Get the Flash Player to see this player.

time2online Joomla Extensions: Simple Video Flash Player Module

  کانال تلگرام اهل ولاء کانال تلگرام اهل ولاء اینستاگرام اهل ولاء


شنبه ۳ آذر
۱۴۰۳

20. جمادي‌الاول 1446


22. نوامبر 2024






طبقات یاران خاصّ امام عصرارواحنا‌فداه
تالیفات استاد - کتاب جان جهان

طبقات یاران خاصّ امام عصرارواحنا‌فداه 

امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف حجّت‌خدا و قطب عالم امکانند. تعبیر «قطب» درباره‌ی حجّت‌خدا از سوی امیرالمؤمنین‌(علیه السلام) به‌کار رفته است.[i]

یاران حضرت مهدی ارواحنا فداه که همچون شمعی گرد وجود ایشان می‌گردند و عاشقانه ادای وظیفه می‌کنند و مأموریت‌هایی را که آن حضرت به آنها محوّل می‌فرمایند، انجام می‌دهند، حسب مراتب کمال و قرب به ایشان، در روایات با نام‌های مختلفی خوانده شده‌اند.

گفته شده است که در هر عصر، یک قطب، چهار اوتاد، چهل ابدال، هفتاد نجیب و سیصدوشصت نفر صالح وجود دارند. اوتاد در محضر حجّت‌خدا‌(علیه السلام) می‌باشند. در رده‌ی بعد از آنها ابدال قرار دارند. در رده‌ی بعد به‌ترتیب، نجبا و صلحا قرار دارند. اگر از هر طبقه کسی از دنیا برود، از طبقه‌ی پایین‌تر یک نفر ارتقاء می‌یابد و جای او را پرمی‌کند و نهایتاً یکی از مؤمنان عادی به جمع صلحا می‌پیوندد.[ii]

عزیزالدّین نسفی در کتاب الانسان الکامل می‌گوید اولیای خدا سیصدوپنجاه‌وشش نفرند و طبقاتی دارند؛ سیصد نفر از آنها به‌منزله‌ی قلب آدم(علی نبینا و آله و علیه السلام)، چهل نفر به‌منزله‌ی قلب موسی‌(علیه السلام)، هفت نفر به‌منزله‌ی قلب عیسی‌(علیه السلام)، پنج نفر به‌منزله‌ی قلب جبرائیل‌(علیه السلام)، سه نفر به‌منزله‌ی قلب میکائیل‌(علیه السلام) و یک نفر به‌منزله‌ی قلب اسرافیل‌(علیه السلام) است. این تعداد همواره در عالم وجود دارند و هریک از آنها از دنیا برود، یک نفر از طبقه‌ی پایین‌تر ارتقاء پیدا می‌کند و به طبقه‌ی بالاتر می‌آید و جای او را می‌گیرد. اگر یکی از سیصد نفر از دنیا برود، یکی از مؤمنان و اتقیاء که جزو این مجموعه نیست، ارتقاء پیدا می‌کند و وارد قاعده‌ی این هرم می‌شود. در رأس این هرم یک نفر است که به‌تعبیر نسفی، به‌منزله‌ی قلب اسرافیل‌(علیه السلام) است.[iii]و[iv] برخی علّت اطلاق ابدال را همین بَدَل و جانشین یکدیگر شدن دانسته‌اند.[v]   

بعضی از اهل‌معنا و عارفان‌بالله معتقدند که در دوران غیبت در همه‌ی زمان‌ها سیصدوسیزده نفر وجود دارند که یاران خاصّ حضرت ولیّ‌عصر‌ارواحنا‌فداه هستند. در روایات شیعه آمده است که مرکزیّت یاران حضرت مهدی‌ارواحنا‌فداه سیصدوسیزده نفر و به عدد اصحاب جنگ بدر است.[vi] این سیصدوسیزده نفر یاران خاصّ حجّت‌خدا‌(علیه السلام) تحت امر آن حضرت هستند و به‌تناسب برخورداری از مراتب کمال، سلسله مراتبی دارند. از این سیصدوسیزده نفر در روایات با نام‌هایی چون اوتاد، ابدال، نجباء، صلحاء، عصائب، اخیار، نُقَباء، سُیّاح و ... یاد شده است[vii] و۶[viii] در کلام اهل معرفت القابی چون رجال‌الغیب نیز برای آنان به‌کار رفته است.۷[ix]

یاران خاصّ حضرت حجّت‌(علیه السلام) مثل خود ایشان عمر طولانی ندارند؛ بلکه از دنیا می‌روند و با رحلت آنها راه برای ورود افراد جدید به این سلسله مراتب باز می‌شود. برای ورود به حلقه‌ی یاران خاصّ امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف انسان باید خود را به آن حضرت بسپارد و در اختیار بگذارد تا خود ایشان او را تغییر دهند و به انسانی تبدیل کنند که شایستگی ورود به آن چرخه را داراست.

