Get the Flash Player to see this player.

time2online Joomla Extensions: Simple Video Flash Player Module

  کانال تلگرام اهل ولاء کانال تلگرام اهل ولاء اینستاگرام اهل ولاء


سه شنبه ۴ دی
۱۴۰۳

22. جمادي‌الثاني 1446


24. دسامبر 2024






راه‌های موفّق

راه‌های موفّق (مصاحبه)

ماهنامه آموزش اطلاع رسانی معارف، شماره های ۴۹،۵۰، سال ۱۳۸۶)

 


 

راه‌های موفّق


     لطفاً در ابتدا مختصری از شرح زندگی ‌و سوابق فرهنگیتان را بفرمایید.

         بنده در رشته مهندسی معماری در مقطع کارشناسی ارشد، قبل از انقلاب فارغ‌التحصیل شدم. دوران تحصیلات دبیرستانی را در دبیرستان علوی سپری کردم. سپس در حوزه مسائل دینی مطالعاتم شروع شد و بعد هم با عنایت خداوند از محضر اساتید بزرگی بهره بردم. بعدها هم از محضر یک عارف بزرگی که نامش هم مشهور است بهره بردم. در زمینه تألیفات هم آثاری دارم. مثلاً کتاب «مصباح‌الهدی» که در حوزه عرفان شیعی است. کتاب دیگرم«سرّ حق» است که آن هم در حوزه عرفان و بحث اثبات اصالت است و همین طور لغزشگاه‌هایی که در مسیر سیر و سلوک وجود دارد. کتاب دیگر بنده «ره توشه دیدار» است این اثر هم تجدید چاپ شده است. این کتاب نگاه عرفانی به مسئله زیارت اهل بیت‌(ع) دارد. اثر دیگر اینجانب «روش مدیریت اسلامی» است. از دیگر آثار بنده که قبل از انقلاب به رشته تحریر در آمده، کتاب «پایان شب سیه در بحث مهدویت» است که این کتاب به زبان انگلیسی هم ترجمه شده است. و یکی از آثار آیت‌الله شهد سیدمحمدباقر صدر به نام «العبادات فی‌اسلام» را به فارسی ترجمه کرده‌ام که به نام «آیین بندگی در ‌آیین اندیشه و احساس» دوبار چاپ شده است.

         کتاب سرّ حق عرفانی است یا تخصصی؟ یعنی اینکه آیا عموم اساتید معارف می‌توانند‌ آن را مطالعه کنند؟

         اتّفاقاً کتاب «سرّ حق» در نشریه معارف هم معرفی شده، یعنی آن چیزی که من بیشتر در تمام کتاب‌هایم به آن توجه داشتم این است که پاسخ نیاز نسل جوان را که نه با اصطلاحات سخت و نامأنوس فلسفی، کلامی و عرفانی و نه آن ادبیاتی که اصلاً برایشان جذابیت ندارد پاسخگو باشم و اینها را با فضاهای لطیف و دوست داشتنی دینی آشنا کنم. و لذا کاملاً قابل استفاده عموم می‌باشد برای نمونه کتاب «مصباح‌الهدا» نه بار تجدید چاپ شد و الان برای دهمین بار زیر چاپ می‌رود. این کتاب حجیم است ولی به شدت مورد استقبال قرار گرفته است. همان کتاب را بنده تدریس هم می‌کنم. در واقع ضبط شده‌اش به شکل CD     تکثیر می‌شود که از آن هم استقبال خوبی شده است. این هم یک شاخه از کارهای فرهنگی بنده بوده، از آغاز تدریس دروس معارف اسلامی بعد از انقلاب فرهنگی تقریباً به لطف الهی بدون وقفه من این دروس را تدریس کردم. کنار آن هم جلسه‌ای را برای دوستانی که در این کلاس‌ها علاقه‌مند می‌شوند و دیگر با تمام شدن درسشان دلشان می‌خواهد فعالیت‌شان را در حوزه آشنایی با مسائل دینی و خودسازی‌های معنوی ادامه بدهند جلساتی گذاشتیم که چندین سال است ادامه دارد. این هم یکی از قالب‌های فعالیت‌های ماست که حالا در کنار این جلسه‌ها هم همین طور که اشاره کردم سفرهای زیارتی حضرت معصومه(س) امام رضا(ع) و البته تا حالا خدا توفیق داده چند سفر هم دوستان را در قالب اردوهای مثلاً ۱۵۰ نفره، ۲۰۰ نفره، ۱۰۰ نفره، به عتبات عالیات. بردیم گاهی اوقات هم اردوهایی که به صورت رسمی در دانشگاه از طرف نهاد یا بسیج و امثال اینها برگزار می‌شود، دوست دارند که همراه‌شان باشیم، بعضاً همراه آنها رفتیم. جدای از این جلسه منزلمان، در طول ترم‌های تحصیلی غالباً هر ترم من سخنرانی‌های متعددی داخل خود دانشکده‌ها و بعضاً در خوابگاه‌ها به صورت داوطلبانه خودم می‌روم و در هیچکدام از این فعالیت‌ها هم نه حکم ابلاغی رسمی دارم و نه کوچک‌ترین طمع مادی؛ یعنی فقط به عنوان یک کار مورد علاقه شخصی به آن می‌پردازم و شاید سبب نسبتاً علاقه‌مندی بچه‌ها و جذب شدنشان و تأثیر این بحث‌ها همین است که احساس می‌کنند که این فرد هیچ وظیفه اداری و قانونی ندارد. خود این کارها زمینه‌ مثبتی شده برای جذب قلوب و اعتماد بچه‌ها و در واقع تأثرپذیری بیشتر.  

