Get the Flash Player to see this player.

time2online Joomla Extensions: Simple Video Flash Player Module

  کانال تلگرام اهل ولاء کانال تلگرام اهل ولاء اینستاگرام اهل ولاء


سه شنبه ۴ دی
۱۴۰۳

22. جمادي‌الثاني 1446


24. دسامبر 2024






مقدمه
تالیفات استاد - کتاب از خود رسته

سلام برخوانندگان گرامی!

این کتاب درباره‌ی «مهندس سیّدجلال[۱] تَناوش»[۲] (۱۲۹۹-۱۳۷۶ ﻫ.ش.) است که رحمت خدا   بر او باد! سیّدجلال اگرچه متولّد آخرین سالِ قرن پیش (۱۲۹۹ هجری‌شمسی) است، ولی درعین‌حال خیلی به‌روز و اصلاً موضوعِ امروز ما است. او یکی از رکن‌های صنعت نسّاجی مدرن ایران است، به‌علّت تحصیلات عالیه و مفیدش، دل مهربان و روحیه‌ی خدمتگزاری‌اش به مردم و جوانان مملکت، بعد از دریافت مدرک مهندسی از خارج - که آن‌سال‌ها خیلی نادر و گران‌بها بود - و پس از سال‌ها زندگی و تجربه‌اندوزی در آمریکا و اروپا، به ایران بازگشت و خدای کریم و رحیم، رویکردی شگرف به غیبِ عالَم را روزی‌اش ساخت.

البتّه اگر از سیّدجلال می‌گوییم، به‌خاطر تحصیلاتِ نادر و یگانه‌اش در آن دوران و آفرینش‌هایی که در پهنه‌ی صنعت داشت، نیست؛[۳] به‌خاطر سفرهایی که کرده و عجایبی که در کشورهای مختلف دنیا دیده و ارمغان‌های گوناگونی که برای ایران آورده هم نیست؛ به‌خاطر «ایرانی ماندن سیّد» - به مفهوم دقیق و ستودنی آن - هم نیست؛ پس چرا؟

چرا از سیّدجلال می‌گوییم؟

از سیّدجلال می‌گوییم چون او همان مردی است که شناختن‌اش برای امروز و فردای همه‌ی دوستداران طریق بندگی خداوند متعال راه‌گُشاست؛ همان مردی که مورد لطف خاص خدای مهربان بوده است و او را بر نفس تیره‌، پیروزی روشنی داده و ارمغان چیرگی او را نور و نور و نور قرار داده است؛ نوری تابناک و خیره‌کننده برای خودش، اطرافیان و جامعه‌اش و تمامی بشریّت.

سیّدجلال همان مردی است که گوشه‌ای از خطّ «تاریخ اولیای الهی» از وسط قلبش عبور می‌کند. نمی‌شود دنبال خدا و آخرت بود و با سیّدجلال تناوشرحمه الله ملاقات نداشت.

مؤمن واقعی این‌چنین است. حیطه‌ی سُرایشِ شعر وجودش، همه‌ی عالَم را موزون‌تر و زیباتر می‌کند؛ درست مثل نغمه‌ی دل‌انگیزی که تا دورها منتشر می‌شود، یا مثل نورِ نامیرایی که می‌رود و می‌رود و هرکجا می‌رسد هدیه و عطایش روشنایی و آگاهی است، چشم‌ها را توان می‌دهد که ببیند و درستْ ببینند. مؤمن واقعی اهل رفتن است و دیدن و سِیْر کردن، هم درون، هم برون، هم آفاق، هم انفس.