وجود یاران خاصّ حضرت ولیّ‌عصرارواحنا‌فداه مایه‌ی برکات ظاهری و معنوی برای اهل زمین است. همه‌ی برکات ظاهری، ازجمله نزول باران و رویش گیاهان و ...، به یک اعتبار به یُمن وجود حجّت‌خدا و به اعتبار دیگر به برکت وجود یاران خاصّ تحت امر ایشان به خلایق می‌رسد. برکات معنوی نیز از رهگذر وجود حجّت‌خدا و مقرّبان آن حضرت به اهل معنا می‌رسد.

اکنون به معرّفی اجمالی هر یک از طبقات یاران خاصّ حضرت مهدی ارواحنا فداه می‌پردازیم.

اوتاد: شاید بلندمرتبه‌ترین و نزدیک‌ترین یاران حضرت حجّت‌(علیه السلام) به آن حضرت اوتاد باشند. بر اساس برخی روایات همواره سی نفر در خدمت حضرت مهدیارواحنا‌فداه به‌سر می‌برند که چه بسا مقصود از آن سی نفر همان اوتاد باشد.۱[x] برخی معتقدند اوتاد بر خُلق موسی‌(علیه السلام)، قلب جبرئیل‌(علیه السلام) و یقین ابراهیم‌(علیه السلام) بوده و تعدادشان در هر زمان ۷، ۱۴ یا ۴۰ نفر می‌باشد. به برکت آنان باران می‌بارد و بلا دور می‌شود و مردم روزی می‌یابند. برخی حضرت عیسی مسیح و حضرت الیاس نبی و حضرت ادریس نبی و حضرت خضر: را که با بدن جسمانیشان در دنیا حضور دارند، از اوتاد شمرده‌اند.

قرآن کریم زمین را به خیمه‌ای تشبیه کرده که کوه‌ها به‌منزله‌ی میخ‌های این خیمه‌اند و خیمه را ساکن و آرام نگه می‌دارند. وَ الْجِبٰالَ اَوْتٰادًا:[xi] و خداوند کوه‌ها را میخ‌های زمین قرار داد. اگر میخ‌ کنده شود، خیمه فرومی‌ریزد. ازطرفی در روایات مؤمن به کوه تشبیه شده است. اَلْمُؤمِنُ کَالْجَبَلِ الرّٰاسِخِ:[xii] مؤمن مانند کوهِ استوار است. از اینکه مؤمن مثل کوه است و کوه هم میخ خیمه‌ی زمین است، می‌توان فهمید که مؤمن مایه‌ی آرامش و استقرار عالم است. حضور مؤمن است که کشتی عالم را آرام نگه داشته است؛ وگرنه بدون او، این کشتی در تلاطمات عالم وجود در هم می‌شکست و غرق می‌شد. وقتی یک مؤمن کامل اهل یقین در جایی وارد می‌شود، آرامش را با خود به همراه می‌آورد و حضور او چنین اثر وضعی‌یی دارد. در روایات آمده است حتّی اگر یک نفر از آنها در شهری بخوابد که پیشتر خداوند تصمیم نزول عذاب بر آن شهر را داشته است، به برکت وجود او عذاب از آن شهر برطرف می‌شود.[xiii]

در شرایطی که سروصداها و اخبار عالم همه را متلاطم کرده است، استواری و اطمینان یک مؤمن اهل‌یقین همه را، دست‌کم زمانی که در کنار او هستند، آرام می‌کند؛ زیرا او اعتمادش به خداست و از چیزی نمی‌ترسد و یقین دارد که جز آنچه خدا مقدّر کرده رخ نخواهد داد. قُلْ لَنْ یُصِیبَنٰا اِلّٰا مٰا کَتَبَ اللّٰهُ لَنٰا:[xiv] بگو هرگز جز آنچه خدا برای ما مقدّر فرموده است رخ نمی‌دهد. و مطمئن است خدا نیز جز آنچه خیر و مصلحت است برای بنده‌اش مقدّر نمی‌کند؛ اِنَّ اللّٰهَ تَبٰارَکَ وَ تَعٰالیٰ لٰا یَفْعَلُ لِعِبٰادِهِ اِلَّا الْاَصْلَحَ لَهُمْ:[xv] هرآینه خداوند تبارک و تعالی برای بندگانش جز آنچه را حاوی بیشترین مصلحت است انجام نمی‌دهد. پس جایی برای اضطراب و نگرانی وجود ندارد. اَلٰا اِنَّ اَوْلِیٰاءَ اللّٰهِ لٰا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لٰا هُمْ یَحْزَنُونَ:[xvi] آگاه باشید که همانا اولیای خدا نه ترسی بر ایشان است و نه اندوهگین می‌شوند. بنابراین درباره‌ی اوتاد که به‌سان کوه مایه‌ی ثبات عالمند می‌توان گفت: وَ جَعَلْنَا الْاَوتٰادَ جِبٰالًا: ما اوتاد را کوه‌هایی قرار دادیم.  

