Get the Flash Player to see this player.

time2online Joomla Extensions: Simple Video Flash Player Module

  کانال تلگرام اهل ولاء کانال تلگرام اهل ولاء اینستاگرام اهل ولاء


شنبه ۳ آذر
۱۴۰۳

21. جمادي‌الاول 1446


23. نوامبر 2024






جنگ و صلح در فقه اسلامی

 جنگ و صلح در فقه اسلامی

مجلّۀ صف، شماره ۷۸، سال ۱۳۶۵

 

  

 

  1.   اقسام جهاد و تکلیف جامعه­ی اسلامی در برابر هر یک

علامه­ی بزرگوار، شیخ جعفر کاشف الغطاء، در کتاب ارزشمند فقهی خویش به نام "کشف الغطاء عن مبهات شریعة الغرّاء" در مبحث جهاد می­نویسد: جهاد به پنج قسم تقسیم می­شود.

قسم اوّل: جهاد برای حفظ و حراست مجتمع و بلاد اسلام است از هجوم کفّارِ مستحقّین غضب جبّار، که آماده شده، لشگر خود را جمع­آوری کرده، قصد هجوم بر اراضی و شهر و روستاهای مسلمانان را دارند که کلمه­ی کفر را ترویج و بالا برده، کلمه­ی اسلام و اسلام را تنزّل دهند و در بلاد مسلمین کنیسه­ها و کلیساها ساخته و ناقوس­ها را به صدا در آورده و در بلاد مسلمین آشکارا شعارهای کفر سر دهند و شرع و دین، ظاهراً به نام حضرت موسی و عیسی بوده و کفر شدّت یافته و استیلا و تسلّط قائلین به خدایان سه­گانه و مشرکین و منکرات زیاد شوند. ایشان در حقیقت منکرین خدا بوده و خدای یکتای بی­همتا را قبول ندارند.

در اینجا اگر کسانی باشند که قیام کنند و جهاد و دفاع از حریم اسلام و مسلمین کنند؛ تکلیف از گردن دیگر مسلمانان ساقط می­شود، و الاّ بر همه­ی اهل اسلام که قدرت بر هجرت و مقابله با دشمن و ذلّت آنها دارند واجب می­شود که قیام نموده و با دشمن جهاد و دفاع کنند و بر کسی که قابلیت جمع­آوری لشگر و ترتیب و تنظیم سپاه دارد واجب است که به این کار قیام کند؛ چه در زمان و عصری که امام علیه السّلام غایب باشد و چه در زمان حضور آن جناب که اذن و اجازه از آن جناب معتبر و شرط است.

قسم دوم: جهاد برای دفع ملاعین است که بر دماء و اعراض مسلمین مسلّط شده­اند.

اینگونه جهاد بر حاضرین واجب است؛ اگر چنانچه حاضرین قیام ننمایند و یا نتوانند؛ بر حاضرین و غائبین، این جهاد و دفاع واجب است و جایز است که رئیسِ مطاع، در صورت حضور و عدم تسلّط امام، و یا با غیبت امام و حضور مجتهد، به مقدار کفایت برای دفع دشمن از اموال مسلمین بردارد؛ و در حضور مجتهد و غیبت امام علیه‌السّلام، اجازه دادن از مجتهد، اولیٰ و سزاوارتر است.

قسم سوم: جهاد برای دفاع از گروهی از مسلمین است که با گروهی از کفّار برخورد و درگیری دارند؛ به نحوی که خوف و ترس تسلّط و استیلاء کفّار بر مسلمانان می­باشد.

قسم چهارم: جهاد برای دفع کفّار از بلاد و شهرها و روستاها و اراضی مسلمین و بیرون کردن کفّار از سرزمین اسلامی است؛ که کفّار بر آن اراضی تسلّط پیدا کرده­اند؛ و اصلاح مجتمع و بلاد اسلام است که با هجوم کفّار شکسته و شکاف خورده است؛ و سعی و کوشش برای نجات مسلمین از چنگال ظلم کَفَره‌ی ملاعین است.

اگر چنانچه کسی در مرزها نیست که این کفّار را از سرزمین اسلامی دفع کند؛ بر همه­ی مسلمین اعم از حاضرین و غائبین واجب می­شود که چشم از اموال و عیال و اطفال پوشیده و هجرت و کوچ کنند تا شرّ دشمنان خدا را از سر دوستان خدا کم و کوتاه کنند و هر کس به هر اندازه که جاه و مال و سلاح و حیله و تدبیر دارد؛ در این باره صرف کند تا مجتمع و بلاد اسلام و اهل اسلام را از تسلّط و شرّ کفره­ی لئام حفظ نمایند.

و این اقسام ( چهارگانه ) افضل اقسام جهاد و اعظم وسایل بربّ العباد و برتر و پرفضیلت­تر از جهاد برای ردّ کفّار به اسلام است و هر کس در این اقسام چهارگانه کشته شود، با شهداء روز محشر بوده؛ وَاللهِ او شهید اکبر است.

پس سعید آن کسی است که بین صفوف کشته شود و او در پیشگاه خدا به منزله­ی شهدایی است که روز عاشورا در سرزمین کربلا با امام حسین علیه‌السّلام کشته شده­اند که بهشت برای ورود آنان آراسته و آماده و حورالعین و وِلدان در انتظار استقبال آنان و آنها در روز قیامت میهمانان سیّد انس و جانّ و حضرت پیامبر آخرالزّمان خواهند بود.

