شمّهاى از الطاف بیکران الهى چاپ

با اندکى اندیشیدن و مرورى اجمالى بر آنچه خداوند از آغاز عمر تاکنون با ما کرده است، خود را غرق در احسان و لطف الهى خواهیم یافت.

در دوران حیات جنینى و آنگاه که در رحم مادر بودیم، خداوند ما را که نه فهم و نه قدرتى داشتیم، از یک سو از هزاران خطر که هر یک براى نابودى ما کافى بود، حفظ کرد و از سوى دیگر نیازهاى حیاتیمان را تأمین کرد و زندگى ما را اداره نمود و از دیگر سو بهتدریج اندامهاى کامل و صورتى زیبا براى ما رقم زد.

پیش از آنکه متولّد شویم، پدر و مادرمان را عاشق این فرزند نادیده کرد و از ماهها قبل از تولّد، آنها را به تدارک نیازمندىهاى پس از تولّدمان واداشت و در پى تهیّهى لباس و لوازم و تخت و کمد و اسباب بازى و ... براى ما، روانه کرد.

مدّتها پیش از آنکه متولّد شویم، لطیفترین، گواراترین و مناسبترین غذا را براى پس از تولّد ما، در سینههاى مادرمان آماده کرد و پس از تولّد، مادرمان را با شوق و شعف به هدیه کردن شیرهى جانش براى تغذیهى ما واداشت.

با اندامهایى سالم، زیبا و توانا ما را متولّد ساخت، بىآنکه پیشتر چنان درخواستى از او کرده باشیم و یا براى اعطاى آنها منّتى بر ما بنهد. اندامهایى که هر یک از آنها بیش از همهى دنیا براى ما ارزش دارد. چنانکه اگر چشم، گوش، زبان، دست، پا، قلب، ریه، و یا هر یک از دیگر اندامهایمان دچار بیمارى شود و در شُرُف از کار افتادن براى همیشه باشد؛ حاضریم اگر لازم باشد همهى دارایىمان، و اگر همهى دنیا مال ما باشد، همهى دنیا را بدهیم و براى همهى عمر، مثلاً چشمانمان نابینا، یا گوشهایمان ناشنوا، یا زبانمان لال و ... نشود. و در چنان شرایطى اگر پزشکى با گرفتن مبلغ کلانى پول و با هزار منّت، ما را معالجه کند و عضوى را که در معرض از کار افتادن قرار گرفته است، درمان کند و از خطر برهاند؛ تا پایان عمر خود را مدیون وى مىدانیم و ممنون او خواهیم بود و براى خدمتى که به ما کرده است، محبّتش را در دل خواهیم داشت. اکنون بیندیشیم آن کس که تمامى این اعضا و اندامهاى سالم، زیبا و کارا را به ما عطا کرده است، تا چه حدّ مدیون او هستیم و جا دارد ممنون او و
دوستدار وى باشیم؟!

بالاتر و با ارزشتر از همهى اعضا و اندامهایى که اشاره کردیم، خداوند به ما عقل عطا کرد؛ که اگر همهى اندامها و اعضایمان سالم بودند، امّا این عقل را نداشتیم، هیچ کس براى ما ارزش و اعتبار و احترامى قائل نبود. حتّى به ما اجازه نمىدادند در اموال خودمان تصرّف کنیم و در مورد نحوهى استفاده از آنها تصمیم بگیریم؛ بلکه قیّمى براى ما تعیین مىکردند تا او در مورد آنها تصمیم بگیرد و به مصلحتدید خود، ما را اداره کند.

پس از تولّد، خداوند مادرمان را که تا دیروز دختر سوگلى و پر ناز و اداى پدر و مادرش بود، عاشق و فدایى ما کرد؛ بهنحوى که با اشتیاق و شادى و بدون اینکه خم به ابرو بیاورد، از سختترین و آزاردهندهترین کارها در خدمت به ما استقبال کرد. پدرمان را نیز که تا دیروز فرزند مغرور و پرادّعاى پدر و مادرش بود، چنان عاشق و فدایى ما کرد که با لذّت و بهجت و بىآنکه کوچکترین منّتى نهد یا گله و شکایتى نماید، چونان خدمتکارى حقیر، در پى تأمین نیازها و خدمت به ما برآمد.