بعضی از اهل تحقیق معتقدند در آیه‌ی اِنّٰا جَعَلْنٰا مٰا عَلَى الْاَرْضِ زِینَةً لَهٰا لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ   عَمَلًا؛[xvii] مٰا به‌معنی مَنْ است و مراد از آن، انبیاء یا اولیاء یا علماء و یا حافظان قرآنند که زینت زمین می‌باشند. نیز معتقدند آرایش زمین به رجال‌الله است که ایشان را اَوْتٰادُ الْاَرْض گویند؛ چون قیام عالم به وجود شریف ایشان وابسته است. نزد اهل حق اوتاد ائمّه‌ی هدى:می‌باشند و نامیده شدن امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف به نام «قائم» نیز از این جهت است و دعاى عدیله دلالتى صریح بر این مطلب است.[xviii] درمورد وجود مقدّس حضرت بقیّةالله الاعظم‌ارواحنا‌فداه در دعای عدیله می‌خوانیم: وَ بِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الْاَرْضُ وَ السَّمٰاءُ:[xix] و به برکت و سبب وجود اوست که زمین و آسمان آرام و مستقرّ است. اگر حجّت‌خدا نباشد زمین اهل خود را فرومی‌برد و نظام کیهانی درهم می‌شود و آسمان بر زمین فرومی‌ریزد. در زیارت جامعه‌ی کبیره می‌خوانیم: بِکُمْ یُمْسِکُ السَّمٰاءَ اَنْ تَقَعَ عَلَى الْاَرْضِ اِلّٰا بِاِذْنِهِ: [xx] و به برکت وجود شماست که خداوند آسمان را نگاه می‌دارد که بر زمین فرو نریزد مگر به اذن او.

به موجب روایات اوتاد، هم در جنبه‌ی خلقت و تکوین از مزیّت‌هایی برخوردارند و هم از جنبه‌ی اخلاق و فضیلت‌ها برجستگی‌هایی دارند.[xxi]

ابدال: برای واژه‌ی ابدال سه معنا می‌توان قائل بود. معنای اوّل کسی است که به‌جای کس دیگری قرار می‌گیرد و بَدَل او می‌شود. برای مثال، ائمّه: ابدال انبیاء هستند. این مرتبه‌ی اتمّ و مصداق کامل ابدال است؛ زیرا در بعضی روایات آمده است که ابدال اوصیای انبیاء و جایگزین و بدل پیامبرانند؛ پس مصداق ابدال به‌معنای اتمّ کلمه وجود مقدّس حجّت‌خداست. در روایتی است که از حضرت رضا(علیه السلام) درباره‌ی ابدال سؤال شد؛ فرمودند: ابدال اوصیای پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله و سلّم) هستند.[xxii] درمعنای دیگر، ابدال یعنی کسانی که تحوّل یافته‌اند و به انسان‌های جدیدی تبدیل شده‌اند. معنای سوم ناظر بر توانایی انسان‌های اهل کمال در ایجاد پیکرهای مثالی متعدّد برای خود و استفاده از آنها بَدَل جسم مادّی خویش به هنگام جدا ساختن اختیاری روح از پیکر جسمانیشان است. بعضاً کسانی را که این توانایی در آنها شکوفا شده است ابدال خوانده‌اند.

