Get the Flash Player to see this player.

time2online Joomla Extensions: Simple Video Flash Player Module

  کانال تلگرام اهل ولاء کانال تلگرام اهل ولاء اینستاگرام اهل ولاء


شنبه ۳ آذر
۱۴۰۳

21. جمادي‌الاول 1446


23. نوامبر 2024






۳/ راهبر و مربّى ذىصلاح
تالیفات استاد - کتاب شراب طهور

    راهبر و مربّى ذىصلاح: سومین چیزى که تضمینکنندهى سلامت سلوک و نیل به مقصد و مقصود است، بهرهمندى از راهبر و مربّى ذىصلاح است. بدون بهرهگیرى از راهنمایىها و دستگیرىهاى چنین مربّى و راهبرى، بر اساس حدس و گمان و به اتّکاى دانستههاى ناقص و آمیخته به خطاى خود، گام در صراط سلوک نهادن، سالک را بهصورت جدّى در معرض خطر گمراهى و یا در میانهى راه ماندن و به مقصد نرسیدن قرار مىدهد.

امام باقر علیه السلام در زمینهى نیاز به راهبر و راهنما در پیمودن راه آسمان معنا مىفرمایند: یَخرُجُ اَحَدُکُم فَراسِخَ فَیَطلُبُ لِنَفسِهِ دَلیلاً وَ اَنتَ بِطُرُقِ السَّماءِ اَجهَلُ مِنکَ بِطُرُقِ الاَرضِ فَاطلُب لِنَفسِکَ دَلیلاً : یکى از شما براى رفتن به چند فرسخى، از خانهى خود بیرون مىآید و در پى راهنمایى براى خود برمىآید و تو به راههاى آسمان (معنا) به مراتب از راههاى زمین ناآگاهترى، پس براى خود بهدنبال دلیل راه و راهنمایى باش.[۱]

 

امام سجّاد علیه السلام در بیان خطر بى راهنما طىّ طریق کردن مىفرمایند: هَلَکَ مَن لَیسَ لَهُ حَکیمٌ یُرشِدُهُ: کسى که حکیمى نداشته باشد تا او را ارشاد و راهنمایى کند، هلاک مىشود.[۲]

 

قطع این مرحله بىهمرهى خضر مکن                               ظلمات است بترس از خطر گمراهى

در سلوک دو گونه استاد قابل تصوّر است. یکى استاد عام، که هر موعظهگر و راهنماى شایستهایست که انسان را به تأمّل وامىدارد، او را از غفلت رها و به خدا و ارزشهاى الهى متوجّه مىکند، در پالایش روح و تزکیهى نفس مددش مىرساند و روح خداخواهى و خداجویى را در او تقویت مىکند. استاد عام ممکن است شخصى اهل معنا و یا حتّى نوشته و کتابى معنوى باشد. دیگرى استاد خاص، که سالک به مقصد رسیده و عارف کاملى است که سالک زیر نظر او راه عرفان را مىپیماید و طبق دستورالعملهاى او رفتار مىکند و با بهرهمندى از فیوضات و امدادهاى باطنى او منازل سلوک را تا مقصد، یکى پس از دیگرى طى مىکند.

دستیابى به استاد عام کار چندان دشوارى نیست. غالباً اشخاص در مسیر زندگى خود با افرادى مواجه مىشوند که سخنان و حالات دلنشین و سازنده دارند. چنین استاد عامى ممکن است یکى از بستگان، یک دوست یا همکلاسى، یک معلّم یا استاد، یک روحانى یا واعظ، و یا کاسب محل و یا همکار ادارى باشد که فرد با او در ارتباط است و سخنان، حالات و رفتارهایش بر او تأثیر مثبت مىگذارد و رابطهى او را با خدا صمیمى، نزدیک و محکمتر و یا پایبندى او را به اخلاق و پایدارى او را در عمل به احکام دین مستحکمتر مىکند.

اگر شخص از همان استاد عام که خدا در سر راهش قرار داده است، صادقانه بهره ببرد و به نصایح و راهنمایىهاى او بهشایستگى عمل کند، هرگاه بهحدّى رشد کرد که دیگر آن فرد نتواند براى ادامهى راه او را راهبرى کند، خداوند فرد دیگرى را سر راه او قرار مىدهد تا مرحلهى بعدى سیر را با بهرهگیرى از ارشادها و توصیههاى او طى کند. به همین ترتیب استادهاى عام او را دست به دست مىدهند تا جایى که به استاد خاصّى احتیاج پیدا کند.

