Get the Flash Player to see this player.

time2online Joomla Extensions: Simple Video Flash Player Module

  کانال تلگرام اهل ولاء کانال تلگرام اهل ولاء اینستاگرام اهل ولاء


سه شنبه ۱۸ ارديبهشت
۱۴۰۳

27. شوال 1445


6. می 2024






برخى آثار مثبت مصائب و بلایا براى مؤمن
تالیفات استاد - کتاب شراب طهور

-

مصائب، شدائد، محرومیّتها و گرفتارىهایى که خداوند به اقتضاى ربوبیّت خویش، در زندگى شخص مؤمن بهوجود مىآورد، حکمتهاى فراوانى دارد که به پارهاى از آنها اشاره مىکنیم.

 

(۱) انسانیّت انسان در دل سختىها شکل مىگیرد و پدید مىآید. قرآن کریم مىفرماید: لَقَد خَلَقنَا الاِنسانَ فى کَبَدٍ: هر آینه انسان را در دل سختى آفریدیم.[۱] بنابراین بشر در مواجهه با  

سختىهایى که خداوند در زندگیش ایجاد مىکند، به مدارج انسانیّت راه مىیابد و به مقامات انسانى
نایل مى
شود. به بیان دیگر، شخصیّت انسانى، نتیجهى مواجههى با سختىهاى زندگى است.

 

(۲) تحمّل سختىها و شدائد، روح انسان را بزرگ و پرظرفیّت مىکند و وجود او را براى دریافت عطاهاى بزرگتر خداوند آماده مىسازد.

 

(۳) بالاترین منزل سلوک، نیل به دیدار و وصال الهى است و جز با تحمّل سختى و دشوارى، به این منزل نمىتوان راه یافت. خداى متعال مىفرماید: یا اَیُّهَا الاِنسانُ اِنَّکَ کادِحٌ اِلى رَبِّکَ کَدحاً فَمُلاقیهِ: اى انسان! تو در سیر به سوى پروردگارت متحمّل سختىهاى بزرگى مىشوى، پس آنگاه به لقاء و دیدار او نایل مىگردى.[۲] بنابراین یکى از ثمرات دشوارىهاى زندگى، نیل به لقاء الله  

است.

 

(۴) امتحانات الهى براى این نیست که خداوند وضعیّت درونى شخص را تشخیص دهد؛ زیرا هیچ چیز از علم الهى پوشیده نیست. امتحانات الهى براى این است که خود شخص به شناخت دقیقتر و بهترى از خویش دست یابد. یکى از حکمتهاى مصائب و ابتلائات، دستیابى انسان به همین شناخت است. انسان بدون شناخت نقاط ضعف و کاستىهاى خویش، امکان تکمیل و اصلاح خود را ندارد. در مواجهه با موقعیّتهاى سخت و دشوار زندگى است که انسان نقاط ضعف و قوّت خویش را مىشناسد و به نقایص و کاستىهاى خود پىمىبرد.

در نظامهاى آموزشى، میزان دشوارى امتحان هر گروه از فراگیران، با کلاس و سطح علمى آنان متناسب مىباشد و اگر از گروهى از فراگیران امتحان دشوارى گرفته شود، حاکى از این است که امتحانگیرنده، سطح آنها را بالا دانسته است و متقابلاً کسى که مطلقاً امتحانى از او گرفته نمىشود، شخصى است که در مسیر تحصیل علم قرار ندارد و همچون کودکان هرزهگرد کوى و برزن است که اساساً در مدرسه و مکتبى وارد نشده و محصّل نیستند. در نظام الهى نیز دشوارى امتحانات و ابتلائات حاکى از این است که خداوند سطح کمال شخص را بالا دانسته است و لذا شدّت مصائب و گرفتارىها، نه تنها بد و یأسآفرین نیست؛ بلکه بشارتآمیز، مسرّتبخش و امیدآفرین است. متقابلاً نبود مصائب و بلایا در زندگى شخص، نه تنها خوب و باعث خوشحالى نیست؛ بلکه حاکى از این است که خداوند
او را دانش
آموز مدرسهى تکامل ندانسته است و این خبرى تلخ و دردآور است.