گرچه در روایات اصطلاح ابدال بیشتر درباره‌ی ائمّه‌ی معصومین: به‌کار رفته؛ امّا روایاتی هم وجود دارد که در آنها ابدال به غیر از ائمّه: اطلاق شده است. برای مثال در دعای استفتاح یا عمل امّ‌داود پس از صلوات بر پیامبر‌(صلی الله علیه و آله و سلّم) و آل مطهّرشان، بر گروه‌های دیگری نیز درود فرستاده می‌شود: اَلْلّـٰهُمَّ صَلِّ عَلَى الْأَوْصِیٰاءِ وَ السُّعَدٰاءِ وَ الشُّهَدٰاءِ وَ أَئِمَّةِ الْهُدىٰ. اَللّـٰهُمَّ صَلِّ عَلَى‏ الْأَبْدٰالِ‏ وَ الْأَوْتٰادِ وَ السُّیّٰاحِ وَ الْعُبّٰادِ وَ الْمُخْلَصِینَ وَ الزُّهّٰادِ وَ أَهْلِ الْجِدِّ وَ الْاِجْتِهٰادِ:[xxiii] خدایا درود فرست بر اوصیاء، سعادتمندان، شهدا و راهبران طریق هدایت. خدایا درود فرست بر ابدال، بر اوتاد، بر عُبّاد، بر مخلَصان و بر زهّاد که اهل جدّ و اجتهاد و کوشش هستند. روشن است که ابدال در اینجا غیر از ائمّه: هستند. در خطبه‌ای از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نیز در بیان ظهور حجّت‌خداارواحنا‌فداه‌ و درباره‌ی لشگریان یمانی و خراسانی که مقارن زمان ظهور حرکت خود را آغاز می‌کنند، آمده است: هُمُ الْاَبْدٰالُ الَّذِینَ وَصَفَهُمُ اللّٰهُ فِی کِتٰابِهِ الْعَزِیزِ: اِنَّ اللّٰهَ یُحِبُّ التَّوّٰابِینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ:[xxiv] آنها همان ابدالی هستند که خداوند در کتاب خود آنها را یاد کرده و فرموده: خدا توبه‌کنندگان و کسانی را که در جهت پاکی وجود خود تلاش می‌کنند، دوست دارد. این شاهدی است بر اینکه ابدال به افرادی غیر از ائمّه‌ی معصومین: نیز اطلاق می‌شود. در حدیث دیگری از پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلّم) در مورد زمان ظهور آمده‌ است: فَیَخْرُجُ النُّجَبٰاءُ مِنْ مِصْرَ وَ الْاَبْدٰالُ مِنَ الشّٰامِ وَ عَصٰائِبُ مِنَ الْعِرٰاقِ؛ رُهْبٰانٌ بِاللَّیْلِ لُیُوثٌ بِالنَّهٰارِ:[xxv] پس آنگاه نجبا از مصر و ابدال از شام و دسته‌هایی از مردم از عراق، که شب‌ها را به عبادت مشغول و روزها همچون شیر می‏باشند، خروج می‌کنند. همچنین در دعای کنزالعرش آمده‌ است: اَسْأَلُکَ بِحَقِّ الْاِسْمِ الَّذِی دَعٰاکَ بِهِ الْاَنْبِیٰاءَ وَ الْاَوْلِیٰاءَ وَ الْاَصْفِیٰاءَ وَ الزُّهّٰادَ وَ الْعُبّٰادَ وَ الْاَبْدٰالَ عَلَیْکَ یٰا رَبِّ:[xxvi] خدایا من از تو به‌حقّ اسمی درخواست می‌کنم که پیامبران، اولیا، اصفیا (برگزیدگان)، زاهدان، عابدان و ابدال تو را به آن اسم می‌خوانند.

در حدیث دیگری آمده است پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمودند: مَنْ دَعٰا لِلْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنٰاتِ فِی کُلِّ یَوْمٍ خَمْساً وَ عِشْرِینَ مَرَّةً نَزَعَ اللّٰهُ الْغِلَّ مِنْ صَدْرِهِ وَ کَتَبَهُ مِنَ الْاَبْدٰالِ اِنْ شٰاءَ اللّٰهُ:[xxvii] کسی که در هر روز بیست‌وپنج بار برای مردان و زنان مؤمن دعا کند، خداوند کینه را از قلب و سینه‌ی او خارج می‌کند و ان‌شاءالله نام او را از ابدال ثبت می‌کند. همچنین آن حضرت فرمودند: اِنَّ اللّٰهَ تَبٰارَکَ وَ تَعٰالیٰ اِخْتٰارَ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ اَرْبَعَةً ... وَ اخْتٰارَ مِنْ اُمَّةِ محمّد(صلی الله علیه و آله و سلّم) اَرْبَعَةَ اَصْنٰافٍ، اَلْعُلَمٰاءَ وَ الزُّهّٰادَ وَ الْاَبْدٰالَ وَ الْغُزّٰاةَ:[xxviii] همانا خدای تبارک و تعالی از هر چیزی چهار مورد را برگزید ... و از امّت پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلّم) نیز چهار صنف را برگزید: دانشمندان، پارسایان، ابدال و جنگجویان. در اینجا نیز ابدال درکنار علما، زهّاد و غزّات آمده‌اند و ازاین‌رو مصداق آن غیر از ائمّه: می‌باشند.

در آداب زندگی زناشویی از پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلّم) نقل شده است که: إِنْ جٰامَعْتَهٰا فِی لَیْلَةِ الْجُمُعَةِ بَعْدَ الْعِشٰاءِ الْآخِرَةِ فَإِنَّهُ یُرْجٰى أَنْ یَکُونَ الْوَلَدُ مِنَ الْأَبْدٰالِ‏ إِنْ شٰاءَ اللّٰهُ تَعٰالٰى:‏[xxix] اگر در شب جمعه بعد از نماز عشاء با همسرت آمیزش داشته باشی، امید است که به‌خواست خدای متعال فرزند از ابدال شود.

