Get the Flash Player to see this player.

time2online Joomla Extensions: Simple Video Flash Player Module

  کانال تلگرام اهل ولاء کانال تلگرام اهل ولاء اینستاگرام اهل ولاء


سه شنبه ۴ دی
۱۴۰۳

22. جمادي‌الثاني 1446


24. دسامبر 2024






جناحهای ضدّ انقلاب در اوّلین حکومت اسلامی

  جناح‌های ضدّانقلاب در اوّلین حکومت اسلامی

مجلّۀ صف، شماره ۳، سال ۱۳۵۸

 

 

جناح­های ضدّ‌انقلاب در اوّلین حکومت اسلامی


 

مردم که از فساد حکومت به تنگ آمده­بودند و بی­عدالتی‌ها تحمّل آنها را به آخر رسانده ­بود؛ با یک قیام عمومی به خانه­ی خلیفه حمله کردند و او را که حاضر نبود در روش خود تغییری بدهد؛ از پا درآوردند و آن‌گاه همگی رو به سوی خانه علی علیه­السّلام آوردند تا او را وادار نمایند علی­رغم ناسپاسی­های گذشته­ی جامعه نسبت به او، زمام حکومت را بدست گیرد و عدالت اسلامی را در جامعه تحقّق بخشد و بدین نحو علی علیه­السّلام دوران حکومت چند ساله­ی خود را آغاز نمود و رهبری جامعه­ای را که در اثر بی­عدالتی­های رژیم گذشته، انقلاب کرده بود و تنها امیدش به اسلام بود؛ بدست گرفت.

شرایط فوق شباهت بسیاری با جامعه­ی انقلابی ما دارد؛ زیرا ملّت مستضعف ایران که در زیر فشار رژیم منفور گذشته طاقتش به سر رسیده بود؛ به یک قیام همگانی دست زد و رژیم طاغوتی را درهم­شکست و قاطعانه بر رهبری بزرگ مرجع دینی، امام خمینی، تأکید نمود و عدالت مطلوب خود را تنها در پناه نظام اسلامی به رهبری مرجعیّت شیعی امکان­پذیر دانست. بنابراین برای ادامه­ی حرکت انقلابی خود و آشنایی با مشکلات و موانع پس از انقلاب و نحوه­ی مقابله با آنها، دقّت در تاریخ حکومت علی علیه­السّلام اهمیّتی حیاتی دارد و در این نوشته سعی می­کنیم با توجّه به محدودیّت حجم مطالب، نکات اساسی این بحث را مورد بررسی قراردهیم.

جامعه­ی دوران حکومت علی علیه­السّلام که سال­ها از تعلیمات حیات­بخش پیامبر دور بود؛ زمینه­ی سه حرکت ضد انقلابی را فراهم آورد.

اوّلین حرکت از سوی کسانی بود چون طلحه و زبیر، مجاهدین صدر اسلام، کسانی که در دوران اختناق به رهبر گرویدند و در راه مبارزه با طاغوت مبارزه­ی مسلّحانه کردند؛ به حدّی که طلحه را پیامبر صلّی‌­الله‌­علیه ‌و‌اله­‌و‌سلّم طلحة ­الخیر نامید و زبیر را سیف ­الله؛ و پس از پیامبر نیز که توطئه­ی سقیفه پیش آمد؛ زبیر در خانه­ی علی علیه­السلام متحصّن شد؛ لکن این رزمندگان و این پیکارگران، امروز پس از پیروزی انقلاب به فکر گرفتن سهمیه افتاده­اند و چشم طمع به پست­های مقامات عالی دوخته­اند و از آن رو تصمیم می‌گیرند رسماً مسأله را با علی علیه­السّلام در میان بگذارند و لذا شبی به خانه­ی او می­روند. در بدو ورود آنها به اطاق، علی علیه­السّلام چراغی را که روشن بود خاموش نمود و چراغ دیگری را روشن کرد. از مشاهده­ی این صحنه طلحه و زبیر تعجّب کردند و علّت را از حضرت جویا شدند.