امام صادق علیه السلام مىفرمایند: اِنَّمَا المُؤمِنُ بِمَنزِلَةِ کَفَّةِ المیزانِ، کُلَّما زیدَ فى ایمانِهِ زیدَ فى بَلائِهِ: مؤمن همچون کفّهى ترازوست. هرچه بر ایمانش افزوده شود بر گرفتارىهایش اضافه مىشود.[۳] و  

همچنین مىفرمایند: یُبتَلَى المُؤمِنُ عَلى قَدرِ ایمانِهِ وَ حُسنِ اَعمالِهِ، فَمَن صَحَّ ایمانُهُ وَ حَسُنَ عَمَلُهُ اشتَدَّ بَلاءُهُ وَ مَن سَخُفَ ایمانُهُ وَ ضَعُفَ عَمَلُهُ قَلَّ بَلاءُهُ: مؤمن بهاندازهى ایمان و نیکى عملش گرفتار مىشود. هرکس ایمانش درست و عملش نیکو باشد، گرفتاریش سخت است و هر که ایمانش سست و عملش ضعیف باشد، گرفتاریش اندک است.[۴] امام سجّاد علیه السلام مىفرمایند: اِنّى َلاَکرَهُ  

لِلرَّجُلِ اَن یُعافى فِى الدُّنیا، فَلا یُصیبُهُ شَىءٌ مِنَ المَصائِبِ: من براى شخص کراهت دارم که در دنیا در عافیت باشد و چیزى از مصائب به او نرسد.[۵]

 

 

(۵) ابتلائات و سختىها سبب پاک شدن روح مؤمن از آلودگىهایى است که در اثر ارتکاب گناهان به آن مبتلا شده است. پیامبر اکرم۹ مىفرمایند : اَلسُّقمُ یَمحو الذُّنوبَ: بیمارى گناهان را محو و نابود مىسازد.[۶] و نیز مىفرمایند: ساعاتُ الهُمومِ ساعاتُ الکَفّاراتِ: زمانهاى اندوه و  

گرفتارىها، زمانهاى کفّاره و جبران گناهان است.[۷]  امام صادق علیه السلام مىفرمایند: اِذا اَرادَ اللهُ بِعَبدٍ  

خَیراً عَجَّلَ عُقوبَتَهُ فِى الدُّنیا وَ اِذا اَرادَ اللهُ بِعَبدٍ سوءاً اَمسَکَ عَلَیهِ ذُنوبَهُ حَتّى یُوافى بِها یَومَ القِیامَةِ : هنگامى که خداوند براى بندهاى ارادهى نیکى کند، در مورد عقوبت و کیفر او بهسرعت در دنیا اقدام مىکند و وقتى که خداوند براى بندهاى بد بخواهد، گناهانش را حفظ مىکند تا در روز قیامت بهطور کامل تلافى کند و او را کیفر نماید.[۸]

 

 

(۶) ابتلائات و گرفتارىها مایهى از بین رفتن ناخالصىها در وجود شخص مؤمن است. در مقام تمثیل مىتوان گفت پیش از مکانیزه شدن کشاورزى، دهقانان پس از درو کردن گندم و عبور دادن گاوآهن از روى آن و خرد کردن ساقهها، براى اینکه بتوانند دانههاى گندم را از کاه ناشى از خرد شدن ساقهها جدا کنند، هنگام وزیدن باد، مخلوط گندم و کاه را بهوسیلهى شانهى خرمن به هوا مىریختند
و در معرض باد قرار مى
دادند. باد دانههاى گندم را که سنگینتر بود، کمى با خود به جلو مىبرد، امّا کاه را که سبکتر بود، مقدار بیشترى مىبرد. در نتیجه دانههاى گندم نزدیکتر و کاهها دورتر بر زمین مىریختند و به این ترتیب باد، ناخالصىها را از گندم جدا مىکرد. خداوند نیز براى اینکه ناخالصى را از وجود مؤمن جدا کند، او را در معرض تندباد حوادث قرار مىدهد.

