Get the Flash Player to see this player.

time2online Joomla Extensions: Simple Video Flash Player Module

  کانال تلگرام اهل ولاء کانال تلگرام اهل ولاء اینستاگرام اهل ولاء


شنبه ۳ آذر
۱۴۰۳

21. جمادي‌الاول 1446


23. نوامبر 2024






فصل ششم: اتّصال دو سیم مثبت و منفی دستگاه آفرینش
تالیفات استاد - کتاب از خود رسته

فصل ششم: اتّصال دو سیم مثبت و منفی دستگاه آفرینش 

شمس     تبریزی و مولای روم به حکم ازلی شبیه به دو سیم مثبت و منفی دستگاه آفرینش بودند که از اتصال آنها چنان نوری در عالم عرفان نمودار شد و چنان صاعقه‌ای تولید نمود که آتش به جان عاشقان جانباز، مطربان بزم لَوْلاکَ لَمـٰا خَلَقْتُ اْلاَفْلاک،[۱] طوطیان شیرین‌لب شیرین‌گفتار، ناصحان دریای معرفت، قدسیان عالم ادراک، ناجیان بلاکش دوران، قاصدان رمز کامیابی، کیمیاگران بوته‌ی امتحان، زد. تا دنیا دنیاست جرقّه‌های این صاعقه حتّی مخازن باروت‌های نموک را نیز مشتعل خواهد ساخت.

اگر تا به حال نام مستعار و یا تخلّصی به کسی داده شده باشد که در کلیه‌ی حالات با فعل شخص مطابقت داشته باشد، نام «شمس» است که به «محمّدبن‌علی»[۲] تابیده شده است.

شمس نور عالم‌تابی دارد که برخلاف شمس آسمان که انوار و حرارتش رو به نقصان می‌باشد، اشتعالش در دل جانان زیادتر می‌گردد و همچنین ستارگانی به عالم امکان، در پرتو انوار خود که تجلّی‌گاه مظهر حق می‌باشد، نمودار می‌سازد.

آتشی که از نهاد مولای روم شعله‌ور گردیده، سعی نموده است که تا در ضمن قصیده‌ای، شمس را معرفی نماید. این است که قلب سالکان راه حقیقت و طریقت را مبدّل به خاکستر می‌نماید. مع‌الوصف بعضی‌ها نخواسته و یا نتوانسته‌[اند] به مفهوم حقیقی قصیده‌ی مزبور پی برند؛ لذا رومی را دلسوز آهنگ‌های قدیمی عصر خودش معرفی نموده و اظهار می‌نمایند که برای هم‌آهنگی اشعارش از کلمات متشابه کمک می‌گرفته.

انسان اگر با جزیی معرفتی به حال رومی توجّه داشته باشد، استنباط می‌نماید که قلب سوخته، چشمان اشکبار، فارغ از دنیا، سرگردان در وادی توحید، مست باده:

کیست در این شهر که او مست نیست؟
کیست که از دمدمه‌ی روح قدس
کیست که هر ساعت پنجاه بار

چیست در آن مجلس بالای چرخ
می‌نهلد می که خرد دم زند
نیست شو و وارَه از این گفت‌وگو
بوالعجبِ بوالعجبان را نگر
غیر دو چشم خوش تو شمس
دین

کیست در این دور کزین دست نیست؟
حامله چون مریمِ آبَست نیست؟
بسته‌ی آن طُرّه‌ی چون شست نیست؟

از می و شاهد که در این پَست نیست؟
تا بنگویند که پیوست نیست
کیست کزین ناطقه وارَست نیست؟
هیچ تو دیدی که کسی هست نیست؟
هیچ کسی مست به پیوست نیست
[۳]

دنبال آهنگ‌های قدیمی نمی‌رود که آنها را با اشعار روح‌پرورش زنده گرداند.

