Get the Flash Player to see this player.

time2online Joomla Extensions: Simple Video Flash Player Module

  کانال تلگرام اهل ولاء کانال تلگرام اهل ولاء اینستاگرام اهل ولاء


شنبه ۳ آذر
۱۴۰۳

21. جمادي‌الاول 1446


23. نوامبر 2024






عوامل بازدارنده از پرداختن به خودسازى
تالیفات استاد - کتاب شراب طهور

  ۱/ غفلت از خودسازى در اثر غرق شدن در زندگى مادّى: جذّابیّتهاى ظاهرى گوناگون زندگى مادّى و لذّتهاى مختلف جسمانى و نفسانى دنیوى، گروهى از انسانها را چنان جذب و غرق خود کرده است که بىوقفه و بىامان، تمام فرصت عمر خود را در مسابقهى برخوردارى و لذّت بردن از جنبههاى ناپایدار دنیوى صرف مىکنند و مهلتى براى اندیشیدن به سؤالهاى بنیادین و حیاتى فوق براى آنها باقى نمىماند. همهى زمان و توان این افراد در دور باطل و تکرار پوچ زندگى حیوانى و شیطانى تباه مىشود. اگر اجل به این گونه اشخاص مهلت دهد و پیش از رسیدن به سنین کهنسالى حیاتشان پایان نیابد، در واپسین سالهاى زندگى، خسته از عمرى تقلّاى بىحاصل، به پوچ بودن راهى که پیمودهاند پىمىبرند و با حسرت و پشیمانى به دلیل از دست دادن سرمایهى عظیم و گرانبهاى عمر بىهیچ دستاورد قابلقبولى، به خطاى بزرگى که مرتکب شده و زیان جبرانناپذیرى که به خود تحمیل کردهاند، آگاه مىشوند.

بسیارى از افراد، با غرق شدن در جنبههاى مادّى زندگى دنیوى، چنین فرجامى دارند. لقمان حکیم در مقام اندرز به فرزند خود مىفرماید: یا بُنَىَّ اِنَّ الدُّنیا بَحرٌ عَمیقٌ قَد غَرِقَ (هَلَکَ) فیها عالَمٌ کَثیرٌ : پسرکم! دنیا دریاى ژرفناکى است که گروه زیادى از مردم دنیا در آن غرق و هلاک شدند.[۱]

 

کسانى که از حقیقت هستى خود غافل ماندهاند و عمرى در جهت برآوردن تمنّیات نفسانى و مشتهیات جسمانى خود تقلّا کردهاند، به فردى مىمانند که سالها در خانهاى تنگ و تاریک و قدیمى و نمور، با رنج و مشقّت زندگى مىکرد. او که زمینى بزرگ و مرغوب نیز داشت، سرانجام درصدد برآمد خانهاى بزرگ و مجلّل در آن بنا کند تا از شرّ زندگى مشقّتبار در خانهى قدیمى رها شود و باقى عمر را با آسایش، در خانهى جدید زندگى کند. آن فرد که براى تأمین معاش، ناچار بود روزها در محلّ کار خود حاضر باشد، تصمیم گرفت بعدازظهرها که از محلّ کارش برمىگردد، تا شبهنگام استراحت کند و پس از آن به محلّ زمین خود برود و تا نزدیک صبح براى ساخت خانه، در زمین کار کند و پیش از طلوع آفتاب به خانهى قدیمى برگردد و پس از اندکى استراحت و خوردن صبحانه، به سر کار خود برود. در قالب همین برنامه، هر شب تا نزدیک صبح در زمین خود مشغول ساخت بنا بود؛ تا اینکه پس از چند سال، کار احداث خانه به پایان رسید و تصمیم گرفت به خانهى زیبا و مجلّلى که ساخته بود، اسبابکشى کند. براى اسبابکشى یک روز بیشتر لازم نبود، لذا براى روز بعد، از محلّ کار خود مرخّصى گرفت و از ابتداى صبح، وسایل خود را جمع و بستهبندى کرد و نزدیک ظهر همراه با وسایل، به سوى خانهى جدید روانه شد. امّا به محض اینکه به خانهى جدید رسید و نگاهش به آن افتاد، آه از نهادش برخاست. علّت این بود که چون کار ساخت بنا را در تاریکى شب انجام مىداد، زمین همسایه را با زمین خود اشتباه گرفته بود و این همه سال به جاى زمین خود، در زمین شخص دیگرى خانه ساخته بود. کسانى که پیکر جسمانى را با حقیقت هستى خود اشتباه گرفته و عمرى به گمان خدمت به خویش، در جهت تأمین خواستههاى تن خاکى خود تقلّا کردهاند و در پایان عمر، با آمدن مرگ، از خواب غفلت بیدار مىشوند و پىمىبرند که منِ آنها غیر از تنِ ایشان است، به منزلهى همان شخصى مىباشند که پىبرد در زمین دیگرى خانه ساخته است.