قسم پنجم: جهاد با کفّار و توجّه به سوی سرزمین­های آنها است، برای دعوت کردن و رد نمودن ( آنها ) به سوی اسلام و اذعان و اعتقاد داشتن به احکام و دستورات نبیّ امّی مبعوث از جانب مَلِکِ عَلاّم علیه‌و‌آله‌أفضل‌الصّلواة‌و‌السّلام؛ و این مقام و منصب از مختصّات پیغمبر و امام و منصوب خاصّ از جانب آنها است و از شئون نایب عام نیست و باقی اقسام، (اقسام چهارگانه)، همه­ی مردم در آنها سهیم و شریک و مسؤول‌اند.

هر یک از این اقسام پنجگانه، مندرج در جهاد است و حقیقتاً بر کشته­شدگان آنها در معرکه و میدان جنگ، حکم شهید مترتّب است در دنیا و آخرت، اگر با خلوص نیّت به جبهه قدم نهاده باشند؛ و خداوند برای آنان درجات رفیعه و مراتب عالیه و مساکن طیّبه و زندگانی جاودانی رضوان و رضا و خشنودی خداوند، که بالاتر از هر کرامت و عزّت و نعمتی است که خداوند به شهدا در آخرت وعده فرموده و مهیّا کرده، به این شهدا نیز عطا می­فرماید و در دنیا تغسیل و تکفین و تحنیط از آنها ساقط؛ و لباس­های چرمی و پوستی و چیزهایی که باقی ماندن آنها به همراه او به وی ضرر بزرگ می­زند؛ از بدن آنها کنده می­شود و پس از آن، با لباس خونین خود، بدون غسل و کفن و حنوط به خاک سپرده خواهند شد؛ و این حکم مختصّ کسانی است که در جبهه، بین دو صف کشته شوند و مسلمین آنان را با رمقی از حیات درک نکنند[۱].

قسم پنجم با اقسام چهارگانه­ی جهاد و دفاع فرق­هایی دارد که نویسنده­ی کشف الغطاء یکی از آن فرق­ها را چنین بیان می­کند:

فرق بین قسم پنجم که جهاد با کفّار و توجّه به سوی اماکن آنها است برای دعوت به اسلام، و بین چهار قسم دیگر آن، این است که محاربه و جنگ در این قسم پنجم مختص به کفّار است برای جلب به سوی اسلام؛ امّا در اقسام چهارگانه، فرق میان کفّار و میان مسلمین و مؤمنین نیست. در صورتیکه مسلمین و مؤمنین همان قصد و ارادة کفّار را که هجوم و حمله به مسلمانان و تصرّف بلاد و اراضی و تجاوز به عِرض و جان و مال مسلمین و مؤمنین است، داشته باشند[۲]؛ در چنین صورتی جنگ و جهاد و دفاع با اینها مانند جنگ و جهاد و دفاع با کفّار لازم و ضروری است.

صاحب کشف الغطاء از دیدگاه دیگر، جهاد و دفاع را صرف­نظر از دفاع فردی و شخصی، به دو قسم زیر تقسیم می­نماید.

قسم اوّل جهادی است که متضمّن دفاع از مجتمع و بلاد و نفوس و اَعراض مسلمین و آنچه که در شرع اسلام محترم است، نمی­باشد؛ بلکه غرض و هدف از این قسم از جمع جنود و نصب رایات، هدایت کفّار و دعوت کردن آنها به اقرار به کلمه­ی اسلام است؛ و اینگونه جهاد، ابتدایی است که از مناصب و شئون خاصّه­ی امام علیه‌السّلام و یا از شئون نایب خاصّ او است و نائب عامّ او در اینگونه و قسم، حقّ دخالت ندارد.

قسم دوم جهادی است که متضمّن دفاع از مجتمع و بلاد مسلمین است که کفّار قصد شکستن آن و استیلاء کلمه­ی کفر و تقویت آن و ضعف کلمه­ی اسلام را نموده­اند و یا متضمّن دفاع از دخول کفّار به سرزمین و اراضی مسلمین و تصرّف آن می­باشد و یا دفاع از اَعراض و بلاد مسلمین است که کفّار داخل در آن بلاد شده­اند؛ و اینگونه دفاع برای بیرون راندن و اخراج کفّار از بلاد اسلامی و کوتاه کردن شرّ آنها از سر مسلمین است؛ و یا متضمّن دفاع از یک دسته و فرقه از مسلمین است که با یک دسته و فرقه­ی نیرومند دیگر از مسلمین برخورد و درگیری پیدا کرده­اند؛ و یا دفاع از دسته و فرقه­ای از مسلمینِ برحق که فرقه و دسته­ای از اهل باطل بر آنها بغی و ظلم و تجاوز کرده­اند.

در تمام این موارد نمی­توان دفاع کرد مگر با آمادگی جنگی و جمع­آوری قشون و تجهیز قوا. اگر زمان حضور امام علیه‌السّلام باشد، که تهیّه­ی لشگر و جمع جنود به عهده­ی خود آن حضرت بوده و به هیچ کس تعرّض این مقام و منصب جایز نیست مگر اینکه امام شخص معیّنی را برای این پست و مقام و سمتْ به تنهایی، و یا با مناصب دیگر، تعیین فرماید. در این صورت مکلّفین باید از نایب خاصّ امام علیه‌السّلام اطاعت نمایند؛ و اگر امام علیه‌السّلام غایب باشد و یا حاضر باشد امّا اذن و اجازه از او ممکن نباشد؛ بر مجتهدین و نوّاب عام امام علیه‌السّلام واجب است که به این امر قیام کنند و واجب، مقدّم بودن افضل مجتهدین یا مأذون و منصوب او به این سِمَت و منصب است و به دیگر مجتهدان تعرّض جایز نیست؛ و بر مکلّفین واجب است که از این مجتهد و یا از مأذون و منصوب او اطاعت نمایند و هر که با او مخالفت کند، مخالفت با امام او کرده است[۳].