     ما معتقدیم که قطعاً استاد برای تأثیرگذاری روی دانشجو باید با او ارتباط برقرار کند. اما در نحوه برقراری ارتباط ممکن است روش‌ها مختلف باشد آیا در اولین جلسه ارتباط برقرار می‌کنید یا صبر می‌کنید یکی دو جلسه بگذرد و اصلاً ارتباط برقرار کردن چگونه است؟

         اولاً نکته‌ای که باید خدمتتان عرض کنم این است که به عقیده من و بر اساس تجربه‌هایی که داشتم چه در فراگیری‌های خودم و تربیت خودم و چه در کاری که در روی جوان‌ها و دانشجوها خدا لطف کرده سالهاست دارم این واقعیت‌ را به آن رسیدیم که تا کسی خودش چیزی را نچشیده باشد و به آن چیز دل نباخته باشد و واجد آن چیز نباشد واقعاً امکان اینکه بتواند دیگران را جذب کند در آن زمینه و رویشان تأثیر بگذارد در دیگران ایجاد شوق، رغبت، باور و تحول کند، این وجود ندارد. یعنی این شرط اصلی برقراری آن رابطه و تأثیرگذاری روی دیگران است. و کسی که عاشق و دلباخته است، حالات،‌ رفتار، زندگی‌، منش‌ و روحیاتش قبل از اینکه به کلاس بیاید در محیط دانشگاه منعکس است. من عرضم این است که قبل از ورود به کلاس این اتفاق باید افتاده باشد. چون به هر حال مستحضرید که درکلاس‌های دروس معارف، هدف صرفاً افزودن دانستی‌های ذهنی مخاطب نیست. ما حالا در حوزه‌های اعتقادی دنبال ایجاد یک باور و تحکیم و تقویت آن باوریم. در حوزه‌های تربیتی مثل درس اخلاق و عرفان و امثال اینها در پی ایجاد و تقویت یک روحیه و خلق در مخاطبمان هستیم و چنین کاری اتفاق نمی‌افتد، مگر اینکه مخاطب اولاً آن کسی را که نقش معلم یا مربی را دارد دوست داشته باشد حالا خصوصاً‌ در حوزه اخلاق و به ویژه در حوزه‌های عرفان شما می‌بینید آدم از کسی تأثیر می‌پذیرد که به او دل سپرده باشد و به تعبیر عرفا سرسپرده باشد. این مستلزم این است که یک تصویر کاملاً دلنشین و دوست داشتنی از او در ذهن و دل این شخص ایجاد شده باشد. به هر حال علاقه‌مندی شرط اول است؛ ثانیاً اعتقاد به اینکه طرف بازیگر نیست نقش بازی نمی‌کند و واقعاً یک انسان معتقد به دین است که در واقع با همه وجودش دین را دوست دارد و به آن باور دارد. ثالثاً اعتقاد به صلاحیت استاد در حوزه‌های علمی است. اگر بخواهد دانشجو به او اعتماد کند و از راهنمایی‌ها و رهنمودهای او بهره بگیرد، باید در واقع یک نوع اعتقادی به توانمندی و عمق و صلاحیت‌های علمی استاد داشته باشد. علی‌ای‌حال همان طور که عرض کردم آن چیزی که زمینه اثرگذاری را باید فراهم کند قبل از شروع ترم و ورود دانشجو به کلاس است؛ یعنی مشی او. منش استاد در محیط دانشگاه و حالا اگر در بیرون محیط دانشگاه او را می‌بینند. در سطح جامعه و زندگی شخصی‌اش حتی باید چنین تأثیری بگذارد. یعنی باید در سیمای او و در مشی و روش او نوعی معنویت‌گرایی و خداباوری جلوه‌گر باشد و نوعی متخلق بودن به اخلاق فاضله در او هویدا باشد دانشجو باید نوعی تشرع و پای‌بندی جدی با همه وجود به احکام الله و مراعات تقوا را در رفتار و منش استاد دیده باشد. یعنی دانشجو دیده باشد این استاد ولو حالا من با او درس ندارم آدم باورمند و معتقدی است. در ارتباطش با خانم‌ها در رفت و آمدهایش در مثلاً استفاده از وسایل بیت‌المال خیلی این آدم منظم است. حضورش در صف اول نماز جماعت دانشکده‌ به طور پیوسته دیده باشد که این آدم آدم چاپلوسی نیست. جلوی رؤسا و مدیرانی که بعضاً‌ هم ما سال‌های قبل داشتیم در دانشگاه‌ها و هنوز هم باقی مانده‌هاشان بعضاً هستند آدم‌هایی که با یک تفکراتی بیشتر متأثر از فرهنگ غربی حتی کمر به انهدام باورهای دینی بچه‌ها و در واقع نابودکردن باورشان به دین و انقلاب و امثال اینها بسته بودند اگر یک استاد معارف یا اخلاق در دانشگاه جلوی این جور رئیس‌ها کرنش کند کمر خم کند. بله قربان گویی کند. خوب این چه جوری می‌تواند در دل دانشجوها تأثیر مثبتی داشته باشد اما یک استادی که جلو رئیس فاسد می‌ایستد و می‌گوید منافع مادی من مهم نیست. حقوق من هم ندهند ولی من حرف حق را می‌زنم. خود دانشجوها وقتی این را می‌بینند می‌فهمند که این راست راستی باور دارد به یک چیزهایی به یک اصولی بازیگر نیست. شغل و حرفه‌ او در معلمی نیست، بلکه شخصیت‌اش واقعاً یک شخصیت معلم است. استادی که یک ثانیه بیشتر از آن چیزی که قانوناً از آنها خواسته شده وقت نگذارد، نمی‌تواند باور ایجاد ‌کند. اما آن کسی که همه وجودش را وقف دانشجو و تدریس کرده تأثیرگذار است. به هر حال تصویری که از استاد حتی قبل از ورود اولین جلسه کلاس در ذهن دانشجو است خیلی زمینه تعیین‌‌کننده‌ای است، برای اینکه آن بتواند ارتباط واقعی را که ما دنبالش هستیم، برقرار کند. چون هدفمان ایجاد تحول در باور و در روحیات دانشجو است و اینکه واقعاً به دل او نفوذ کنیم و از راه دل او را متحول کنیم، مستلزم یک همچون تصویری است که قبل از آغاز ترم از استاد در ذهن و دل دانشجوها شکل گرفته باشد. طبیعتاً به کلاس هم که می‌آید آثار این روحیه ظاهر می‌شود. خود نظم استاد مؤثر است استادی که معمولاً جلسه اول ترم را نمی‌آید و جلسه آخر را خودش کلاس را تعطیل می‌کند. آمدنش به کلاس در طول ترم آمدن‌های با تأخیر است و کلاس را زودتر تعطیل می‌کند و نظم آنچنانی در کار و برنامه درسی ندارد نمی‌تواند تأثیر بگذارد استادی که سر کلاس آن تعهد و دلسوزی را ندارد، خیلی با تفنن کلاس را اداره می‌کند که خسته نشود برای کلاس‌های متوالی پشت سر هم انرژی ذخیره می‌کند با استادی که سر کلاس واقعاً از جان مایه می‌گذارد با همه انرژی به انتقال مفاهیم و تربیت دانشجوها می‌پردازد و از نظر علمی غنی است و با حداکثر استفاده از دقایق قانونی کلاس و بعضاً با گذاشتن زمان‌ها و ساعت‌های تنفس و تفریح می‌ماند و کلاس را در یک سطح عالی علمی اداره می‌کند، فرق دارد. استاد دوم طبیعتاً ارتباط ایجاد می‌کند و بچه‌ها را جذب می‌کند. تسلط علمی استاد حالا چه بحث‌های بنیادی چه مسائل روز و شبهاتی که در ذهن دانشجوهاست، می‌تواند خیلی مؤثر باشد. اگر استاد تألیفاتی داشته باشد تا دانشجو بداند که این استاد یک استاد تازه از راه رسیده نیست. آدم عمیقی است کتاب‌های متعددی نوشته یک نوع اعتمادی به او می‌کند و این ارتباط راحت‌تر برقرار می‌شود. ادبیات مناسبی که در گفتگوی با دانشجوها باید استفاده کند. و چیزی که خود من خیلی‌ از آن بهره بردم صبغه معنوی و عرفانی بحث‌ها. حتی در بحث‌های خیلی جدی در واقع کلامی و فلسفی فقط از آن منظر نگاه نکردن و آن نگاه لطیف معنوی و عارفانه را بر اساس عرفان اهل بیت(ع) داشتن و بعضاً هم از ادبیات عرفانی و اشعار مناسب و امثال اینها بهره گرفتن به کلاس یک لطافت و در واقع حالت دوست داشتنی می‌دهد که دانشجو به او دل می‌سپارد. من همان لحظه اولی که ساعت کلاس شروع می‌شود سرکلاس هستم و بلافاصله حضور و غیاب می‌کنم تا کسانی که دیرتر از من به کلاس میآیند برایشان تأخیر منظور کنیم. من مقیدم کسی که بیش از آن حد قانونی غیبت داشت از او امتحان نگیرم و از آن طرف هم برای حضور منظم دانشجوها برای پایان ترم یک بخشی از نمره را گذاشتم. یعنی نمره پایان ترم من مرکب از سه چیز است: یکی آن برگه امتحانی است حالا عرض می‌کنم چطور سئوال طرح می‌کنم. یکی همین حضور منظم در طول ترم دانشگاه‌هاست. یکی هم تکلیف‌هایی که به دانشجو می‌دهم که حالا آن تکلیف‌ها را هم بعداً اگر لازم شد توضیح می‌دهم که به چه صورت است. به هر صورت گمان من این است که آن تصویر قبل از کلاس و این شیوه رفتار در داخل کلاس نوعی علاقه‌مندی و اعتماد ایجاد می‌کند و زمینه برقراری یک رابطه‌ دوستانه دور از تکبر، یعنی استاد در عین اینکه آن جلال و در واقع هیبت پدری را باید داشته باشد، آن لطافت و محبت پدری و صمیمیت و یگانگی، باید در او دیده شود. اگر این صمیمیت را ببیند دانشجو و احساس کند نه مثل خودش. ولو اینکه سنش دو برابر دانشجو است. سه برابر دانشجو است. سوادش هم بیشتر از دانشجو است اما نه. عین دانشجوها با آنها می‌نشیند. می‌گوید می‌خندد و در واقع این رابطه صمیمی را دارد به راحتی با او ارتباط قلبی برقرار می‌کنند و زمینه تأثیرپذیری در آنها فراهم می‌شود.

