Get the Flash Player to see this player.

time2online Joomla Extensions: Simple Video Flash Player Module

  کانال تلگرام اهل ولاء کانال تلگرام اهل ولاء اینستاگرام اهل ولاء


سه شنبه ۴ دی
۱۴۰۳

22. جمادي‌الثاني 1446


24. دسامبر 2024






برخى عوامل یأس آفرین و سست کننده طلب
تالیفات استاد - کتاب شراب طهور

طلب که مهمترین و مؤثّرترین عاملى است که سرنوشت سلوک هر شخص بدان وابسته است، در برخى موارد ممکن است آسیب ببیند و سست شود. در اینجا به پارهاى از آنها اشاره مىکنیم.

۱/ ممکن است سالکى که مراحل یقظه و توبه را پشت سر نهاده و بر ترک گناه و بطالت و گام نهادن در مسیر بندگى و طاعت مصمّم شده است، در جریان عمل، به لغزشى دچار شود و گناه و معصیتى از او سر زند. برخى سالکان در این موارد از خود مأیوس مىشوند و مىپندارند مرد این راه نیستند و نمىتوانند به عهدى که با خود و خداى خویش بستهاند پایبند بمانند، بنابراین با از دست دادن امید، از ادامهى راه دست مىکشند و به روزمرّگىهاى گذشته باز مىگردند.

این نوع تفسیر و نتیجهگیرى، باطل و نادرست است. سالک در آغاز راه سلوک همچون طفل نوپایى است که مىخواهد راه رفتن یاد بگیرد. لازمهى اینکه طفل، خوب راه رفتن را بیاموزد، زمین خوردن است. او شخص بزرگسالى نیست که انتظار نداشته باشد حین راه رفتن زمین بخورد. چنین توقّعى از جانب طفل مزبور نابجاست. پس نباید زمین خوردن را امر غیرمترقّبهاى تلقّى کند و از یادگیرى درست راه رفتن مأیوس شود؛ بلکه باید ضمن اینکه تمام دقّت و تلاش خود را براى زمین نخوردن بهکار مىبندد، آن را امرى قابل انتظار بهشمار آورد و در صورت زمین خوردن، بدون اینکه روحیّهى خود را از دست دهد، از جا برخیزد، گرد و خاک لباسش را بتکاند و دوباره به راه بیفتد. این جریان آن قدر تکرار مىشود تا سرانجام طفل راه رفتن را به خوبى فرامى گیرد و دیگر به زمین نمىافتد.

در طریق سلوک نیز سالک باید بداند در این عرصه، انبیا و امامان علیهم السلام بهمنزلهى اشخاص بزرگسالند و لذا معصومند و زمین نمىخورند. امّا او بهمانند طفلى نوپاست و ضمن اینکه باید تمام تلاش و دقّت خود را در مبتلا نشدن به گناه و اعمال بىارزش بهکار گیرد، در صورت بروز خطایى از او، نباید روحیّهى خویش را از دست دهد. بلکه باید عزم خود را تجدید کند و با توبهى مجدّد، گرد و غبار آن خطا را از روح و جانش بزداید و دوباره به راه بیفتد. بهتدریج تعداد موارد لغزش و زمین خوردن سالک کم مىشود تا به جایى برسد که از ابتلا به غفلت و معصیت مصونیّت یابد.


۲/ برخى سالکان در اثناء سلوک احساس مىکنند نه تنها پیشرفتى برایشان حاصل نمىشود، بلکه برخى حالات و اعمالى را که قبلاً داشتند نیز از دست دادهاند. به بیان دیگر، به جاى اینکه بالا روند، سرازیر رفته و به چاله افتادهاند. این امر نیز گاهى سبب یأس سالک مىشود. امّا یأس در این موارد نیز نادرست است.

اگر وجود سالک را به خودرویى تشبیه کنیم که در جادّهاى به سوى مقصدى راه مىپیماید، باید دانست قسمتهایى از جادّهى مزبور سربالایى و قسمتهاى دیگر سرپایینى است و لازمهى رسیدن به مقصد این است که سربالا و سرازیر رفتن، هر دو را پذیرا شد. جادّهاى که از نفس سالک به سوى مقصد مىرود، برخى جاها سربالایى و بعضى قسمتها سرازیر است و لازمهى رسیدن به مقصد، پذیرا شدن هر دو است. در اصطلاح اهل عرفان، سربالایىها «بسط» و سرازیرىها «قبض» خوانده مىشود.