گاهی برای دیدن طلوع و غروب خورشید، به کوه می‌زنیم و بعضی وقت‌ها دل‌تنگ سبز و آبیِ روزگار، بی‌کرانگی‌های زلال و خش‌خش‌ماسه‌ها می‌شویم و برای چرخیدن در جنگل و دویدن در ساحلِ دریا به جاده می‌زنیم. می‌رویم تا زیبایی‌های طبیعتِ خداآفریده در چشم و دل و جان‌مان بنشیند، غبارهای چرب و سنگین و آلوده‌ی پیرامون را از حال‌وروزمان بروبَد و بِه شویم و به‌تر! می‌رویم بلکه کمی «خودشویی» کنیم، تا احساس طراوت و تازگی دوباره‌ای به‌سراغ‌مان بیاید.

انسان‌های خیلی خوبی که خدا آفریده است از هر سبز و سرخ و آبیِ این دنیا دیدنی‌ترند. باید به‌سراغ شان رفت و از نزدیک - خیلی نزدیک - عطر وصف‌ناشدنیِ وجودشان را بویید، شیرینیِ جان مجنون‌شان را در کام گرفت و خوب براندازشان کرد. آنها عین شادابی‌اند، نشاط مجسّم‌اند و مصداق عملی همه‌ی خوشی‌ها و خشنودی‌ها و خوشایندی‌ها. انسان‌های پاک و بی‌هوا عین بهشت‌اند و برای همین است که جا دارد عمری را برای دیدن یک بنده‌ی خوب خدا - که از هر آزاده‌ای، وارسته‌تر و آزاده‌تر است - سفر کنیم و همه‌ی جنگل‌ها و کوهستان‌ها و دریاها را پشت سر گذاریم. واقعاً ارزشش را دارد!

برای همین آمدیم سراغ سیّدجلال، چون مؤمن بود؛ یک مؤمن واقعی که طبعاً هم عقل و تدبیر دارد، هم قدرت ارتباط و راهنمایی، هم دعاهای مستجاب، هم روح زیباپسند و زیباپرست، و هم همه‌چیز. مؤمنِ واقعی این‌چنین است.

پیامبر خدا - که درود و سلام خدا بر او و خاندانش باد - فرمود: «عِنْدَ ذِکرِ الصَّالِحِینَ یُنْزِلُ الرَّحْمَةُ»[۴] یعنی «هنگامی که یادِ نیکوکاران می‌شود، رحمت الهی فرود می‌آید.»

رحمت و مهربانی و رأفت خدا یعنی همه‌ی نعمت‌ها و راحت‌ها و درجات و فضیلت‌ها.

برای قرار دادن خود و مخاطبان این اثر، در معرض نزول و فروآیشی از رحمت خداوند، سراغ بنده‌ای از بندگان صالح خداوند متعال رفته‌ایم و به سامان دادن ذکرواره‌ای درباره‌ی او اقدام کرده‌ایم.

سراغ سیّدجلال رفتیم، چون اهل معرفت بالله، ایمان، پرهیزکاری و یقین به غیب، نماز و انفاق بود.

بنده‌ی صالحِ خدا مهندس سیّدجلال تَناوش شخصیّتی الهام‌بخش و بسیار مؤثر، خصوصاً برای فرهیختگان و دانشگاهیان است. این شخصیّت می‌تواند راه‌گشای امیدبخشی برای جوانان و قشر دانشگاهی و تحصیل‌کرده باشد، به ویژه کسانی که گمان می‌کنند دیگر راهی برای بازگشت‌شان به سوی حق و حقیقت و ایمان و معنویت نیست. او سال‌ها در خارج از کشور زندگی کرد و به نوعی با فرهنگ آنان عجین شد؛ ولی با عنایات ویژه‌ی اهل‌بیتعلیهم السلام در سیر و سلوک عرفانی به درجات کمال نایل آمد.[۵]