         به نظر شما برای اینکه بتوانیم کلاس را به نحو احسن مدیریت کنیم به طوری که هم دانشجویان ناآرام را به خود جلب کنیم هم به موقعیت استادیمان خدشه وارد نشود چه باید بکنیم؟

         اولاً‌ اشاره کردم که آن جلال و جمال هر دو برای استاد لازم است؛ یعنی در عین حال که آن وزانت و در واقع هیمنه معنوی و علمی او باید وجود داشته باشد. در عین حال آن صمیمیت و فروتنی و افتادگی هم در کنارش باید باشد. من در تجربه بیست و چند ساله‌ای که خدا لطف کرده هیچ وقت مشکل جدی در این زمینه پیدا نکردم و معمولاً این مشکل را جوّ کلاس حل می‌کند، به جای اینکه خودم حل کنم. یعنی آن رابطه‌ای که با اکثریت قریب به اتفاق دانشجوها که بچه‌های خوبی‌اند ولو حالا ظاهرشان اسلامی نباشد. به لطف خدا در طول این سال‌ها، آدم‌هایی که ظاهرشان در اولین جلسه که من به کلاس رفتم، به شدت زننده بوده؛‌ یعنی همان خانمی که واقعاً به شکل افراطی اصلاً حالت زننده‌ای داشت، بعدها تبدیل شد به یک خانم چادری و نماز شب خوان. بسیاریشان فارغ‌التحصیل شدند حالا ازدواج کردند. بچه دار شدند حتی این رابطه به لطف خدا آنقدر عمیق است که اینها غالبشان صیغه عقد ازدواجشان را من در خانه خودم می‌خوانم یعنی موقع ازدواجشان که می‌شود حتی فرزنددار که می‌شوند بعضی‌هایشان در شهرستان‌ها هستند تلفن می‌زنند من تلفنی از پشت تلفن اذان و اقامه در گوش بچه اینها می‌گویم؛ یعنی این رابطه تا این حد مثلاً ده سال پانزده سال بیست سال بعد از اینکه اصلاً دیگر ما را ندیدند و کلاس نداشتند رفتند شهرستان هنوز این رابطه معنوی و روحی برقرار است. هر وقت به سئوالی به مشکلی در زندگی‌شان بر می‌خورند ارتباط می‌گیرند در شهرهای مختلف ایران هم هستند من از همه اینها شماره تلفن‌هایشان آدرس‌هایشان همه را دارم اگر خواستید می‌توانید به عنوان نمونه با اینها تماس بگیرید ببینید که چه عاملی سبب شده که این ارتباط حتی بیست سال بعد از فارغ‌التحصیلی که همچنان باقی مانده است. به شکل در واقع قلبی و روحی علی‌ای‌حال به نظر من می‌آید اگر استاد بتواند با آن اکثریت قریب به اتفاق دانشجوها رابطه‌ خوبی برقرار کند. و دانشجوها به او احترام بگذارند دوستش داشته باشند کلاسش را کلاس مفید و قابل استفاده بدانند خود دانشجوها آن یک دانشجوی شیطان را آرامش می‌کنند و فضای کلاس اصلاً جوری می‌شود که آن دانشجوی شیطان احساس می‌کند که میدانی برای جولان ندارد؛ چون معمولاً این جور دانشجوها یک تیکه می‌پرانند می‌خواهند بقیه دانشجوها مثلاً‌ بخندند همراه بشوند و وقتی بقیه دانشجوها این استاد را این قدر باور دارند و دوستش دارند ولو آن آدم هم مغرض باشد میدانی برای بازیگری‌های خودش نمی‌بیند و اگر هم یکبار این کار را بکند با آن برخورد فردی که بقیه دانشجوها با شیطنت او می‌کنند، عملاً خودش ادب می‌‌شود که دیگر این کارها را نکند و در عین حال من این را هم دیدم که بعضی از همین جور دانشجوها به دلیل برخورد کریمانه و محبت‌آمیز استاد که شیطنت او را ندیده گرفته بعدها رابطه خیلی صمیمی برقرار کرده است. اصلاً تکان‌های جدی خوردند و رسیدند به اینکه واقعاً اشتباه می‌کردند که این جوری مثلاً دید منفی داشتند، حالا نسبت به روحانی یا نسبت به کسی که ظاهر مذهبی دارد. دروس دینی و مذهبی را تدریس می‌کند این یک داوری غلط بوده و این چیزی که من الان در عمل دارم می‌بینم آن چیزی نبود که قبلاً در ذهن من بود و تصمیم داشتم حالا یک جوری اذیت یا خرابش کنم.