در مواردى که سالک در عین عزم و طلب، در قبض است و حالات خوش معنوى و توفیق انجام رضایتبخش اعمال عبادى را ندارد و حتّى گاهى خطا و لغزشى از او سر مىزند، سیرش ادامه دارد و به مقصد نزدیک مىشود. در این گونه موارد دستاوردهایى همچون مصونیّت از ابتلاء به غرور و عُجب و یا نجات از آنها، پىبردن به ضعفها و نقایص پنهان درون خود، و بیشتر شناختن ارزش حالات و توفیقاتى که در حالت بسط، از جانب خداوند نصیب سالک مىشود، به دست مىآید که بدون آنها، رسیدن به مقصد امکانپذیر نخواهد بود. لذا در این گونه موارد نباید مأیوس شد و دست از ادامهى طریق کشید.

البتّه به این نکته نیز باید توجّه داشت که احساس عدم پیشرفت یا حتّى عقب رفتن در مراتب کمال، بعضاً ناشى از مقایسهى فاصلهایست که سالک بین خود و مقصد خویش در گذشته و حال، انجام مىدهد. با توجّه به اینکه هرچه سالک در مراتب کمال بالا مىرود، به مقامات عظیمترى پىمىبرد و نیل به آن مقامات را طالب مىشود، که پیشتر، از وجود آنها با خبر نبود، انتظار سالک از خویش دائماً بالا مىرود. لذا با وجود اینکه سالک نسبت به سابق مقدار قابلتوجّهى رشد کرده است، امّا از آنجا که در مرحلهى قبل فاصلهى بین خود و آنچه از خویش انتظار داشت را کمتر از فاصلهاى مىدید که اکنون بین خود و آنچه از خویش انتظار دارد ملاحظه مىکند؛ این افزایش فاصله را دلیلى بر این مىپندارد که نه تنها رشد و پیشرفتى نداشته است، بلکه دچار پسروى و تنزّل نیز شده است. بدیهى است چنین نتیجهگیرىاى خطا و نادرست است و چنین امرى به هیچ وجه دلیل عدم پیشرفت و تنزّل سالک نیست. لذا در این گونه موارد جایى براى یأس و نومیدى و سست شدن عزم و اراده
وجود ندارد.

 

۳/ برخى سالکان پس از مدّتى سلوک، دستاوردهاى خود را با آنچه سالک دیگرى که همزمان با آنها گام در طریق نهاده، بدان رسیده است، مقایسه مىکنند و چون دستاوردهاى او را بسیار بیشتر مىبینند، از خود مأیوس مىشوند و انگیزهى پیمودن ادامهى راه را از دست مىدهند.

ما و مجنون همسفر بودیم در دشت جنون        او به منزلها رسید و ما هنوز آوارهایم

این سالکان به خود بدبین مىشوند و گمان مىبرند اساساً براى این کار ساخته نشدهاند و امکان نیل به مدارج بلند معنوى براى آنان وجود ندارد.

در این گونه موارد باید توجّه داشت زمینههاى پیش از آغاز سلوک در وجود سالکان یکسان نیست. چهبسا سالکى به دلیل شرایط مساعد بیرونى و درونى، در مسیر خودسازى، کارش آسان و راهش کوتاه باشد، امّا سالک دیگرى به دلیل نامساعد بودن وضعیّت درونى و شرایط و موقعیّت پیرامونى، با دشوارىهاى بیشترى مواجه و راه طولانىترى را در پیش داشته باشد. امّا به فرمودهى پیامبر گرامى اسلام۹: اَفضَلُ الاَعمالِ اَحمَزُها: پرفضیلتترین کارها دشوارترین آنهاست.[۱] 

بنابراین سالکى که با دشوارىهاى بیشترى طىّ طریق مىکند، اجر و پاداش بیشتر و دستاوردهاى بزرگترى در انتظارش خواهد بود. در نتیجه، چنین سالکى باید دشوارى مسیر را به جان خریدار باشد و مغتنم بشمارد و به هیچ وجه از آن دچار یأس و تردید نشود.