شیخ طوسی فتوای خویش در زمینه­ی وجوب دفاع را چنین اظهار می­کند:

«اَللّهُمَّ اِلاّ اَنْ یَدْهَمَ الْمُسْلِمِینَ اَمْرٌ مِنْ قِبَلِ الْعَدُوِّ وَ یُخافُ مِنْهُ عَلیٰ بَیْضَةِ الاِسْلامِ وَ یُخْشیٰ بَوارُهُ اَوْ یُخافُ عَلیٰ قَوْمٍ مِنْهُمْ، وَجَبَ حِینَئِذٍ جِهادُهُمْ وَ دِفاعُهُمْ[۴]»

ترجمه: مگر آن‌که مسلمانان از جانب دشمنان مورد هجوم و لشگرکشی قرار بگیرند به نحوی که خوف تصرّف و نابودی بلاد و مجتمع اسلامی و یا خوف نابودی عدّه و­گروهی از مسلمین در بین باشد؛ در اینصورت جهاد و دفاع بر مسلمانان واجب است.

فتوای امام امّت نیز در زمینه­ی ضرورت دفاع ار ملّت­های مسلمان بدین قرار است:

«لَوُ خِیفَ عَلیٰ اِحْدَی الدُّوَلِ الاِسْلامِیَّةِ مِنْ هَجْمَةِ ا‌ْلاَجانِبِ، یَجِبُ عَلیٰ جَمِیعِ الدُّوَلِ الاِسْلامِیَّةِ الدِّفاعُ عَنْها بِاَیِّ وُسْعَةٍ مُمْکِنَهٍ کَما یَجِبُ عَلیٰ سائِرِ الْمُسْلِمِینَ[۵]»

ترجمه: اگر به یکی از کشورهای اسلامی از هجوم اجانب و حمله­ی بیگانگان ترسیده شود، بر تمام دولت­های اسلامی واجب است که با هر امکاناتی که دسترسی‌پذیر است، از آن کشور دفاع کنند و همچنین بر سایر مسلمانان نیز واجب است.

  1.   بُغاة و باغیان

در طول زمان، همیشه گروهی از انسان­ها در صحنه­ی زندگی، به حقوق و حدود خود قانع نیستند و درصدد تعدّی و تجاوز به حدود و حقوق دیگران برآمده و بر دیگران بغی و ظلم می­کنند و بر گروهی ضعیف­تر از خود تعدّی و ظلم روا می­دارند. در چنین صورت وظیفه­ی مسلمین سکوت و بی­تفاوتی نیست؛ بلکه مسلمانان موظّفند علیه گروه باغی قیام کرده و در کنار گروه مظلوم، با گروه باغی و ظالم مبارزه کنند و این مبارزه را تا زمانی که گروه باغی دست از بغی و ظلم برنداشته، ادامه دهند و در صورت دست برداشتن، صلحی عادلانه بین این دو گروه برقرار نمایند که در اثر آن، حقوق و حدود انسان­ها رعایت شده و به اَحدی یا گروهی ظلم و تعدّی و تجاوز نشود.

قرآن کریم در این زمینه می­فرماید: «وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى ا‌ْلأُخْرَىٰ فَقَاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّىٰ تَفِیءَ إِلَىٰ أَمْرِ اللَّهِ ۚ فَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ[۶]»

ترجمه: اگر دو گروه و طائفه از مؤمنین با هم درگیر جنگ شدند؛ پس شما بین آنها را اصلاح کنید. اگر یکی از این دو گروه بر گروه دیگر بغی و ظلم می­کند؛ شما (در کنار گروه مظلوم) با آن گروه باغی و ظالم بجنگید تا به امر خدا (که برقراری قسط و عدل و صلح است) گردن نهد و برگردد. پس اگر گروه باغی به امر خدا برگشت؛ شما میان آن دو گروه صلح عادلانه برقرار کنید و در برقراری صلح و در اصلاح بین آنها، قسط و عدل را رعایت نمایید که همانا خداوند عدالت­پیشگان را دوست می­دارد.

در این آیه، خداوند سبحان مؤمنان را به سه چیز تکلیف کرده است: ۱- اصلاح بین دو گروه متخاصم و متنازع از مؤمنان. ۲- قتال و پیکار با گروه باغی تا آن‌گاه که آن گروه از بغی و ظلم و تعدّی خود دست بردارد و به امر خدا برگردد. ۳- پس از اینکه باغی دست از بغی و ظلم خود برداشت، صلحی عادلانه برقرار و ایجاد شود؛ به نحوی که دیگر گروهی بر گروه دیگر بغی و ظلم و تجاوز ننماید.

محمّد بن یعقوب کلینی (رحمة الله) از حفص بن غیاث روایت کرده است: "قالَ سَألْتُ اَباعَبْدِاللهِ عَلَیْهِ السَّلامُ عَنْ طائِفَتَیْنِ مِنَ الْمُؤمِنِینَ اقْتَتَلُوا، اِحدٰیهُما باغِیَةٌ وَا‌ْلاُخریٰ عادِلَةٌ، فَهَزَمَتِ الْعادِلَةُ الْباغِیَةَ. فَقالَ لَیْسَ ِلاَهْلِ الْعَدْلِ اَنْ یَتْبَعُوا مُدْبِراً وَ لایَقْتُلُوا اَسِیراً وَ لایُجْهِزُوا عَلیٰ جَرِیحٍ؛ وَ هذا اِذا لَمْ یَبْقَ مِنْ اَهْلِ الْبَغْیِ اَحَدٌ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُمْ فِئَةٌ یَرْجِعُونَ اِلَیْها؛ فَاِذا کانَ لَهُمْ فِئَةٌ یَرْجِعوُنَ اِلَیْها، فَاِنَّ اَسِیرَهُمُ یُقْتَلُ وَ مُدْبِرَهُمْ یُتْبَعُ وَ جَرِیحَهُمْ یُجْهَزُ عَلَیْهِ[۷]"