 

(۷) ابتلائات و مصائب مایهى از بین رفتن و فروکش کردن غرور در وجود شخص مؤمن است. در مقام تشبیه مىتوان گفت، هنگامى که در اثر باران شدید، رودخانهها طغیان مىکنند و سیل به راه مىافتد، سیل که آب گِل آلودى است، وقتى در مسیر خود به گودالى مىریزد، از حرکت و طغیان باز مىایستد و پس از ساعاتى، گِلها ته نشین مىشوند و آب زلالى بر روى آن پدیدار مىشود. مؤمن هم وقتى دچار غرور مىشود و طغیان مىکند، خداوند او را به گودال گرفتارىها و ابتلائات مىافکند و در نتیجه، طغیان او از بین مىرود، غرورش فروکش مىکند و روح او از آلودگى به غرور و طغیان پاک و زلال مىشود.

 

(۸) قرآن کریم مىفرماید: وَ فِى القِصاصِ حَیوةٌ یا اُولِى الاَلبابِ: اى خردمندان، حیات و زندگى در اجرا شدن قصاص است.[۹] قصاص دو نوع است. یکى قصاص تشریعى، که بر اساس قانون  

شرع، با حکم قاضى و از سوى مأموران اجراى قانون انجام مىشود. دیگرى قصاص تکوینى، که با ارادهى الهى، در قالب حوادث و رخدادهاى زندگى، به اجرا درمىآید. بهنحوى که هرکس بخشى از کیفر یا پاداش بدىها و خوبىهایى را که انجام داده است، در جریان زندگى دریافت مىکند. بخش اعظم قصاصها در عالم، قصاصهاى تکوینىاند. در جهانى که آکنده از ظلم و تجاوز است، اگر اشخاص قصاص ظلم و بدىهایى که به یکدیگر مىکنند را در قالب قصاصهاى تکوینى دریافت نمىکردند، چهبسا در اثر کثرت ظلم و تعدّى، عذاب الهى نازل مىشد و طومار زندگى انسانها را در هم مىپیچید. بنابراین یکى از ثمرات ابتلائات و مصائب، اجرا شدن قصاص تکوینى و استمرار یافتن حیات انسانهاست.

 

(۹) سختىها و گرفتارىهاى زندگى دنیوى مایهى دلکنده شدن و رهایى از محبّت و فریفتگى
دنیا و باز نماندن از یاد خدا و حرکت در جهت تعالى و کمال است. اگر زندگى دنیا خالى از مصائب و شدائد و یک پارچه شیرینى و لذّت بود، انسان به آن دل مى
بست و در آن، جا خوش مىکرد و قصد اقامت مىنمود و از مصادیق کسانى مىشد که قرآن در مورد آنها فرمود: اَخلَدَ اِلَى الاَرضِ: براى همیشه زمینى شد.[۱۰] امّا به یُمن مصائب و شدائدى که خداوند در زندگى پیش مىآورد، انسان از دام  

محبّت دنیا که سرچشمهى همهى زشتىها و پستىهاست،[۱۱] مىرهد و از دنیا بیزار مىشود و براى  

عروج به مدارج کمال و عوالم بالا آمادگى پیدا مىکند.

در حدیث قدسى است که خداوند به حضرت موسى علیه السلام وحى فرمود: یا موسى اِذا رَأَیتَ الفَقرَ مُقبِلاً فَقُل مَرحَباً بِشِعارِ الصّالِحینَ وَ اِذا رَأَیتَ الغِنى مُقبِلاً فَقُل ذَنبٌ عَجَّلَت عُقوبَتُهُ: اى موسى! هرگاه مشاهده کردى فقر روى آورده است، بگو خوش آمدى اى علامت صالحان و هنگامى که دیدى ثروت روى آورده است، بگو گناهى مرتکب شدهام که کیفرش بهسرعت داده شده است.[۱۲]  یعنى  

ثروت سبب مشغول شدن به دنیا مىشود و انسان را از توجّه و پرداختن به خدا و کمالات معنوى غافل مىکند و باز مىدارد. امّا فقر مایهى فراغت انسان از اشتغال به مادّیات مىشود و به او امکان مىدهد به خدا و کمالات معنوى بپردازد. بىمهرىهاى مردم با شخص نیز همین حکم را دارد.