آقای دکتر علی انصاری همدانی، فرزند مرحوم آیت‌الله محمّدجواد انصاری همدانی (استاد سلوکی و پدر همسر مرحوم سیّدجلال تناوش) که دوستی دیرینی با مرحوم تناوش داشته و بهره‌ها از مصاحبت با وی برده‌اند، در آنچه پس از مطالعه‌ی نسخه‌ی پیش از انتشار از خود رسته نگاشتند، ضمن توجّه دادن بر اینکه جزئیات زندگی اولیا و عارفان بالله تابع زمان و محیط و خانواده و بستگان ایشان است و نیل به مقصد سلوک مقیّد و محدود به آن صوَر نیست و تنها به تقیّد به احکام شرع مقدّس، تفکّر و تدبّر و تعقّل در کسب معرفت، تهذیب نفس و رفع عیوب و نقائص خویش و سپس بهره بردن از مصاحبت و محضر اولیای راستین وابسته است و بدون این تقیّد، تفکّر، تهذیب و در میدان مغناطیس اولیا قرارگرفتن، سخن از سیر و سلوک گزافه‌ای بیش نیست و تنها با مطالعه‌ی کتب نمی‌توان به گوهر معرفت و کمال انسانی دست یافت؛ درباره‌ی مرحوم تناوش نگاشته‌اند:

آنچنان تأثیر تربیتی این عارف سوخته‌ی الهی بر مرحوم مهندس تناوش مشهود بود که هر کس مدّت کوتاهی در حدّ چند جلسه در جلسات اُنس مرحوم مهندس تناوش قرار می‌گرفت، همانند استاد بی بدیلش، در خود احساس سوز درونی شدید می‌نمود، همان سوزی که رمز جاودانگی عشّاق واقعی الهی بوده و آرزوی تمام اهل معرفت و سالکان راه عرفان و طریق توحید است.

چند ازین الفاظ و اِضمار[۶] و مَجاز؟!          سوز خواهم، سوز، با آن سوز، ساز

آتـشی از عشق در جـان بـرفـروز           سـربه‌سـر فـکر و عـبارت را بسوز[۷]

در مدّت طولانی که شبانه‌روز معاشر مرحوم مهندس تناوش بودم، (بیش از ده سال)، که بی‌شک از بهترین دوران زندگی حقیر بود، و به مصداق حقیقی:

اوقات خوش آن بود که با دوست به سررفت

بـاقی هـمه بی‌حاصلی و بـی‌خبری بود

خـوش بـود لب آب و گُل و سـبزه و نسرین

افسوس که آن گنج روان رهگذری بود

هـر گـنج سـعادت کـه خـدا داد بـه حـافظ

از یُمنِ دعای شب و وردِ سَحری بود[۸]

بدون مبالغه و اغراق‌گویی، اوصافِ بزرگان اهل معرفت و اولیاء راستین الهی، در ایشان آشکارا مشاهده می‌گردید، که در دیگران تا این حدّ دیده نمی‌شد. از خصوصیّات منحصربفرد ایشان، که در کمتر کسی دیده می‌شد، گریز بیش از حدّ ایشان از شناخته‌شدن و خودنمایی‌های متداول بود، همواره به من می‌فرمودند:

«علی جان، انسان باید نزد خدا آبرویی کسب نماید، اقبال و ادبار مردم ارزشی ندارد.»

مرحوم تناوش در هر محفلی مورد تمجید و تکریم قرار می‌گرفتند به‌طور جدّی روی در هم می‌کشیدند وبسیار ناراحت می‌شدند. به معنی کامل مصداقِ «کُونُوا دُعَاةً لِلنَّاسِ بِالْخَیْرِ بِغَیْرِ أَلْسِنَتِکُم‏» بودند.[۹]