چنانکه گفته شد، خیره شدن به دستاوردهاى سلوکى دیگران و مقایسهى آن با دستاوردهاى سلوک خود، بدون توجّه به تفاوت شرایط و امکانات درونى و بیرونى، اشتباهى است که سالک باید از آن بر حذر باشد. البتّه از جهات دیگرى توجّه به سالکانى که به موفّقیّتهاى بزرگى نایل شدهاند، مىتواند صحیح تلقّى و مفید واقع گردد. براى مثال، بسنده نکردن به جایى که شخص، خود به آن رسیده است، و راضى نشدن به آن، و توجّه به اینکه کمالات بسیارى وجود دارد که براى دستیابى به آنها، سالک باید بدون توقّف به تلاش و مجاهدهى خود ادامه دهد، یکى از فواید مزبور است. فایدهى دیگر توجّه به سالکانى که توفیق بیشترى در نیل به مدارج معنوى نصیبشان شده است، دقّت در شیوهى سلوک و پىبردن به رمز موفّقیّت آنها و الهام گرفتن از آن شیوهها و بهکار بستن آنها در سلوک خویش مىباشد. در نتیجه، از این منظرها توجّه کردن به سالکانى که پیشرفت و دستاوردهاى
بیشترى داشته
اند مطلوب و قابل توصیه است.

 

۴/ بعضى از سالکان پس از مدّتى مجاهده و سلوک، به دلیل پدیدار نشدن امرى غیرعادّى براى آنها، همچون رؤیاهاى معنوى و مکاشفات درونى و یا کرامات و قدرتهاى خارقالعادّه، اینگونه نتیجه مىگیرند که تلاشهایشان بىثمر بوده است و اساساً استعداد تعالى معنوى ندارند و بیهوده خود را خسته مىکنند. در اثر این نتیجهگیرى، روحیّهى خود را مىبازند و ناامید مىشوند و در نتیجه، دست از ادامهى مسیر مىکشند و به روزمرّگى زندگى طبیعى برمىگردند. این نتیجهگیرى، غلط و پیامدهاى آن نیز نادرست است. سالک باید توجّه داشته باشد که :

(۱) راه طولانى سلوک را یک شبه نمىتوان به پایان برد. در امور تدریجى که نیازمند طىّ زمان است، شتابزدگى و طلب کردن نیل به نتیجه، پیش از زمان مقدّر، امرى نابجا و نادرست است. تحوّلات روحى و باطنى، همچون تغییرات اخلاقى و رفتارى، امرى تدریجى و محتاج به تلاش و مجاهدهى مستمر و گذشت زمان قابلتوجّهى است. آنچه طىّ زمانهاى طولانى، از آغاز عمر، در فرد شکل گرفته و استقرار یافته است، جز با کار پیوسته و گذشت زمان طولانى، قابل تغییر و اصلاح نیست.

(۲) آنچه در جهاد اصغر، اکبر و اعظم از مؤمن خواسته شده است، بهپاخاستن و مجاهده کردن است. نیل به پیروزى و نتیجه به دست او نیست و در قبال آن مسؤولیّتى ندارد. قرآن کریم مىفرماید : وَ مَا النَّصرُ اِلّا مِن عِندِ اللهِ العَزیزِ الحَکیمِ: پیروزى جز از جانب خداى قدرتمند و حکیم نیست.[۲]

 

مسؤولیّت سالک این است که بیکار و بىتفاوت ننشیند و دست به مجاهده بزند. اجر و پاداش الهى نیز به همین تعلّق مىگیرد.

(۳) همانگونه که در مباحث پیشین گفته شد، سلوک سالک باید از هر گونه شائبه و غرضى جز اداى وظیفه و بهجا آوردن ادب بندگى در محضر پروردگار خالى باشد. بنابراین نفس این امر که خداى متعال به سالک توفیق داده است گام در طریق سلوک بنهد، بزرگترین موفّقیّت و لطفى است که شامل حال او شده است و چشم دوختن و طلب کردن دستیابى به کشف و کرامات، با اخلاص و خلوص لازم در سلوک مغایر است.

(۴) خداى متعال خود، نیل همهى سالکان صادق به پیروزى را تضمین کرده است. چنانکه قرآن کریم مىفرماید: کانَ حَقّاً عَلَینا نَصرُ المُؤمِنینَ : پیروز ساختن مؤمنان حقّى است بر عهدهى
ما.
[۳]

 

بنابراین گرچه ممکن است با توجّه به شرایط سالک، نیل به مقصود دیر یا زود حاصل شود، امّا رسیدن به آن قطعى است. سیر هرکس اجلى دارد که با فرا رسیدن آن، به مقصد مىرسد. قرآن کریم مىفرماید : اِذا جاءَ اَجَلُهُم فَلا یَستَأخِرونَ ساعَةً وَ لا یَستَقدِمونَ: چون اجلشان فرا رسد، نه لحظهاى دیرتر و نه لحظهاى زودتر، به آن نایل مىشوند.[۴]

 