در پى رشد جسمانى، آن هنگام که شیر مادر دیگر پاسخگوى نیازهاى غذاییمان نبود، انواع میوهها و سبزیجات و خوراکىهاى لذیذ و آب گوارا براى ما آفرید و در اختیارمان قرار داد.

در تمام دوران زندگى، به هیچ کس جز خویش محتاجمان نکرد و بىآنکه ذرّهاى شایستگى و استحقاق در ما باشد و حتّى بىآنکه از او درخواستى کرده و به او معرفتى داشته باشیم، کریمانه و با لطف و حرمتنهى، نیازهایمان را خود برآورد و به درخواست از سایرین نیازمندمان نکرد تا به دیدهى خوارى به ما بنگرند و برخوردى اهانتآمیز با ما کنند.

در طول زندگیمان، چه ناملایماتى را که از ما برطرف ساخت و چه خطراتى که از سر ما گذراند و ما را از گزند آنها حفظ کرد.[۱]

 

آنگاه که براى یافتن راه سعادت و کمال، به هدایت الهى نیازمند شدیم، مقرّبترین و محبوبترین دوستانش، یعنى انبیا و امامان علیهم السلام را براى رساندن پیام هدایت به ما، در معرض دشوارترین مصائب و مهلکترین خطرات قرار داد و آنها نیز بى منّت نهادن و حتّى با منّت پذیرفتن و ناز خریدن از ما، راه سعادت دو جهانى را به ما نشان دادند و به ما آموختند که براى نیل به سعادت و کمال باید چه بکنیم و چه نکنیم و این در شرایطى بود که خداوند نه به طاعت و عبادت ما نیازى داشت و از فرمانبرى ما سودى مىبرد و نه از معصیت و نافرمانى ما زیانى مىدید.[۲]

 


هرگاه توفیق طاعت یافتیم، به انحاء گوناگون سپاس خود را نثار ما ساخت و آنگاه که به سپاس او پرداختیم، فزونى عطایا را بر ما ارزانى داشت.[۳]

 

بارها در پاسخ او کُندى و اهمال به خرج دادیم و چون به عطایى فراخواندمان، بخل ورزیدیم؛ امّا با وجود این، هرگاه براى خواستهاى او را خواندیم، ما را به خلوت خویش راه داد و سخاوتمندانه خواستهمان را برآورد و اگر آن خواسته در آن زمان به سودمان نبود و اندکى در برآوردن آن درنگ ورزید، جسورانه و از سر نادانى، او را مورد عتاب قرار دادیم، امّا او بردبارانه تحمّل کرد،[۴] و اگر اساساً  

آنچه درخواست مىکردیم به زیانمان بود، با بخشیدن فهمى عمیقتر، خواستن ما را از ما گرفت و بىقرارى خواستن را به آرامش نخواستن مبدّل کرد.[۵]

 

امّا پس از این همه لطف و عنایت خداوند در حقّ ما، چگونه ناسپاسانه و نمکناشناسانه، تجرّى به خرج دادیم و راه بىاعتنایى به سخنان پروردگار را در پیش گرفتیم و فرمان او را زیر پا نهادیم و به معصیت روى آوردیم و با همان وجود و حیات و علم و قدرتى که خدا به ما عطا مىکرد، به عصیان او پرداختیم؟! امّا این ناسپاسى و عصیان و تجرّى سبب نشد خداوند دست از ادامهى اِنعام و احسان خود بردارد و ما را نابود کند یا رشتهى حیاتمان را قطع کند؛ بلکه همان لحظه که ملائکهى الهى خبر معصیت جدیدى را از جانب ما به محضر پروردگار مىبردند، خداوند نعمتهاى جدیدى را به سوى ما گسیل مىداشت.[۶] در برابر معصیتهایمان، نه تنها خداوند نابودمان نکرد و به حیاتمان خاتمه نداد  

و روزیمان را قطع نکرد، بلکه بهگونهاى با ما به حلم رفتار کرد که گویا اصلاً ما گناهى مرتکب نشدهایم[۷] و یا او مطلقاً از معصیتهاى ما بىخبر است.[۸] نه تنها بىدرنگ دست به کیفر ما نزد،  

