محبوب به او، مىشود، یاد خداست. یاد خدا کلید برقرارى رابطهى عاشقانه و محبّتآمیز بین عبد و معبود است. چنانکه امیرالمؤمنین علیه السلام مىفرمایند : اَلذِّکرُ مِفتاحُ الاُنسِ: یاد، کلید انس و الفت است.[۳۰] و محبّت، خود سبب بسیار یاد کردن از محبوب است. چنانکه پیامبر اکرم۹ مىفرمایند :

مَن اَحَبَّ شَیئآ اَکثَرَ ذِکرَهُ : هرکس چیزى را دوست بدارد، زیاد از آن یاد مىکند.[۳۱] و بسیار یاد کردن

خدا، سبب مىشود خداوند دوستدار و محبّ عبد و عبد محبوب خداوند شود. چنانکه رسول خدا۹ مىفرمایند: مَن اَکثَرَ ذِکرَ اللهِ اَحَبَّهُ اللهُ: کسى که زیاد یاد خدا کند، خداوند او را دوست مىدارد.[۳۲] و

این محبّت، سبب توجّه و یاد سرشار از لطف و محبّت خداوند نسبت به عبد مىشود. چنانکه خداوند مىفرماید: اُذکُرُونى اَذکُرکُم: مرا یاد کنید تا من شما را یاد کنم.[۳۳] و همانگونه که گفته شد، این یاد

کردن که صرفآ شامل حال بندگان ذاکر خدا مىشود، غیر از یاد کردنى است که سبب وجود و بقاء همهى موجودات و همهى انسانها، اعم از ذاکر و غافل، مىباشد.

بنابراین یکى از ثمرات بهیاد خدا بودن، مورد توجّه و یاد سرشار از لطف و محبّت الهى قرار گرفتن است.

۹/ حیات معنوى : بشرى که غرق در جنبههاى ظاهرى عالم و غافل از خداست، حیاتش صرفآ جنبهى طبیعى و حیوانى دارد و زندگیش در امورى همچون تأمین خواستههاى غریزى و تمنّیات نفسانى خلاصه مىشود که زندگى حیوانات نیز به همان محدود مىگردد. چنین انسانى در واقع تنها مرکب تنش زنده و روح و دلش مرده است و از حیات انسانى بىبهره مىباشد. نیل به حیات انسانى منوط به تولّدى دیگر است. حضرت عیسى علیه السلام مىفرمایند: لَن یَلِج مَلَکُوتَ السَّمواتِ وَ الاَرضَ مَن لَم
یُولَد مَرَّتَینِ
: کسى که دو بار متولّد نشود، هرگز به ملکوت آسمانها و زمین وارد نمىشود.[۳۴]

 

همانگونه که با قطع وابستگى جنین از بدن مادر و بریده شدن بند ناف، حیات طبیعى و جسمانى طفل در این عالم آغاز مىشود؛ با قطع دلبستگى بشر و بریده شدن بند ناف روح او از دنیا، حیات انسانى او آغاز مىگردد و همانطور که در مباحث قبل روشن شد، قطع دلبستگى انسان از دنیا جز به مدد توجّه به جمال الهى و دل باختن به حضرت حق و در جاذبهى محبّت به خدا، از دام محبّت دنیا رهیدن و آزاد شدن، امکانپذیر نیست. لذا یاد و توجّه به خدا زمینهساز عشق الهى و تولّد مجدد و نیل به حیات طیّبهى انسانى است.

پیامبر اکرم۹ مىفرمایند : بِذِکرِ اللهِ تَحیىَ القُلُوبُ وَ بِنِسیانِهِ مَوتُها: دلها با یاد خدا زنده مىشوند و مرگشان با فراموش کردن خداست.[۳۵] امیرالمؤمنین علیه السلام مىفرمایند: مَن ذَکَرَ اللهَ سُبحانَهُ

اَحیَا اللهُ قَلبَهُ: هرکس خداى سبحان را یاد کند، خداوند دل او را زنده مىکند.[۳۶] خداى متعال به

حضرت موسى علیه السلام فرمود : یا مُوسى لا تَنسِنى عَلى کُلِّ حالٍ فَاِنَّ نِسیانِى یُمیتُ القَلبَ: اى موسى! در همه حال مرا فراموش مکن که هرآینه فراموشى من، دل را مىمیراند.[۳۷]

 

قرآن کریم هدف اصلى دین و انبیاى عظام : را نیل بشر به حیات انسانى معرفى مىکند. چنانکه مىفرماید : یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنوا استَجیبُوا ِللهِ وَ لِلرَّسولِ اِذَا دَعاکُم لِما یُحییکُم : اى مؤمنان! دعوت خدا و پیامبر را هنگامى که شما را به آنچه زندهتان مىکند دعوت مىنمایند، پذیرا شوید.[۳۸] و این

هدف تنها از رهگذر یاد و توجّه به خدا قابل تحقّق است.