(۵) رفع حجب و کشف استار، براى کسانى که عقلهاى بزرگتر و پیچیدهترى دارند، اغلب دیرتر حاصل مىشود. البتّه پس از حصول، مکاشفات چنین سالکانى نیز به مراتب بزرگتر است. لذا ممکن است سالک در عین تمامى صلاحیّتها و شایستگىهایى که به توفیق الهى در خود فراهم ساخته است، به همین دلیل، آثار سلوک خود را دیرتر مشاهده کند.[۵]

  

(۶) ممکن است در اثر سلوک، تحوّلات و تغییرات زیادى در سالک پدید آمده باشد، امّا همانگونه که شخص رشد جسمى خود را که لحظه به لحظه در جریان است، احساس نمىکند، رشد روحى و معنوى خویش را نیز که بهتدریج صورت مىگیرد، کمتر احساس مىکند. در مواردى تصوّر بىنتیجه بودن تلاشهاى سلوکى شخص، ناشى از این امر است. البتّه این جریان تدریجى، سرانجام به نهایت خود مىرسد و آثارش براى خود سالک نیز کاملاً مشهود مىشود. امّا ممکن است نیل به آن نهایت، زمانى طولانى را ایجاب کند. در این مدّت سالک نباید بىحوصلگى و ناشکیبایى کند و یا مأیوس و ناامید شود.

(۷) در موارد بسیارى، در عین اینکه خداوند آثار و ثمرات مجاهده و سلوک را به سالک عطا کرده است، امّا آن را از او پنهان مىدارد و امکان نمىدهد از آنها آگاه شود. علّت ظاهر نساختن، این است که سالک هنوز داراى چنان ظرفیّت و معرفتى نیست که در صورت مشاهدهى آنها، به عُجب و غرور دچار نشود، یا گمان نبرَد به پایان راه رسیده و کارى باقى نمانده است و یا به همان دستاوردها دلخوش و قانع نشود و به آنها سرگرم و مشغول نگردد و از ادامهى راه خودسازى و تعالى باز نماند. خداوند براى حفظ سالک از این خطرها، ضمن اعطاى مواهب معنوى، تا رسیدن وى به ظرفیّت و
معرفت لازم، آن را از او پوشیده مى
دارد. در نتیجه، مشاهده نکردن آثار و ثمرات، ممکن است صرفاً به این دلیل باشد. لذا این امر نباید به یأس و ناامیدى سالک منجر شود.

 

۵/ یکى از مواردى که بهویژه در اشخاصى که در سنین بالاى عمر قصد سلوک مىکنند، ممکن است سبب نگرانى و تردید شود و بر طلب آنها تأثیر منفى گذارد، احتمال فرارسیدن مرگ، پیش از رسیدن به پایان راه سلوک و نیل به مقصود است. با توجّه به اینکه زمان معیّنى براى مرگ وجود ندارد و در تمامى مراحل عمر، از کودکى گرفته تا نوجوانى، جوانى، میانسالى و کهنسالى، احتمال فرا رسیدن اجل وجود دارد، چنین نگرانى و تردیدى ممکن است دامنگیر هر سالکى شود.

در این مورد، باید توجّه داشت که اگر سالک با عزم راسخ راه سلوک را در پیش گیرد و قبل از رسیدن به پایان راه، از دنیا برود؛ پس از مرگ، در عالم برزخ سیر او ادامه مىیابد و به کمال مىرسد. قرآن کریم مىفرماید: مَن یَخرُج مِن بَیتِهِ مُهاجِرآ اِلَى اللهِ وَ رَسولِهِ ثُمَّ یُدرِکهُ المَوتُ فَقَد وَقَعَ اَجرُهُ عَلَى اللهِ: کسى که براى هجرت به سوى خدا و رسولش از خانهى خویش بیرون آید، سپس مرگ او را دریابد، هرآینه پاداشش بر عهدهى خداوند قرار گرفته است.[۶] براین اساس، سالکى هم که به  

قصد سلوک الى الله از خانهى نفس خویش خارج شود، اگر پیش از رسیدن به مقصد نهایى سلوک از دنیا برود، در قیامت بهصورت انسان کامل و در شمار اهل کمال محشور مىشود و خداوند اجر سالکان به مقصد رسیده را به او عطا مىکند.