 

بلکه بهگونهاى رفتار کرد که به جاى اینکه ما از او شرمنده باشیم و خجالت بکشیم، گویا او از ما شرم مىکند و از اینکه خطاهایمان را به رویمان بیاورد و به خاطر آن تنبیهمان نماید، از ما حیا مىکند.[۹] 

به جاى اینکه براى این ناسپاسىها از ما رو بگرداند و دیگر نام ما را نبرد و نخواهد نامى از ما بشنود و چهرهى ما را ببیند، با ناز و نوازش و مهربانى، ما را صدا کرد و به سوى خود فراخواند، امّا در مقابل، ما با جسارت و بىحیایى، از او روى برگرداندیم و ابراز محبّتهاى او را با دشمنى پاسخ دادیم.[۱۰] این  


همه دوستى و مهرورزى او را بىپاسخ گذاردیم و پذیرا نشدیم؛ بهنحوى که گویى او به ما محتاج و نیازمند است. امّا هیچ یک از اینها او را از نیکى و احسان به ما باز نداشت.[۱۱]

 

از سوى دیگر، نه تنها ما را که با غوطهورى در آلودگى گناهان، در برابر او به عصیان برخاسته و به سرکشى از فرمان او مشغول بودیم، رسوا نساخت و از زشتىهایمان پرده برنیفکند تا آبرویمان نزد خلق بریزد، بلکه براى اینکه خلق از آلودگىهایمان آگاه نشوند و براى اینکه آبرویمان محفوظ بماند، پردهى ستّاریّت خود را بر گناهان و زشتىهایمان افکند و اجازه نداد دیگران به زشتىها و بدکارىهایمان پىببرند، که در غیر این صورت، رویمان نمىشد در جمع دیگران حاضر شویم و نگاهمان به نگاه آنها بیفتد.[۱۲] و این ستّاریّت را تا آنجا استمرار بخشید که حتّى اجازه نداد حین  

ارتکاب گناه، نگاه ملائکه بر ما بیفتد.[۱۳] نه تنها زشتىهایمان را پوشاند، که چه نام نیکى که ذرّهاى

شایستگى آن را نداشتیم در بین خلق از ما پراکنده و منتشر ساخت.[۱۴]

 

پس از آن، خداوند غنىّ مطلق، با لحنى التماسآمیز و نیازمندگونه، ما را به ترک آنچه به زیانمان بود دعوت کرد و براى دست برداشتن از گناه و روى آوردن به توبه، نازمان را کشید. امّا ما که سراپا نیاز به او بودیم، همچون بىنیازان، به او ناز فروختیم و به دعوت او بىاعتنایى کردیم، ولى او در پاسخ این ناسپاسى و تجرّى، در به روى ما نبست و ما را از درگاه خود نراند، بلکه همچنان به ترغیب ما به توبه ادامه داد و فرمود هر چند هم زیاد ناسپاسى و سرکشى کرده باشى و هرچه معصیت و نافرمانى مرتکب شده باشى، اگر توبه کنى، نه تنها تو را مىپذیرم، که در جمع بندگان محبوب و مورد علاقهام جایت مىدهم[۱۵] و اگر بارها و بارها توبهات را شکسته باشى، باز هم چشم به راه بازگشت

توام. و با وجود اینکه از من روى برگردانده و به من پشت کردهاى و بىاعتنایى مىکنى، چنان مشتاق توام که اگر بهشدّت اشتیاقم پىببرى، از فرط لذّت و شوق، قالب تهى خواهى کرد.[۱۶] و فرمود اگر

دست از بىمهرى و سرکشى بردارى و به آغوش پر مهرم بازگردى، چنان شادمان مىشوم که شخصى که در معرض مرگ قرار گرفته، از نجات مأیوس شده و دست از جان شسته است، هنگامى که بهطور غیرمنتظرهاى از خطر مىرهد و عمر دوباره مىیابد، چنان شادمان نخواهد شد.[۱۷] پس به