ترجمه: من از امام صادق علیه‌السّلام درباره­ی دو طائفه از مؤمنین که یکی از آنها باغی و دیگری عادل است و با هم در جنگ درگیر شدند؛ پرسیدم که اگر گروه عادل بر طائفه­ی باغی و ظالم غالب شد و او را وادار به فرار کرد؛ چه باید کرد؟ آن حضرت فرمود: در اینصورت که گروه باغی فرار می­کند؛ گروه عادل حقّ تعقیب فراریان و حقّ کشتن مجروحان آنها را ندارد؛ و این حکم در زمانی است که از سران بغی و ظلم کسی باقی نمانده و برای باغیان دسته و گروه مرکزی و هسته­ی مرکزی نباشد که فراریان با بازگشت به سوی آنها دوباره به گروه عادل بغی و ظلم کنند؛ و اگر برای باغیان هسته­ی مرکزی باشد که اگر به سوی آن برگردند و دوباره تحریک و تقویت شده و به بغی و ظلم خود ادامه خواهند داد؛ در چنین صورت، اسیران آنها مقتول و فراریان آنها تعقیب و مجروحان آنها کشته می­شوند.

و در دعائم از امام باقر علیه‌السّلام روایت شده است که فرمود: "اِذَا انْهَزَمَ اَهْلُ الْبَغْیِ وَ کانَ لَهُمْ فِئَةٌ یَلْجَئُونَ اِلَیْها، اُطْلِبُوا وَ اُجْهِزُوا عَلیٰ جَرْجاهُمْ وَ اُتْبِعُوا وَ قُتِلُوا ما اَمْکَنَ اِتْباعُهُمْ وَ قَتْلُهُمْ وَ کَذلِکَ سارَ عَلِیٌّ عَلَیْهِ‌السَّلامُ فِی اَصْحابِ صِفِّینَ ِلاَنَّ مُعاوِیَةَ کانَ وَرائَهُمْ وَ اِذا لَمْ یَکُنْ لَهُمْ فِئَةٌ، لَمْ یُطْلَبُوا وَ لَمْ یُجْهَزُ عَلیٰ جَرْحاهُمْ ِلاَنَّهُمْ اِذا وَلُوا تَفَرَّقُوا[۸]"

ترجمه: وقتی که اهل بغی شکست خوردند و برای آنها مرکزیتی بود که به آن پناه می­بردند، مورد جستجو واقع می­شدند و زخمیانشان به قتل رسانده می­شدند و تا حدی که تعقیب و کشتنشان امکان داشت، تعقیب می­شدند و به قتل رسانده می­شدند و علی علیه السلام در مورد اصحاب صفین همین گونه عمل نمود زیرا معاویه پشت سر آنها بود. و هنگامیکه مرکزیتی برای آنها نباشد، مورد جستجو واقع نمی­شوند و زخمیهایشان به قتل رسانده می­شوند چون وقتی آنها رو برگردانده عقب­نشینی کردند، از هم پراکنده می­شوند. صاحب کتاب کشف الغطاء فتوای خویش را در این مورد چنین بیان می­کند: "اَلْبَغْیُ هُوَ الظُّلْمُ وَ التَّعَدِّی وَ کُلُّ ظالِمٍ باغٌ وَ اِعانَةُ الْمَظْلُومِ عَلَی الظّالِمِ فِی دَفْعِ الظُّلْمِ عَنْهُ فِیما یَتَعَلَّقُ بِا‌ْلاَعْراضِ وَ النُّفُوسِ واجِبَةٌ وُجُوباً کِفائِیّاً؛ فَتَجِبُ الْمُحارِبَةُ فِی دَفْعِهِ عَنْهُ وُجُوباً کِفائِیّاً. ثُمَّ لَوْ بَغَتْ فِرْقَةٌ مِنَ الْمُؤمِنِینَ عَلیٰ اُخریٰ مِنْهُمْ فَغَلَبَتِ الْمَظْلُومَةُ الظّالِمَةَ؛ فَلَیْسَ لَهُمْ اَنْ یَجْهَزُوا عَلیٰ جَرِیحِهِمْ وَ لا یَتْبَعُوا مُدْبِرَهُمْ اِلاّ مَعَ بَقاءِ احْتِمالِ رُجُوعِهِ[۹]"

ترجمه: بغی به معنی ظلم و تعدّی است و هر ظالم متجاوز باغی است و کمک کردن به مظلوم علیه ظالم در دفع ظلم که خواه ظلم در اَعراض و خواه در نفوس باشد واجب کفایی است؛ پس محاربه با باغی در دفع ظلم از مظلوم واجب کفایی است. اگر گروهی از مؤمنین بر گروهی دیگر از آنها بغی و ظلم کنند و گروه مظلوم بر باغی و ظالم غالب شوند، گروه غالب حقّ کشتن مجروحان و تعقیب فراریان را ندارند مگر با احتمال بازگشتن باغیان. صاحب جواهر، فتوای خویش را در مورد بُغاة چنین بیان می­کند: «وَ کَیْفَ کانَ فَقِتالُ الْبُغاةِ کَقِتالِ الْمُشْرِکِینَ فِی الْوُجُوبِ وَ کِفائِیَّتِهِ وَ کَوْنُ تَرْکِهِ کَبِیرَةٌ وَ اِنَّ اْلِفرارَ مِنْهُ کَالْفِرارِ مِنْهُ بِلاخِلافٍ اَجِدُهُ فِی شَیْءٍ مِنْ ذلِکَ کَمَا اعْتَرَفَ بِهِ فِی الْمُنْتَهیٰ وَ النُّصُوصُ مِنَ الطَّرَفَیْنِ وافِیَةٌ ... نِعَمْ مَنْ کانَ مِنْ اَهْلِ الْبَغْیِ لَهُمْ فِئَةٌ یَرْجِعُ اِلَیْها جازَ ا‌ْلاِجْهازُ عَلیٰ جَرِیحِهِمْ وَ اِتْباعُ مُدْبِرِهِمْ وَ قَتْلُ اَسِیرِهِمْ[۱۰]»  

