Get the Flash Player to see this player.

time2online Joomla Extensions: Simple Video Flash Player Module

  کانال تلگرام اهل ولاء کانال تلگرام اهل ولاء اینستاگرام اهل ولاء


سه شنبه ۲ مرداد
۱۴۰۳

16. محرم 1446


23. جولای 2024






افعال انجام دادنی و اختیاریند و صفات دیدنی و نظرکردنی

سالک باید چگونه باشد - افعال انجام دادنی و اختیاریند و صفات دیدنی و نظرکردنی

 

افعال انجام دادنی و اختیاریند و صفات دیدنی و نظرکردنی¬. در عمل باید حلال و حرام خدا را با اختیار مراعات کرد. در صفات باید به درون خود نظر کرد و صفات نیک و بد خود را دید و برای نیک¬ها شکرکرد و بدها را هم از خدا طلب تبدیل نمود. (۲۳:۱۹) این جمله خیلی پرمطلب است. ما در تزکیه دو گام اصلی¬ داریم، گام اوّل تزکیه¬ی عملی و گام دوم تزکیه¬ی اخلاقی است. در تزکیه¬ی عملی باید کارهای بد، زشت، معصیت¬آمیز و منحطّی را که انجام می-دهیم ترک کنیم و کارهای زیبا، متعالی و رشدآفرین را انجام دهیم به این تزکیه عملی گویند؛ یعنی باید طوری خود را بار بیاوریم که کارهای بد از ما سر نزند و کارهای خوب را ترک نکنیم. در تزکیه¬ی عملی از طریق بزرگان وادی سیروسلوک سه کار توصیه شده است. اوّل سالک¬الی¬الله در آغاز روز وقتی از خواب بیدار شد، شکر اینکه خدا دوباره او را زنده کرد به جا آورد؛ سجده¬ی شکر به جا آورد «الْحَمْدُ ِللهِ الَّذِی‏ اَحْیانِی‏ بَعْدَ ما اَماتَنِی‏ "وَ اِلَیْهِ النُّشُورُ" » ؛ «الْحَمْدُ ِللهِ‏ الَّذِی‏ رَدَّ عَلَیَّ‏ رُوحِی‏ لِاَحْمَدَهُ وَ اَعْبُدَهُ»  بعد از اینکه شکر دوباره زنده شدن بعد از مرگ خواب شبانه را به جا آورد، اوّلین کاری که می¬کند مشارطه است؛ یعنی با خودش قرار می¬گذارد و شرط می¬کند که امروز را چگونه مصرف کنیم؟ با چشم، گوش، دست و پا، زبان، فکر، قلب، ظاهر و باطنش قرار می¬گذارد که امروز را چگونه مصرف کنیم. این فرصت بسیارگران¬بها را که خدا در اختیار ما قرار داد که اگر در حین خواب مرگ ما رسیده بود، همه¬ی عالم را هم می¬دادیم یک ثانیه از امروز در اختیار من قرار نمی¬گرفت؛ پس امروز چقدر گران¬بهاست؛ امروز را چگونه مصرف کنیم؟ طوری مصرف کنیم که ما را به رستگاری و رضوان و بهشت الهی نائل کند. با همه¬¬ی وجود قرار می¬گذارد که چشم چه نگاه¬هایی بکن، گوش به چه چیزهایی گوش بسپار، زبان چه حرف¬هایی بزن، فکر به چه مطالبی بیندیش، دل به چه چیزهایی دل ببند، دست چه چیزهایی بنویس و چه کاری بکن، پا به کجا قدم بگذار، با تمام وجودش قرار می¬گذارد که چگونه رفتار کند، به این مشارطه¬ی آغاز روز گویند. در طول روز مراقبه دارد؛ یعنی مراقب همه¬ی اجزاء ظاهری و باطنی وجودی خود هست که شرط اوّل روز را تخلّف نکند. این هم مراقبه¬ی در طول روز است. وقتی روز به پایان رسید، شب شد و ¬خواست بخوابد، باید محاسبه کند. یک گزارش عملکرد از تمام اجزاء وجودیش بگیرد ببیند امروز چشم چه نگاهی کرد، گوش به چه سپرده شد، زبان چه حرف¬هایی زد، پا کجا رفت، اندیشه به چه فکر کرد، دل به کجا دل بست؟ از همه¬ی اینها یک گزارش عملکرد بگیرد و بعد اینها را با شرط و قراری که اوّل روز گذاشته بود، مقایسه کند. اگر دید آن شرط¬ها مراعات شده، سجده¬ی ¬شکر به جا آورد و بگوید خدایا من که خودم را خوب می¬شناسم، من آدمی نبودم که اگر تو مرا به خودم رها می¬کردی می¬توانستم این شرط¬ها را به این خوبی رعایت کنم. این توفیقی از جانب تو بود، لطف تو بود؛ لذا شکر خدا را به جا می¬آورد و چون شکر به جا می¬آورد نعمتش افزون می¬شود «لَئِنْ‏ شَکَرْتُمْ‏ لَاَزیدَنَّکُمْ‏»  شکر، نعمت را افزون می¬کند. در قبال شکری که کرد، فردا نعمتش چند برابر خواهد شد؛ ولی اگر دید که خدای نکرده چشم نگاه هرزه¬ای کرد، زبان سخن یاوه¬ای گفت، پا به جای  نا به جایی قدم گذاشت، دست کار نادرستی کرد یا امثال این خطاها، آنجاست که استغفار و توبه می¬کند. اوّل خودش و آن عضو خطاکار را مورد عتاب قرار می¬دهد، می¬گوید: این چه بلایی بود به سر من آوردی؟ فرصتی که می¬شد با آن بهشت الهی و رضوان را خرید، سبب نیران و غضب الهی کردی. بعد هم عضو را تنبیه می¬کند. عضو را وادار به یک کار مستحب می¬کند تا میزان لذّتی که از راه کار حرام برده بود از زیر دندان عضو بیرون کشیده شود. اگر چشم نگاه آلوده¬ای کرد، نمی-گذارد چشم تا صبح بخوابد، می¬گوید: یک دور ختم قرآن کن. اگر خدای ناکرده لقمه¬ی شبه¬ناکی خورد، فردا قصد روزه می¬کند و لذّتی را که آن عضو از راه گناه برده از زیر دندان عضو بیرون می¬کشد. بعد هم استغفار و توبه می¬کند. این برنامه¬ی یک شبانه¬روز سالک است؛ مشارطه¬ی آغاز روز، مراقبه¬ی طول روز و محاسبه¬ی پایان روز. اگر این را مدّتی مداومت کند، کم¬کم در محاسبات پایان روز می¬بیند موارد تخلّف بسیار کم شده است. همین¬طور پیشرفت می¬کند و می¬بیند دقیقاً شرط¬های آغاز روز در طول روز مراعات می¬شود و هیچ تخلّفی سرنمی¬زند، اینجا مرحله¬ی تزکیه¬ی عملی به نتیجه رسیده است. در واقع اعضاء خودسر و وحشی وجود انسان، رام شده است؛ مثل اسب وحشی که رام می¬کنند. اسب وقتی وحشی است بی¬خودی شیهه می¬کشد، لگد می¬زند، گاز می¬گیرد، کار بی¬رویه می¬کند؛ امّا وقتی رام شد آرام و راهوار می¬شود. چشم و دست و پا و زبان و همه¬ی وجود ما هم مثل حیوان وحشی هستند تا رام نشدند، زبان زخم¬زبان می¬زند، تهمت می¬زند، دروغ می¬گوید، حرف لغو می¬زند، سخنان وسوسه¬آمیز به زبان جاری می-کند، هزار و یک جور بلاست. پرگناه¬ترین عضو بدن انسان زبانش است. لذا حدیث داریم که بیشترین چیزی که انسان¬ها را با سر در آتش دوزخ واژگون می¬کند، زبانش است. چشم وحشی است، گوش، دست و پا وحشی است، اینها از طریق برنامه¬ی مشارطه، مراقبه و محاسبه بعد از یک مدّت رام می¬شوند. این مرحله تزکیه¬ی عملی است. پس انسان با اختیار خودش باید اعمال را به میدان بیاورد و اصلاح کند؛ امّا صفات و اخلاق را مثل اعمال نمی¬شود وارد شد. کارهایی را ما باید انجام بدهیم؛ امّا لایه¬ی دوم وجود که لایه¬ی صفات ماست؛ مثل لایه¬ی فعل صددرصد تحت اراده¬ی ما نیست یا بگوییم به سادگی تحت اراده¬ی ما در نمی¬آید. آنجا اوّلاً به تعبیر کتاب باید نظر کرد و فهمید که من فلان اخلاق بد را دارم، فلان اخلاق پسندیده و خوب را ندارم. باید اوّل نگاه کرد تا پی برد؛ چون بعضی از افراد اصلاً نگاه نمی¬کنند و چون نگاه نمی¬کنند فکر می¬کنند؛ هیچ عیبی در آنها نیست و همه¬ی کمالات را دارند. پس اوّل باید نگاه کرد تا پی برد که انسان چه صفاتی دارد، بعد می¬خواهیم صفات اصلاح شود. ما کارهایی می¬توانیم بکنیم که زمینه¬ی تصحیح صفات اخلاقی¬مان فراهم شود؛ امّا این¬طوری نیست که صددرصد باشد. باید بعد از تلاشی که کردیم چشم به آسمان بدوزیم و خدای¬متّعال عنایت کند که تلاش¬های ما مثمرثمر واقع شود و صفات بد از وجودمان ریشه¬کن شود و صفات خوب در درونمان مستقر شود. بعد از اینکه شناختیم دو نکته¬¬¬ی اساسی است که مفصّل واردش نمی¬شوم و در سی¬دی¬ها و کتاب شراب¬ طهور گفته¬ام. دو نکته¬ی مهم در صفات است. یکی اینکه اگر انسان بخواهد صفتی را کسب کند، راهش این است که عمل متناسب با آن صفت را فراوان انجام دهد؛ چون اوّل انسان آن صفت یا ملکه¬ی اخلاقی را ندارد، و کار برایش خیلی سخت است؛ امّا اگر