امام فرمودند تا قبل از ورود شما به اطاق، من مشغول محاسبه­ی بیت­المال بودم و چراغی هم که در پرتو نور آن کار می­کردم؛ فتیله و روغنش از بیت­المال بود، امّا اکنون که شما نزد من آمدید؛ چون آن کار را مجبورم به کنار بگذارم؛ دیگر دلیلی ندیدم از بودجه­ی بیت­المال برای گفتگوی شخصی با شما استفاده کنم؛ لذا چراغی را که از بودجه­ی شخصی خود تهیّه کرده ­بودم؛ روشن نمودم. طلحه و زبیر نگاهی به یکدیگر انداختند و با این نگاه به یکدیگر فهماندند که چنین شخصی قطعاً حاضر نخواهد شد ذرّه­ای از عدالت منحرف شود و پست­های حسّاس مملکتی را به اعتبار درخواست ما به ما واگذارد؛ لذا بدون طرح مسأله از خانه­ی علی علیه­السّلام خارج شدند. امام که از جریان اطلاع داشت روزی مطّلع شد طلحه و زبیر به قصد ایجاد توطئه علیه وی، قصد خروج از شهر را دارند؛ لکن علی­رغم اصرار اطرافیانش که خواستار جلوگیری از آنها بودند؛ با اینکار موافقت نکرد و فرمود من قصاص قبل از جنایت نمی­کنم و تا آنها مرتکب خیانتی نشده ­باشند؛ آزادیشان را سلب نمی­نمایم.

طلحه وزبیر با استفاده از عایشه بالاخره بلوایی به راه انداختند و کار به لشگرکشی طرفین در مقابل یکدیگر کشید. در روز مقابله­ی دو لشگر، یکی از یاران حضرت به نزد وی رفته و پرسید: آیا می­شود طلحه و زبیر، مجاهدین صدر اسلام، بر باطل باشند؟ آیا می­شود با عایشه همسر پیامبر خدا جنگید؟

امام در پاسخ فرمود: «ملاک حقیقت بر تو پوشیده است. حق و باطل به اعتبار بزرگی شخصیت­ها شناخته نمی­شوند. حق را بشناس تا ­اهلش را بشناسی و باطل را بشناس تا پیروانش را تشخیص دهی»

آری این امر که طلحه و زبیر روزی در راه مبارزه با طاغوت دست به اسلحه برده­اند؛ دلیل نمی­شود که هرچه در آینده انجام دهند صحیح و غیرقابل انتقاد باشد. مبارزه­ی دیروز دلیل حقّانیّت امروز نیست.

علی علیه­السّلام در عین اینکه پیروزی را قطعی می­دانست؛ دستور به حمله نداد و همین مطلب را یکی از اصحاب به وی تذکّر داد. امام در پاسخ فرمود: «نکته­ای را من از پیامبر شنیده­ام که اگر تو نیز شنیده بودی همچون من دست به حمله نمی­زدی و برای شروعِ زودترِ جنگ اقدام نمی­کردی و آن نکته این بود که رسول خدا به من فرمود: ای علی اگر خدا به وسیله­ی تو یک نفر را هدایت کند؛ بهتر و ارزشمندتر از همه­ی چیزهایی است که نور خورشید بر آنها می­تابد. و من جنگ را شروع نمی­کنم؛ به این امید که شاید با صحبت و گفتگو حتّی یک نفر از طرف مقابل به حقیقت بازگردد.»

به هر صورت نبرد آغاز شد و در پایان، لشگریان علی علیه­السّلام به پیروزی رسیدند. امام هنگامی که صحنه را در پایان کارزار ترک می­کرد؛ چشمش به جسد همان مجاهدین صدر اسلام افتاد و با دیدن آنها، قطرات اشک بر گونه­اش جاری شد و با حسرت و اندوه از اینکه آنها انقلابی را که در پیروزیش سهیم بودند؛ ترک کردند و رویاروی آن قرار گرفته و در نتیجه با همان نیرویی که طاغوت در هم شکسته شد؛ آنها نیز نابود شدند؛ بسیار متأثّر شد. ولی چاره چه بود؟ آن کس که در برابر حق می­ایستد؛ سرانجامی جز نابودی نخواهد ­داشت. از آنجا که در این جنگ عایشه بر شتری سوار شده بود و سپاهیانش را ترغیب به نبرد می­کرد؛ این واقعه در تاریخ به جنگ جمل معروف شده است.

دومین حرکت ضد انقلابی در دوران حکومت علی علیه­السّلام به وسیله­ی بازماندگان رژیم سفیانی که به دست پیامبر درهم کوبیده شد، به وجود آمد. معاویه پسر ابوسفیان در شام که از مرکز حکومت اسلامی دور بود مستقر شده و تمام عُمّال رژیم گذشته را گرد خویش جمع کرده و علیه حکومت مرکزی حرکت آغاز کرد؛ لکن برای اینکه بتواند استان شام را از کشور اسلامی جدا کند؛ به حیله­ای متوسّل شد؛ زیرا شعار تجدید رژیم ابوسفیانی دیگر خریداری نداشت؛ لذا عنوان کرد که علی در قتل خلیفه­ی سوم دست داشته و لذا من حکومت او را به رسمیّت نمی­شناسم و حکومت مستقلّی در این منطقه تشکیل می­دهم.