این جفاى خلق با تو در جهان         گر بدانى گنج زر باشد نهان

خلق را با تو کج و بدخو کند         تا تو را ناچار رو آن سو کند

 

(۱۰) گرفتارىها و محرومیّتها موجب شناخته شدن نعمت فراغت و برخوردارى مىشود. کسى که دائماً در فراغت و برخوردارى است و طعم گرفتارى و محرومیّت را نچشیده است، ارزش نعمتى را که خدا نصیبش کرده است نمىشناسد و چهبسا زبان به شِکوه و گله نیز بگشاید.

چنانکه غلام ملکى که دریا ندیده بود، در نخستین سفر دریایى که ملک او را همراه خود برد، از ترس، دست به داد و فغان و بىقرارى گذارد و حکیمى که در جمع مسافران بود، با اجازهى ملک دستور داد او را به درون دریا بیفکنند و پس از غوطهورى در آب و در شُرُف غرق و هلاکت قرار گرفتن، او را از آب بگیرند و به داخل کشتى بیاورند. پس از آن، غلام آرام شد. حکیم در پاسخ ملک که
سرّ امر را از او پرسید، گفت غلام قدر کشتى را نمى
شناخت و هنگامى که دستش از کشتى کوتاه شد و در امواج خروشان دریا غوطهور گردید، به قدر کشتى پىبرد و لذا آرام شد.

خداى حکیم نیز بندهاى را که قدر نعمتهاى الهى را که نصیبش شده است نمىداند و دائماً از زندگى خود شِکوه و گله مىکند، به دریاى محرومیّت و مصیبت مىافکند و به امواج بلایا و شدائد مىسپرد تا به قدر آنچه خدا نصیبش کرده است پىببرد و قانع و راضى شود و آرامش یابد.

 

(۱۱) گاهى خدا براى اینکه عبدى را به خود راه دهد، کارى مىکند که همه به او پشت کنند، دست رد به سینهاش بزنند و تنهایش بگذارند. آنگاه خداى متعال او را به خلوت خویش پذیرا مىشود. حتّى ممکن است براى این منظور عبد را در معرض اتّهام ناروایى قرار دهد که عبد هیچ راهى براى انکار و نفى آن نداشته باشد و صحّت اتّهام مزبور نزد همگان مسلّم شود و همه او را محکوم و طرد نمایند. شاهد مثال این امر کارى است که حضرت یوسف علیه السلام با برادر تنى خود بنیامین کرد تا بتواند او را نزد خویش نگاه دارد. پیمانهى زرّین را که با آن سهمیهى ارزاق را پیمانه مىکرد و به مراجعان مىداد، مخفیانه در بار بنیامین نهاد و مأموران او که دیدند پیمانه گم شده است بانگ برآوردند که کاروانیان، شما دزدید! و پس از اینکه یوسف بار تمام برادران دیگر را جستوجو کرد و پیمانه پیدا نشد، دست در بار بنیامین کرد و در مقابل چشم همگان پیمانه را بیرون آورد و در نتیجه سارق بودن بنیامین مسلّم شد و حتّى برادرانش نیز گفتند اگر او امروز دزدى مىکند، برادرى داشت که او هم دزدى مىکرد. پس از مأیوس شدن برادران از اینکه عزیز مصر یکى از آنها را به جاى بنیامین بازداشت کند، او را ترک گفتند و تنها گذاشتند. با رفتن برادران، یوسف بنیامین را نزد خود برد.[۱۳] 

یوسف مصر وجود نیز ممکن است براى راه دادن عبد سالکى به خلوت انس خویش، که غایت آمال سالکان است، با او همان کند که یوسف علیه السلام با بنیامین کرد.

 

(۱۲) یکى دیگر از ثمرات مصائب و ابتلائات، اجر عظیمى است که خداوند به کسانى که صبر پیشه مىکنند و زبان به جزع و فزع نمىگشایند، عطا مىکند و چنین اجرى جز از راه تحمّل شدائد و بلایا دسترسىپذیر نیست. امام صادق علیه السلام مىفرمایند: اِنَّ عَظیمَ الاَجرِ لَمَعَ عَظیمِ البَلاءِ: اجر بزرگ همراه بلاى بزرگ است.[۱۴] قرآن کریم مىفرماید : اِنَّما یُوَفَّى الصّابِرونَ اَجرَهُم بِغَیرِ حِسابٍ: صابران  



