Get the Flash Player to see this player.

time2online Joomla Extensions: Simple Video Flash Player Module

  کانال تلگرام اهل ولاء کانال تلگرام اهل ولاء اینستاگرام اهل ولاء


شنبه ۳ آذر
۱۴۰۳

21. جمادي‌الاول 1446


23. نوامبر 2024






حکایت اوّل
تالیفات استاد - کتاب از خود رسته

حکایت اوّل

در زمان قدیم (شاید دوره‌ی قاجار) دو حاجی‌فیروز نزدیکی‌های عید نوروز برای تأمین معاش به روستاهای اطراف شهرری رفتند. این دو حاجی‌فیروز علی‌الظّاهر نه دینی داشتند و نه ایمانی. به لودگی معروف بودند، شراب می‌خوردند و می‌نواختند. روزی در راه به روستای بزرگ و متموّلی برمی‌خورند. با کمال تعجّب می‌بینند روستا تقریباً خالی از سکنه است و جز چند پیرزن و پیرمرد ازپاافتاده کسی در آن روستا نیست. از این افراد سؤال می‌کنند: «چه شده است؟»

می‌گویند: «به دلیل خشکسالی و نباریدن باران، مردم روستا با امام جماعت خویش به بیابان‌های اطراف رفته تا نماز استسقا بخوانند و از درگاه خداوند، طلب باران کنند.»

پس از ساعاتی، در حالی که از باران خبری نشده است، مردان و زنان به‌همراه کودکان و نوزادان، دستِ خالی، نالان، افسرده و نگران وارد روستا می‌شوند.

این دو حاجی‌فیروز - که از بس شراب خورده بودند، به شدّت مست بودند - از دیدن این وضع ناراحت می‌شوند و سر به آسمان بلند می‌کنند و به خدا عرض می‌کنند: «پروردگارا! یک‌عمر برای خوشحالی مردم و به‌دست آوردنِ قطعه‌ای نان نواختیم و رقصیدیم؛ امّا اکنون برای خود چیزی نمی‌خواهیم، می‌خواهیم فقط به عشق تو بنوازیم تا خوشحال شوی و باران رحمتت را بر این مردم غمگین جاری کنی!» بعد پرشور و با قدرت، شروع به نواختن می‌کنند؛ ولی نواختنی متفاوت از نوعی دیگر، نواختنی از جنسِ آسمان. وقتی برای کسی که مثل هیچ‌کس نیست، نواختی؛ آثاری هم بروز می‌کند که غیرقابل مقایسه با همیشه است.

با نواختن این دو حاجی‌فیروز، آسمان منقلب می‌شود. ابرها به سرعت وارد منطقه می‌شوند و بارشی تند شروع به باریدن می‌کند. شادی مردم را دربرمی‌گیرد و دو حاجی‌فیروز همچنان مستانه می‌نوازند و می‌سرایند: ارباب خودم ...

مهندس تناوش این حکایت را که می‌گفتند، بعد می‌افزودند: «نیک بنگر نیّت‌ها و معامله‌ها را!»[۱]



[۱]. برگرفته از گفته‌های شهرام نوروز ناصری در تاریخ سیزدهم آذرماه ۱۳۹۱/