بنا به روایاتى که از ائمّه علیهم السلام رسیده است، اطفال مؤمنین که قبل از تولّد سقط مىشوند و یا پیش از رسیدن به بلوغ از دنیا مىروند، در عالم دیگر، در مواردى، زیر نظر حضرت ابراهیم خلیل و همسرش ساره و در موارد دیگرى، توسّط حضرت فاطمه علیها السّلام تغذیه مىشوند و پرورش مىیابند و روز قیامت در حالى که فرد کاملى شدهاند به پدرانشان تحویل داده مىشوند.[۷] سالکى که قبل از رسیدن  

به کمال از دنیا مىرود نیز به منزلهى طفلى است که قبل از بلوغ، سقط و یا فوت شده است.[۸] سیر          

تکامل معنوى چنین سالکى پس از رحلت از دنیا، در عالم برزخ، به مدد اولیاى الهى ادامه مىیابد و در نتیجه به کمال مىرسد و از مواهب ویژهى کاملان در عالم برزخ برخوردار مىشود و در قیامت در جمع کاملان محشور مىگردد. بنابراین جایى براى نگرانى و تردید به دلیل احتمال فوت پیش از به انجام رساندن مراحل سلوک وجود ندارد.

***

در پایان مبحث طلب بر این امر تأکید مىکنیم که بیشترین کارى که در طىّ طریق کمال از سالک برمىآید، طلب صادقانه و تمامعیار است و آنچه سالک باید نگران و مراقب آن باشد آسیب ندیدن طلب، ضعیف نشدن اشتیاق او براى طىّ طریق و آلوده نشدن آن به اغراض نفسانى است. در صورت وجود طلبى خالص و تمامعیار، هرچه در مسیر سلوک براى وى پیش آید، خواه بسط و گشایش و خواه قبض و عدم موفقیّت ظاهرى، لازمهى کمال و نیل او به مقصد است و جایى براى نگرانى وجود ندارد.




[۱]  . مجلسى، بحارالانوار، ج ۶۷، ص ۱۹۱/

[۲] . سورهى آلعمران، آیهى ۱۲۶/

[۳] . سورهى روم، آیهى ۴۷/

[۴] . سورهى یونس، آیهى ۴۹/

[۵] . مصداق بارز این واقعیّت، عارف کمنظیر، مرحوم آیتالحقّ، سیّد على قاضى طباطبائى رضوان الله تعالى علیه استکه به نقل نزدیکان و شاگردان آن بزرگوار، چهل سال به سلوک پرداخت بىآنکه کوچکترین رخداد غیرعادّى، حتّىدر عالم رؤیا، براى او ظاهر شود. امّا این امر در عزم او بر ادامهى راه سلوک، کوچکترین تأثیر منفى نگذارد و اینبیانگر نهایت اخلاص او در سلوک بود. البتّه پس از آن زمان طولانى، پردهها چنان براى او بالا رفت که براى کمترکسى بالا رفته بود. (هیأت تحریریّه مؤسّسهى فرهنگى مطالعاتى شمس الشّموس، عطش، ص ۲۱)

[۶] . سورهى نساء، آیهى ۱۰۰/

[۷] . صدوق، توحید، ص ۳۹۳ و ۳۹۴ و مجلسى، بحارالانوار، ج ۵، ص ۲۹۳/

[۸] . حکایت شده است شخصى در حین سفر، از کنار روستایى گذر کرد که گورستان آن در بیرون روستا واقع شده بود.فرد مزبور نگاهش به سنگ قبرها افتاد و با شگفتى متوجّه شد تعداد زیادى از سنگ قبرها متعلّق به اشخاصى است کهسقط شدهاند. بقیهى سنگ قبرها نیز مربوط به افرادى است که در سنین کودکى از دنیا رفتهاند و سنگ قبرى که مربوطبه کسى باشد که در بزرگسالى از دنیا رفته است، وجود ندارد. براى آگاهى از سرّ ماجرا وارد آبادى شد و مشاهده کرداغلب افراد آبادى کهنسالند و این امر شگفتى او را دو چندان کرد. درنهایت، از یکى از آنها در مورد آنچه در گورستانآبادى دیده و آنچه در خود آبادى مشاهده کرده بود سؤال کرد. شخص مزبور پاسخ داد آنچه بهعنوان سنّ شخصمتوفّى بر سنگ قبرها مىنویسیم مربوط به سالهایى است که فرد مورد نظر پس از نیل به کمال معنوى در این عالمزیسته است. لذا آنها که پیش از نیل به کمال از دنیا روند را سقط شده بهحساب مىآوریم و در مورد دیگران نیز تنهاسالهاى زندگى پس از رسیدن به کمال را بر سنگ قبرشان ثبت مىکنیم؛ زیرا از نظر ما زندگى طبیعى و حیوانى که باتولّد از مادر آغاز مىشود، حیات انسانى نیست. تولّد روحانى شخص که آغاز حیات طیّبهى اوست، ملاک زندگىانسانهاست.