بىحساب و در حدّ کمال پاداششان داده مىشود.[۱۵]  و نیز مىفرماید: فَبَشِّرِ الصّابِرینَ الَّذینَ اِذا  

اَصابَتهُم مُصیبَةٌ قالوا اِنّا ِللهِ وَ اِنّا اِلَیهِ راجِعونَ. اُولئِکَ عَلَیهِم صَلَواتٌ مِن رَبِّهِم وَ رَحمَةٌ وَ اُولئِکَ هُمُ المُهتَدونَ: صابران را بشارت ده، همان کسانى را که هنگامى که مصیبتى بر آنها وارد مىشود مىگویند: ما از آنِ خداییم و به سوى او باز مىگردیم. بر آنان، صلواتى از جانب پروردگارشان و رحمتى نازل مىشود و آنان همان هدایت یافتگانند.[۱۶] امام باقر علیه السلام مىفرمایند: اَلجَنَّةُ مَحفوفَةٌ  

بِالمَکارِهِ وَ الصَّبرِ. فَمَن صَبَرَ عَلَى المَکارِهِ فِى الدُّنیا دَخَلَ الجَنَّةَ: بهشت در ناملایمات و صبر پیچیده شده است. پس هرکس در دنیا بر ناملایمات صبر کند، وارد بهشت مىشود.[۱۷]

 

قرآن کریم مىفرماید: اِنَّ اللهَ مَعَ الصّابرینَ: هر آینه خدا با صابران است.[۱۸] یعنى وصال الهى  

ثمرهى صبر است. و نیز مىفرماید: وَ جَعَلنا مِنهُم اَئِمَّةً یَهدونَ بِاَمرِنا لَمّا صَبَروا وَ کانوا بِایاتِنا یوقِنونَ: از آنها رهبرانى قرار دادیم که هدایت باطنى مىکنند؛ زیرا صبر پیشه کردند و به آیات ما یقین داشتند.[۱۹]

 

با توجّه به ثمرات و پاداشهاى فوقالعادهى صبر در مصائب و شدائد است که امام صادق علیه السلام مىفرمایند: لَو یَعلَمُ المُؤمِنُ ما لَهُ مِنَ الجَزاءِ فِى المَصائِبِ لََتمَنّى اَنَّهُ قُرِضَ بِالمَقاریضِ: اگر مؤمن مىدانست در مصیبتها چه جزا و پاداشى براى او خواهد بود، به یقین آرزو مىکرد با قیچىها ریزریز شود.[۲۰]

 

 

با توجّه به موارد فوق که برخى از آثار و ثمرات ارزشمندى است که در مصائب، شدائد، گرفتارىها و محرومیّتها وجود دارد، مىتوان به رمز این کلام الهى پىبرد که مىفرماید: فَاِنَّ مَعَ العُسرِ یُسراً. اِنَّ مَعَ العُسرِ یُسراً : هر آینه همراه دشوارى، آسانى است. هر آینه همراه دشوارى، آسانى است.[۲۱] یعنى با پىبردن به خیراتى که درون سختىهاست، تحمّل آنها بر شخص بسیار  

آسان و گوارا مىشود. و بر همین اساس، امام حسن عسکرى علیه السلام مىفرمایند: ما مِن بَلیَّةٍ اِلّا وَ ِللهِ فیها نِعمَةٌ تُحیطُ بِها: هیچ بلا و گرفتاریى نیست مگر اینکه نعمتى الهى آن را احاطه کرده است.[۲۲]

 

از همین جا مىتوان پىبرد که مصائب و ابتلائات نشانهى محبّت خدا و دربردارندهى مصلحت
عبد است و هرچه محبّت خدا به بنده
اى بیشتر باشد و خداوند خیر بیشترى را براى او بخواهد، مصائب و بلایاى بیشترى شامل حالش مىسازد.