شاهد دیگر بر اینکه ابدال به غیر از ائمّه: نیز اطلاق می‌شود این است که در کتب رجالی و روایی برخی از اصحاب ائمّه: از ابدال شمرده شده‌اند. مثلاً در بحارالانوار آمده است: کٰادِحِ‌بْنِ‌جَعْفَرِ الْبِجِلِّی کٰانَ مِنَ الْاَبْدٰال:[xxx] کادح‌بن‌جعفر بجلّی از ابدال بود. همچنین در کتب رجالی درباره‌ی زید‌بن‌صوحان، شهید جنگ جمل و برادر بزرگ صعصعة‌بن‌صوحان، که هر دو از یاران امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) بودند، آمده ‌است که او از ابدال بود[xxxi] و نیز درباره‌ی حجر‌بن‌عدی نقل شده که او نیز از ابدال بوده ‌است.[xxxii]

طریحی می‌گوید ابدال جمعی از صالحانند که زمین از آنها خالی نخواهد بود. وقتی یکی از آنان فوت کرد، خداوند بَدَل او شخص صالح دیگری را جایگزین او می‌کند.[xxxiii] در کتاب تاج‌العروس‌من‌جواهرالقاموس آمده که ابدال گروهی هستند که خداوند به وسیله‌ی آنها زمین را برپا می‌دارد و آنها هفتاد نفرند، چهل نفر در شام و سی نفر در سایر مناطق. هیچ‌یک از آنها نمی‌میرد مگر آنکه یک نفر از مردم دیگر به‌جای او قرار می‌گیرد.[xxxiv] در حدیثی از رَسُولِ‌اللهِ صلی الله علیه و آله و سلّم ابدال چهل نفر شمرده شده‌اند که در اثر جود و بخشش و خیرخواهی برای مسلمانان به این رتبه نائل گردیده‌اند.[xxxv] در روایاتی از پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله و سلّم) و حضرت علی و امام باقر(علیهما السلام) ابدال از اهل شام معرفی شده‌اند. به‌موجب این روایات ابدال یاران با وفای حضرت مهدی ارواحنا فداه هستند که در شام به‌سر می‌برند و هنگام ظهور آن حضرت خود را به مکّه می‌رسانند و با آن حضرت بیعت می‌کنند.[xxxvi]

به یک معنا ابدال کسانی هستند که ائمّه: آنها را متحوّل نموده و وجود آنها را از همه‌ی مشخّصه‌های پیشین خالی کرده‌اند و دیگر انسان قبلی نیستند. در بعد شخصیتی روحیّات‌ و گرایش‌های آنها عوض شده و به انسان جدیدی تبدیل شده‌اند. به‌زبان اهل عرفان چنین شخصی از خود خالی و در حجّت‌خدا فانی و به آن حضرت باقی شده است؛ یعنی خصوصیّات الهی حجّت‌خدا بر او حاکم شده و دیگر از خود هیچ‌چیز ندارد. در وادی عشق و دلدادگی به امام‌(علیه السلام) چنان از خود خالی و از دوست پر شده که هرکس او را ببیند گوئیا خود حضرت مهدی ارواحنا فداه را می‌بیند. وجود او صیقل یافته و همچون آینه‌ای شده است که هیچ هویت و شکلی از خود ندارد و فقط کسی را می‌توان در آن دید که مقابل آن قرار دارد. روی دل چنین کسی فقط به‌سمت خدا و حجّت‌خداست ولذا در آینه‌ی دل او تنها عکس خدا و حجّت‌خدا دیده می‌شود. چنانکه پیشتر ذکر شد، در روایات آمده ‌است که برخی اشخاص بعد از ظهور می‌گویند ما بارها حضرت حجّت‌(علیه السلام) را دیده بودیم امّا ایشان را نمی‌شناختیم. کسی را که آنها قبلاً دیده‌اند ممکن است یکی از ابدال بوده که امام‌زمان‌نما هستند.

امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف انسان الکُلّ هستند و همه را دربرمی‌گیرند؛ امّا افراد اجزائند و او نیستند؛ یعنی عامّه‌ی مردم امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف نیستند. امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف حقیقت فراگیر عالمند ولذا ایشان همه هستند؛ امّا همه ایشان نیستند. امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف هرکه را قبول کنند تبدیل می‌کنند و از ابدال می‌گردانند و چنین کسی ظاهر و باطنش به رنگ حضرت در می‌آید و سریره و صورت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را پیدا می‌کند و امام زمان‌نما می‌شود.

همان طور که اشاره شد معنای سومی نیز برای ابدال گفته شده است بدین شرح که در درون انسان قدرتی نهفته است که با شکوفایی آن، انسان می‌تواند پیکرهایی مثالی همانند پیکر جسمانی خود ایجاد کند و آنها را به جاهای مختلف عالَم بفرستد و با آنها به بندگان نیازمند خداوند کمک کند. به این پیکرهای مثالی ابدال گفته می‌شود. نفس‌های انسان‌های کامل از بدنشان منسلخ و جدا می‌شوند و به اشکال گوناگونی غیر از اشکال ظاهری در می‌آیند. این نفس‌ها بعد از انتقال از دنیا به آخرت نیز با برطرف شدن مانع بدنی، با همان قوّه‌ی انسلاخ، به شکل‌های مختلف در می‌آیند و وارد عوالم ملکوتیّه می‌شوند. همچنین در عالَم خیال متّصل اهل مکاشفه، به صورت‌های گوناگون پدیدار می‌گردند. به این نفوس بُدَلاء می‌گویند. نفوس کامله به‌جهت اتّصاف و اتّحادشان با روح اوّل و صادر نخستین، در ظاهر سرایت مى‌کنند؛ لذا همانگونه که در حالی که در این عالم ظاهرند، براى ورود به عالم غیب مانعى ندارند؛ اگر هم به عالم غیب بروند، براى ظهور در عالم ظاهر منعى ندارند. به حسب قوّه‌ی جوهر نفس، این دخول و ظهور مراتبی دارد.[xxxvii]