در زمین دیگران خانه مکن         کار خود کن کار بیگانه مکن

کیست بیگانه، تن خاکى تو         کز براى اوست غمناکى تو

تا تو تن را چرب و شیرین مىدهى         جوهر خود را نبینى فربهى

با توجّه به آنچه گفته شد، انسان فرهیخته و خردمند باید پیش از تباه شدن توان و تمام شدن فرصت، در طلیعهى جوانى و نیل به بلوغ عقلى، با هوشیارى تمام، از غرق شدن در جنبههاى ناپایدار زندگى مادّى و غافل ماندن از حقیقت هستى خود و عدم توجّه به هدف زندگى و در نتیجه، بازماندن از برنامهریزى و سازماندهى عمر و استعدادهاى خود براى نیل به کمال و سعادت واقعى، بهشدّت پرهیز کند و در جهت یافتن پاسخ پرسشهاى بنیادین فوق و جهتدهى زندگى خود بر اساس آنها و نیل به سعادت واقعى از راه خودسازى و تهذیب، اهتمام ورزد.

۲/ غفلت از خودسازى در اثر غرق شدن در فعّالیّتهاى اجتماعى: احساس مسؤولیّت اجتماعى و تعهّد نسبت به آنچه بر دیگران مىگذرد، سبب شده است گروهى دیگر از انسانها از اندیشیدن و پرداختن به خویش غافل شوند و بازمانند. گرچه از دید اسلام هر فرد مسلمان نسبت به کلیّهى افراد جامعهى اسلامى و حتّى جامعهى بشرى مسؤول است و بازماندن از ایفاى این مسؤولیّت در اثر درونگرایى افراطى امرى ناستوده و مردود است، امّا برونگرایى افراطى و غرق شدن در فعّالیّتهاى گوناگون اجتماعى، بهگونهاى که براى شخص هیچ فراغت و فرصتى براى اندیشیدن به خود و پرداختن به خودسازى باقى نماند، نیز ناپسند و ممنوع است.

نکتهى ظریف و درخور دقّت در این زمینه این است که بخشى از راه تعالى، تکامل و سعادت انسان، از دل جامعه مىگذرد؛ گرچه بخش دیگر آن، حالت فردى دارد. چنانکه وقتى فرد مسلمانى در خلوت سحرى، به نیایش و عبادت عاشقانه و عارفانه مشغول است، بىآنکه به فعّالیّتى اجتماعى مشغول باشد، در مسیر تعالى گام برمىدارد. امّا همانگونه که گفته شد، بىشک بخش قابلتوجّهى از راه تکامل انسان مسلمان، از دل جامعه مىگذرد. امّا در همان بخش نیز این فعّالیّتهاى اجتماعى تنها در حالى ارزشمند و مؤثّر خواهند بود که صرفاً براى جلب رضایت الهى و قربةً الى الله انجام شوند. یعنى شخص از طریق خدمت به خلق، درصدد نزدیکى بیشتر به خدا باشد. بنابراین در فعّالیّتهاى اجتماعى نیز غایت و هدف، فردى و متوجّه شخص انجامدهنده است. اسلام به هیچ وجه جایز نمىداند به قیمت فدا کردن رضایت الهى و به بهاى دور شدن از خدا و دچار شدن به انحطاط و تباهى، شخص در مقام خدمت به دیگران برآید؛ و این در حالى است که فدا کردن هر چیز دیگرى، اعم از راحت، امنیّت، مال، جان و آبرو در راه خدمت به دیگران، از نظر اسلام جایز و ستوده است. بنابراین از نظر عقل و وحى، خودسازى امرى بسیار مهم، حیاتى و واجب است و به هیچ وجه نباید تحت تأثیر احساس مسؤولیّت اجتماعى، مورد غفلت قرار گیرد.