ترجمه: به هر حال پیکاربا بُغات از نظر وجوب و کفایی بودن وجوب آن و اینکه ترک آن گناه کبیره است؛ همچون جنگ با مشرکین است؛ و فرار از آن، همانند فرار از جنگ با مشرکین می­باشد؛ بدون اینکه هیچگونه نظر مخالفی را از فقهاء در این حکم دیده و یافته باشم. همانطور که علاّمه در منتهیٰ به آن اعتراف کرده و نصوص طرفین وافی به آن است ... بلی، کسانی از اهل بغی که بر ایشان مرکزیتی باشد که به سوی آن بازمی‌گردند؛ کشتن مجروحین آنها و تعقیب فراریانشان و کشتن اسیرانشان جایز است.

همچنین ایشان در جای دیگر بحث، فتوای خود را چنین بیان می­کنند که: «وَ اِنِ اسْتَعاذُوا بِالْمَصاحِفِ وَ الدَّعْوَةِ اِلیٰ حُکْمِ الْکِتابِ، لَمْ یُلْتَفَتْ اِلیٰ قَوْلِهِمْ اِذا کانَ قَدْ دُعُوا اِلَیْهِ فَامْتَنَعُوا؛ فَیُقاتَلُونَ حِیْنَئِذٍ حَتّیٰ یَصْرَحُوا بِالْفِئَةِ عَلیٰ وَجْهٍ لَمْ یُعْلَمْ کَوْنُهُ خَدِیعَةٌ[۱۱]»

ترجمه: و اگر اهل بغی به قرآن­ها و به دعوت به داوری قرآن پناه بردند؛ در صورتی که قبلاً به قرآن و داوری آن دعوت شده بودند و از آن امتناع کرده بودند؛ به سخنشان توجّه نمی­شود. پس آن هنگام با آنها جنگیده می‌شود، تا جایی که به نحوی که احساس خدعه از آن نشود، با مرکزیتشان برگردند.

  1.   صلح

به طور قطع و مسلّم زندگی در کنار صلح و آرامش و توأم با عبادت خالق و خدمت به خلق خدا بهتر و دلپسندتر است و همه­ی انسان­های عاقل به اینچنین زندگی علاقه­مند بوده و برای بدست آوردن آن تلاش می‌کنند. امّا گاهی هم برای دفع فتنه و فساد و شر، جنگ و دفاع لازم می­شود. در اینصورت تا آنجایی که ضرورت و توان مسلمین ایجاب می­کند، باید کوشید و جنگید و دفاع کرد.

امّا اگر توان مسلمین برای ادمه­ی دفاع ضعیف شده و یا صلاح مسلمین در برقراری صلح باشد؛ رئیس مسلمین یا رئیس دشمن اگر در پی صلح مسالمت فریقین و به صلاح مسلمین باشد؛ قرارداد صلح می­بندند و بر همه­ی مسلمانان هم لازم است که مطابق این قرارداد عمل نمایند.

در اینصورت اگر امام علیه‌الصّلوة‌و‌السّلام یا نائب او و یا کسی که متصدّی و مسئول سپاه و قوای مسلمین است، در سپاه مسلمین ضعف و ناتوانی و یا سستی و زبونی مشاهده نماید و تشخیص دهد که صلح بین دو گروه درگیر در جنگ، به نفع مسلمین شریعت حضرت سیّد المرسلین است؛ می­تواند به هر نحو که اسلام و مسلمین صلاحش بیشتر تأمین می­شود؛ قرارداد صلح ببندد و عقد این قرارداد فقط از شخص رئیس صحیح است و مانند اَمان نیست که از غیر رئیس هم صحیح بوده باشد. و مابه­المصالحه باید نزد متصالحین معلوم باشد. عقد صلح با هر گونه لفظ، از عربی و غیره، و با هر چیزی که مفید انشاء قرارداد صلح باشد، از اشاره و کنایه، واقع می­شود. و حکم قرارداد صلح واقع بین دو رئیس، به جمیع افراد ساری و جاری می­شود. اگر چنانچه به علّت فقدان بعضی از شرایط، صلح فاسد شود و کفّار فساد آن را ندانند و داخل بلاد مسلمین شوند، در اَمن و اَمانند تا به مَأمَن و محلّ و مسکن خود برگردند. صلح در مقابل گرفتن اراضی و مواشی و مزارع و اشجار و امثال آنها جایز است.

قرآن کریم در زمینه­ی صلح می­فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ کَافَّةً وَلا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ[۱۲]»

ترجمه: ای گروه مؤمنان به صلح داخل شوید و از گام­های شیطان پیروی نکنید که همانا شیطان دشمن آشکار شما است.

همچنین قرآن در مورد صلح می­فرماید: «وَإِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا وَتَوَکَّلْ عَلَى اللهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ[۱۳]»  

ترجمه: اگر آنان به راستی مایل به صلح شدند؛ پس تو هم میل به صلح داشته باش و (پس از بررسی ظواهر که هیچ گونه احتمال خدعه­ای آشکارا وجود نداشته باشد؛ در مورد احتمالات ناشناخته) بر خدا توکّل کن که همانا خداوند شنوای داناست.