در فرق اوتاد و ابدال گفته شده است که : اَلْاَبْدٰالُ یَنْقَلِبُونَ مِنْ حٰالٍ اِلٰى حٰالٍ وَ یُبَدَّلُونَ مِنْ مَقٰامٍ اِلٰى مَقٰامٍ وَ الْاَوْتٰادُ بَلَغَ بِهِمُ النَّهٰایَةُ وَ تَثَبَّتْ اَرْکٰانُهُمْ؛ فَهُمُ الَّذِینَ بِهِمْ قِوٰامُ الْعٰالَمُ وَ هُمْ فِى مَقٰامِ التَّمْکِینِ:[xxxviii] ابدال از حالی به حال دیگری دگرگون می‌شوند و از مقامی به مقام دیگر تبدیل می‌گردند؛ و اوتاد به انتهای راه رسیده‌اند و ارکان وجودشان ثبات یافته است. آنهایند که قوام عالم به ایشان است و در مقام تمکینند.

ابدال در مرتبه‌ی پس از اوتاد قرار دارند و آگاهانه و به‌عمد گناهی از آنها سرنمی‌زند؛ ولی گاهی دچار غفلت می‌شوند که بلافاصله آن را با ذکر جبران می‌کنند.

رجال‌الغیب: رجال‌الغیب در مقابل رجال‌الظّاهر قرار دارند. رجال‌الظّاهر مردانی الهی هستند که کمر به امر الهی بسته‌اند و در ظاهر و باطن به خدا دعوت می‌کنند. رجال‌الغیب از عامّه‌ی مردم پنهانند و علاوه بر خدا و حجّت‌خدا‌(علیه السلام) تنها برای دو گروه ظهور دارند.
الف) مردان الهی که در عالم ارواح سیر می‌کنند و فقط برای خداوند متعال ظاهرند و از دیدگان مخلوقات پنهان هستند و فقط خداوند متعال و امام معصوم آنها را می‌شناسند.
ب) مردان الهی که در عالم شهادت جولان می‌دهند و در عالم اعلی ظاهرند.

رجال‌الغیب به علّت این که مستقیماً حقایق را شهود می‌کنند، معانی و حقیقت صورت‌های معانی را بدون این که دچار اشتباه شوند ادراک می‌کنند. آنها صاحب کشف هستند و هر صاحب کشفی نیز از آنها استفاده می‌کند. رجال‌الغیب هستند که اخبار اصحاب کشف و مؤمنان خالص را در جهان منتشر می‌کنند و احوال آنها را به جماعتی که اهلیتش را دارند می‌شناسانند. آنها به‌منزله‌ی وزراء و مأمورین امام زمانارواحنا‌فداه هستند که به رفع حوائج معنوی و الهی مردم قیام می‌کنند؛ امّا نه به‌گونه‌ای که دیگران آنها را بشناسند. آنها از بندگان خاصّ خدا و از وسائط رسیدن فیض به عالم هستند و هر روز در گوشه‌ای از عالمند.

رجال الغیب به دستور امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف رفتار می‌کنند و پس از حجّت‌خدا جهان به وجود ایشان قوام دارد. گفته شده که آنها در هر دوره ۷ یا ۱۰ نفر هستند و در عالم پراکنده‌اند. آنان هر روز صبح در مکّه نماز صبح را با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف به‌جا می‌آورند و پس از تعقیبات نماز، برای پرداختن به مصالح بندگان، با اذن آن حضرت با طیّ‌الارض به اطراف و اکناف عالم و دریا و خشکی‌های زمین می‌روند. گروهی از آنان که هفت نفرند، بر قلب حضرت ابراهیم‌(علیه السلام) هستند و بهادران یا هفت‌تنان نامیده می‌شوند و عالم را هشت قسمت کرده‌اند و هر روز از روزهای ماه در جهتی از جهات هشتگانه می‌ایستند و به اهل عالم، خاصّه به کسانی که از ایشان استمداد می‌کنند، مدد می‌رسانند. برخی رجال‌الغیب را همان ابدال یا نجباء دانسته‌اند.[xxxix]

نُجباء: روایاتی از پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله و سلّم) و امام باقر‌(علیه السلام) نقل شده است که نجباء از یاران حضرت مهدی ارواحنا فداه و از سرزمین مصر می باشند.[xl] در روایات دیگری امام صادق و امام باقر(علیهما السلام) آنان را از سرزمین کوفه معرفی نمودند.[xli] گفته شده ایشان چهل نفرند که متصرّف در امور خلق و مأمور به اصلاح احوال مردم و حمل اثقال آنهایند.[xlii]