         آیا مواردی را داشته‌اید که با همه این توضیحات نتوانسته باشید آرامشان کنید.

بله به طور بسیار محدود موردهای اینجوری، داشتم ولی این جور دانشجوها به دلیل اینکه میدان جولان مناسبی در کلاس پیدا نکرده، عملاً به فکر حذف درس افتادند؛ چون می‌دید آن کاری را که می‌خواهد نمی‌تواند بکند. یعنی به هر دلیلی می‌خواهد مثلاً کلاس را به هم بریزد. دانشجوها به او میدان نمی‌دهند. به او اعتراض می‌کنند حتی می‌گویند ساکت بنشین ما هم هستیم حق داریم در این کلاس شما به هر حال نظرت را گفتی. استاد هم شنید جوابت را هم داد. حالا قانع هم نشدی برو بعد کلاس مثلاً دنبال کن عملاً‌ فضا جوری می‌شود که اگر واقعاً به ندرت من خیلی کم داشتم. یعنی در طول این بیست و چند سال این همه کلاس که رفتم خیلی کم بوده، اما آن موارد کم هم معمولاً چون دیدند میدان ادامه فعالیتشان بسته است از سوی خود دانشجوهای کلاس عملاً‌ درس را حذف کردند.

به نظر شما استادی که تازه‌کار است و یکی دو سال بیشتر نیست که وارد عرصه تدریس شده و تجربیات و آن جلال و جبروت و تسلط را ندارد تا بتواند بر دانشجو تأثیر بگذارد به اینگونه اساتید چه راهکاری پیشنهاد می‌کنید؟

گمان من این است که اگر استاد سعی کند موجه بودن حرف‌هایی را که می‌زند و منطقی بودنش را به عموم کلاس بباوراند با خود آن دانشجو سرکلاس درگیر نشود. هر سئوالش را بشنود با یک حلم و صبوری خاص ولو می‌فهمد در این سئوال شیطنت است. فرصت به او بدهد حرفش را بزند بعد که زد بگوید خوب عزیزم فرمایشتان تمام شد حالا اجازه بدهید مثلاً چیزی که به نظرم می‌رسد بگویم، بعد دیگر مخاطبش را کل کلاس قرار بدهد بعد آن حرف را وقتی برای کل کلاس دارد می‌زند کل کلاس به این نتیجه می‌رسند که حرف منطقی است حالا اگر او بخواهد دیگر شیطنت کند استاد می‌تواند به کمک در واقع دانشجوهای کلاس او را محدود کند. بگوید خوب اگر حرف‌های من برای شما قانع کننده نبود من بیش از این چیزی نمی‌دانم و می‌توانیم با همدیگر این صحبت را بیرون از کلاس داشته باشیم. به هر حال یک مباحثی هست در کلاس دانشجوهایی که هستند همه‌شان شاید دلشان نخواهد این بحثی را که الان مورد نظر شماست ما تا آخر کلاس دنبال کنیم اگر اجازه بدهید ما به بحث و درسمان بپردازیم یک جوری خلاصه محترمانه در واقع محدود کند او را و بگذارد به بیرون کلاس و در بیرون کلاس یک مقدار صریح‌تر یک خرده جدی‌تر به او می‌تواند بفهماند که من حرمت شما را در کلاس داشتم من که می‌فهمیدم شما داشتی شیطنت می‌کردی و به خاطر اینکه حرمت شما حفظ شود، همچنان من توصیه می‌کنم که دست از این کار بردارید و به هر حال یک جوری بیرون کلاس او را متقاعد کند که از شیطنت‌هایش در کلاس دست بردارد. به هیچ وجه به مصلحت استاد نیست که با یک دانشجو درگیر شود و اصلاً آن جایگاه بلند استادی در نظر کل دانشجوها می‌شکند.