امام صادق علیه السلام مىفرمایند: اِنَّ اللهَ تَبارَکَ وَ تَعالى اِذا اَحَبَّ عَبداً غَتَّهُ بِالبَلاءِ غَتّاً وَ ثَجَّهُ بِالبَلاء ثَجّاً: هرگاه خداى تبارک و تعالى بندهاى را دوست بدارد، او را در بلا غوطهور مىسازد و باران بلا را بر سر او فرو مىریزد.[۲۳] و نیز مىفرمایند: اِنَّ اَشَدَّ النّاسِ بَلاءً الاَنبیاءُ ثَمَّ الاَوصیاءُ ثُمَّ الاَماثِلُ  

فَالاَماثِلُ: سختترین مردم به لحاظ بلا و گرفتارى پیغمبرانند. سپس جانشینانشان، سپس به ترتیب، کسانى که از دیگران بهترند.[۲۴]

 

هر که در این بزم مقرّبتر است         جام بلا بیشترش مىدهند

وقتى مؤمن به این حقیقت پىبرد که بنا بر این است که خداوند براى رشد و تکاملش، در زندگى براى او سختىها و ناملایماتى پیش آورد، پیشاپیش از لحاظ روحى آمادهى وقوع مصائب و شدائد و بلایا و گرفتارىها مىشود و هنگامى که مصیبت و مشکلى رخ مىدهد، براى او امرى غیرمنتظره و خلاف توقّع نبوده و در نتیجه تحمّلش آسان خواهد بود. بنا به تعبیر روایات، مؤمن همانگونه که مىداند سهمیهاى از رزق از جانب خدا برایش مقدّر شده و به او خواهد رسید، مىداند سهمیهاى از مصائب و شدائد نیز براى او در نظر گرفته شده و براى او پیش خواهد آمد و لذا براى مواجهه با مشکلات، از پیش آماده است. در مقام مثال مىتوان حالت پیامبر اکرم۹ را در نظر گرفت که هر روز صبح که از خانه بیرون مىآمدند، مىدانستند همسایهى یهودیشان از بام خانهاش ظرفى از خاکستر بر سر ایشان خواهد ریخت؛ لذا وقتى آن یهودى خاکسترها را مىریخت براى حضرت غیرمترقّبه نبود و به سهولت آن را تحمّل مىکردند، تا جایى که روزى که آن یهودى بیمار شد و خاکستر نریخت، حضرت سراغ او را گرفتند و پرسیدند چه شده است که او ما را فراموش کرده است.

بر همین اساس، امیرالمؤمنین علیه السلام در مورد دنیا مىفرمایند: دارٌ بِالبَلاءِ مَحفوفَةٌ: خانهایست که با بلا دربر گرفته شده است.[۲۵] وقتى انسان پذیرفت که دنیا دار بلا و ابتلاء و خانهى شدائد و  

ناملایمات است و مشکلات و محرومیّتها را بهعنوان واقعیتّى جدایىناپذیر از دنیا دانست و به آن تن داد، نیمى از دردآور بودن شدائد و مصائب آن از بین مىرود و تحمّل آنها براى او آسان مىشود. علّت اصلى تحمّلناپذیر و دردآور بودن مشکلات دنیوى براى اشخاص این است که بنا را بر نبود آنها
نهاده
اند و به خود وعدهى رفاه و راحت دادهاند و لذا انتظار و آمادگى روحى مواجهه با ناملایمات و شدائد را ندارند.

نکتهى دیگرى که آگاهى و اعتقاد به آن، تحمّل دشوارىها را آسان مىسازد، این است که از یک سو، هیچ مصیبت و بلایى بهطور تصادفى براى کسى پیش نمىآید؛ بلکه خداوند با توجّه به وضعیّت درونى و شرایط روحى هر کس، مصائب و ابتلائاتى را که لازمهى اصلاح و تکامل او است، براى وى مقدّر مىسازد. از سوى دیگر، شدّت و مقدار مصائب و بلاها نیز بىحساب و اتّفاقى نیستند؛ بلکه خداوند با توجّه به حالت درونى و وضعیّت روحى هر کس، مقدار و شدّت دشوارىها و ابتلائاتى را که براى رشد و تکامل وى لازم است، مقدّر مىکند و این شدّت ومقدار، در مورد هر کس، نهتنها بیش از طاقت و توان او نیست؛ بلکه حتّى در حدّ نهایى ظرفیّت و طاقت او نیز نمىباشد. دشوارىها و سختىهایى که خداوند براى هر کس پیش مىآورد، در حدّ وسع او است؛ یعنى بهمیزانى است که با وسعت و سهولت مىتواند آن را تحمّل کند. در نتیجه اگر کسى در برابر مشکلاتى که خداوند براى او پیش مىآورد، احساس عجز کند و از تحمّل آنها اظهار ناتوانى نماید، صرفاً به این خاطر است که ظرفیّتهاى خویش را نمىشناسد و از آنچه خداوند او را آفریده است، خود را کوچکتر تصوّر مىکند و بهتعبیر دیگر، خود را دستکم گرفته است.