صُلَحا: پس از اوتاد، ابدال و نجباء، چهارمین طبقه از یاران حضرت مهدی ارواحنا فداه صلحا می‌باشند. صلحا از نظر کمالات معنوی به پای سه طبقه‌ی قبل نمی‌رسند. آنها علی‌رغم پارسایی و عدالتی که دارند، ممکن است دچار خطا شوند؛ لکن بی‌درنگ توبه می‌کنند و کدورتی را که پیش آمده، از روح و جان می‌زدایند. رسیدن به مرتبه‌ی آنان برای افراد عادی دسترسی‌پذیرتر است.[xliii]

عَصائب: طبق حدیثی از پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله و سلّم) عصائب یاران حضرت ولی عصرارواحنا‌فداه می‌باشند که در عراق هستند.[xliv] و در روایت دیگری از امیرالمؤمنین‌(علیه السلام) است که اهل شام می‌باشند.[xlv] عصائب هم زمان با ظهور حضرت ولیّ‌عصر‌(علیه السلام) خود را به مکّه می‌رسانند و با حضرت مهدی ارواحنا فداه بیعت می‌کنند.

نُقباء: از جمله کسانی که با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در موقع ظهور بیعت می‌کنند، نقباء هستند. نقباء به معنای مردان آگاه و مورد اعتماد است. چنانکه امام صادق علیه السلام در حدیث مفضّل بن عمر می‌فرمایند : اوّل کسی که دست مبارک حضرت ولیّ‌عصرارواحنا‌فداه را می بوسد، ملائکه و سپس اجنّه و بعد نقباء هستند و می‌گویند سخن حضرت را شنیدیم و اطاعت کردیم.[xlvi] گفته شده تعداد آنها سیصد نفر است و پرده از برابر چشم باطن آنها برداشته شده و ضمایر مردمان بر آنها آشکار است. نقباء مأمور به دستگیری بندگان خدایند.[xlvii]



[i]. سیّدرضی، نهج‌البلاغه، خطبه ۳/

[ii]. نعمت‌الله‌جزایری، انوارالنّعمانیّۀ، ج ۱، ص ۲۶۱ و مجلسی، بحارالانوار، جلد۵۳، ص ۳۰۱/

[iii]. عزیزالدّین‌نسفی، الانسان‌الکامل، ص ۳۱۷/

[iv]. عرفایی همچون مؤیّدالدّین جندى، علاءالدّوله سمنانى، محمّد لاهیجى، چرخى، و حتّى مورّخانى چون حمدالله مستوفى نیز در این باره بحث کرده‌اند. مؤیّدالدّین‌جندی، نفحۀالرّوح، ص ٩٣، محمّدلاهیجی، مفاتیح الاعجاز، ص ٢٨٢، علاءالدّوله‌سمنانی، العروةلاهل‌الخلوة، ص٣۶٠، یعقوب‌چرخی، ابدالیّه، ص ١٧، حمدالله‌مستوفی، تاریخ گزیده، ص ۶٧٨.

.[v] ابن‌منظور، لسان العرب، ج ۱۱، ص ۴۹: اَلْاَبْدٰال: اَلْمُبَرَّزُونَ فِی الصَّلٰاحِ وَ سُمُّوا أَبْدٰالًا لِأَنَّهُمْ کُلَّمٰا مٰاتَ مِنْهُمْ وٰاحِدٌ اُبْدِلَ بِآخَرٍ.

.[vi] نعمانی، غیبت، ص ۳۱۵ و مجلسی، بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۳۳۴/

[vii]. مفید، اختصاص، ص ۲۰۸؛ مجلسی، بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۳۰۴ و ۳۳۴ و طوسی، مصباح‌المتهجّد، ج ۲، ص ۸۰۹ و سیّدبن‌طاووس، اقبال‌الاعمال، ج ۳، ص ۲۴۴/ E

6. ممکن است برخی از این اسامی تمام یا تعدادی از اسامی دیگر را در برگیرند یا نام دومی برای یکی از گروه‌های یاران خاصّ امام زمان(علیه السلام) باشند. نام‌هایی چون نقباء، رفقاء، اخیار و رجال‌الغیب، چنانکه در متن نیز بعضاً اشاره شده است، ممکن است از این دست اسامی باشند.

۷. ابن‌عربی، فتوحات‌المکیّه، ج ۲، ص ۱۲ - ۱۱ ؛ ج ۳، ص ۳۳۸ ۳۲۱ و مجید هادی‌زاده، آب‌حیات، ص ۳۵۹، به نقل از آیت‌الله محمّدعلی ناصری‌دولت‌آبادی.

۱. طوسی، غیبت، ص ۱۶۲؛ نعمانی، غیبت، ص ۱۸۸ و مجلسی، بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۱۵۳ و ۱۵۷/

[xi]. سوره‌ی نبأ، آیه‌ی ۷/ وَتَد به‌معنای میخ و اَوْتٰاد جمع آن است.