در پرتو یاد و توجّه به خدا، انسان معناى جدیدى از زنده بودن و حیات را درک و تجربه مىکند که پیشتر، کاملا از آن بىخبر و محروم بود.

۱۰/ خودیابى و بازگشت به خویشتن : هر انسانى داراى یک خود حقیقى، یا خود متعالى و یا خود قدسى و ملکوتى، و یک خود کاذب، یا خود حیوانى و یا خود غریزى است. خود حقیقى انسان پرتویى از خورشید الوهیّت و نفخهاى از حضرت حق است. همهى ارزش انسان و تمامى مراتب کمال که براى وى قابل دسترسى است، ناظر بر خود حقیقى اوست. اصل سرمایهى انسان در مسیر تعالى و
کمال، خود حقیقى اوست و کسى که آن را از دست دهد، اصل سرمایه و آنچه مایه
ى ارزش خویش است را باخته است و در خلأ خود حقیقى، گرفتار خود کاذب مىشود.

کسى که رو به قرص خورشید کند، پرتویى را که از خورشید به سوى او تابیده است نیز خواهد دید و آن که پشت به خورشید کند، آن پرتو را نیز نخواهد دید. کسى که روى دل به جانب حضرت حق کند، پرتو الهى، یعنى خویشتن خویش را خواهد یافت و کسى که روى دل از جانب خدا برگرداند و خدا را به فراموشى سپارد، خویشتن خویش را نیز گم خواهد کرد. در نتیجه، خدا فراموشى به خودفراموشى مىانجامد و یاد خدا به یافتن خود حقیقى منجر مىشود. قرآن کریم مىفرماید: لا تَکُونُوا کَالَّذینَ نَسوا اللهَ فَاَنسیهُم اَنفُسَهُم: همانند کسانى نباشید که خدا را فراموش کردند، در نتیجه، خدا هم خویشتنشان را از یادشان برد.[۳۹]

 

بنابراین یکى از آثار مهّم یاد خدا، نجات از خود فراموشى و بازگشت به خویشتن و خودیابى است.

۱۱/ نورانیّت دل : زندگى مادّى و دور از معنویّت، کدورتزاست و دل و جان آدمى با اشتغال پیوسته به مادیّات دچار تیرگى مىشود. توجّه صِرف به غیر خدا قلب را به ظلمتکدهاى تاریک تبدیل مىکند. امّا یاد و توجّه به خدا سبب نورانیّت دل و زدوده شدن کدورت و ظلمت توجّه به ما سوى الله است. کسى که پیوسته به یاد خداست، نورى از باطن وجودش بر قلبش مىتابد و فضاى دل و جان او را روشن مىکند و طراوت و لطافت روحى و معنوى را جایگزین کدورت و ظلمت ناشى از غفلت از خدا مىسازد.

امیرالمؤمنین علیه السلام مىفرمایند: اِنَّ اللهَ سُبحَانَهُ وَ تَعالى جَعَلَ الذِّکرَ جَلاءً لِلقُلُوبِ تَسمَعُ بِهِ بَعدَ الوَقرَةِ وَ تُبصِرُ بِهِ بَعدَ العَشوَةِ وَ تَنقادُ بِهِ بَعدَ المُعانَدَةِ: همانا خداى سبحان و بزرگ یاد خود را روشنىبخش دلها قرار داد تا گوش دل بعد از سنگینى، بشنود و چشم دل پس از کمنورى، ببیند و نفس انسان پس از دشمنى، رام و مطیع شود.[۴۰] همچنین مىفرمایند: ثَمَرَةُ الذِّکرِ استِنارَةُ القُلُوبِ :

نتیجهى یاد خدا نورانیّت دلهاست.[۴۱] و نیز مىفرمایند : عَلَیکَ بِذِکرِ اللهِ فَاِنَّهُ نُورُ القُلُوبِ: بر تو باد

به یاد خدا که هر آینه آن مایهى روشنایى دلهاست.[۴۲]

 



۱۲/ رفع حجاب و نیل به دیدار : ثمرهى اصلى و مهمترین اثر یاد خدا، فناى عبد در خدا، رفع حجاب بین عبد و مولى و نیل عبد به لقاء و وصال الهى است.