در جای دیگر قرآن کریم در این زمینه می­فرماید: «فَإِنِ اعْتَزَلُوکُمْ فَلَمْ یُقَاتِلُوکُمْ وَأَلْقَوْا إِلَیْکُمُ السَّلَمَ فَمَا جَعَلَ اللهُ لَکُمْ عَلَیْهِمْ سَبِیلاً[۱۴]»  

ترجمه: پس اگر کناره­گیری کردند و با شما نجنگیدند و دست صلح به سوی شما دراز کردند، خداوند برای شما بر آنان راه (جنگیدن) قرار نداده است. در این آیه­ی شریفه، صلح کامل و پایداری که به نفع مسلمانان است تجویز شده، امّا اگر دشمن بخواهد در زیر چتر صلح، آماده شود و تجهیز قوا کند و به مسلمین یورش برد؛ اینگونه صلح خفّت بار و ذلّت آور و ننگین است و چنین صلحی به صلاح مسلمین نبوده و به هیچ­وجه جایز نیست.

قرآن کریم در این مورد می­فرماید: "فَإِنْ لَمْ یَعْتَزِلُوکُمْ وَیُلْقُوا إِلَیْکُمُ السَّلَمَ وَیَکُفُّوا أَیْدِیَهُمْ فَخُذُوهُمْ وَاقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَأُولئِکُمْ جَعَلْنَا لَکُمْ عَلَیْهِمْ سُلْطَانًا مُبِینًا[۱۵]"  

ترجمه: پس اگر آنان از شما کناره­گیری نکردند و آشتی و صلح نکرده و دست از شما بر نداشتند؛ پس آنها را هر کجا که یافتید، بگیرید و بکشید. ما شما را بر آنها مسلّط و فرمانروای آشکار قرار دادیم.

باید مسلمین توجّه داشته باشند که روح راحت­طلبی و آسایش­دوستی انسان­ها در شرایطی که صلح به نفع اسلام و مسلمین نیست، موجب نشود که از جانب مسلمین ندای صلح در داده شده و دست از کارزار کشیده شود. قرآن کریم در این زمینه می­فرماید: "فَلا تَهِنُوا وَتَدْعُوا إِلَى السَّلْمِ وَأَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ وَاللَّهُ مَعَکُمْ وَلَنْ یَتِرَکُمْ أَعْمَالَکُمْ[۱۶]"

ترجمه: پس شما زبون و سست نشوید و در اثر آن، دشمن را به صلح و آشتی نخوانید و حال آنکه شما برترید و خدا با شماست و هرگز از اعمال شما نمی­کاهد.

مرحوم شیخ جواد مغنیه در تفسیر خود ذیل این آیه­ی شریفه، چنین می­نگارد: حوادث و وقایع تاریخ ثابت کرده که هر کس در پیش روی دشمن سستی و زبونی کند و از دشمن و مقابله و روبرو شدن با آن خوف و ترس داشته باشد؛ شمشیر و حربه­ای بُرّان بدست دشمن برای کشتن خود داده و یا به ذلّت و حقارت و اسارت خود در نزد دشمن اقدام کرده است که امام علی علیه‌السّلام می­فرماید: "هیبت و خوف و ترس، قرین تباهی و زیانکاری؛ و حیای نابجا، توأم با محرومیّت است." و سیاست درست جنگی در نزد کارشناسان و متخصّصان نظامی آن است که انسان در پیش روی دشمن سستی نکند و نیز با نیرومندی دشمن سست نشده و از میدان بیرون نرود؛ بلکه وسایل و ابزار مقابله را به قدر امکان فراهم کند و با ثبات و پایداری، مشقّت و درد و رنج­ها را کوچک و خوار شمرده، استقامت ورزد؛ که خداوند این سیاست را در قرآن کریم ترسیم می­کند. در این آیه­ی شریفه "فَلا تَهِنُوا وَتَدْعُوا إِلَى السَّلْمِ" یعنی شما در برابر دشمنان خود سستی ننمائید و تسلیم نیرومندی و قدرت و طغیان دشمن نگردید. و نیز در این آیه­ی شریفه " وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ " یعنی با دیدن قدرت و نیروی دشمن سستی نکنید و هر اندازه از نیروی انسانی و نیروی اقتصادی که در اختیار دارید، برای جنگیدن با دشمنان آماده و فراهم سازید. و خلاصه‌ی معنیِ "فَلا تَهِنُوا وَتَدْعُوا إِلَى السَّلْمِ" این است: وقتی که شما با یک دشمن خطرناک که هیچ­گونه ارج و قدر و ارزش به حقّ و عدالت نمی­دهد و به هیچ قانون و عهد و پیمان پایبند نیست و فقط با زور و قلدری سر و کار دارد، مواجه و روبرو شدید؛ از او نترسید و قصد او کنید و با او به شدّت درآویزید و عاطفه و رحمت و رأفت و مدارا درباره­ی او بکار نبرید؛ زیرا که اینگونه حکم در حقّ او، حکم درباره­ی شرّ و فساد است و خیر برای تمام جامعه­ی انسانیّت[۱۷].

