Get the Flash Player to see this player.

time2online Joomla Extensions: Simple Video Flash Player Module

  کانال تلگرام اهل ولاء کانال تلگرام اهل ولاء اینستاگرام اهل ولاء


جمعه ۲ آذر
۱۴۰۳

20. جمادي‌الاول 1446


22. نوامبر 2024






سید هاشم حداد

 

سیّدهاشم حدّاد

 

ولادت: حدود ۱۳۱۸ هـ.ق.              محلّ­ولادت: کربلا. 

وفات: ۱۴۰۴ هـ.ق.                            محلّ­دفن: کربلا.

استادعرفان: آقا سیّدعلی قاضی طباطبایی.

شاگردان: سیّدمحمّدحسین حسینی تهرانی، محمّدصالح کمیلی، ابوموسی محیی و ... .

 

     ایشان از قدیمی­ترین شاگردان سیّدعلی قاضی بود. مرحوم قاضی بسیار بر حال او مراقبت داشت و ایشان را به دیگران معرّفی نمی­کرد تا مبادا مزاحم او شوند. در سلوک عرفانی و اخلاق بسیار قوی بود؛ مرحوم قاضی در مورد او می­فرمود: «سیّدهاشم مانند سنّی­ها که در عقیده­ی خود متعصّب­اند، در توحید ذات حق تعصّب دارد».

     فنا بیش­ترین لفظی بود که از زبان حدّاد عبور می­کرد و گریزی از فنا نمی­دید و رفقای خود را بدان دعوت می­کرد. می­فرمود: «من همچون پَر کاهی هستم که در فضای لایتناهی بدون اراده و اختیار می­چرخد و بعضی اوقات از خودم بیرون می آیم، همچون ماری که پوست می­اندازد؛ چیزی از من غیر از پوست نیست». نماز او با دیگران فرق داشت؛ وقتی"الله­اکبر" می­گفت، دیگر خودش نبود؛ گویی همان کلام نازله از حق بود که بر زبانش جاری می­شد.

     علاّمه تهرانی در روح مجرّد می­نویسد: «گاهی واردات قلبیّه به حدّ اعلا بود و چنان صورت ایشان سرخ و چشمان متلألی می­شد که سیمایشان در نهایت زیبایی بود و بعضی اوقات چنان بی­حالی، افسرده و زرد می­شد و استخوان­ها درد می­گرفت که حکایت از واردات جلالیّه داشت». یکی از شاگردان ایشان می­گوید: «زمستان و تابستان همیشه ظرف پر از یخ با آب کنارشان بود و می­نوشیدند؛ با ایشان زیاد حمّام می­رفتیم و من می­دیدم وسط سینه­شان قرمز بود، مثل گوشتی که تازه روی آتش بگذارند و قبل از سوختن تغییر رنگ دهد و این را همه می­دیدند و همیشگی بود». یک بار سیّدهاشم همراه با دوستانش به زیارت سلمان فارسی رفتند؛ یکی از همراهان می­گوید: «وارد مرقد شدیم، سید حدّاد ابتدا پایین نشست امّا ناگهان برخاست و بالای قبر نشست. وقتی از مرقد خارج شدیم، او را سوگند دادم که به من بگوید چرا نشست و بعد به سرعت برخاست. سیّدحدّاد گفت: " وقتی ما پایین قبر نشستیم، جناب سلمان سر از قبر برداشت و فرمود شما سیّد و پسر رسول­ خدا هستید، چرا پایین قبر نشستید؟ برخیزید و بالای سر قبر بنشینید؛ پس من خواسته­اش را اجابت کردم"». ایشان می­فرمود: «من تعجّب می­کنم از این دسته از سالکین که مکاشفه می­خواهند! چشم باز کنند، همه این عالم مکاشفه است؛ مکاشفه تنها دیدن صورت در زاویه­ای به صورت خاص یا حالت استثنایی نیست؛ هر چه کشف از اراده، اختیار، علم، قدرت و حیات حضرت حق کند مکاشفه است. چشم بازکن و بنگر که این عالم هر ذرّه­اش مکاشفه است و حاوی عجایب و غرایب که فکر را به منتهای آن دسترس نیست».

     شرح حال ایشان در کتاب دلشده از انتشارات مؤسّسه­ی فرهنگی مطالعاتی شمس­الشموس آمده است.  

 

افزودن نظر

هرگونه نظرات توهین آمیز و نسبتهای غیر مسلم احراز نشده و خلاف شرع حذف خواهد شد





کد امنیتی
بازنشانی