همان‌گونه که مولای متّقیان بیان می‌فرمایند: «عَظُمَ الْخَالِقُ‏ فِی‏ أَنْفُسِهِمْ‏ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِی أَعْیُنِهِم‏».[۱۰] به هیچ یک از نمودها و مظاهر این عالم ظاهر توجّه نداشتند. هر لحظه از زندگی پر برکت ایشان آموزنده و واقعاً انسان‌ساز بود. از نظر تحصیلات جدید و دانشگاهی، مراحل مختلف تحصیلی را در ایران و هندوستان و آمریکا و انگلستان، در رشته نسّاجی و رنگرزی تا مرحله تخصّص، با نمرات عالی، به پایان رسانیده و پس از بازگشت به ایران در مقاطع مختلف، به عنوان استادی زبردست، در مراکز علمی و صنعتی به تدریس پرداختند. مدّت‌ها در دانشکده‌ی پلی‌تکنیک، استاد نسّاجی و رنگرزی بودند. به گفته‌ی شاگردان‌شان، عالی‌ترین نمونه‌ی یک استاد واقعی از جهات اخلاقی، آموزشی و علمی بودند. بسیاری از مهندسین و متخصّصین رشته‌ی نسّاجی از شاگردان این رادمرد بزرگ و الهی هستند. از دیدگاه عرفانی و ابعاد معنوی و سلوکی، دست‌پرورده‌ی یکی از اساتید مبرّز عرفان ویکی از اَجِلّاء[۱۱] عالَم معرفت و توحید، در همدان، مرحوم حاج‌شیخ محمّدجواد انصاری‌همدانی (ابوی اینجانب) بود، که با خانواده‌ی این مرد بزرگ الهی (که بسیاری از بزرگان معرفت، از حضور این استاد بی‌بدیل و والامقام استفاده‌های فراوان نموده و از چشمه‌ی زلال مکتب عرفانی ایشان نوشیده و بهره‌های وافر برده‌اند) قرابت وصلتی نیز داشت. یکی از بزرگانی که با مرحوم آقای مهندس تناوش دوستی داشت، می‌فرمود: «به حقیقت حقّ، جلال عزیز ما در راه ذوالْجَلال، جَلالت‌مَآب[۱۲] شد». وصف دوستان و اولیاء خاص الهی نه‌تنها در این مختصر نمی‌گنجد، بلکه حقیقتاً امکان‌پذیر نیست:

یک دهان خواهم به پهنای فلک
ور دهان یابم چنین و صدچنین
این قدر هم گر نگویم ای سند
شیشه‌ی دل را چه نازک دیده‌ام
ای ایاز از درد تو گشتم چو مو
بس فسانه‌ی عشقِ تو خواندم به جان
خـود تو می‌خوانی نه من ای مقتدی

تا بگویم وصف آن رَشکِ مَلَک
تنگ آید در فغانِ این حَنین
شیشه‌ی دل از ضعیفی بشکند
بهر تسکین، بس قبا بدریده‌ام
ماندم از قصّه، تو قصّه‌ی من بگو
تو مرا کافسانه گشتستم، بخوان
من کُهِ طورم، تو موسی، وین صدا[۱۳]

خاطره‌ای عجیب و به‌یادماندنی که از ایشان دارم، به زمانی بازمی‌گردد که اینجانب در خارج از کشور دوره‌ی دکترای ریاضی را در یکی از دانشگاه‌های معروف و بسیار دشوار انگلستان می‌گذرانیدم. فشار مطالعات و سختی امتحانات، فوق‌العاده شدید شده بود و به‌علّت وجود مشکلات سیاسی بین ایران و انگلستان در تنگناهای شدید مالی و اجتماعی قرار گرفته بودم. شبی آقای مهندس تناوش تلفن زدند وگفتند به لندن تشریف می‌آورند. بسیار خوشحال شدم. فردای آن‌روز برای آوردن ایشان به فرودگاه رفتم. با دیدن ایشان قسمت زیادی از نگرانی من رفع شد و ایشان در داخل اتومبیل فرمودند:

«علی جان، مرحوم آقا را در مکاشفه دیدم. به من فرمودند: برو به دیدار علی جان و به ایشان بگو به‌زودی مشکلاتش حل می‌شود و من برای رفع نگرانی و دلتنگی‌های شما به اینجا آمده‌ام.»

به فاصله‌ی کوتاهی تمام مشکلات به‌نحو معجزه‌آسایی برطرف شد.