در این مرحله نیز اگر طلب تمامعیار و صادقانه براى ادامهى مسیر با استفاده از ارشادها و امدادهاى استاد خاص در شخص باشد، بهنحوى که این طلب وجود او را ملتهب و عطشناکِ ملاقات و راهیابى به محضر عارف کاملى کند و قرار و آرام را از او بگیرد، خداوند به تناسب استعداد و ظرفیّت او یکى از اولیاى خود را مأمور مىکند تا او را تحت تربیت قرار دهد، از او دستگیرى کند و او را راهبرى نماید. البتّه در برخى از موارد، آن ولّى خدا بدون ملاقات و ارتباط ظاهرى، از راه باطن او را تحت تربیت مىگیرد و سالک با عنایات و الهامات باطنى که نصیبش مىشود، ادامهى راه را تا مقصد طى مىکند، بىآنکه در ظاهر پیر و راهبرى او را ارشاد کرده باشد.

یکى از نکاتى که در زمینهى راهبرى در سلوک باید دانست، این است که کوچک نمىتواند بزرگ را شناسایى کند و تشخیص دهد. این بزرگ است که مىتواند کوچک را بشناسد و به خود راه دهد. تقلّاهاى ظاهرى سالک براى شناخت عارفان کامل و اولیاى راستین الهى، غالباً بىثمر است و به نتیجه نمىرسد. امّا فراهم آوردن آمادگى براى بهرهگیرى از محضر اولیا، از طریق عمل تمامعیار به تکالیفى که شخص از آنها آگاه است و طلب و التهاب تمامعیار براى راهیابى به محضر بزرگان و درخواست مضطرّانه از پیشگاه الهى، سبب مىشود که ولّیى از اولیاى خدا، به امر الهى، او را جذب کند، به خود راه دهد و از او دستگیرى کند.

آب کم جو، تشنگى آور به دست                                     تا بجوشد آبت از بالا و پست

همانگونه که گفته شد، شرط راهیابى و بهرهمندى از اولیاى خدا طلب تمامعیار و خالص است. شاهد وجود چنین طلبى، اهتمام کامل سالک در عمل به وظایف عبادى خود و بهکار بستن دستورات دینى است که تا آن زمان به او رسیده و بدانها پىبرده است. زیرا در شرایطى که هنوز وظایف و کارهاى بسیارى وجود دارد که او به ضرورت انجام آنها آگاه است و در انجام آنها سستى مىکند، اصرار به شناخت و راه یافتن به محضر عارف کاملى که تکالیف بیشترى براى او تعیین مىکند، چه معنایى جز درصدد ارضاى کنجکاوىهاى شیطنتآمیز ذهنى بودن خواهد داشت؟


گرچه همانگونه که عنوان شد، کوچک نمىتواند بزرگ را شناسایى کند، امّا شاخصهاى ظاهریى وجود دارد که شخص فاقد آنها یقیناً واجد صلاحیّت راهبرى نیست، گرچه هزاران کشف و کرامات نیز از او دیده شود. زیرا بسیارى از کشف و کرامات، صرفاً ناشى از توانمندى نفس از راه تحمّل ریاضت است و توانمندىهاى نفسانى و روحى را، همچون قدرتهاى مادّى و ظاهرى، هم از راه درست و مشروع و هم از راه نادرست و نامشروع، مىتوان به دست آورد. چهبسا مکاشفات و خوارق عاداتى که توانایى انجام آنها از طریق ریاضتهاى شیطانى به دست آمده باشد.

از جمله شاخصهاى ظاهرى که براى صلاحیّت دستگیرى و راهبرى، شرط لازم (و نه کافى) است، ایمان راسخ به ولایت اهلبیت عصمت و طهارت علیهم السلام، تعبّد و تسلیم کامل در برابر ظواهر آیات قرآن کریم و احادیث معصومین علیهم السلام، برخوردارى از حُسن خلق و مبرّا بودن از ذمائم اخلاقى، تقیّد کامل به احکام شرع و برخوردارى از ورع و تقوا مىباشد.

نکتهى دیگرى که در این زمینه باید مورد توجّه باشد این است که از یک سو مدّعیان دروغین راهبرى و ارشاد بسیارند. اینان بر سر راه سالکان دام گستردهاند تا با شکار آنها، یا جاهطلبىهاى خود را ارضا کنند، یا آنها را ابزار دستیابى خود به ثروت و شهرت و مطامع و لذّتهاى مادّى و دنیوى قرار دهند.

اى بسا ابلیس آدمرو که هست                                                 پس به هر دستى نشاید داد دست

از سوى دیگر، برخى از سالکان که تا نیمى از راه را طى کردهاند، با دستیابى به بعضى کشف و کرامات و الهامات و خوارق عادات، گمان کردهاند به مقصد رسیده و شایستگى ارشاد و دستگیرى یافتهاند و بر اساس این گمان باطل، اشخاصى را تحت ارشاد گرفتهاند. امّا از آنجا که در واقع شناخت و صلاحیّتهاى لازم را براى این امر ندارند، چهبسا با دستورالعملهاى نادرست خود، سالک را به بیراهه بکشانند و یا به مشکلاتى حلناشدنى مبتلا کنند که او را براى همیشه از نیل به مقصود محروم سازد.