همچنین سیّد قطب در تفسیر خود ذیل همین آیه­ی کریمه می­نویسد: این تحذیر از جانب خداوند اشاره می­کند به وجود اشخاص و افرادی از مسلمانان که تکالیف جهاد طولانی و مشقّت آدمی آن، بر آنها سنگینی می‌کرد و عزم و اراده­ی آنها را سست می­نمود و اظهار تمایل به صلح و ترک جهاد می­کردند تا از مشقّت جهاد استراحت کنند. و میل به صلح و آرامش و سستی و ترک محاربه و جهاد، یک امر غریزی و یک خواسته­ی دائمی نفس بشر است که تربیت اسلامی اینگونه وهن و سستی را با وسایلی معالجه می­نماید و سستی­ها و زبونی­ها را با موفقیّت چشمگیر، از نوع انسان­ها دور می­کند. لکن این موفقیّت به این معنی نیست که دیگر رسوباتی از این راحت­طلبی­ها در بعضی از افراد بشر وجود نداشته باشد.[۱۸]

علی علیه‌السّلام در زمینه­ی صلح مورد پذیرش اسلام می­فرماید: "وَجَدْتُ الْمَسالِمَةَ ما لَمْ یَکُنْ وَهْنٌ فِی ا‌ْلاِسْلامِ اَنْجَعُ مِنَ الْقِتالِ[۱۹]" ترجمه: صلح و آشتی اگر موجب وهن و سستی و زبونی اسلام نشود، من آن را سودمندتر و مفیدتر از جنگ می­دانم.

نکته­ی دیگری که در مسأله­ی صلح می­بایست به دقّت مورد توجّه جامعه­ی اسلامی و رهبران آن باشد، این است که همانگونه که قبلاً نیز اشاره کردیم؛ دشمن چه بسا در شرایطی که کار بر او سخت شده و خود را در معرض شکست می­بیند و یا نیروهای خود را پراکنده یافته احتیاج به تجدید سازمان و قوا را احساس می­کند و یا تصمیم می­گیرد با فریفتن مسلمین، آنها را از فکر و آمادگی نبرد خارج ساخته، آن‌گاه غافلگیرانه بر ایشان بتازد؛ در چنین شرایطی، ندای صلح­طلبی سر داده و از در سازش و مدارا وارد می­شود و اینجاست که مسلمین می‌بایست هشیاری کامل خویش را حفظ نموده و فریب این ادّعاهای دروغین صلح­جویی را نخورند و کارزار را تا پیروزی نهایی ادامه دهند.

امیرالمؤمنین علیه‌السّلام در همین زمینه به مالک اشتر هشدار می­دهند که: "اِنَّ الْعَدُوَّ رُبَّما قارَبَ لِیَتْغَفِلَ. فَخُذْ بِالْحَزْمِ وَاتَّهِمْ فِی ذلِکَ حُسْنَ الظَّنِّ"[۲۰] ترجمه: هر آینه دشمن چه بسا نزدیکی می­جوید تا غافلگیر سازد؛ پس دوراندیشی پیشه کن و خوش­بینی را در برابر دشمن متّهم دان.

همچنین آن حضرت مسلمین را از قرارداد صلحی که موجبات گرفتاری و مشکلات بعدی را برای آنان فراهم می­سازد، به شدّت برحذر داشته و از عقد چنین قراردادی منع نموده­اند؛ آنجا که می­فرماید: "وَ لا تَعْقُدْ عَقْداً تَجُوزُ فِیهِ الْعِلَلَ"[۲۱] ترجمه: عهد و پیمانی مبند که در آن تأویل و بهانه و بکار رفتن مکر و فریب راه داشته باشد.

صاحب کتاب ارزنده­ی کشف الغطاء فتوای خویش در مورد صلح را چنین بیان می­کند: "اِذا رَاَی ا‌ْلاِمامُ اَوْ نائِبُهُ الْخاصُّ اَوْ مَنْ قامَ بِسِیاسَةِ عَساکِرِ الْمُسْلِمِینَ ضَعْفاً اَوْ وَهْناً فِیهِمْ وَ رَأیٰ اَنَّ اِیقاعَ الصُّلْحِ بَیْنَ الْفَرِیقَیْنِ اَصْلَحُ وَ اَوْثَقُ بِحِفْظِ شَرِیعَةِ سَیِّدِ الْمُرْسَلِینَ، اَوْقَی الصُّلْحَ بَیْنَهمُ ْوَ بَیْنَ الْمُسْلِمِینَ عَلَی الْوَجْهِ ا‌ْلاَصْلَحِ"[۲۲] ترجمه: اگر امام یا نائب خاصّ او یا کسی که سیاست قشون مسلمانان را عهده­دار است، در سپاه مسلمین ضعف و ناتوانی و یا سستی ببیند و صلح بین دو گروه متخاصم را به صلاح مسلمین و حفظ شریعت سیّدالمرسلین تشخیص دهد؛ بین دو گروه متخاصم آن‌گونه صلحی که به نفع و صلاح مسلمین است؛ برقرار می­کند.

  1.   مُهادنه یا آتش­بس موقّت

مُهادنه به معنی ترک جنگ و جدال و مبارزه است تا وقت و زمان معیّن و معلوم؛ بنا بر قرارداد و تراضی طرفین؛ و این در اسلام جایز است و گاه واجب می­شود. در قرارداد مُهادنه صیغه و لفظ مخصوص معتبر نیست. هر کلام و اشاره و کنایه که مفید مُهادنه باشد، کفایت می­کند. قرارداد مهادنه بین دو جمعیّت و گروه کثیر واقع می­شود و از شئون امام علیه‌الصّلوة و نائب خاص و عام او است و در صورت غیبت آن حضرت و در دسترس نبودن نوّاب آن جناب، عقد قرارداد مهادنه، با امراء و رؤساء و حکّام است که سیاست سپاه و لشگر به عهده­ی آنها است. و غیر امام و نوّاب و امراء و حکّام، کسان دیگر که کار جنگ به آنها مربوط نیست، نمی­توانند مُهادنه کنند. اگر چنانچه قرارداد مُهادنه مشروط به عوض کم و یا زیاد و یا مشروط به رفت­و­آمد طرفین به محلّه­های یکدیگر و یا مشروط به محلّ و مکان مخصوص و یا مشروط به سایر شروط شرعیه باشد؛ صحیح و رعایت آن شروط لازم است. در ایقاع و انجام مُهادنه باید صلاح و مصلحت مسلمین منظور شود؛ پس اگر مسلمانان توانا و نیرومند باشند و هیچ­گونه صلاح و مصلحت برای آنها نبوده باشد؛ مهادنه جایز نیست. و در صورت توانایی و نیرومندی مسلمین و مصلحت داشتن برای آنها، بیشتر از یک سال و در صورت ضعف و ناتوانی مسلمین بیشتر از ده سال مُهادنه جایز نیست. نقض قرارداد هُدنه جایز نیست؛ مگر بقاء آن موجب فساد بر مسلمین باشد که در اینصورت نقض آن لازم است و بعد از نقض، تعرّض بر کفّار جایز نیست؛ تا آنها به مَأمَن و محلّ و مسکن برگردند.[۲۳]