از سوى دیگر، یکسره خرج کردن از سرمایههاى وجودى خود در عرصهى اجتماع و از طریق خودسازىهاى فردى، درصدد کسب جایگزین براى سرمایههاى هزینهشده نبودن، شخص را در معرض خطر فروپاشى و تهىدستى ارزشهاى شخصیّتى قرار مىدهد. همانگونه که شخصى که دارایىهاى خود را مدام به نیازمندان انفاق مىکند، بىآنکه در پى کسب درآمدى براى جایگزینى باشد، سرانجام دارایىهایش تمام مىشود و خود نیز به جمع تهىدستان مىپیوندد. یا در خودرویى که بدون روشن بودن موتور و شارژ شدن باترى آن از طریق دینام، چراغهایش روشن باشد، چراغها بیش از چند ساعت روشن نخواهند ماند و با تخلیهى باترى، خاموش مىشوند و خودرو و اطراف آن در تاریکى فرو خواهند رفت. بنابراین همانگونه که پیوسته انفاق کردن شخص، بستگى به کسب درآمد جایگزین دارد و نیز پیوسته روشن و روشنىبخش بودن چراغهاى خودرو، منوط به روشن بودن موتور و شارژ شدن مستمرّ باترى از طریق دینام است، استمرار صلاحیّتها و توانایىهاى شخص براى ارائهى خدمات اجتماعى نیز منوط به کسب سرمایههاى معنوى، از طریق خودسازى مستمرّ است. چهبسا اشخاصى که سالهاى بسیار، خود را وقف خدمات گوناگون اجتماعى کرده و به علّت غفلت از پرداختن به خودسازىهاى فردى و معنوى، یکباره دچار فروپاشى شخصیّتى شده و به افرادى تبدیل شدهاند که جز منافع و مطامع فردى خویش، هیچ چیز براى آنها ارزشمند و قابلاعتنا نیست. حتّى پیامبران و امامان علیهم السلام که در صدر مصلحان و خادمان جوامع بشرى قرار دارند و همچون نورافکنى قوى،[۲] در جامعهى ظلمانى عصر خود نورافشانى مىکردند، نیروى این پرتوافکنى را در خلوتهاى مستمرّ عارفانه و عاشقانهاى که در حال عبادت و تفکّر داشتند، از مبدأ فیّاض هستى کسب مىنمودند. شبزندهدارىها و سحرخیزىهاى مستمرّ پیامبر اکرم۹ و خلوتگزینىهاى آن بزرگوار در غار حرا یا در حال اعتکاف در مسجدالنّبى، جلوهاى از این کسب نیرو براى توانمندى در ایفاى نقش مصلحانه و بیدارگرانهى آن حضرت در عرصهى جامعهى ظلمانى و فاسد جاهلى عصر خود است.

از دیگر سو، فعّالیّتهاى اجتماعى شخص وقتى اثربخش و مفید خواهد بود و به صلاح و سود جامعه منجر مىشود که فرد انجامدهندهى آن فعّالیّتها، خودساخته و مهذّب باشد. تحوّلات مثبت عظیم و پایدار در جوامع بشرى همواره از سوى کسانى صورت گرفته است که نفسى مهذّب و نَفَسى رحمانى داشتهاند. بزرگترین و موفّقترین شخصیّتهایى که منشأ تحوّلاتى عمیق و ماندگار در جوامع انسانى بودهاند، انبیاى الهىاند. پس از گذشت قرنها، هنوز اکثر جمعیّت جهان پیرو مکتب پیامبرانند. رمز اصلى این موفّقیّت نه شکل و قالب مکتب و نهضت و عِدّه و عُدّهى آنان، که اخلاص، روح مصفّا، نفس مهذّب و نَفَس الهى ایشان است. بنابراین کسانى که در پى تحوّل و اصلاح در جامعهاند، پیشاپیش باید این تحوّل و اصلاح را در درون خود بهوجود آورند. امیرالمؤمنین علیه السلام دراینباره مىفرمایند: مَن نَصَبَ نَفسَهُ لِلنّاسِ اِماماً فَلیَبدَأ بِتَعلیمِ نَفسِهِ قَبلَ تَعلیمِ غَیرِهِ وَلیَکُن تَأدیبُهُ بِسیرَتِهِ قَبلَ تَأدیبِهِ بِلِسانِهِ وَ مُعَلِّمُ نَفسِهِ وَ مُؤَدِّبُها اَحَقُّ بِالاِجلالِ مِن مُعَلِّمِ النّاسِ وَ مُؤَدِّبِهِم: آن که خود را در جایگاه رهبرى مردم قرار مىدهد، باید پیش از آموزش به دیگران، به آموزش خویش بپردازد و پیش از اینکه با زبان خود ادب آموزد، باید با روش و عمل خویش ادب آموزد و کسى که خود را آموزش دهد و تربیت کند، از کسى که مردم را آموزش مىدهد و ادب مىآموزد، بیشتر سزاوار تجلیل و بزرگداشت است.[۳]