توجّه و یاد خدا مایهى معرفت خدا و معرفت خدا سبب محبّت به خدا و محبّت موجب فانى شدن محب در محبوب و رفع حجاب بین عبد و مولى است. یاد خدا آینهى دل را جلا مىبخشد و خدا و خوبان خدا در آن تجلّى مىکنند.

تمرکز توجّه به ما سوى الله مایهى غفلت از خدا و سبب محجوب و محروم شدن عبد از دیدار و لقاء الهى است. متقابلاً یاد خدا مایهى غفلت از ما سوى است. جاى درست یاد و توجّه، خدا، و محلّ صحیح غفلت و فراموشى، ما سوى الله است. فراموشى و غفلت چیز خوبى است. خدا آن را آفریده است تا عبد هر چه را غیر اوست فراموش کند و تنها به یاد او و متوجّه او باشد. قرآن کریم مىفرماید : وَ اذکُر رَبَّکَ اِذَا نَسَیتَ : وقتى (همهى ما سوى را) فراموش کردى، ربّ خویش را یاد کن.[۴۳]

 

با عنایت به اینکه یاد و توجّه، به قرب و لقاء، و غفلت و فراموشى، به بُعد و محرومیّت از دیدار مىانجامد؛ هیچ عبادتى بالاتر از یاد خدا و هیچ معصیتى بالاتر از غفلت از خدا نیست. قرآن کریم در مقایسهى ذکر با نماز، که از افضل عبادات است، مىفرماید : وَ لَذِکرُ اللهِ اَکبَرُ : یاد خدا بزرگتر است.[۴۴]

 

هر آن کس غافل از حق یک زمان است         همان دم کافر است امّا نهان است

اگر این غافلى پیوسته بودى         درِ اسلام بر وى بسته بودى

امیرالمؤمنین علیه السلام مىفرمایند : اِنَّ اللهَ تَعالى یَتَجَلّى لِعِبادِهِ الذّاکِرینَ عِندَ الذِّکرِ وَ عِندَ تَلاوَةِ القُرانَ مِن غَیرِ اَن یَرَوهُ، وَ یُریَهُم نَفسَهُ مِن غَیرِ اَن یَتَجَلّى لَهُم؛ ِلاَنَّهُ اَعَزُّ مِن اَن یُرى وَ اَظهَرُ مِن اَن یَخفى. فَتَفَرَّدُوا بِاللهِ سُبحانَهُ وَ استَأنَسُوا بِذِکرِهِ: خداى تعالى براى بندگانش که او را یاد مىکنند، به هنگام یاد کردن خدا و هنگام تلاوت قرآن، بىآنکه او را (بهصورت ظاهر) ببینند، تجلّى مىکند و خود را به آنان نشان مىدهد بىآنکه (بهصورت ظاهر) بر آنها تجلّى کند؛ زیرا او گرامىتر از آن است که (به چشم ظاهر) دیده شود و آشکارتر از آن است که (از دیدهى دل) پنهان شود. پس با خدا خلوت کنید و جز او را نخواهید و با یادش انس بگیرید.[۴۵]

 

هنگامى که عبد در اثر مداومت در یاد و توجّه به خدا، در خدا فانى شد؛ به هنگام گفتن ذکر، در واقع خود خداست که به زبان عبد، ذکر خویش را مىگوید و به تسبیح، تحمید، تهلیل و تکبیر خویش
مى
پردازد. چنانکه قرآن کریم مىفرماید: شَهِدَ اللهُ اَنَّهُ لا اِلهَ اِلّا هُوَ: خودِ خدا شهادت مىدهد که معبودى جز او نیست.[۴۶] یعنى خودِ خدا شهادت بر وحدانیّت خویش را بر زبان عبد جارى مىسازد.

 

وقتى عبد ذاکر به این حقیقت واقف شد، ذکر گفتن حضرت حق به زبان خویش را مىشنود و چون طاقت بشرى محدودتر از این است که بلاواسطه صداى خدا را بشنود و دوام بیاورد، لذا در چنین حالى، از هوش مىرود و حتّى ممکن است قالب تهى کند و براى دیدار و وصال دوست، پردهى تن را از برابر چهرهى جانان برافکند.