سئوال دیگر اینکه به نظر می‌رسد از آنجاکه شما بیشتر در اخلاق و عرفان تدریس دارید؛ فضای مناسب‌تر و بیشتری جهت تأثیرگذاری بر روح و قلب مخاطبین در اختیار دارید در حالی که در گرایش‌های عقلی یا نقلی مثل معارف یا تاریخ و ریشه‌ها چنین فضایی وجود ندارد به نظر شما برای این دروس و موفقیت اساتید آن چه نسخه‌ای می‌توان پیشنهاد کرد؟

من در بحث اعتقادی، یعنی کلاس‌های معارف که در طول این سال‌ همیشه تدریس کرده‌ام. حالا امروزه در اندیشه اسلامی در آن بحث‌ها علاوه بر جنبه‌های قوی عقلی ـ‌ حالا چه در قالب کلامی یا فلسفی ـ‌ بحث‌ها را از منظر معنوی و عرفانی هم مطرح کردم و بعد گفتم آن حال و روحیه خود استاد که نشان می‌‌دهد واقعاً به این بحث‌ها فقط به دیده دو دو تا چهار تا نگاه نمی‌کند، به این بحث‌ها عشق می‌ورزد و با همه وجودش عقیده دارد و این عشق ورزیدن و عقیده هم به معنی برخورد متعصبانه با افکار مخالف نیست؛ بلکه برخورد منطقی و عالمانه است و از پس حرف‌های دیگر هم بر می‌آید. یعنی آن قوام علمی و عقلی در بحث‌هایش وجود دارد، اما یک روحیه معنوی و یک نگاه لطیفی در حوزه‌های اعتقادی هم وجود دارد. من در بحث‌های اندیشه اسلامی کاملاً این را تجربه کردم که می‌شود به یاری خدا این دو تا جنبه را تلفیق کرد و کلاس را ضمن اینکه متقاعدکننده کرد، ایمان زا هم کرد. دقت می‌کنید ایمان جنبه محبت و عشق قلبی است و متقاعد شدن جنبه عقلی و استدلالی قضیه است؛ ولی حالا به طور خاص شما در کلاس‌های ریشه‌های انقلاب گفتید حالا چون درس تخصصی خود من این نیست، گرچه یک کتاب هم خودم در زمینه شناخت انقلاب اسلامی نوشته‌ام و مکرر تجدید چاپ شده است، ولی درس تخصصی من درس ریشه‌ها نیست و توصیه‌های عمومی که شما بهتر از من آشنا هستید این است که استاد وارد موضع‌گیری‌های ریز و جزئی نشود؛ یعنی به نفع یک حزبی یا یک جناح خاصی در کلاس بخواهد با یک حالت طرفدارانه جناح دیگر برخورد بکند نه روی اصول انقلاب و اصول در واقع نظام آنجاهاست که باید جدی بایستد و افراد و شخصیت‌های خاص وارد بحثش نشود. مثلاً آقای فلان این جوری کرد حالا من دفاع کنم که این جوری نکرد یا کرد باید تصویری را که از بحث ارائه می‌کنیم. یک تصویر واقعی باشد؛ چون ما گاهی اوقات در معرفی نظام یا شخصیت‌های نظام به شکلی مطلق‌گرا می‌شویم و می‌خواهیم از شخصیت‌ها در حد معصومین دفاع کنیم. از خود رهبر معظم انقلاب گرفته تا حالا چه برسد به پایینی‌ها کدامشان داعیه عصمت و علم بی‌نهایت دارند. داعیه‌ای که هیچ خطایی مرتکب نشدند و کارهایی که کردند یا تصمیم‌هایی که گرفتند محال بوده بدون خطا بوده باشد، هیچ کدامشان چنین ادعایی ندارند گاهی اوقات ما کاسه داغ‌تر از آش می‌شویم و می‌خواهیم برای اینها یک مقامی در حد عصمت اثبات کنیم که عملاً قابل اثبات نیست. اینجاست که دانشجو احساس می‌کند که در واقع یک نوع تحمیل است و الا اگر بپذیریم آن راهی که واقعاً یک کسی اشتباه کرده بپذیرد بگوید بله ما در اینکه ایشان را یک آدم خیلی ارزشمندی می‌دانیم اما معصوم نمی‌دانیم علمش را علم بی‌نهایت نمی‌دانیم، یعنی برخورد متعصبانه نکردن، اینها مؤثر است به نظر من در اینکه احساس کند استاد یک آدم مزدوری نیست که پول گرفته بیاید از یک جریان خاصی سر کلاس دفاع کند، اصلاً خودش هم اعتقاد آنچنانی ندارد و فقط وظیفه شغلی‌اش را ایفا می‌کند. بعد هم واقعاً همان که در مشی عملی این آدم در دفاع از ارزش‌های انقلاب آنجایی که در واقع دفاع از ارزش‌های انقلاب در تعارض منافع شخصی‌ یا دنیایی‌اش قرار گرفته خوب در این هشت سال قبلی که ما داشتیم گاهی اوقات واقعاً به صورت جدی این بحث‌ها در تعارض قرار می‌گرفت. مدیران، رؤسا و مسئولین دانشگاه آدم‌هایی بودند با یک تفکر‌های دیگر و استاد اگر می‌خواست پافشاری کند روی بحث‌های مثلاً اساسی کلاس بحث ولایت فقیه مثل بحث ارزش‌های اساسی انقلاب که چه بسا از طریق مدیریت دانشگاه نمی‌دانم، مسئولین دیگر تضییقاتی برایش ایجاد می‌شد آنجاست که دانشجوها چشمشان تیز بود که ببیند این آدم حالا منافع دنیوی‌اش را به نفع انقلاب هزینه می‌کند یا نه. و اگر هزینه ‌کند یک باوری در دانشجو ایجاد می‌شود و حرفش دلنشین‌تر می‌شود نه اینکه بگویند نه این آدم یک آدمی است که حرفه‌اش این است که دفاع کند از انقلاب و گرنه باور جدی خودش نیست، اما در عین اینها من خودم را واقعاً در بین این حرفه ذی صلاح نمی‌دانم، چون تجربیات استادهایی که این درس‌ها را طولانی‌تر تدریس کردند قطعاً راهگشاتر خواهد بود. 

 

(قسمت دوم)


بفرمایید نحوه برخورد استاد با دانشجو برای برقراری ارتباط باید به چه شکل باشد؟ البته به خاطر اینکه بیشتر استفاده کنیم لطفاً به صورت خلاصه برای ما توضیح دهید.