 

صبر در مصائب و شدائد، خواه در برابر ناملایماتى که از جانب شخصى رسیده است بردبارى کردن و بر نیاشفتن و درصدد انتقام و تلافى بر نیامدن، و خواه در برابر مصائب طبیعى و قهرى تحمّل پیشهکردن و بىتابى و پریشانگویى نکردن، در مقام مثال به منزلهى داروى ترمیمکنندهایست که در محّل دُمَلى که تخلیه شده است قرار مىدهند تا آثار آن را از روى پوست برطرف کند یا به منزلهى داروى تقویتى است که به بیمارى که درمان شده و دوران نقاهت را مىگذراند مىخورانند تا قواى از دست رفته را بازیابد. صبر در بلیّات منشأ نیل به مرتبهى رضا به قضاى الهى است.

۴/ دل نبستن بر راحت و نعمتى که در زندگى دنیوى براى شخص پیش مىآید و معتاد نشدن به رفاه و تنعّم در زندگى و کنترل خویش براى غوطهور نشدن بیش از حد در رفاه و تنعّم و هدر ندادن عمر در لذّتجویىهاى مادّى و نیز کنترل خود از طغیان و سرکشى در اثر احساس بىنیازى، برخوردارى و توانمندى، مستلزم تحمّل دشوارىهایى است که چهارمین مرتبهى صبر را تشکیل مىدهد. صبر در نعمت و راحت سبب رهایى شخص از جاذبهى دنیا و اسارت عالم طبیعت و آمادگى او براى عروج و
راه یافتن به عوالم بالاست.

۵/ انسان تا وقتى اسیر نفس و در حجاب خودى خود است، تمام حرکات و سکنات و مناسک و عباداتش براى خودش است. حق تعالى و توحید و اطاعت او را هم براى خودش مىخواهد.

شخص تا از بیت نفس خود خارج نشده و از انانیّت بیرون نرفته است، سفرش به سوى خدا آغاز نشده و سالک نیست و مانند کسى است که در داخل شهرى، از این سو به آن سو مىرود. به چنین کسى مسافر گفته نمىشود. تحمّل سختى خروج از بیت نفس و بیرون آمدن از خود و خواستهها و آرزوهاى خود و آغاز مهاجرت الى الله، «صبر ِللهِ» نام دارد. شخص با موفّقیّت در این امر، دیگر هرچه بکند براى حقّ است نه براى خودش.

۶/ پس از خروج از نفسانیّت و انانیّت و آغاز هجرت الى الله، تمام حرکات و سکنات سالک به حول و قوّه الهى است و خودش در آن دخالت و نقشى ندارد. در این مرتبه سالک به شهود باطنى، بالعیان مشاهده مىکند که صبرش، همانند همهى چیزهاى دیگرش، بِالله است و خودش در آن نقشى ندارد. سالک در این مرتبه، به «صبر بِالله» نایل شده است.[۲۶]

  

۷/ وقتى صبر بِالله در وجود سالک استقرار و ثبات یافت و سالک در وجود خود و در همهى عالَم، متصرّف و فاعلى غیر از حق ندید، صبرش «صبر عَلَى الله» است. چنین سالکى تمام بلیّات و مصائب را جلوههاى اسماء و صفات خدا مىبیند و همانطور که قبلاً بر بلیّات صبر مىکرد، اکنون بر خدا و شئون اسمائیّه یا ذاتیّهى او صبر مىکند.

۸/ پس از اینکه سالک اهل حضور شد و به مشاهدهى جمال اسمائى موفّق گشت، ثبات و پایداریش در آن مشاهدات و جَلَوات و حفظ دلش از استهلاک و اضمحلال، «صبر فِى الله» نام دارد.