علی علیه­السّلام بارها از طریق نامه و پیغام، معاویه را از کارش نهی فرمود؛ لکن وی که منافع شخصی را دنبال می­کرد، نه مصالح مسلمین؛ هر روز بر اقدامات خائنانه­اش افزود و بالنتیجه کار به جنگ کشیده و سپاه مزدوران معاویه، در برابر لشگر علی علیه­السّلام رویاروی هم قرار گرفتند و نبرد آغاز شد. جنگ به نفع امام در حال پیشرفت بود و مالک اشتر سردار بزرگ سپاه علی به قلب لشگر که معاویه نیز در آنجا قرار داشت؛ نزدیک می­شد و تا پیروزی نهاییِ علی اندکی بیش نمانده بود.

معاویه که خطر را بسیار جدّی حس کرد؛ مشاور سیاسی خود یعنی عمروعاص را احضار نمود و از وی راه‌حلّی خواست. عمروعاص دستور داد لشگریان معاویه قرآن را که حاوی فرهنگ عظیم انقلابی پیامبر و مجموعه­ی شعارها و پیام­های انقلاب اسلامی بود؛ بر سر نیزه کنند و پیشهاد مذاکره نمایند و عنوان کنند که بین ما و شما قرآن حاکم است. گروهی از یاران علی که به علت محرومیّت ۲۵ ساله از آموزش­های بصیرت­زای اسلامی، قدرت تجزیه و تحلیل مسائل را نداشتند؛ فریب این حیله­ی معاویه را خوردند و رو به علی علیه­السّلام آورده و از او خواستند جنگ را متوقّف سازد. علی علیه­السّام فرمود: این فقط یک حیله­ی سیاسی است و الاّ معاویه اصلاً به قرآن اعتقاد ندارد تا بخواهد آن را داور قرار دهد. لکن یاران فریب­خورده­ی علی علیه­السّلام اظهار داشتند ما هرگز به قرآن بی­احترامی نخواهیم کرد. علی علیه­السّلام فرمود: قرآن مجسّم منم و آن کتاب­ها چیزی جز مقداری مرکّب و کاغذ نیست. لکن سخنان علی علیه­السّلام کاری از پیش نبرد و امام را تحت فشار قرار دادند که به مالک دستور دهد دست از جنگ بردارد. حضرت پیغامی برای مالک فرستاد؛ لکن مالک که پیروزی را در چند قدمی می­دید؛ در پاسخ برای حضرت پیام داد که فقط مدّت کوتاهی به من فرصت دهید؛ آن‌گاه پیروزمندانه به نزد شما خواهم آمد. یاران فریب­خورده­ی علی علیه­السّلام در برابر این پاسخ، سخت برآشفتند و علی علیه­السّلام را تهدید کردند که اگر مالک اشتر بازنگردد؛ تو را خواهیم کشت. امام مسأله را برای مالک پیغام داد و در نتیجه مالک مجبور به بازگشت شد.

پس از قطع جنگ و اعلام آتش­بس، قرار شد طرفین نماینده­ای برای مذاکره تعیین کنند. علی علیه­السّلام خواست مالک را که سرداری پرتجربه و دقیق بود بفرستد؛ لکن همان فریب­خورده­ها مانع شدند و بالأخره به امام تحمیل کردند که ابوموسی­اشعری که سَمبل حماقت و بی­تجربگی بود؛ برای مذاکره برود و امام که نافرمانی آنها را دید؛ کار را به خود ایشان واگذار کرد و دیگر دخالتی ننمود. عمروعاص هم از طرف معاویه تعیین شد. عمروعاص ابوموسی را فریفت و با او قرار گذاشت که هر دو نفر، یعنی معاویه و علی علیه­السّلام، را از حکومت خلع کنند تا مردم هر که را خواستند انتخاب نمایند و ابتدا ابوموسی را فرستاد تا علی علیه­السّلام را خلع کند و سپس خود در مقابل مردم ظاهر شد و گفت من همینطور که این حلقه را از دستم بیرون آوردم؛ معاویه را از حکومت خلع کردم؛ و دوباره حلقه را به دست خود کرد و گفت همینطور دوباره او را بر حکومت گماردم. 

