Get the Flash Player to see this player.

time2online Joomla Extensions: Simple Video Flash Player Module

  کانال تلگرام اهل ولاء کانال تلگرام اهل ولاء اینستاگرام اهل ولاء


شنبه ۳ آذر
۱۴۰۳

21. جمادي‌الاول 1446


23. نوامبر 2024






حاج‌آقا دولابیرحمه الله و سیّدجلال
تالیفات استاد - کتاب از خود رسته

حاج‌آقا دولابیرحمه الله و سیّدجلال

محبّت خاصِ حاج‌آقا دولابیرحمه الله به مرحوم تناوش

خانم فاطمه انصاری‌همدانی (همسر مرحوم تناوش) می‌گوید: «مهندس تناوش بعد از فوت آیت‌الله انصاری‌همدانیرحمه الله با حاج‌میرزا اسماعیل دولابیرحمه الله خیلی صمیمیت پیدا کرد و مدتی هم که آقای مهندس کار ظاهری را رها کرده و از نظر مادّی هم زیاد وضع‌شان خوب نبود، طبقه‌ی بالای منزل حاج‌آقا دولابیرحمه الله را اجاره کرده بود و در آن‌جا زندگی می‌کردیم.[۱]

حاج‌آقا دولابیرحمه الله معتقد بودند آقای تناوش عقل‌شان زیاد است و بسیار باهوش‌اند. ایشان باتواضع و فروتنی خاصّ خودشان می‌فرمود: «من تا چیزی به مهندس نگویم، نمی‌توانم انجام دهم. همه خیال می‌کنند مهندس مرید من است، در حالی که من مرید مهندس هستم و از ایشان استفاده می‌کنم[۲]

این‌دو ازلحاظ روحی خیلی به هم نزدیک بودند. گاهی که مهندس تناوش خانه نبود، حاج‌آقا دولابیرحمه الله سر کوچه آن‌قدر قدم می‌زد تا مهندس بیاید. حاج‌آقا دولابیرحمه الله به مهندس تناوش فوق‌العاده علاقه‌مند بود و وقتی آقای تناوش را می‌دید، گویی گمشده‌اش را پیدا کرده است. مهندس به‌اتّفاقِ حاج‌آقا دولابیرحمه الله و حاج‌آقا معین شیرازیرحمه الله و سیّد هاشم حدّادرحمه الله به سفرهای بسیاری رفتند.[۳]

حاج‌آقا دولابیرحمه الله از توکّل مهندس تناوش چنین می‌گفت:

زمانی که مهندس از کار استعفا داده بود، به او گفتم: «کمکی یا مبلغی برای گذران زندگی لازم نداری؟»

با وجود اینکه تمام پس‌انداز خود را تا آن موقع خرج کرده بود، با آرامش و طمأنینه‌ی خاصّی گفت: «خدا هست. تا ببینم او چه می‌خواهد.» من از این همه توکّل او به خدا، تعجّب کردم.[۴]

مهندسرحمه الله و حاج اسماعیلرحمه الله مانند هم بودند؛ گویی یک روح بودند در دو بدن. در مسایل مشترک بودند، یک حقیقت را دریافت می‌کردند و بی‌آنکه یکدیگر را ببینند و از مجالس هم باخبر شوند، مثل هم حرف می‌زدند. به طور مثال حاج‌اسماعیل دولابیرحمه الله شبی در منزل آقای مهندس غلامعلی مصلحی گفت: «هر طور می‌پسندی پیش خدا برو؛ در بند آداب نباش؛ هر چه در دل داری بگو؛ مثلاً بگو خدایا تو مثل کبابی‌ها چقدر دل‌ها را کباب می‌کنی.»

هیچ آدابی و ترتیبی مجوی       هرچه می‌خواهد دل تنگت بگوی

و فردا صبح هم مهندس تناوشرحمه الله همین را گفت؛ بدون آنکه یکدیگر را در این فاصله دیده باشند.[۵]

در کتابِ شریف «مصباح الهدی: سخنان حاج‌میرزا محمّداسمعیل خان احمد دولابی» که در زمانِ حیات مرحوم دولابیرحمه الله و با تشویق و تأیید ایشان منتشر شد و در جلساتشان توسّط خود آن بزرگوار ترویج گردید، در فصلی با عنوانِ «برخی اولیای خدا» آمده است که ایشان فرمود:

مهندس ما (مرحوم سیّدجلال تناوش) انسان بزرگی بود. هرچه رفیق خوب بود در نجف قدم زد و همه را ملاقات کرد. در صله‌ی رَحِم هیچ‌کس را ندیدم از او موفّق‌تر باشد. حقّ هرکسی را درست ادا می‌کرد و خیرش به همه می‌رسید. اوائل انقلاب پنج سال از کارش کنار بود و در خانه نشسته بود و با زنش (دختر مرحوم آیت‌الله انصاری‌همدانی) خوراک‌شان نان و پنیر بود و می‌گفت: «می‌خواهم ببینم خدا با من چه‌کار دارد که مرا در خانه نشانده است.»

مرحوم پدرش (سیّدمحمّدرضا تناوش) تعریف می‌کرد، وقتی به‌دنیا آمد او را زیر آسمان بردم و اذان و اقامه به‌گوشش خواندم و به خدا عرض کردم: «خدایا! این را علی‌ّیی کن!»

در دوران جوانیش بیست سال خارج از کشور بود. اوایل هندوستان، بعد هم آمریکا. در این دوران نه نمازی و نه قرآنی. امّا وقتی بازگشت به‌پایِ منبر آقاسیّدمحمّدحسین (حسینی طهرانی) در مسجد قائم کشیده شد و از آن‌جا با مرحوم حاج‌آقا عبدالحسین معین شیرازی آشنا شد و با ایشان خدمتِ مرحوم آیت‌الله انصاری‌همدانی رسید و داماد ایشان شد و به‌کمال رسید. دیدم حضرت علیعلیه السلام کار خودش را کرد و دعای پدر در حقّ او مستجاب شد. با اینکه وقتی به ایران آمد، در رشته‌ی مهندسی نسّاجی جزء یکی دو نفر اوّل کشور بود و او را برای استادی به دانشگاه (پلی‌تکنیک) بردند و خیلی از مقامات بالای دستگاهِ آن روز می‌خواستند او را به طرف خود بکشانند، ولی او راه دیگری را انتخاب کرد و تا پایان ادامه داد. هنگامی هم که از دنیا رفت، از ثروت ظاهری هیچ نداشت.[۶]



[۱]. برگرفته از گفته‌های فاطمه انصاری‌همدانی (تناوش)، در تاریخ دوم آذرماه ۱۳۸۸/

[۲]. همان.

[۳]. همان.

[۴]. برگرفته از گفته‌های محمّدجواد اسلامیه در تاریخ دوم دی‌ماه ۱۳۹۱/

[۵]. برگرفته از گفته‌های شهرام نوروز ناصری در تاریخ سیزدهم آذرماه ۱۳۹۱/

[۶]. مصباح الهدی: سخنان حاج‌میرزا محمّداسمعیل خان احمد دولابی؛ مهدی طیّب؛ نشر سفینه؛ تهران؛ ۱۳۷۹ (چاپ نخست)؛ ص۲۵۵/