۹/ پس از اینکه سالک از مشاهدهى اسمائى بیرون رفت و به مشاهدهى ذاتى رسید، پایدارى و ثباتش در جلوات ذات، «صبر مَعَ الله» نامیده مىشود.

۱۰/ پس از اینکه سالک از محو و سُکر وصال، به صحو و هوشیارى بازگشت و به مملکت وجود خویش بازگردانده شد، در عین اشتیاق و حبّ شدید به جمال محبوب، براى اطاعت از محبوب، باید از جمال جمیل او محجوب باشد. تحمّل سختى این محجوبیّت و فراق، شدیدترین مرتبهى صبر است و «صبر عَنِ الله» نامیده مىشود. در این مقام است که امیرالمؤمنین علیه السلام به محضر حضرت حق عرضه مىدارند: فَهَبنى یا اِلهى وَ سَیِّدى وَ مَولاىَ وَ رَبّى صَبَرتُ عَلى عَذابِکَ فَکَیفَ اَصبِرُ عَلى فِراقِکَ : اى معبود من، آقاى من، سرور من و پروردگار من! گیرم بر عذاب تو صبر کنم، چگونه بر فراق تو صبر نمایم؟![۲۷]



[۱] . سورهى بلد، آیهى ۴/

[۲] . سورهى انشقاق، آیهى ۶/

[۳] . کلینى، کافى، ج ۲، ص ۲۵۳/

[۴] . کلینى، کافى، ج ۲، ص ۲۵۲/

[۵] . کلینى، کافى، ج ۲، ص ۲۵۶/

[۶] . مجلسى، بحارالانوار، ج ۶۴، ص ۲۴۴/

[۷] . همان.

[۸] . مجلسى، بحارالانوار، ج ۷۸، ص ۱۷۷/

[۹] . سورهى بقره، آیهى ۱۷۹/

[۱۰] . سورهى اعراف، آیهى ۱۷۶/

[۱۱] . پیامبر اکرم ۹ مىفرمایند: حُبُّ الدُّنیا رَأسُ کُلِّ خَطیئَةٍ: محبّت دنیا، سرچشمهى همهى بدىهاست. (مجلسى،بحارالانوار، ج ۵۱، ص ۲۵۸ و ج ۶۷، ص ۲۳۹ و ۳۱۵)

[۱۲] . کلینى، کافى، ج ۲، ص ۲۶۳/

[۱۳] . سورهى یوسف، آیههاى ۶۹ تا ۸۲/

[۱۴] . کلینى، کافى، ج ۲، ص ۲۵۲/

[۱۵] . سورهى زمر، آیهى ۱۰/

[۱۶] . سورهى بقره، آیهى ۱۵۶/

[۱۷] . کلینى، کافى، ج ۲، ص ۸۹/

[۱۸] . سورهى بقره، آیهى ۱۵۳/

[۱۹] . سورهى سجده، آیهى ۲۴/

[۲۰] . مجلسى، بحارالانوار، ج ۶۴، ص ۲۱۲/

[۲۱] . سورهى انشراح، آیههاى ۵ و ۶/

[۲۲] . مجلسى، بحارالانوار، ج ۷۵، ص ۳۷۴/

[۲۳] . همان.

[۲۴] .کلینى، کافى، ج ۲، ص ۲۵۳/

[۲۵] . سیّد رضى، نهجالبلاغه، خطبهى ۲۲۶/

[۲۶] . «صبر بِالله» معناى دیگرى هم دارد که مربوط به مراتب بالاتر سلوک است. سالک پس از نیل به فناى کلّى و محومطلق، هنگامى که به عنایت حضرت حق، براى دستگیرى و ارشاد سالکان، به صحو و هوشیارى بازگشت و بهمملکت وجود خویش مراجعت کرد، وجودش حقّانى مىشود و تمام حرکات و سکناتش بِالله است. یَدُ الله، عَینُ الله واُذُن الله است. ثبات و پایدارى در این مقام، «صبر بِالله» نامیده مىشود.

[۲۷] . سیّد بن طاووس، اقبالالاعمال، ص ۷۰۸/