اطرافیان فریب­خورده­ی علی علیه­السّلام که در مقابل عمل انجام شده قرار گرفتند؛ زبان اعتراض به علی علیه‌السّلام گشودند که اساساً چرا تو به مسأله­ی حکمیّت رضایت دادی و به همین دلیل اصلاً تو کافر شده‌ای. علی علیه­السّلام هرچه در مقابل اعلام کرد که شما مذاکره را به من تحمیل کردید و فرد مذاکره کننده را هم علی­رغم نظر من تعیین کردید؛ اثری نکرد و آنان در مقابل علی علیه­السّلام جبهه‌ای تشکیل دادند.

به هر حال نبرد علی علیه­السّلام با معاویه، که به صفّین معروف است؛ بر اثر نافرمانی سپاهیان علی علیه­السّلام و عدم بصیرت و قدرت تجزیه و تحلیل ایشان، به شکست علی علیه­السّلام منجر شد و این ضربه را ناآگاهی و نیز عدم اطاعت از رهبر، به انقلاب وارد ساخت.

پس از جنگ صفّین، سومین جناح ضدّ انقلاب تشکیل شد که همان معترضین به حکمیّت بودند و به خوارج شهرت یافتند. آنها که به ظاهر مسلمان و معتقد به اسلام بودند؛ در مقابل رهبر ایستادند وعلیه او دست به کار شدند و یک آیه‌ی قرآن را شعار تظاهرات و تبلیغات خویش قرار دادند؛ به این مضمون که "حکم نمودن شایسته­ی کسی جز خدا نیست." و از این آیه می­خواستند اساس حکومت را نفی کنند و می­گفتند بر اساس این آیه، هیچ کس حقّ رهبری ندارد. امام در مقابل تبلیغات و شعارهای ایشان می­فرمود: «کلمه­ی حقّی است که از آن منظور باطلی دارند.»

آری، ضدّ انقلاب در این مرحله حتّی از فرهنگ انقلاب – قرآن - شعار انتخاب می­کند وعلیه انقلاب به عوام‌فریبی دست می­زند. اگر به ظاهرِ شعارهای این جناح ضدّ انقلاب بنگرید، حق است و اساساً همان شعارهای خود انقلاب است؛ اما اگر در عمق آن دقّت شود؛ نیّت­های پلید ضدّ انقلاب آشکار می­شود. امّا گروهی از مردم کم عمق، فریب این شعارها را خوردند و به خوارج پیوستند و چه بسا گروهی از آنان واقعاً خیال می­کردند خوارج خواهان سعادت آنهایند و لذا با ایمان کامل بدان­ها گرویدند.

علی علیه­السّلام از آنجا که خوارج را اشخاصی فریب­خورده و راه گم کرده می­دید؛ علیه آنها اقدام تندی انجام نمی­داد تا اینکه آنها کار را به قیام مسلّحانه علیه حکومت امام کشاندند؛ و در اینجا دیگر امام مجبور شد به خاطر حفظ انقلاب، علیه آنها بجنگد و قاطعانه آنها را در هم بکوبد. این نبرد به جنگ نهروان مشهور است و با پیروزی قاطع رهبری انقلاب پایان یافت.

از این پس خوارج که به ظاهر، قرآن می­خواندند و خود را مخالف انحراف از مسیر اسلام جلوه می­دادند؛ آگاهانه دست به عمل کثیف دیگری زدند و آن ترور بود؛ و دیدیم که به دست همین عناصر کثیف ضدّ انقلاب، علی علیه­السّلام در محراب عبادت به شهادت رسید.

همانگونه که در ابتدای بحث تذکّر داده شد؛ ما امروزه که در پناه انقلاب اسلامی مردم ایران به پیروزی مرحله­ی نخست دست یافته­ایم؛ می­توانیم با آگاهی بر جناح­های ضدّ انقلاب در دوران علی علیه­السّلام، به خوبی دشمنان امروزین انقلاب را بشناسیم و بر تاکتیک آنها واقف شویم و با این آگاهی، قاطعانه در برابر جناح­های ضدّ انقلاب، به پاسداری از انقلاب عظیم اسلامی ایران بپردازیم.

 

 

افزودن نظر

هرگونه نظرات توهین آمیز و نسبتهای غیر مسلم احراز نشده و خلاف شرع حذف خواهد شد





کد امنیتی
بازنشانی