سوى من بازگرد که نه تنها در به رویت خواهم گشود و پذیرایت خواهم شد و تو را خواهم بخشید، بلکه چشم از همهى خطاهایت مىپوشم و گناهان و سرکشىهایت را ندیده مىگیرم و به فراموشى مىسپارم و بهگونهاى با تو رفتار خواهم کرد که گویا از آغاز هیچ خطا و خلافى مرتکب نشدهاى.[۱۸]

حتّى به این نیز بسنده نمىکنم و سیّئات و خطایا را از نامهى عمل تو پاک مىکنم و به جاى آن حسنات و طاعاتى که هرگز انجام ندادهاى ثبت خواهم کرد.[۱۹]

 

***

شناختن و برشمردن تمامى نعم و الطاف الهى امرى ناشدنى و دسترسىناپذیر است؛ چنانکه خداوند، خود فرمود: اِن تَعُدّوا نِعمَةَ اللهِ لا تُحصوها: اگر درصدد برآیید نعمتهاى الهى را به شمار آورید، قادر به شمارش آنها نخواهید بود.[۲۰] آنچه ذکر شد، تنها شمّهاى از الطاف بیکران و قطرهاى

از اقیانوس بى پایان فضل واحسان الهى بود.

اکنون بیندیشیم و منصفانه قضاوت کنیم که اگر بشرى یک میلیاردم این خوبىها را در حقّ ما بهجا آورَد، چه احساسى نسبت به او پیدا خواهیم کرد و چگونه با تمام وجود دوستدار او خواهیم شد؟ و حال که گوشهاى از احسان و لطف بىکران الهى را دیدیم، چگونه دل به او خواهیم باخت.

دین و دل به یک دیدن، باختیم و خرسندیم         در قمار عشق اى جان، کى بود پشیمانى

بهراستى این همه لطف و خوبى و حُسن و جمال، انسان را واله و شیداى خویش مىسازد و چنانچه بنا به نظر برخى اهل لغت، واژهى «اله» را در اصل «وِلاه» و معنى آن را والهکننده بدانیم؛[۲۱]

با تمام وجود اعتراف خواهیم کرد که والهکنندهاى جز الله وجود ندارد و تنها اوست که با این همه حُسن و جمال، انسان را بهتمامه واله و شیداى خود مىسازد. چهبسا یکى از معانى «لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ»، که پیامبر اکرم۹، قائل شدن به آن را شرط رستگارى اعلام نمودند،[۲۲] همین باشد.



[۱] . محدّث قمى، مفاتیحالجنان، دعاى کمیل.

[۲] . سیّد رضى، نهجالبلاغه، خطبهى ۱۹۳/

[۳] . محدّث قمى، مفاتیح الجنان، دعاى ابوحمزهى ثمالى.

[۴] . محدّث قمى، مفاتیحالجنان، دعاى افتتاح.

[۵] . محدّث قمى، مفاتیح الجنان، دعاى ابوحمزهى ثمالى.

[۶] . همان.

[۷] . همان.

[۸] . همان.

[۹] . همان.

[۱۰] . محدّث قمى، مفاتیحالجنان، دعاى افتتاح.

[۱۱] . همان.

[۱۲] . مجلسى، بحارالانوار، ج ۹۱، ص ۱۶۹ و ج ۷۴، ص ۳۸۵ و محدّث قمى، مفاتیحالجنان، دعاى ابوحمزهى ثمالى.

[۱۳] . مجلسى، بحارالانوار، ج ۸۴، ص ۸۳/

[۱۴] . محدّث قمى، مفاتیحالجنان، دعاى کمیل.

[۱۵] . سورهى بقره، آیهى ۲۲۲/

[۱۶] . محمّد بهارى، تذکرةالمتّقین، ص ۱۰۱/

[۱۷] . کلینى، کافى، ج ۲، ص ۴۵۳/

[۱۸] . همان.

[۱۹] . سورهى فرقان، آیهى ۷۰/

[۲۰] . سورهى ابراهیم، آیهى ۳۴ و سورهى نحل، آیهى ۱۸/

[۲۱] . راغب اصفهانى، مفردات القرآن، ص ۲۱/

[۲۲] . مجلسى، بحارالانوار، ج ۱۸، ص ۲۰۲/