به نظر من یکی از کارهای مهمی که استاد می‌تواند در جلسه اول ترم انجام دهد، تفهیم ضرورت پرداختن به این درس است به شکلی که واقعاً‌ دانشجو به صورت ملموس احساس کند پرداختن به این بحث‌ها یک نیاز واقعی در زندگی‌‌اش است. حالا چه در حوزه‌های اعتقادی چه در حوزه‌های اخلاقی و یا حوزه‌های دیگر، این بسیار کارساز است. من معمولاً جلسه اول همه درسهایم به صورت جدی به ضرورت آن درس می‌پردازم. وقتی دانشجو کلاس و محتوای درس را ضروری احساس کرد، پذیرشش نسبت به کلاس خیلی بیشتر می‌شود. دوم اینکه روحیه، شخصیت، توانمندی علمی و معلمی استاد در همان جلسه اول باید جوری ظهور کند که دانشجو جذب شود. من دانشجوهایی داشتم که مثلاً سر کلاس جلسه اول به دلیل اینکه خودش جذب شده، دوستان دانشجوی دیگرش را هم به کلاس آورده که درس را با من نگرفته بودند: در فاصله حذف و اضافه خبر کرده که کلاس فلانی مفید است.

در واقع معرفی صریح و نافع توانمندی‌های استاد بسیار در دانشجو تأثیرگذار است.

چنانچه قبلاً گفتم معرف ما همان کاری است که در جلسه اول می‌کنیم، یعنی توانمندی‌مان را در ارتباط با دانشجو، توانمندی‌مان را در درک علمی از مباحث و در بیان زیبای مطالب به دانشجو نشان می‌دهیم. معمولاً من در همان جلسه اول برنامه ترم را توضیح می‌دهم و انتظاراتی که از دانشجوها دارم برای آنها توضیح می‌دهم. بعد تعهداتی که خود در قبال دانشجوها دارم به آنها توضیح می‌دهم که دانشجو متوجه می‌شود که این استاد جدی است و کلاس او تفننی نیست. خودش مقید است که مثلاً‌ از دقیقه اول تا آخر، سر کلاس باشد و از ما هم به طور جدی کار می‌خواهد. من در نمره دادن خیلی جدی‌ام در عین اینکه خست به خرج نمی‌دهم، ولی از آن طرف هم بذل و بخشش‌های بی‌حد در نمره نمی‌کنم. من در طول ترم، تکالیفی به دانشجوها می‌دهم؛ مثلاً در درس عرفان عملی به خاطر اینکه دانشجو در طول ترم یک شنونده نباشد که آخر ترم بخواهد کتاب را برای امتحان یک مروری کند هر جلسه درس که می‌دهم جلسه آینده‌اش از همه دانشجوها می‌خواهم که هر کدام از بحثی که من جلسه قبل درس دادم و در جزوه یا کتاب درسی است مطالعه کنند پنج تا سئوال طرح کنند و به آن سئوالها جواب بدهند و به صورت مکتوب بیاورند. بنابراین از این طریق دانشجو ناگزیر می‌شود در طول ترم هفته به هفته کتاب درسی‌اش را بخواند. دیده‌اید که بعضی از دانشجوها تازه هفته آخر ترم می‌روند کتاب می‌خرند؛ یعنی اصلاً در طول ترم کتاب را نداشته فقط آمده تا یک حاضری سر کلاس برایش بزنند که مثلاً محروم نشود، ولی از این طریق در طول ترم جلسه به جلسه نشسته، کتاب را خوانده، سئوال طرح کرده و به سئوال جواب داده و بعد من اینها را با دقت می‌خوانم و به او نمره می‌دهم. آخر ترم یکی از چیزهایی که به آن نمره می‌دهم معدل نمره این ۱۶ جلسه سئوال‌ها است.

آیا با توجه به تعداد دانشجوها و کلاس‌هایی که شما در هر ترم تدریس می‌کنید این کار سنگین نیست و آیا اجرایی است؟

شاید برای بنده نیز مثل برخی اشخاص این امکان وجود داشت که به جای کار معلمی یا در کنار آن دنبال شغل‌های پردرآمدی باشم. اما به خاطر اعتقاد و علاقه‌ام سالهاست تمام وقت خود را به این کار اختصاص داده‌ام. به همین خاطر انجام چنین برنامه‌هایی برای بنده کاملاً امکان‌پذیر است. اگر قرار مصاحبه را به جای منزل در محل دانشگاه گذاشته بودید در اتاقم حجم عظیمی از سئوالهایی را که بچه‌ها ‌داده‌اند به شما نشان می‌دادم. آخر ترم به آنها برمی‌گردانم؛ یعنی هر کسی در طی شانزده جلسه، شانزده برگه سئوالی که طرح کرده منظم دسته بندی شده و نمره داده شده به او بر می‌گردد. چون می‌دانید بعضی از دانشجوها می‌گویند استاد تحقیق را می‌گیرد و تنها به جلدش نمره می‌دهد. ورق می‌زند ببیند حجمش چقدر است و آن‌را نمی‌خواند، من تحقیق هم به دانشجوهایم می‌دهم؛ یعنی غیر از این تکلیفی که در طول ترم دانشجو را فعال نگه می‌دارد و ارتباطش با متن حفظ می‌شود؛ موضوعی را هم به عنوان تحقیق می‌دهم. در درس اخلاق و عرفان منابع را معرفی می‌کنم آنها را در موردشیوه تحقیق راهنمایی می‌کنم که دانشجوها تحقیق را هم چهار جلسه مانده به پایان ترم به صورت مکتوب ارائه می‌کنند. من در آن چهار هفته آنها را می‌خوانم و نمره می‌دهم. روز امتحان تحقیق‌ها را روی میز هر کدامشان می‌گذارم که وقتی می‌خواهد برود تحقیقش را هم ببرد. این باعث می‌شود که دانشجو احساس ‌کند که واقعاً استاد تحقیقش را خوانده، نظر و نمره داده است.