 

سخن انسانهاى وارسته و اهل عمل، دلنشین و مؤثّر است و در جان مخاطبان نفوذ مىکند و منشأ تحوّل و حرکت در آنها مىشود. امّا سخنوران چیرهدستى که با هنرمندى تمام، با واژهها و اصطلاحات بازى و شنونده را مسحور کلام خود مىکنند، امّا از وارستگى و صلاحیّتهاى درونى بىبهرهاند، تأثیر کلامشان سطحى و زودگذر است و هرگز مبدأ تحوّل و حرکتهاى عمیق و ماندگار در دیگران نخواهد شد.

انسانهاى خودساخته، مهذّب، وارسته و الهى، صرفنظر از سخن و فعّالیّتها، وجودشان براى دیگران آثار وضعى مثبت دارد. روح پاک و نیرومند آنها همچون مغناطیسى است که بدون سروصدا و تقلّا، بُرادههاى پراکندهى آهن را بهصورت طیف منظّمى سامان مىدهد. آیات و احادیث فراوانى حکایت از برکات وجودى اولیاى خدا و شخصیّتهاى ربّانى براى محیط خود دارد. مصداق کامل این حقیقت را در اثر وجودى حجّت خدا در بقا و حیات عالم مىتوان یافت. همچنین اثر وجودى حجّت خدا در اصلاح و تکمیل نفوس را در احادیثى مىتوان دید که حکایت از این دارند که حجّت خدا پس از ظهور، دست خود را بر سر مردم مىنهد و به بیان دیگر، آنها را در پرتو فیض معنوى خود که از طریق دستانش به آنها منتقل مىکند، قرار مىدهد و در نتیجهى آن، افکار آنها متمرکز و آگاهى، دانایى و بردبارى ایشان به نهایت درجهى کمال مىرسد.

با توجّه به موارد فوق، صرف نظر از هدف اصلى که در فعّالیّتهاى اجتماعى فرد مسلمان باید مدّ نظر باشد، که همان تعالى و تقرّب خود او از طریق خدمت به دیگران است، حتّى اگر فقط به تأثیر مثبت تلاشها براى جامعه بیندیشیم و آن را هدف قرار دهیم، نیل به این هدف نیز در گرو خودسازى و تهذیب و دستیابى به شخصیّتى وارسته و صالح و نفسى مهذّب و الهى است و بدون آن، توفیق در اصلاح و خدمت به جامعه دستنیافتنى خواهد بود.

نکتهى دیگر اینکه شخص ناوارسته و غیرمهذّب، اگر در عرصهى فعّالیّتهاى اجتماعى براى برافکندن استبداد، ظلم و فساد و استقرار آزادى، عدالت و صلاح، صادقانه دست به تلاش و مبارزه بزند و در عمل نیز موفّق شود مستبدّان، ظالمان و مفسدان را شکست دهد و قدرت را از آنها بازستاند، پس از اینکه خود به قدرت رسید، بهتدریج صداقت و سلامت خویش را از دست مىدهد و براى حفظ و گسترش قدرت خود، به استبداد، ظلم و فساد روى مىآورد و خود به طاغوتى جدید تبدیل مىشود؛ زیرا حالت طبیعى اوّلیهى انسان این است که هنگامى که خود را بىنیاز پنداشت، به طغیان و ستمگرى کشیده مىشود، مگر اینکه پیش از رسیدن به قدرت، از راه تهذیب و تزکیهى نفس، خود را از شرّ طاغوت درون خویش رها کند. قرآن کریم در اشاره به همین حقیقت مىفرماید: اِنَّ الاِنسانَ لَیَطغَى اَن رَّأَهُ استَغنى: انسان چون خود را بىنیاز بیند، طغیان مىکند.[۴]

 

آنچه گفته شد، بهروشنى آشکار کرد که غفلت از خودسازى و تهذیب، در اثر غرق شدن در فعّالیّتهاى اجتماعى، خطایى بزرگ و زیانبار است.



[۱] . مجلسى، بحارالانوار، ج ۱، ص ۱۳۵ و ج ۱۳، ص ۴۱۱/

[۲] . سورهى احزاب، آیهى ۴۶/

[۳] . سیّد رضى، نهجالبلاغه، حکمت ۷۳/

[۴] . سورهى علق، آیههاى ۶ و ۷/