[xii]. مجلسی، بحارالانوار، ج ۳۹، ص ۳۵۱/

[xiii]. شعیری، جامع‌الاخبار، ص ۴۸ و حرّعاملی، وسائل‌الشّیعۀ، ج ۶، ص ۱۸۲/

[xiv]. سوره‌ی توبه، آیه‌ی ۵۱/

[xv]. صدوق، توحید، ص ۴۰۳/

[xvi]. سوره‌ی یونس، آیه‌‌ی ۶۲/

[xvii]. سوره‌ی کهف، آیه‌ی ۸/

[xviii]. صمدی‌آملی ، شرح‌دفتردل، ج ۲، ص ۴۱۱/

[xix]. محدّث قمی، مفاتیح‌الجنان.

[xx]. صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج ۲، ص ۶۱۵.

.[xxi]حرّعاملی، جواهرالسنیّۀ، ص ۳۰۰؛ سیّدرضیّ، نهج‌البلاغه، خطبه‌ی ۸۷؛ کفعمی، مصباح، ص ۵۳۴ و مجلسی، بحارالانوار، ج ۵۳، ص ۳۰۱/

[xxii]. طبرسی، احتجاج، ج ۲، ص ۴۳۷/

[xxiii]. ‌طوسی، مصباح‌المتهجّد، ج ۲، ص ۸۰۹ و سیّدبن‌طاووس، اقبال‌الاعمال، ج ۳، ص ۲۴۴/

[xxiv]. مجلسی، بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۲۷۳/

[xxv]. مفید، اختصاص، ص ۲۰۸؛ مجلسی، بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۳۰۴/

[xxvi]. کفعمی، بلدالامین، ص ۳۵۹/

[xxvii]. ابن‌اشعث، الجعفریّات، ص ۲۲۳؛ محدّث‌ نوری، مستدرک‌الوسائل، ج ۵، ص ۲۴۶/

[xxviii]. نیشابوری، روضة‌الواعظین، ج ۲، ص ۴۰۶/

.[xxix] صدوق، من‌لایحضره‌الفقیه، ج ۳، ص ۵۵۴/

۲/ مجلسی، بحارالانوار، جلد۳۹، ص ۱۱۱/

[xxxi]. ابن‌داود، رجال، ص ۱۶۳؛ طوسی، رجال، ص ۶۴ ؛ حلّی، رجال، ص ۷۳/

[xxxii]. طوسی، رجال، ص ۶۱؛ حلّی، رجال، ص ۵۹/

[xxxiii] . طریحی، مجمع‌البحرین، ج ۵، ص ۳۱۹/

[xxxiv] . سیّدمحمّدمرتضی‌حسینی‌زیبدی، تاج‌العروس‌من‌جواهرالقاموس، ج ۱۴، ص ۴۶/

[xxxv]. طبرانی، معجم‌الکبیر، ج ۱۰، ص ۲۲۴/

[xxxvi]. ابن‌عقده، فضائل‌امیرالمؤمنین۷، ص ۱۱۵ و ۱۱۶؛ مفید، اختصاص، ص ۲۰۸ و طوسی، غیبت،
ص ۴۷۷/

[xxxvii]. صمدی‌آملی، شرح‌دفتر‌دل، ج ۲، ص ۴۱۱/

[xxxviii]. ابن عربی، فتوحات مکیّه، ج ۲، ص ۱۲و ۱۱ و ج ۳، ص ۳۲۱- ۳۲۸/

.[xxxix]ابن‌عربی، رساله‌ی معرفۀرجال‌الغیب؛ فتوحات‌مکیّه، ج ۲، ص ۱۱ و ج ۳، ص ۳۲۸؛ دهخدا، لغتنامه، ج ۸، ص ۱۱۹۲۸؛ فرهنگ معارف اسلامی، ج ۲، ص ۹۰۳ و ۹۰۴؛ سیّدمصطفی‌حسینی‌دشتی، معارف و معاریف، ج ۵، ص ۶۲۸؛ محمّدمعین، فرهنگ فارسی، ج ۲، ص ۱۶۳۹؛ غلامحسین مصاحب، دایرۀالمعارف فارسی، ج ۱، ص ۵

[xl]. مفید، اختصاص، ص ۲۰۸؛ طوسی، غیبت، ص ۴۷۷/

[xli]. ابن‌عقده ، فضائل‌امیرالمؤمنین۷، ص ۱۱۵ و ۱۱۶/

[xlii]. دهخدا، لغتنامه، ج ۱۴، ص ۲۲۳۴۵/

[xliii]. کفعمی، مصباح، ص ۵۳۵ و مجلسی، بحارالانوار، ج ۵۳، ص ۳۰۱/

.[xliv] مفید، اختصاص، ص ۲۰۸/

.[xlv] ابن‌عقده، فضائل‌امیرالمؤمنین۷، ص ۱۱۶/

.[xlvi] مجلسی، بحارالانوار، ج ۵۳، ص ۸/

.[xlvii] دهخدا، لغتنامه، ص ۲۲۶۵۴/