خیلی از استادهای حق‌التدریس، یا به لحاظ کمبود وقت یا مشکلات مالی نمی‌توانند این کار را بکنند، برای آنها چه راهکاری را پیشنهاد می‌کنید؟

درست است. یعنی واقعیت قضیه معلمی یک اقتضائاتی دارد که بخشی از این اقتضائات را باید سیستم دانشگاه و نظام دانشگاهی مشکلش را حل کند و بعضی‌هایش را هم باید خود معلم حل کند. معلم اگر بخواهد یک معلم واقعی باشد باید از یک سری چیزها بگذرد. من هم باید سه روز به عنوان وظیفه قانونی در دانشگاه باشم، ولی علاوه بر آن سه روز، دو روز دیگر هم در دانشگاه در اختیار دانشجوهایم و ششمین روزش هم که روز پنج‌شنبه است در خانه در اختیار دانشجوها هستم که این اقتضائات خاص معلمی است. اگر معلم می‌خواهد مؤثر باشد باید از یک سری چیزها بگذرد. اما از آن طرف هم باید نظام دانشگاهی به فکر استاد باشد. به هر حال هم خود استاد باید یک چشم پوشی‌هایی از رفاه مادی کند و هم نظام دانشگاهی فکری کند وگرنه این نوعی خود را گول زدن است، اینکه استاد بیاید سر کلاس حرفش را بزند و برود. دانشجو هم دیگر وسط هفته او را نبیند تا جلسه بعد. حالا اگر درس زبان انگلیسی یا ریاضیات بود ممکن است، ولی درس‌هایی که می‌خواهد دگرگونی‌های درونی در آدم‌ها ایجاد کند بااین روش‌ها واقعاً به نتیجه نمی‌رسد.

سؤال دیگر اینکه دروس اخلاقی و عرفانی بیشتر با دل‌ دانشجو سر و کار دارد تا عقل او که بعضی از اساتید از همین راه دل وارد می‌شوند بدون آنکه زیر بنا را محکم کرده باشند؛ یعنی بدون اینکه مباحث فکری و اعتقادی را درست بنا گذاشته باشیم. برای مثال خیلی راحت می‌شود دانشجو را شعله‌ور کرد ولی شعله‌ور کردن راه‌های گوناگونی دارد مثلاً بطری روشن شود سریع خاموش می‌شود ولی گاه کنده یک درخت قطوری است که آرام آرام روشنش می‌کنیم ولی حالا حالاها می‌سوزد به نظر شما تنها با کارکردهای احساسی می‌توانیم موفق باشیم یا کارهای دیگری لازم است؟

کتاب «سرّ حق» دقیقاً پاسخ همین فرمایش حضرتعالی است متنی نیز برای درس عرفان عملی تهیه کرده‌ام و تدریس می‌کنم که بنابه درخواست مرکز برنامه‌ریزی و تدوین متون درسی نهاد، آن را به صورت کتابی تنظیم کرده‌ام که به زودی تحویل خواهم داد. بخش عمده این کتاب بنیادهای معرفتی و اعتقادی این بحث‌ها را تبیین می‌کند. آخرین بحث‌های این کتاب دستورالعمل‌های سیر و سلوکی است. در مقدمه آن توضیح داده‌ام که تحول در انسان از دو جانب صورت می‌گیرد و دو اصل داریم: یکی اصل سرایت یکی اصل وراثت. حالات درونی انسان رفتارها به بیرون سرایت می‌کند و در درون او روحیات متناسب با خودش را به ارث می‌گذارد. لذا تحول انسان از دو سو باید صورت بگیرد، یعنی هم باید بینش و نگرش او به مسائل متحول شود تا روحیات جدیدی ایجاد کند که آن روحیات خلقیات جدیدی را در پی بیاورد و آن خلقیات جدید رفتارهای منظم و صالحی را ایجاد کند. از سوی دیگر اعمال صالح خلقیاتی ایجاد می‌کند که این خلقیات روحیاتی را به دنبال دارد، آن روحیات در باورها و معرفت ما تغییر ایجاد می‌کند. لذا به نظر من این نکته‌ای که فرمودید نکته مهمی است اینکه ما فقط با بحث‌های احساسی افراد را به یک هیجان معنوی لحظه‌ای برسانیم. بعضاً می‌تواند خطرناک هم باشد؛ چون این هیجانات عمق ندارد یا با حدسیات و استنباطات و گمان‌های خود شخص یا با کشیده شدنش به محافلی که آن محافل سلامت اعتقادی ندارند می‌تواند زمینه‌ساز انحراف شود. حالا اگر کتاب سر حق را مطالعه بفرمایید در عرصه‌های اعتقادی و رفتاری آن ۳۷ لغزشگاه عملی و نظری در سیر و سلوک را توضیح داده‌ام. اگر می‌گوییم که عرفان در مکتب اهل بیت وجود دارد بحث وارداتی نیست. در واقع اصل عرفان در خود قرآن و معارف اهل بیت(ع) است، اما بدانید که این وادی، وادی بسیار ظریفی است و این همه لغزش‌گاه می‌تواند با یک سوء فهم یا تبعیت از نفس آدم را به ورطه هلاکت بیندازد، به جای اینکه به اوج قله‌های کمال معنوی برساند. به هر صورت نکته‌ای که فرمودید نکته کاملاً‌ درستی است نباید بدون زیرساخت اعتقادی، هیجان عاطفی و معنوی را در دانشجو ایجاد کرد حالا اگر خدا لطف کند کتابی که برای عرفان عملی نوشته‌ام به متن درسی تبدیل شود نگرانی اساتید را تا حدودی برطرف خواهد کرد.

آیا کتاب‌های معاونت را هم مطالعه فرموده‌اید؟

بله کتاب اندیشه اسلامی، عرفان عملی و اخلاق که بیشتر در رشته‌های درسی خودم بوده به محض اینکه منتشر می‌شود مطالعه می‌کنم.

با توجه به سرفصل‌هایی که از سوی معاونت تعیین شده و کتاب‌هایی که بر اساس آن سرفصل‌ها تنظیم شده به نظر شما این کتاب‌ها که در مورد اخلاق و معارف که شما تدریس می‌کنید می‌توانند پاسخگوی نیازهای مخاطبین ما باشند؟