خدایا ما را از اولیا خودت قرار بده؛ همانا اولیای تو هیچ ترس و اندوهی ندارند.[۱۴]



[۱]. در آن روزگار متداول بوده است که بر افراد دو نام بگذارند. نام دیگر مرحوم تناوش که توسّط پدرشان بر ایشان نهاده شده بود، «سیّدمحمّدعلی» بوده است. [برگرفته از گفته‌های فاطمه انصاری‌همدانی (تناوش) در تاریخ اوّل خردادماه ۱۳۹۳]

[۲]. در مورد معنای لغوی «تناوش» - که کلمه‌ای قرآنی است - مراجعه شود به صفحة ۲۹ پانوشت ۵/

[۳]. اگرچه آن‌هم در جای خود، خصوصاً چون برخاسته از دریافت‌های یک مدیر مسلمان و معنقد و ایرانی است، قیمتی و خاص می‌باشد.

[۴]. بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار؛ محمّدباقر مجلسی؛ دار إحیاء التراث العربی؛ بیروت؛ ۱۴۰۳؛ ج‏۹۰، ص۳۴۹ [برگرفته از لوح فشرده‌ی جامع‌الاحادیث - ویرایش۵/۳].

[۵]. برگرفته از گفته‌های مهدی طیّب در تاریخ دوم دی‌ماه ۱۳۹۱/

[۶]. «اِضمار» یعنی «چیزی را در دل نهان داشتن». [لغت‌نامه دهخدا، مدخل «اِضمار»]

[۷]. مثنوی معنوی (نسخه کلاله خاور)، دفتر دوم، بخش ۴۱ (= عتاب کردن حق‌تعالی با موسی† از بهر آن شبان).

[۸]. خاطر مجموع: جامع دیوان حافظ؛ به‌کوششِ شفیع شجاعی‌ادیب؛ انتشارات فاخر؛ تهران؛ ۱۳۸۱؛ صص۴۴۶ و ۴۴۷ (غزل شماره‌ی ۲۲۳).

[۹]. روایتی است از امام صادق† که فرمودند: «مردم را به‌غیرِ زبان (بلکه با کردار) خود به خیر و نیکوکارى دعوت کنید.» [اصول کافى؛ محمّدبن‌یعقوب کُلِینی رازی؛ ترجمه‌ی محمّدجواد مصطفوى؛ انتشارات علمیه اسلامیه؛ تهران؛ ۱۳۶۹ﻫ.ش.؛ جلد۳، ص۱۶۴]

[۱۰]. عبارتی است از خطبه‌ی مشهور امام علی† که در اوصاف پرهیزکاران فرمودند: «خداوند در نظر آنان بزرگ است، و غیر او (هر چه هست) در دیده‌ی آنها کوچک‏.» [ترجمه و شرح نهج‌البلاغه؛ گردآوریِ محمّدبن‌حسین‌بن‌موسى موسوى بغدادى (معروف به سیّدِ رضى)؛ ‏ترجمه و شرح از علینقی فیض‌الإسلام؛ مؤسسه‌ی چاپ و نشر تألیفات فیض‌الإسلام؛ تهران؛ ۱۳۷۹ﻫ.ش.؛ جلد۳، ص۶۱۵]

[۱۱]. «اَجِلّاء» جمع «جلیل» و به معنای «بزرگواران» است. [لغت‌نامه دهخدا، مدخل«اَجِلّاء»]

[۱۲]. کسی که مرجعش بزرگی است . در مراسلات در خطاب به بزرگتر این لفظ را نویسند. [لغت‌نامه دهخدا، مدخل «جلالت‌مآب»]

[۱۳]. مثنوی معنوی (نسخه کلاله خاور)، دفتر پنجم، بخش‌های ۷۶ و ۷۷/

[۱۴]. پایان نقل از دست‌نوشته‌ی علی انصاری‌همدانی.