۵/نتیجه گیری

همانگونه که ملاحظه کردیم؛ ضرورت شرعی دفاع در برابر دشمنان مسلمین اعمّ از اینکه کافر یا مسلمان باشند؛ امری مسلّم و قطعی است و چنانچه فرهنگ و عقاید اسلامی از طریق هجوم نظامی دشمن در معرض تهدید قرار گیرد؛ یا سرزمین­های اسلامی در معرض تصرّف دشمن واقع شود؛ و یا جان و ناموس مسلمانان تحت سلطه­ی اجانب درآید؛ و یا گروهی از مسلمین درگیر جنگی با ستمگران و بغاة گردند؛ بر همه­ی مسلمین دفاع واجب و ضروری است. خصوصاً در برابر بغاة، کارزار باید تا متلاشی کردن مرکزیت دشمن ادامه یابد؛ زیرا در غیر این‌صورت دشمنِ شکست خورده، مجدّداً تمدید قوا و تجدید سازمان نموده، یورش خود را از سر خواهد گرفت.

در مسأله­ی صلح نیز آنچه محور تصمیم­گیری است، صلاح و مصلحت مسلمین است که امام و رهبر جامعه­ی اسلامی باید تشخیص دهد؛ و به هیچ­وجه راحت­طلبی و گریز از سختی­های جان، نباید توجیهی برای دست کشیدن از نبرد و سازش با دشمن گردد؛ و از سوی دیگر نداهای دروغین صلح­طلبی دشمن که برای فرار از شکست و نابودی کامل، یا به منظور اغفال و حمله­ی غافلگیرانه به مسلمین سر داده می­شود؛ به هیچ­وجه نباید در اراده­ی امّت اسلامی برای ادامه­ی کارزار تا پیروزی نهایی تزلزلی ایجاد نماید. پذیرش آتش­بس موقّت نیز دقیقاً چنین حکمی دارد و تنها مصالح مسلمین و بدست آوردن فرصتی برای تمدید قوا علیه دشمنان است که وجود چنین آتش­بسی را توجیه می­نماید.

با توجّه به مسائل فوق، بدیهی است جمهوری اسلامی ایران که مورد هجوم و تجاوز رژیم مزدور صدّام قرار گرفته و اکنون با عنایات الهی و ایثار و مقاومت امّت شهید­پرور، می­رود تا برای همیشه طومار این رژیم جنایت‌پیشه را درهم­ نوردد؛ به هیچ­وجه مجاز نیست ارتش نیمه­جان دشمن را رها سازد تا صدّام و اربابان او مجدّداً آنها را تجهیز نموده و در شرایطی که مناسب تشخیص دهند؛ هجوم و تجاوز خویش را علیه انقلاب و جمهوری اسلامی ایران از سر گیرند.

اَلسَّلامُ عَلیٰ اَنصارِ دِینِ اللهِ وَ رَحمَةُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ



[۱]    کشف الغطاء، کتاب الجهاد، صفحه ۳۸۱ 

[2]    کشف الغطاء، کتاب الجهاد، صفحه ۳۸۲ 

[۳]    کشف الغطاء، کتاب الجهاد، صفحه ۳۹۵ 

[۴]    نهایة الاحکام، صفحه ۲۹۰ 

[۵]    تحریر الوسیلة، دفاع، مسئله ۷ 

[۶]    قرآن کریم، سوره حجرات، آیه ۹ 

[۷]    کتاب مسالک، صفحه ۳۶۴ 

[۸]    کتاب المستدرک، باب ۲۲، حدیث ۱ 

[۹]    کشف الغطاء، کتاب الجهاد، صفحه ۴۰۳، فصل الثانی فی البغاة 

[۱۰]    جواهر، جلد ۲۱، کتاب الجهاد، صفحه ۳۲۸ 

[۱۱]    جواهر، جلد ۲۱، کتاب الجهاد، صفحه ۳۲۶  

[۱۲]    قرآن کریم، سوره بقره، آیه ۲۰۸ 

[۱۳]    قرآن کریم، سوره انفال، آیه ۶۱ 

[۱۴] قرآن کریم، سوره نساء، آیه ۹۰

[۱۵] سوره نساء، آیه ۹۱

[۱۶] سوره محمّد، آیه ۳۵

[۱۷] تفسیر الکاشف، جلد ۵، صفحات ۷۸ و ۷۹

[۱۸] تفسیر فی ظلال القرآن، جلد ۷، صفحه ۴۷۱

[۱۹] غررالحکم، حکمت ۱۰۱۳۸

[۲۰] نهج البلاغه، نامه ۵۳

[۲۱] نهج البلاغه، نامه ۵۳

[۲۲] کشف الغطاء، کتاب الجهاد، صفحه ۳۹۹

[۲۳] کشف الغطاء، کتاب الجهاد، صفحه ۳۹۹

 

 

افزودن نظر

هرگونه نظرات توهین آمیز و نسبتهای غیر مسلم احراز نشده و خلاف شرع حذف خواهد شد





کد امنیتی
بازنشانی