در حدیث آمده است روزى امام صادق علیه السلام در حال نماز بودند که ناگاه از هوش رفتند و بر زمین افتادند. پس از به هوش آمدن، علّت را از آن حضرت جویا شدند. آن حضرت فرمودند: ما زِلتُ اُرَدِّدُ هذِهِ الآیَةِ (اُکَرِّرُها) عَلى قَلبى (اُکَرِّرُ آیاتِ القُرانِ) حَتّى سَمِعتُها مِنَ المُتَکَلِّمِ بِها (حَتّى بَلَغتُ اِلى حالٍ کَاَنَّنى سَمِعتُهَا مُشَافَهَةً مِمَّن اَنزَلَها عَلَى المُکاشِفَةِ وَ العَیانِ) فَلَم یَثبُت جِسمى لِمُعایِنَةِ قُدرَتِهِ (فَلَم تَقُمِ القُوَّةُ البَشَرِیَّةِ بِمُکاشِفَةِ الجَلالِیَّةِ الاِلهِیَّةِ): پیوسته آیه یا آیاتى از قرآن را بر قلبم تکرار کردم تا مستقیمآ آن را از صاحب کلام شنیدم (به حالتى رسیدم که گویا مستقیماً آن را از کسى که نازل کرده است، آشکارا شنیدم.) در نتیجه، بدنم در برابر دیدن قدرت الهى تاب نیاورد (توان بشرى در برابر دیدن جلال و شکوه الهى طاقت نیاورد.)[۴۷]



[۱] . سورهى رعد، آیهى ۲۸/

[۲] . سورهى طه، آیهى ۱۲۴/

[۳] . سورهى فتح، آیهى ۴/

[۴] . آمدى، غررالحکم، ص ۱۸۹/

[۵] . آمدى، غررالحکم، ص ۱۸۹/

[۶] . مجلسى، بحارالانوار، ج ۹۱، ص ۱۵۱/

[۷] . سیّد رضى، نهجالبلاغه، خطبهى ۱۹۳/

[۸] . سورهى یوسف، آیهى ۲۴/

[۹] . عبد على بن جمعه، تفسیر نورالثّقلین، ج ۲، ص ۴۱۹/

[۱۰] . کلینى، کافى، ج ۲، ص ۱۰۶/

[۱۱] . مجلسى، بحارالانوار، ج ۶۸، ص ۳۳۶/

[۱۲] . مجلسى، بحارالانوار، ج ۶۷، ص ۳۱۷/

[۱۳] . آمدى، غررالحکم، ص ۲۵۷/

[۱۴] . آمدى، غررالحکم، ص ۲۵۶/

[۱۵] . آمدى، غررالحکم، ص ۱۸۸/

[۱۶] . همان.

[۱۷] . همان.

[۱۸] . سورهى علق، آیهى ۱۴/

[۱۹] . سورهى طه، آیهى ۱۴/

[۲۰] . سورهى عنکبوت، آیهى ۴۵/

[۲۱] . متّقى هندى، کنزالعمّال، حدیث ۱۷۵۱/

[۲۲] . آمدى، غررالحکم، ص ۱۸۸/

[۲۳] . سیّد بن طاووس، اقبالالاعمال، ص ۷۰۹/

[۲۴] . آمدى، غررالحکم، ص ۱۸۹/

[۲۵] . همان.

[۲۶] . همان.

[۲۷] . همان.

[۲۸] . مجلسى، بحارالانوار، ج ۹۵، ص ۲۲۷/

[۲۹] . مجلسى، بحارالانوار، ج ۹۱، ص ۱۸۴/

[۳۰] . آمدى، غررالحکم، ص ۱۸۹/

[۳۱] . محمّد بن شهرآشوب، مناقب، ج ۱، ص ۳۰۰/

[۳۲] . حرّ عاملى، وسایلالشّیعه، ج ۷، ص ۱۵۴/

[۳۳] . سورهى بقره، آیهى ۱۵۲/

[۳۴] . داود قیصرى، شرح فصوصالحکم، ص ۳۱۵/

[۳۵] . ورّام بن ابى فراس، مجموعهى ورّام، ج ۲، ص ۱۱۹/

[۳۶] . آمدى، غررالحکم، ص ۱۸۹/

[۳۷] . کلینى، کافى، ج ۲، ص ۴۹۸/

[۳۸] . سورهى انفال، آیهى ۲۴/

[۳۹] . سورهى حشر، آیهى ۱۹/

[۴۰] . سیّد رضى، نهجالبلاغه، خطبهى ۲۲۲/

[۴۱] . آمدى، غررالحکم، ص ۱۸۹/

[۴۲] . همان.

[۴۳] . سورهى کهف، آیهى ۲۴/

[۴۴] . سورهى عنکبوت، آیهى ۴۵/

[۴۵] . عبدالصّمد همدانى، بحرالمعارف، ج ۱، ص ۱۹۷/

[۴۶] . سورهى آلعمران، آیهى ۱۸/

[۴۷] . سیّد بن طاووس، فلاحالسّائل، ص ۱۰۷ و فیض کاشانى، محجّةالبیضاء، ج ۱، ص ۳۵۲/