پیشنهاد بنده این است که در طراحی سرفصل‌ها از اساتید با تجربه و موفق کمک بگیرند. با توجه به اینکه معاونت امور اساتید، اساتید موفق هر درس در سطح ایران را شناسایی کرده و آنهایی را که تجربه‌های طولانی دارند می‌شناسد از آنها درخواست کند که سرفصل بنویسند. بر اساس تجربیات طولانی و دانشی که آنها دارند سرفصل‌ها خیلی پخته‌تر می‌شود. من سرفصل‌های فعلی را بدون ایراد نمی‌دانم. بعضاً‌ به دوستانمان هم عرض کردم حالا چه آقای امینی چه آقای کلانتری فرضاً پیش من ‌آمده عرض کردم که سرفصل‌ها واقعاً نیاز به اصلاح دارد، ولو سرفصل‌های اخیر که در شورای انقلاب فرهنگی‌ تصویب شد که بعد از تصویب من دیدم که واقعاً‌ ایراد دارد. و مثل همین درس عرفان عملی که متأسفانه ایراد جدی دارد. نکته دیگری هم که در بحث سرفصل‌ها مطرح است ـ خصوصاً در حوزه‌های بحث‌های فکری مثل بحث‌های اندیشه ـ یکی از انتقادهایی که داشتم این بود که گاهی اوقات یک حالت انفعالی نسبت به موج‌های شبهات فکری که به شکل کاملاً مقعطی در یکی دو سال مطرح می‌شود و می‌رود داشتیم. سرفصل‌ها و متن‌های درسیمان را می‌بریم به سمت آن موضوع تا این سرفصل‌ها تبدیل شود به کتاب! اصلاً آن موج از جامعه رفته است. همین الان شما می‌بینید که موج‌هایی که تا سه چهار سال پیش چقدر داغ و حاد بود الان جوان‌ها به گوششان هم نمی‌خورد آن وقت تازه کتاب ما به نتیجه رسیده! حالا ما این کتاب را می‌خواهیم تدریس کنیم که اصلاً نیاز امروز دانشجو نیست. به نظر من تکیه‌ اصلی ما باید در آن مباحث بنیادی خودمان باشد.

در مورد درس اخلاق حضرت امام معتقد بودند که باید درس اخلاق صبغه موعظه‌ای داشته باشد.

معمولاً در درس‌های اخلاق بعضی از بحث‌هایمان اصلاً ربطی به اخلاق ندارد؛ یعنی بحث فلسفه اخلاق غیر از تربیت معنوی است و ما واقعاً دنبال اخلاق و درس دادن نیستیم. فلسفه اخلاق درسی است مربوط به رشته فلسفه. درس اخلاق باید به گونه‌ای باشد که آدم‌های متخلق‌تری تربیت کنیم و این درس اصلاً با تیتری مثل فلسفه اخلاق سنخیتی ندارد. به نظر من وقت تلف کردن است ولو خیلی هم خوب درس بدهیم طرف هم خیلی از تئوری‌ها را در فلسفه اخلاق بشناسد و نقد و بررسی‌هایش را هم بلد باشد و آخر یک سری بحث‌های عقلی یاد بگیرد، بدون اینکه هیچ تحولی در خلقیات و روحیاتش ایجاد شده باشد. من با الهام از نکته‌ای که حضرت امام(ره) در مقدمه کتاب شرح حدیث جنود عقل و جهل مطرح نموده، در کلاس‌ اخلاق معمولاً از شیوه خطابی موعظه‌آمیز استفاده می‌کنم و آن هم پیش‌زمینه‌اش شخصیت خود معلم است که باید مورد قبول دانشجوها باشد؛ چون اگر رفتارهای استاد خلاف حرف‌هایی باشد که در کلاس می‌زند، تأثیرگذار نخواهد بود.

در پایان لطف کنید اگر حرف یا مطلبی از قلم افتاده است برای ما بفرمایید.

ما که از اول هر چه دل تنگمان خواست گفتیم ولی توصیه می‌کنم اساتید دقت داشته باشند من بعضاً دیدم برخی از دوستان ما در یک روز ساعت‌های زیادی را به کلاس می‌روند؛ مثلاً فرض کنید از قم می‌آید تهران می‌خواهد ۸ ساعت کلاس برود. واقعاً من اصلاً متحیر می‌مانم. من دو تا کلاس پشت سر هم نمی‌روم. به صورت جدی با گروه معارف قرار گذاشتم که هیچ روزی بیش از ۲ کلاس برای من درس نگذارند. درست است که روزهای زیادی من در دانشگاهم ولی خوب این یک توفیقی است برای من که اولاً‌ می‌روم در دانشگاه جوان‌ها می‌آیند و به هر حال در خدمتشان هستیم از آن طرف هم واقعاً دو تا کلاس پربار را اداره کردن انرژی برای آدم باقی نمی‌گذارد که آدم بخواهد چهار یا پنج کلاس در یک روز برود. ولی ما که نمی‌خواهیم خودمان را گول بزنیم کسی که در یک روز ۸ ساعت یا بیشتر به کلاس می‌رود، کم فروشی می‌کند؛ یعنی از کلاس صبحش که می‌رود به فکر این است که من تا شب باید سرکلاس باشم، پس انرژی‌ام را به اندازه‌ای صرف کنم که برای کلاس آخری هم بماند و طبیعتاً بازدهی آن کم است. برخی از این اساتید برای حل این مشکل برای دانشجویان کنفرانس می‌گذارند و یک گوشه‌ای لم می‌دهند. آخر کار هم یک اظهار نظر مختصری می‌کنند و این فریب دادن خودمان است. ما اگر اینگونه رفتار کنیم مدیون هستیم. من معمولاً سر کلاس‌هایم کنفرانس نمی‌گذارم، یعنی در طول این همه سال هیچ وقت کنفرانس به دانشجوها نمی‌دهم؛ چون واقعاً معتقدم وقت کم داریم. بخشی از این وقت را هم به دانشجو می‌دهم که سئوال کند، بحث کنیم با همدیگر همه اینها برای دیگران هم آموزنده است اما نه اینکه من بخواهم خودم بنشینم و دانشجو بیاید کنفرانس بدهد. شاید هم کنفرانس شیوه خوبی باشد، ولی من بلد نیستم از آن استفاده کنم. ان‌شاءالله خدا توفیق بدهد از این فرصتی که در نظام جمهوری اسلامی برای تعالی اسلام به وجود آمده به طور شایسته استفاده کنیم و بتوانیم نقشمان را ایفا کنیم و خدایی ناکرده به دید کاسب‌کارانه و تأمین نیازهای دنیایی به سمت این کار مقدس نیاییم ان‌شاءالله.

 

افزودن نظر

هرگونه نظرات توهین آمیز و نسبتهای غیر مسلم احراز نشده و خلاف شرع حذف خواهد شد





کد امنیتی
بازنشانی