آیا پسر پنج ساله محمّد ابن حسین، خطیبی معروف به سلطان العلماء،[۴] از فشار خوارزم‌شاه از بلخ جلای وطن نمود و به بغداد و مکه رهسپار شد و با زهد و تقوای بهاء‌الدین، سلطان العلماء وقت مطالعه‌ی موسیقی را داشته و یا در سنین بین ۶۵ تا ۷۰ سالگی در فراق شمس تبریزی مجبور شد با ایمان یقینی که به عالم اسلام داشت، جمله‌ی آلام و زجری که در فراق شمس می‌کشید [را] در مقابل نوسانات سیم‌های ساز از یاد ببرد که هیچ؛ بلکه به‌فکر احیای آهنگ‌های محلّی قدیمی، موسیقی را بیاموزد و گذشته از تمام این مراحل، اشعار خودش را با استفاده از آهنگ‌های قدیمی، با قافیه‌های متشابه و گنگ!! و پای چوبین استدلال!!! تحویل جامعه‌ای دوره‌ای که حتّی با سرودن اشعار او موافق نبودند، بدهد؟

آیا مولانا درباره‌ی سرودن شعر زیر هیچ یک از تشبیهاتی را که در فوق گذشت، در نظر گرفته تا موفّق شده که بگوید:

آفتابا! بار دیگر خانه را پرنور کن
از پس کوهی برآ و سنگ‌ها را لعل ساز

ای رفیق بی‌دلان و ای انیس خستگان
آفتابا! بار دیگر سوی مغرب باز رو
اینچنین روی چو مه در زیر ابر انصاف نیست
ای طبیب عاشقان و ای چراغ آسمان
شمس
تبریزی! نقاب کبریا را برگشا
تو جهان پرنور خواهی، دست از رخ بازدار
شمس تبریزی! نقاب کبریا را برگشا
[۵]

دوستان را شاد گردان، دشمنان را کور کن
بار دیگر غوره‌ها را پخته و انگور کن
دشت را و کشت را پرحُلّه و پرنور کن
جمله‌ی سیاره را بر حُسن خود مغرور کن
بی‌دلان را چاره ساز و مرهم رنجور کن
عاشقان را دست گیر و چاره‌ی رنجور کن
ساعتی آن ابر را از پیش آن مه دور کن
ور جهان تاریک خواهی، روی را مستور کن
جان مشتاقان شمع روی خود مسرور کن[۶]

و یا اینکه از تنگی قافیه به شمس‌الدّین پناه می‌بردکه می‌فرماید:

الا ای بـاد شـبـگـیـرم! بـیـار اخـبـار شـمـس‌الــدّیـن

خـداونـدم؛ ولـی دانـی تـو از اسـرار شـمـس‌الــدّیـن

یکی غاری است کاندر وی ز سر تا سر همه روح است

بـرونِ غـار حـق حــارس، درون غـار شـمـس‌الـدّیـن

ز جـسم و روح‌ها بـگـذر، حـجاب از عشق بر هـم دَر

دو صـد مـنزل از آن سـوتـر ببین بـازار شـمس‌الـدّیـن

قَـلایــدهـای دُر   دارد بـنـاگـوش ضـمــیـر مـن

از آن الـفــاظ وحـی‌آسـای شـکربـار شـمــس‌الـدّیـن

اَیـا ای دل تــو آنـجـایـی کـه نـوشَــت بـاد وصـل او

ولیکن زحـمتش کطم کـن، تـو از آزار شـمـس‌الـدّیـن

بـصـر در دیــده بـفـزایــد، اگـر در دیـده ره یـابـد

بـه جـای تـوتـیـا و کـحـل نـاگـه خـار شـمس‌الـدّین

بـه هـر ســویـی چــو تــو زاری، هـزاران زار او دارد

مـپندار از سـر نِـخوت، تـویـی بـس زار شـمس‌الدّیـن

بـه لـطف خـویـش یـک چـنـدی مـهار اشترش دادت

وگـرنـه خـود که یـارد آنـکه بـاشـد یـار شـمس‌الدّین

خـراب دیــن و دنـیـا را نـبـاشـد هـیـچ اصـلاحــی

مـگر از لـطـف بـی‌پـایان و از هـنجار شـمـس‌الـدّیـن

شـب تـاریـک تــو ای دل، نـبـینــد روز را هــرگــز

مـگـر از نـور و از اشــراق آن رخـسـار شـمس‌الـدّیـن

عـجـب، بـاشـد کــه روزی مـن بگـیرم جام وصل او؟

شـوم مـست و هـمی‌گـویـم که: من خَمّار شمس‌الدّین[۷]

اگر بعضی از اشعار مثنوی به عقیده‌ی بعضی‌ها جنبه‌ی خرافات دارد، دلیل بر خرافاتی‌بودن مولای روم نیست؛ چون خود فرماید:

نام هر یک می‌برد غول ای فلان
چون رسد آنجا ببیند گرگ و شیر

تا کند آن خواجه را از آفلان
عمر ضایع، راه دور و روز دیر
[۸]

و همچنین اشارتی نموده که:

آنک او هشیار، خود تند است و مست
شیر مستی کز صفت بیرون بود
قافیه اندیشم و دلدار من
خوش نشین ای قافیه اندیش من
حرف چه بوَد تا تو اندیشی از آن
حرف و صوت و گفت را بر هم زنم
آن دمی کز آدمش کردم نهان
آن دمی را که نگفتم با خلیل
آن دمی کز وی مسیحا دم نزد
ما چه باشد در لغت؟ اثبات و نفی
من کسی در ناکسی دریافتم


چون بود چون او قدح گیرد به دست
از بسیط مرغزار افزون بود
گویدم مندیش جز دیدار من
قافیه‌ی دولت تویی در پیش من
حرف چه بوَد؟ خار دیوار رزان
تا که بی این هر سه با تو دم زنم
با تو گویم ای تو اسرار جهان
وآن غمی را که نداند جبرئیل

حق ز غیرت نیز بی ما هم نزد
من نه اثباتم، منم بی ذات و نفی
بس کسی در ناکسی دربافتم
[۹]

کجا مَجاز می‌تواند درباره‌ی حقیقت اظهار خودیت کند و کجا می‌تواند حقیقت و نهاد مطلبی را که درخور فهم و درک آن نیست پی ببرد؟ طفل شیرخوار جز نام و رنگ و طعم شیر چه درک می‌کند؟ آیا از خواص شیمیایی شیر برای او گفتن جز رنج خود و ناراحتی طفل نتیجه‌ی دیگری عاید خواهد شد؟ خیر.



[۱]. لوامع صاحبقرانی (مشهور به شرح فقیه)؛ محمدتقی مجلسی؛ انتشارات اسماعیلیان؛ قم؛ ۱۴۱۴ هجری‌قمری؛ جلد۲، ص۳۲۶/

[۲]. «محمّدبن‌علی» نام «شمس تبریزی» بوده است. [لغت‌نامه دهخدا، مدخل «شمس تبریزی»]

[۳]. غزلیّات شمس تبریزی؛ صص۲۰۸ و ۲۰۹/

کلیّات شمس تبریزی؛ صص۲۳۰ و ۲۳۱ (غزل شماره‌ی ۵۱۳).

[۴]. «سلطان العلماء» لقب «حسین‌بن‌احمد»، پدرِ «جلال‌الدین محمّد» (مولوی) است. [لغت‌نامه دهخدا، مدخل «بهاءالدین»]

[۵]. این مصراع تکراری است و در دست‌نوشته‌ی مرحوم تناوش و همچنین منبع اصلی (یعنی نسخه‌ای که به اهتمام منصور مشفق فراهم آمده) هم به همین صورت آمده است؛ البتّه در نسخه‌ی تصحیح مرحوم فروزانفر این مصراع اصلاً نیامده است.

[۶]. غزلیّات شمس تبریزی؛ صص۴۶۳ و ۴۶۴/

کلیّات شمس تبریزی؛ ص۷۳۷ (غزل شماره‌ی ۱۹۶۰).

[۷]. غزلیّات شمس تبریزی؛ صص۵۳۳ و ۵۳۴/

کلیّات شمس تبریزی؛ صص۷۰۱ و ۷۰۲ (غزل شماره‌ی ۱۸۶۰).

[۸]. مثنوی معنوی؛ مولانا جلال‌الدین محمّد بلخی؛ بسعی و اهتمام رینولد آلّین نیکلسون؛ مؤسسة انتشارات امیرکبیر؛ تهران؛ ۱۳۶۶؛ صص۲۳۵ و ۲۳۶ (دفتر دوم، ذیل عنوانِ «مثل»، ابیات ۷۵۰ و ۷۵۱).

[۹]. همان؛ ص۸۵ (دفتر اوّل، ذیل عنوانِ «شنیدن آن طوطی حرکت آن طوطیان و مردن آن طوطی در قفس و نوحة خواجه بر وی»، ابیات ۱۷۲۵ تا ۱۷۳۵).