از دیگر سو، عارفان مجذوبى وجود دارند که به یُمن جذبهاى که شامل حال ایشان شده است، بىآنکه منازل سلوک را یکى پس از دیگرى طى کنند، یکباره به کعبهى مقصود راه یافتهاند. اینان گرچه خود انسانهاى بزرگ و عارفان کاملى مىباشند، امّا به شخصى مىمانند که بىآنکه کسب و کارى کرده و اندک اندک سرمایهاى به دست آورده باشد، ثروت انبوهى به ارث برده است. چنین شخصى گرچه خود بسیار ثروتمند است، امّا راهنماى مناسب و توانایى براى دیگرانى که مىخواهند از راه کسب و کار ثروتمند شوند، نخواهد بود. عارفان مجذوب نیز گرچه خود انسانهایى والا و عارفانى والامقامند، امّا نیاز سالکانى که باید منازل سلوک را پىدرپى طى کنند تا به کمال نایل شوند، در محضر آنان غالباً برآورده نمىشود.

توجّه به این نکته ضرورى است که شخص نباید همزمان از چند استاد دستورالعمل بگیرد؛ زیرا همان گونه که شخص بیمارى که همزمان به چند پزشک مراجعه مىکند و دستورات دارویى آنها را با هم بهکار مىبندد، چهبسا در اثر ترکیبات سمّى که داروهاى نسخههاى مزبور در بدن او ایجاد مىکنند، به بیمارىهاى جدیدى هم مبتلا شود، در حالى که هر یک از نسخههاى مزبور بهتنهایى مىتوانست بیمارى او را درمان کند؛ دستورالعملهاى مربّیان معنوى نیز وقتى همزمان بهکار بسته شوند، چهبسا مشکلاتى را براى سالک در پى آورند، در حالى که هر یک از آن دستورالعملها بهتنهایى قادر بود سالک را به مراتبى از کمال برساند.

تدارک تحوّل همزمان از درون و برون

انسان موجودى است که از یک سو حالات درونىاش بر رفتارهاى بیرونى او اثر مىگذارد و از سوى دیگر رفتارهاى ظاهرى او بر حالات درونیش تأثیر مىگذارد. به بیان دیگر، از یک سو نوع بینش و نگرش شخص به جهان، سبب مىشود حوادث و پدیدههاى پیرامون خود را بهنحو خاصّى تعبیر و معنا کند و این نوع تعبیر، احساس خاصّى را نسبت به کسى که منشأ آن حادثه بوده یا آن پدیده را بهوجود آورده است، در او ایجاد مىکند و آن نوع احساس، زمینهساز پدید آمدن نوع خاصّى از رفتار در برابر فرد مقابل مىگردد. از سوى دیگر، وقتى شخصى رفتارى را بهکرّات انجام مىدهد، بهتدریج ملَکهى نفسانى و خُلق متناسب با آن رفتار در وى ایجاد مىشود. خُلق و خوى مزبور نیز بهتدریج روحیّات متناسب با خود را در درون فرد بهوجود مىآورد. روحیّات مزبور نیز بر دیدگاه و نحوهى نگرش او تأثیر مىگذارد و افکار و عقاید متناسب با خود را در درون او سبب مىشود. به بیان دیگر، حالات درونى فرد بهصورت رفتارها، به ظاهر فرد سرایت مىکند و رفتارهاى ظاهرى، عقاید و افکار و روحیّاتى متناسب با خود را در درون او به ارث مىگذارد. (اصل سرایت و اصل وراثت)

با توجّه به مطلب فوق، هم تحوّل در بینش به تحوّل در کُنش منجر مىشود و هم تحوّل در کُنش مىتواند به تحوّل در بینش منجر شود. بر این اساس، سالک که درصدد تحوّل همهجانبه در خود است، باید همزمان، از هر دو راه، کار را آغاز کند. یعنى از یک سو به اصلاح و تعمیق بینش خود بپردازد و از سوى دیگر به تزکیه و اصلاح اعمال خویش مشغول شود. به بیان دیگر، تحوّل در بینش و باور را همزمان با تحوّل در رفتار و اعمال، در دستور کار خود قرار دهد.


آنچه در مباحث آتى این کتاب خواهد آمد با توجّه به همین نکته تنظیم و تدوین شده است. یعنى هم بینشها و روحیّاتى که از درون سالک را متحوّل مىکند و هم اعمال و کارهایى که از بیرون منجر به تحوّل سالک مىشود، مورد بحث و معرفى قرار گرفتهاند تا طالبان کمال و قاصدان لقاء ذوالجلال، با بهرهگیرى از هر دو، راه نیل به مقصود را سریعتر و آسانتر بپیمایند.

در فصلهاى آینده، ابتدا تحوّلات درونى بهصورت مشروح مورد بحث قرار مىگیرد؛ سپس اقدامات عملى و تحوّلات بیرونى که سالک باید بدان مبادرت ورزد تشریح خواهد شد.



[۱] . کلینى، کافى، ج ۱، ص ۱۸۴/

[۲] . مجلسى، بحارالانوار، ج ۷۵، ص ۱۵۹/