می¬خواهد ملکه به دست آید باید سختی را تحمّل کند. مثلاً سخاوتمند نیست؛ پول دادن به فقیر خیلی سخت است؛ ولی انفاق کند؛ هدیه بدهد و سوغاتی بیاورد. به هر زوری شده ولو این پول به جانش بسته است این کار را بکند، کم¬کم این ¬کار آسان¬تر و آسان¬تر می¬شود. در اثر تکرار این عمل ملکه¬ی آن کار خوب در روح او ایجاد و صفت متناسب با آن کار خوب در او تثبیت می¬شود. به همین دلیل اگر صفات بد را بخواهید از وجود خود بکنید، باید ضدّ آن صفت را مکرّر انجام دهید؛ مثلاً اگر بخیل است می¬خواهد بخل را بِکَند، ضدّ صفت بخل چیست؟ بذل و بخشش کردن، هدیه دادن، انفاق و احسان کردن. باید این¬ کار را مکرّر انجام دهید؛ چون ضدّ آن صفت است. مثل بیماری¬های جسمی معالجه می¬شود، کسی گرمی¬اش کرده، خنکی به او می¬دهند، می¬خورد و خوب می¬شود. کسی که سردی¬اش کرده، گرمی به او می¬دهند، می¬خورد و خوب می¬شود. صفات اخلاقی ما هم همین است، باید با رفتارهای ضدّ آن صفت منفی به میدانش رفت تا آن را ریشه¬کن کرد. یا اگر صفت مثبتی می¬خواهیم ایجاد کنیم با رفتارهای متناسب با آن صفت مثبت باید به میدان برویم، مکرّر انجام دهیم تا آن صفت مثبت حاکم ¬شود. پس یکی استفاده از اصل ایجاد ملکه از طریق تکرار عمل و دوم از طریق اصل مجالست که بارها گفته¬ایم که همنشینی بسیار مؤثّر است. «المُجالِسَةُ مُؤَثِّرَةٌ» انسان از همنشین خود اثر می¬پذیرد؛ لذا هر خلق خوبی می¬خواهی پیدا کنی شخصی که آن خلق خوب را دارد پیدا کن و با او مجالست کن، مراوده کن، رفیق باش، با هم درس بخوانید، تفریح بروید، آمد و شد کنید، به تدریج صفت خوب او در من سرایت می¬کند؛ خصوصاً اگر رابطه¬ی صمیمیّت و محبّت برقرار شود که به سرعت صفات خوب را منتقل می¬کند. به همین دلیل هم هست که اگر صفت بدی در من هست که می¬خواهم آن صفت بد در من رخت¬ بربندد، مراوده و ارتباطم را با دارندگان  آن صفت بد قطع کنم. مثلاً اگر صفت حسادت در من هست و می¬خواهم از من رخت بربندد، راهش این است که ارتباطم را با دوستان حسودم قطع کنم؛ چون وقتی با فرد حسود بنشینم، حسادتی که در من و در او هست همدیگر را تشدید و تقویت می¬کنند. با افرادی که بلندنظرند و به¬راحتی می¬توانند موّفقیّت¬ها و پیشرفت و برخورداری¬های دیگران را ببینند و هضم کنند؛ حتّی به¬خاطر موّفقیّت¬ها و پیش افتادن¬های دیگران خوشحال شوند بنشینیم. پس برای تغییر صفات دو اصل شد. بعد از اینکه پی بردم چه صفت خوبی را ندارم و خدای¬نکرده چه صفت بدی را دارم راه تصحیح، استفاده از این دو اصل است. یکی تکرار عمل برای ایجاد ملکه یا ترک عمل برای به¬تدریج رهیدن از آن ملکه از طریق رفتارهای متضاد و دوم استفاده از اصل مجالست؛ چه مجالست با دارندگان صفات خوب؛ چه قطع مراوده و مجالست با کسانی که آن صفت بد را دارند. امّا همه¬ی اینها تقلاّهای اوّلیّه¬ی ماست. حقیقت این است که دو دو تا چهار تا جواب نمی¬دهد. باید این¬کارها را کرد و بعد به خدا التماس کرد. به خدا گفت و از خدا خواست که خدایا؛ می¬دانم این صفات بد را دارم، خودت کمک کن که از شرّ این صفات نجات پیدا کنم و صفات خوبی را هم که دارد شکر کند و سپاسگزار خدا باشد و به پای خودش ننویسد و مغرور نشود؛ عطیه¬ی الهی بداند. شکر هم نعمت را اضافه می¬کند؛ لذا تشکّری که از خدا می¬کند که خدایا ممنونم که این صفات خوب را به من دادی، سبب قوی¬تر شدن صفت در فرد می¬شود؛ ضمن اینکه صفات بد را هم ملتمسانه باید درِ خانه¬ی خدا رفت و از خدا خواست که به انسان کمک کند تا انسان از شرّ آن صفت منفی رها شود.اللّـٰـهُمَّ‏ صَلِّ‏ عَلىٰ‏ مُحَمَّدٍ وَ آلِ‏ مُحَمَّدٍ